امپراطوري ابدي
سياست خارجي آمريكا به عنوان عامل بحران نوشته: یورگن واگنر
ترجمه ی : ناهید جعفرپور
ویراستار: فریبرز جعفرپور
2/5جهانی شدنی
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، وعدم وجود بدیلی سیستماتیک، دولت آمریکا با شدت هر چه بیشتر،اجرای بی چون و چرای مقاصد اقتصادی اش را برنامه ریزی نمود. در حین جنگ سرد ودر حین اختلافات ایالات متحده و مسکو، آمریکا برای جلب پشتیبانی کشورهای وابسته وارد مذاکره و معامله شده و بخشا با قدم های اقتصادی بزرگ تلاش نمود حمایت آنان را جلب نماید. اما از اوائل سالهای 1990 آمریکا برای امنیت هژمونی اش، استراتژی جدیدی را پیشه نمود . به این صورت که میان عملکردهای استراتژی جغرافیائی کلاسیک وگسترش خشونت بار نظم اقتصادی جهان که لازمه رسیدن به مناقع اقتصادی برای آمریکا بود، پیوندی به وجود آورد که فشارش تنها بر گرده سایر کشورهای جهان باشد.
مشاور امنیتی دولت اول بوش، Brent Scowcroft در این باره میگوید: " این آن جهانی است که به سرمایه داری خدمت خواهد نمود . درست از زمانیکه ایالات متحده آمریکا تنها قدرت ممکن جهان گشته است ، جهانی شدن و قدرت آمریکائی هم مترادف یکدیگر شده اند."
این ادعای قلابی همچنین از طرف Brent Scowcroft بعنوان روند گسترش کثرت گرائی آزاد اقتصاد بازار ترسیم میگردد. در سال 1993 این روند از جانب Anthony Lake مشاور امنیت ملی بیل کلینگتون به صورتی کاملا خشن در لوای Strategy of Enlargement، مرکز پایه های سیاست خارجی بیل کلینگتون میگردد.
دوکترین بعدی در این روند محصور نمودن جهان می باید استراتژی گسترش و توسعه را دنبال کند. گسترش جهانی اشتراک آزاد بازار.
Anthony Lake همچنین میگوید که: " برای موفقیت در این روند میباید یک استراتژی گسترش را دنبال نمائیم که از یک سو خواهان اهداف عمومی ما ، دمکراسی و بازارهای جدید باشد و از سوی دیگر منافع استراتژی جغرافیائی سنتی ما را با این مقاصد هماهنگ سازد .
ایالات متحده با پیوند میان سیاست جغرافیائی کلاسیک و منافع اقتصادی ، منطق " soft power" را برنامه ریزی می کند تا بدینوسیله حل شدن دولت های دیگر را در سیستم ارزشی خویش ممکن سازد ( مثال مشخص: یوگسلاوی است که بطور اجباری در این کشور این حل شدن صورت پذیرفت).
همزمان این استراتژی گسترش و توسعه به گسترش اساس اقتصاد بازار و تحقق منافع اقتصادی آمریکا و اروپا خواهد انجامید و دست آخر توسط ارتش و نیروهای نظامی امنیت خواهد پذیرفت.
Samir Amin در کتابش بنام" آمریکا و ناتو را متوقف سازید" ، از قول توماس فریدمن رئیس روابط خارجی روزنامه نیویورک تایمز و مشاور اسبق آلبریگت، مینویسد که: برای اینکه جهانی شدن به روندش ادامه دهد ، آمریکا نباید بیم داشته باشد که بعنوان قدرتمندترین قدرت ها حرکت نماید. زیرا که دست های نامرئی بازار بدون یک مشت نامرئی عمل نخواند کرد. مک دونالد نمیتواند بدون F- 15 برنامه ریز، مک دونل دوگلاس را رونق دهد واین مشت نامرئی است که ضمانت میکند که جهان تکنو لوژی برای Siilicon-Valley و نیروی هوائی ، نیروی دریائی و ناو های آمریکائی امنیت یابد.
توماس فریدمن در کتاب " جهانی شدن و خدمات ملی" می نویسد: جهانی شدن به مفهوم ازدیاد قدرت آمریکا است وآمریکا از هر شرایطی استفاده میکند تا با توسل به عملکردهای نظامی این ازدیاد قدرت راگسترش و امنیت بخشد. و از آنجا که جهانی شدن بزرگترین سود ها را به ایالات متحده میرساند ، لذا منافع آمریکا ایجاب می کند تا این سیستم هر چه قدرتمند تر و سریع تر گسترش یابد. تحقق این امر بستگی به فعالیت بیش از حد آمریکا در صحنه بین المللی خواهد داشت که آماده باشد به دیگر دولت های جهان کمک کند که گسترش موفقیت آمیز این سیستم را در همه کشورها به انجام رسانند و برای ادامه کاری آن تدابیر امنیتی لازم را زمینه چینی نمایند. نقش ارتش آمریکا در این است که بنیان های ساختاری قدرت را که این سیستم بر روی آن بنا میگردد را آماده سازند".
بنا بر این طبق شواهد بالا ، در مرکز سیاست خارجی آمریکا ، حفط رهبری مطلق اقتصادی و نظامی ایالات متحده درجهان، قرار دارد و برای امنیت دادن به این خواست آمریکا از هرگونه عملکرد نظامی تحت هر شرایطی استفاده خواهد نمود. این سیاست در مرحله اول بر علیه روسیه و چین متمرکز شده است ، زیر که این دو کشور خطری بزرگ برای هژمونی جهانی آمریکا می باشند . همکاری های بین المللی از جانب آمریکا زمانی انجام می پذیرند که این همکاری ها منافع ایالات متحده را خدجه دار ننمایند. ادامه دارد..................................