نویسنده: Maria Mies
zit. bei Chomsky 1995 S.34) )
تغییرات ساختاری در ارتش آلمان
تحت عنوان تغییرات ساختاری در سیستم سازمان ارتش آلمان ، بر رابطه تنگاتنگ میان ارتش ، صنعت و اقتصاد تاکید شده است.
در مدارک موجود این سازمان با نام " امنیت ارتش آلمان فدرال در قرن 21 " تکیه بر "ستونی سه گوش برای تغییرات بنیانی" ارتش گشته است و گفته شده: اقتصاد، صنعت ، حرفه و نیروهای مسلح آلمان می باید از یک استراتژی همکاری مشترک تبعیت نمایند.
بدینوسیله ارتش آلمان خود را برای جنگ ها و مجادلات آینده آماده می سازد و در این راه همچنان به گسترش و توسعه قوه سه گانه و دستگاه اداریش می پردازد واز توانائی های اقتصادی آلمان با در نظر گرفتن تغییر شرایط رقابت در فضای جدید سرمایه گذاری ها، استفاده می نماید که در نتیجه این سیاست قدرت اقتصادی نیروهای سه گانه و دستگاه اداریش بالا رفته وقدرتش توسعه می یابد. مضاف بر این، ارتش همکاریهای مشابهی را با اتحادیه ها و انجمن ها آغاز نموده و بالاخره نتیجه این همکاری ها بطور یکپارچه تلاش هائی است از طرف نیروی سه گانه نظامی که توسط آن دولت فدرال آلمان به یکی از مدرنترین و پرتوان ترین کشور منطقه تبدیل گردد. ( کتاب امنیت ارتش آلمان در قرن 21. سال 2000 صفحه 33)
این همکاری های مشترک به توسعه کشور آلمان کمک نموده واقتصادش را قوی ساخته و در عین حال امنیت اجتماعی وابستگان ارتش را بالا برده و در نتیجه جمله " امنیت ارتش آلمان در قرن 21 " مفهوم می یابد. آیا جنگ بر علیه یوگسلاوی هم برای ایجاد فضائی جدید در جهت سرمایه گذاری نبود؟.
مثال سوم : آمریکا افغانستان را بمب باران می کند.
رئیس جمهور آمریکا جرج بوش ضربه 11 سپتامبر به ساختمان های پنتاگون و مرکز تجاری جهان را ، فورا یک اعلام جنگ بر علیه تمدن آمریکا و اروپا و جهان آزاد و بازار آزاد نام نهاد. آمریکا میبایست بر علیه این جنگ و بر علیه تروریسم بین المللی و کشورهائی که این ترورها در آنها طرح ریزی شده بود و یا به تروریست ها جا داده بودند ، به اقدامات جدی دست زند. با وجود اینکه تا به امروز دلیلی قانع کننده دال بر وجود اوساما بن لادن در پشت این ضربه ها به نیویورک و واشنگتن وجود ندارد ، اما او و سازمان القاعده و طالبان در افغانستان از طرف آمریکا با نام انتقام جوئی و با هدف یک "جنگ طولانی مدت بر علیه تروریسم" مورد هدف قرار گرفتند.
برای وابستگان ناتو اعلام جنگ بوش به مفهوم دفاع از یک پیمان ناتو بود که میگوید : اگر کشوری وابسته به ناتو مورد حمله قرار گیرد ، تمامی کشور های ناتو مورد خطاب این حمله میباشند و می باید جنگی تدافعی را دنبال سازند.
در هر صورت ما طبق شواهد بالا هم اکنون در یک موقعیت جنگی قرار داریم و آنهم جنگی " طولانی مدت" . اقتصاددان کانادائی مایکل کودووسکی ثابت نموده است که اوساما بن لادن نه تنها ساخته و پرداخته سازمان سی آی ا است بلکه این سازمان اوو طالبان را آنزمان در جنگ بر علیه شوروی پشتیبانی نظامی نمود و آمریکا همچنین ایدوئولوژی بنیادگرائی و بنیان های نظری طالبان را تقویت نمود تا بدین وسیله شوروی را خنثی نماید. ......
کودووسکی نقش سازمان سیا را در جنگ های بالکان و هم اکنون افغانستان مورد بررسی قرار داده است و نشان داده است که پول بن لادن حتی همین امروز که به عنوان شرور ترین مرد جهان تحت تعقیب است ، در کنار سرمایه کسانی دیگر در مراکزاروپائی در پشتیبانی از UCK و جنگش بر علیه مازودونی استفاده می گردد.
کودووسکی بعد از شروع بمب باران آمریکائی ها در افعانستان مینویسد: این یک استهزاء شگفت انگیز است که UCK –NLA در یوگسلاوی هنوز از یک سو توسط بن لادن و سازمان القاعده و از سوی دیگر از جانب ناتو و ایالات متحده پشتیبانی و تقویت مالی میگردد.
اسلامی های جنگنده به طور شبکه ای، هنوز هم مثل سابق نقش بسیار مهم و جدا ناپذیری در عملیات های نظامی مخفیانه آمریکا در جنوب سرب و مازودونی دارند. ( کودووسکی سال 2001)
اگر رئیس جمهور آمریکا جرج بوش هم اکنون یک" جنگ طولانی مدت بر علیه تروریسم" رااعلام می نماید و اگر دولت های ناتو و همچنین دولت آلمان ، تحت نام "همبستگی" قول پشتیبانی نظامی به آمریکا می دهند، در این صورت می باید در این فاصله هم به دلایل وقوع این جنگ شک نمایند. بخصوص به دلائلی که در پشت بازی کثیفی که از زمان فروپاشی شوروی توسط " غرب متمدن" در تمامی جهان برای استقرار منافع اقتصادی و نظامی اجرا می گردد.
هازل هندرسون میگوید:" جنگ برای اقتصاد خوب است. سئوال این است که آیا این جمله هندرسون برای این جنگ هم صادق است ؟
فایده اقتصادی این " جنگ طولانی مدت" بر علیه تروریسم چیست؟
در ابتدا " رابطه نفت" در جنگ خلیج فارس و همینطور جنگ کوزووا نقشی اساسی بازی میکند. افغانستان و جمهوری های قفقاز در آسیای مرکزی ، که هم اکنون در این جنگ درگیر می باشند، و همچنین تمامی منطقه به اضافه دریای خزر در حدود 20 درصد نفت ذخیره جهان را دارا می باشند. مضاف بر اینکه در این مناطق یک هشتم گاز جهان نهفته است. ناتو با تحت کنترل قرار دادن این مناطق ، تامین منافع غرب را از این ذخایر ضمانت می بخشد.
جرج کافنتزیس بر این مسئله تاکید میکند که: وقوع این جنگ بهانه ایست تا کشورهای ثروتمند نفت خیز، بخصوص عراق تحت کنترل آمریکا قرار گیرند.
نیروی نظامی آمریکا هم اکنون در عربستان سعودی مستقر می باشد. حمله انتحاری که به مرکز تجاری جهان و پنتاگون انجام پذیرفت، پیش درآمد پیمانی بود که به سرمایه گذاران خارجی در عربستان سعودی هر گونه آزادی عملی راداد همانطوری که در قرار داد MAI ذکر شده به این وسیله آنان در صددند که تمامی زمین های منطقه عربی را اشغال نمایند. حقی که تا کنون هیچکس به آن فکر نمی کرد. شرکت های خارجی هم اکنون میتوانند بعنوان صاحبان زمین در عربستان صعودی مستقر گردند و با این استقرار موجودیت خویش را در آنجا تثبیت نمایند . آنها همچنین میتوانند حق استفاده از وام های دولتی را به خود اختصاص دهند حقی که تا کنون به سعودی ها تعلق داشت.
کافنتزیس مینویسد :" این قانون در حقیقت پیمانی است همانند پیمان NAFTA مابین سلطنت سعودی و شرکت های نفتی اروپائی. شاه عربستان با این پیمان در مقابل فشار کنسرن های نفتی سر تعظیم فرود آورد و درهای کشور مقدس پیغمبرها را به روی نولیبرالهای جهانی شدن باز نمود. اشغال این کشور توسط نو لیبرال ها بر عکس تمامی کشور های دیگر که در زیر فشار قرض و وام ها انجام پذیرفت، از طریق فشار اپوزیسیون این کشور به دولت سعودی صورت گرفت. پادشاه سعودی محاسبه نموده بود که دولتش اگر پشتیبانی آمریکا و اروپا را داشته باشد ، فشار از طرف اپوزیسیون داخلی اش را میتواند تحمل نماید. بنظر کافنتزیس این اپوزیسیون که از طبقه ای بر می خیزد که پادشاه برخواسته است با توجه به احکام اسلام به پا خاسته واعتراض دارد که چرا کشورش با وجود داشتن سرمایه عظیم نفتی هر روز فقیر تر گشته و چرا در اشغال سربازان آمریکائی قرار دارد. (2001 Caffentzis )
وی همچنین اعتقاد دارد که ضربه 11 سپتامبر خصارتی بود که مبارزه برای نفت در شبه جزیره عربی به همراه داشت. البته یک " جنگ طولانی مدت" میتواند برای ایجاد محل کار در آمریکا و اتحادیه اروپا هم خوب باشد چرا که هم اکنون بیشتر از هر زمان دیگری ارقام بسیار هنگفتی در صنایع نظامی سرمایه گذاری می گردد. امروز یعنی روز 29 اکتبر 2001 در روزنامه محلی فرانکفورت خواندم که پنتاگون بزرگترین قرارداد سلاح های نظامی تاریخ را با کنسرن کالیفرنیائی لوکهد مارتین بسته است. این قرارداد که در عرض 30 سال آینده پایدار است میباید در ابتدا نزدیک به 200 میلیارد دلار را به جیب این کنسرن سرازیر کند . تاریخ شروع این قرار داد در سال 2003 با ساخت یک جت قدرتمند جنگی که ( JSF ) نام دارد ، می باشد. این قرار داد نظامی چیزی در حدود 8000 نفر را تا سن بازنشستگی در کنسرن نامبرده صاحب کار می نماید. مضاف بر اینکه در تمامی منطقه از شرکت های بزرگ گرفته تا شرکت های ساختمانی و حتی مراکز خرید و سوپر مارکت ها هم به کار خواهند افتاد. از این قرار داد همچنین ده ها هزار آمریکائی در 27 ایالت کشور برای شرکت های باربری کار خواهند نمود. قدرت خرید آمریکائی ها به شدت بالا خواهد رفت. روزنامه محلی فرانکفورت با خوشحالی می نویسد:" در شمال تگزاس شیشه های شامپاین به صدا در آمده اند".
این جنگ برای ( اقتصاد) اروپا خوب است. حتی اگرهزاران کودک، زن و انسانهای بیگناه با این جنگ نابود گردند. حقیقت این است که بسیاری از این بیانیه های ضد جنگ وکمک های بشردوستانه برای افغانستان هم بخشی از این بازی دسته جمعی از "اقتصاد تا جنگ" است. و روشن ترین بیان این بازی وحشتاناک، ریختن بسته های مواد غذائی همزمان با ریختن بمب بر سر مردم غیر نظامی افغانستان است. " کمک های بشردوستانه از سوئی توانائی های افغانستان را برای تهیه داخلی این مواد غذائی منهدم مینماید و از سوی دیگراین کشور را برای بازسازی مجدد مستعمره کشورهای ثروتمند صنعتی جهان می سازد. مضاف بر این به سازمانهائی با توجیه" کمک های بشردوستی" این امکان را می دهد که در حالیکه کشاورزی این کشور نابود گشته است، در های بازار افغانستان را به روی کنسرن های مواد غذائی اروپائی و آمریکائی باز سازند. نباید فراموش نمود که کنسرن هااز این جنگ تنها قرار دادهای نظامی را نمی خواهند، بلکه همچنین بدنبال گسترش بازار ها و سرمایه گذاری های جدید میباشند. مثلا بازسازی مجدد افغانستان. آیا محاسبه آنان درست از آب در می آید ، سئوالی است که در بازسازی کوزوو به روشنی دیده شد. ادامه دارد................................