توطئه فمينيستي
منبع: لوموند
ديپلوماتيك
نويسنده: Gisele HALIMI
وکيل مسئول سازمان
انتخاب دفاع از حقوق زنان و نويسنده کتابهاي متعدد ، از جمله « جميله بوپاشا» ،
آخرين آثار او مبارزه نوين زنان انتشارات
Seuil
سال
١٩٩٧ و خانم وکيلي که هيچ چيز
را
رعايت نمي کند انتشارات
plon
سال
٢٠٠٢ است.
مترجم: م.ک بهدي
غير ممکن
است کسي جنجال تبليغاتي و سخن پراکني عليه فمينيسم
امروزي را
نديده و نشنيده باشد ويا از کنارش نگذشته باشد.عبارات بکار گرفته چنين
است:
کلاهبرداري ، قرباني نشان دادن زنان که گويا مردان را تضعيف کرده و آنهارا به
اشيائي
دردست اربابان جديدشان تبديل مي سازد ، اين اربابان همانا فمينيستها هستند!
کتابها و
قطعنامه هاي پر سر و صدا به کمک برنامه هاي تلويزيوني همه در اين جهت دست
به دست هم
داده اند(١).
البته اين
دادستانها که ما را به محاکمه کشيده اند ،
اهميت
خشونت عليه زنان را نفي نمي کنند. اما دسته جمعي گزارش دولتي در مورد خشونت
عليه زنان
در فرانسه
(ENVEFF)
را که در سال ٢٠٠١ منتشر شد مورد انتقاد قرار مي دهند
. اين سند
تحقيقي که نخستين گزارش از اين دست است، به زعم آنها ملغمه اي از انواع
مختلف
خشونت را ارائه مي دهد - محققين- مورد انتقاد قرار گرفته اند که چرا آزارهاي
جسمي و
رواني را در فصل خشونت زناشويي طبقه بندي کرده اند(٢). آنها معتقدند که اين
کار نوعي
تقلب است و در نظر دارد بدين ترتيب به حمايت از زنان برخيزد و جبران
آزارهاي
تحمل شده را بطلبد- (مگر به واقع اين حق آنها نيست؟! ) خلاصه اين منتقدين
معتقدند که
در مجموع قرباني نشان دادن زنان در سراسر گزارش دنبال شده و هدف ( و
نتيجه آن )
زير فشار قراردادن بيگنا ها ن يعني مردان است!
مي توان از
خود پرسيد
چه چيز
باعث مي شود که بعضي زنان ، که خود را فمينيست هم مي نامند، با مستمسک
قراردادن
دقت به اصطلاح علمي ، نگران زياده روي در مورد مردان باشند و فقر و نا
اميدي
اکثريت زنان جهان را در نظر نگيرند.
آيا تناسب
قواي خورد کننده سلطه گر
عليه تحت
سلطه ، يعني مردان عليه زنان را فراموش کرده اند؟ آيا رابطه اقتصادي –
اجتماعي
موجود که زنان را تبديل به اکثريت بيکاران ، کساني که حداقل حقوق را مي
گيرند،
کارگران نيمه وقت ( ٨٣% کارهاي نيمه وقت از آن زنان است)، دارندگان
قراردادهاي
موقتي (٦٠%) و کساني که مورد تبعيض هنگام استخدام يا پيشرفت در کار قرار
مي گيرند،
را فراموش کرده اند؟ ازيا د برده اند که زنان در مسند هاي مديريت جايي
ندارند و
اکثريت فقرا (٨٠%) را تشکيل مي دهند؟ (٣)
آيا اين
زنان به اصطلاح
فمينيست
نقش واقعي و نمادين تسلط مردان که در واقع سرچشمه خشونتي است که به مثابه
يک حکم جا
افتاده مذهبي – فرهنگي قديمي عملکرد دارد اما هنوز هم در روزگار ما تحمل
مي شود، را
نمي شناسند؟
مرد خشن با
خشونت قلمرو خود را تحميل مي کند و به ياد
مي آورد که
قد رت در دست چه کسي است و در عين حال رابطه بين مردانگي و روابط جنسي
مسلط را
نيز به طرف مقا بل مي فهماند.(٤(
خشونت
مردان عليه زنان اشکال مختلف و
جنبه
جهانشمول دارد و يکي از اشکال افراطي روابط زناشويي محسوب مي شود. کنفرانس
جهاني حقوق
بشر در وين در سال ١٩٩٣ وجود اين نوع خشونت را باز شناخت و اهميت آن را
برجسته
نمود و آنرا به عنوان نوعي از تجاوز به حقوق بشر تعريف کرد.
در پکن نيز
هنگام
چهارمين کنفرانس جهاني سازمان ملل متحد در مورد زنان در سال ١٩٩٥ ، دولتهاي
حاضر تعهد
پذيرفتند که وضعيت را بررسي و عليه اين نوع خشونت مبارزه کرده از
قربانيان
آن حمايت کنند. اما براي منتقدين امروزي ، متهم ، زن مورد ضرب و شتم قرار
گرفته است،
زني که مي داند اشکال مختلف خشونت حد و مرز ندارند، تنها بر روي کاغذ
سرد
گزارشات است که مي توان انواع خشونت را طبقه بندي و جدا کرد.از آن زمان که
صدايي
آمرانه بازجويي مي کند ( مگر منع نکرده بودم که ديگر اين دوستت را نبيني...،
کجا بودي
وقتي زنگ زدم ... ، تحقيري که با چنان صراحتي بيان مي شود که زن به نا چار
آنرا باور
مي کند (توزشتي ، تو احمقي...) هل دادن و کشيده اي که به دنبالش مي آيد
تا ادامه
آن چنانچه زن مقاومت کند ، به ضرب و شتم واقعي و خشونت جنسي بيانجامد ،
همه اينها
طبيعتا تفاوتي ندارند تنها درجات مختلف خشونت اند. مي توان از پيوستگي
درجات
مختلف خشونت سخن راند کمتر با بيشتر آنطور که زنان مي گويند ، ا ز آنها
بپرسيد؛
درد يکي است ، درد وجود نداشتن به مثابه يک انسان .
شايد بهتر
بود تا
آنجا که
امکان داشت ، در گزارش، نتايج مربوط به اشکال مختلف خشونت جداگانه طبقه
بندي شوند.
اما اين دراصل قضيه تفاوتي به وجود نمي آورد، يعني در وجود تسلط مردان
که در
تعريف انسان ، مشخصات تاريخي مرد مردانه را در تقابل زن مطرح مي
کند.(پيربوردير(
گويا اين
توطئه فمينستي مردان را متهم مي کند. مرداني که حق
دارند ، در
ميان تمام حقوق ديگر ، از زن به مثابه فاحشه استفاده کنند.
در
مقابله با
فمينيستهايي که محو کامل فحشا را طلب مي کنند و واقعيت روسپيگري آزادانه
را
زيرعلامت سوال مي برند، گروهي از زنان تقاضاي مجازات مشتري ها را مي کنند، تا
مانند بعضي
از کشور ها (٥) حق لذت بردن از مردان سلب شود، فکر مي کنند که اين بازار
در صورت
محو تقاضا از بين مي رود.
اما برخي
کتابهايي که بيشتر به متن کيفر
خواست
شباهت دارند و برخي قطعنامه هاي صادر شده توسط زناني که خود را فمينيست دو
آتشه معرفي
مي کنند ( دلمان مي خواست بدانيم آنها در عمل چه حرکت فمينيستي انجام
داده اند)،
ادعا دارند که مي توان با آزادي کامل تن به روسپيگري داد. آنها از ياد
مي برند که
فاحشه هايي هم که اين امر را مطرح مي کردند مثل
Ulla ،
فاحشه معروف
سالهاي
١٩٧٠ امروز اعتراف مي کنند که براي دفاع از اين حرفه اينگونه مسائل را مطرح
کرده
بودند، و متعجب از ناداني مخاطبين مي پرسند شما چطورحرفها ي ما را با ور
کرديد.
هيچ زني ،
به جز درموارد نادر تمايلات ويژه براي برخي روابط جنسي ،
آزادانه به
تجارت بدن خود نمي پردازد. هيچ زني تحقير ، قابل مصرف شدن و شئ اي در
کنار ديگر
اشياء بودن را نمي پذيرد. روسپيگري اوج عدم احاطه زن بر جسم خويش است و
زن را در
زن بودنش مي کشد.(٦(
برخي
روسپيان به مرور زمان به وضع خود خو مي گيرند
، آيا مي
توان گفت آنها آزادند؟ اين زنان فراموش نمي کنند که تنهايي و فقر است که
آنها را به
خيابانها کشانده است
. PEGEYمي
تواند بگويد : بدتر از روحي که به بردگي
کشيده شده
است ، روحي است که به آن تن مي د هد من گمان مي کنم که امضاء کنند گان
متن مربوط
به آزادي فحشا ، روشنفکران ممتازي هستند که از روسپي تنها نقش کاترين
دونو در
فيلم زيباي روز اثر لو يس بونوئل را مي شناسند.
آيا
منتقدين ما، وجود
آزار جنسي
در محلهاي کار را انکار مي کنند ؟ من بار ها دفاع از زنان در چنين پرونده
هاي را به
عهده گرفته ام . آزار جنسي در محل کار زنان را به غريق تبديل مي کند.
توقف
کاربراي درمان ، استفاده از داروهاي ضد افسردگي ، دشواري جمع آوري مدرک و سکوت
تحميلي
همکاران موانعي هستند که در مقابل آنها قراردارد و اين زنان براي دفاع از
حيثيت خويش
بايد هزينه سنگيني بپردازند. پيشنهاد مقابله به مثل با دادن يک جفت
کشيده به
مجرم ، چنانچه من در بعضي جا ها خوانده ام،پيشنهادي نا درست است که حکايت
از عدم
شناخت قوانين داخلي شرکتها و ادارات دارد.
اليزابت
بدنتر در کتاب
تمايلات
مردانه ، مبارزه طلبي فمينيستي را که فکر مي کند مي تواند با اين تمايلات
دربيفتد به
تمسخر مي گيرد (٧) و فمينيستها - بدون اينکه مشخض کند کدام فمينيست و
کدام
سازمان فمينيستي- را متهم به قالب سازي در روابط جنسي مي کند.
مطا بق اين
نظر گويا
تنها مردان داري اين نوع تمايلات سلطه گر هستند و گويا اين در ذات آنهاست،
اما ذات
زنان مهم نيست. اين جا تضاد منطقي مهم چنين نظرياتي معلوم مي شود.نظرات
جهان شمول
منتقدين ما از افتادن در گرداب تفاوت گرايي بيمي ندارند. اگر هر جنس در
دنياي خود
بماند سازشي بين جنس ها به وجود خواهد آمد.
فمينيستها
، سعي نکنيد
جلو ي
تمايلات مردان را بگيريد ، شما مسئول به وجود آمدن احساس ناراحتي در مردان
هستيد!
استدلالي
ضد فمينيستي و ارتجاعي ، که سعي دارد همه از يا د ببرند که
فمينيستها
در
مبارزاتشان ، پايه هاي تغييرات مهم اجتماعي را پي ريخته اند تا عدالت
و مساوات
بيشتر برقرار شود.اما انتقادات اينجا پايان نمي پذيرد ، آنها مي گويند اين
تو طئه
موفق به تحميل تعادل بين تعداد زن و مرد در نهادهاي دولتي شده و جهانشمولي
جمهوري را
با شکست مواجه کرده است. اين مقاله جاي بحث مجدد در اين رابطه نيست .
تنها کافي
است خاطر نشان سازيم که جهانشمولي اين چنيني که در طي بيش از دو قرن زنان
را از حق
شهروندي و سپس تقسيم قدرت سياسي محروم داشته است، تفاوت گراييمرد سالارانه
خويش را به
نمايش گذاشته است . اين جهانشمولي فريب کارانه بايد با يک جهانشمولي دو
جانبه
جايگزين شود يعني مرد + زن = بشريت.
اگر چنانچه
کيفر خواست منتقدين به
عمل در آيد
، بر اساس نظم مورد نظر آنها ما به سوي نوعي تنزه طلبي و برقراري نظم
اخلاقي سوق
داده مي شويم. مايي که همه مان در مجموع يعني سازمانها و شخصيتهاي
فمينيست –
در مبارزه براي حق انتخاب در دادن زندگي ( يعني جلوگيري از بارداري
ناخواسته و
امکان سقط جنين) پيروز شديم.و توانستيم مفاهيم توليد مثل و عشق را از هم
جدا سازيم
و حق لذت بردن را بقبولانيم. ما يي که همچنين توانستيم تبعيض عليه هم جنس
بازان را
در هم شکنيم.(٨(
در اين
دادگاه عليه فمينيستها ،اتهام عمومي: تبعيض
،نفرت و
جنگ بين زن و مرد است. نظرات نويسندگان فمينيست آمريکايي مثل آنده آدورکين
و کاترين
ماک کنين هم به عنوان سند ارائه مي شود.آثار اين نويسندگان که به فرانسه
ترجمه نشده
اند ، مربوط به جامعه و فمينيسم آمريکايي است که بطور ريشه اي با تعاريف
فرانسوي
تفاوت دارد. فمينيستهاي فرانسوي هرگز خواهان طرد و از بين بردن مردان نشده
اند.
برنامه عمومي آنها براي جامعه به طور عمده مختلط است. مردان بايد درايت نظري
دستيابي به
آزادي خويش از طريق آزادي زنان داشته باشند. ما قانعشان مي کنيم .
روشي که
سعي دارد ما را محکوم سازد ، به نفي يک واقعيت فرهنگي مي پردازد. اين
واقعيت
همانا توجه به ويژگي فمينيسم فرانسوي است.
آيا
دادستانهايي که ما را به
محاکمه
کشيده اند خواسته اند جلوي انحرافات احتمالي را بگيرند؟ اين شايد تنها فايده
جرعي نوع
برخوردشان باشد اما آيا لازم بود رسيدن به آن، به تکرارصحبتهاي مرد
سالارانه
کليشه اي درمورد زن عقيم ساز بپردازند؟
شايد
پيروزي فمينيستها در برخي
عرصه ها
نگرانشان کرده است؟ من اين ضرب المثل آمريکايي را خيلي دوست دارم: وقتي به
يک درخت
سنگ مي اندازند، يعني شروع به باروري کر ده است.
پا نويس
ها:
١-
مقدمه اي
براي اربابان جديدمان نوشته آلن منک انتشارات گراسه پاريس ٢٠٠٢.
راه نادرست
نوشته اليزابت بدنتر ، انتشارات اوديل ژاکوب پاريس ٢٠٠٣ شاهد اين
مدعاست.سکوت مطلق رسانه ها در مورد کتاب جالب مبارز سنديکايي خانم آنيک کوپه سنام
در جنگ
طبقاتي ، و جنگ جنسها انتشارات آگون شماره ٢٨، ٢٠٠٣
٢-
ENVEFF
گزارش
تحقيقي
درمورد ٦٩٧٠ زن بين ٢٠ تا ٥٩ سال که با مردي زندگي مي کنند است که مورد
انتقاد
اليزابت بدنتر قرار گرفته ، مارسلا يا کوب و هروه لوبر، نيز در کتاب زمان نو
پاريس
٢٠٠٣، آن را مورد انتقاد قرار داد ه اند.
٣-
مقاله زنان
سرکش در در نشريه
Maniere de voir
شماره ٦٨ آوريل
٢٠٠٣ را مطالعه کنيد.
٤-
کتاب
افسانه خشونت
نوشته
دانيل ولزول لانگ انتشارات ايندگو و
cote femme
پاريس سال ١٩٦٦
٥-
سوئد
قانون اول
ژانويه ١٩٩٩
٦-
مقاله ريشه
هاي اجتماعي اقتصادي روسپيگري لوموند
ديپلماتيک
فوريه ٢٠٠٣
٧-
همان مقاله
٨-
قانون
٨٢٦٨٣ مصوبه ٤ اوت ١٩٨٢ که من
خود به
عنوان نماينده مجلس پيشنهاد کردم.