امپراتوری ابدی
نوشته: یورگن واگنر
بخش اول
قسمت دوم
2 - مشخصات سیستم روابط بین المللی
بر اساس تحقیقات هانس بینندیجك Hans Binnendijk رئیس دانشگاه ملی Defense كه با پنتاگون روابط تنگاتنگی دارد، چنین نتیجه گرفته شده است كه: سیستم بین المللی تحت تاثیر تغییر مناسبات مابین 5 گروه فعال و نقش آفرین مختلف و همچنین 4 گروه دیگر مورد تحقیق در جغرافیای سیاسی دنیا تعیین میگردد.
استراتژی سیاست خارجی آمریكا و موقعیتش در دنیا هم بطور كلی از چگونگی برخورد به این 9 زاویه دید در سیاست بین المللی است که اهمیت میبابد.
بعنوان نقش آفرینان تعیین کننده، در ابتدا میبایست از بازارهای آزاد اقتصادی كه مهمترین آنها ایالت متحده آمریكا و ژاپن و كشورهای اتحادیه اروپا میباشند نام برد. دومین گروه، ابرقدرت هایی هستند كه با وجود اینكه در حال حاضر در این موقعیت قرار ندارند كه با آمریكا مقابله نمایند اما در آینده میتوانند رقبایی جدی برای ایالت متحده آمریكا بشمار آیند. مهمترین كشور های این گروه روسیه و چین میباشند. و اما گروه سوم به اعتقاد Binnendijk ، دولتهایی هستند كه بنام دولتهای شرورمعروف بوده و بعنوان دشمنان آمریكا به هر وسیله ای متوسل میشوند كه آمریكا را ضعیف ساخته و به او خسارت وارد سازند، دولت هائی چون ایران و عراق و كره شمالی و .........
با حركت ازمنطقBinnendijk ، این دولت های حیله گر، نوع جدیدی از زورآزمایی را بر علیه سیاست های آمریكا بنمایش گذارده اند. جنگ های داخلی و از هم پاشیدگی و ناتوانی اجتماعی این دولتها در نظم بخشیدن به اختلافات خشونت آمیز، در شرایط كنونی میتوانند نقطه شروعی برای كشیدن تمامی منطقه به شرایطی نا مطمئن با پایه های لرزان گردد. ازاین اوضاع نه تنها دولت های شرور بهره خواهند برد بلكه سازمانهای تروریستی نیز رشد خواهند نمود و به تنهایی قادر خواهند گشت در سیستم بین المللی نقش آفرین گردند.
بنابر این مهمترین شاخص های سیستم بین المللی بصورت زیر میباشند:
گروه های نقش آفرین تحول ها--------
بازارهای اقتصادی __________________________- -----
ابرقدرتهای ممکن ________________ جهانی شدنی --
دولت های شرور________________ رشد-------------
دولت های عاقل ________________ دمکراسی-------
نقش آفرینان غیر دولتی ________________ انشعاب ---------
در کنار گروه های نقش آفرین، تحولات مختلفی در سطح بین المللی در حال توسعه است که ساختار بنیادی مناسبات بین المللی را تعیین مینمایند. به روند جهانی شدنی به عنوان مرکزثقل این تحولات نگریسته میشود. روندی که از رشد ارتباط میان نقش آفرینان حرکت کرده و پیشرفت سریع و بی مرز تبادل کالا و اطلاعات و سرمایه را بیان مینماید و از همه مهمتر نقطه عطفیست در سیاست نولیبرالی. از این منظر است که گرایش به دمکراتیزه شدن مثبت ارزیابی میگردد. Binnendijks مینویسد:" چنین بنظر میرسد که فروپاشی کمونیست ( اتحاد جماهیر شوروی )، به قطار پیروزی دمکراسی بازار های اقتصادی جهان سرعتی نامحدود و غیرقابل ترمز بخشیده است. اما در مقابل این تحول مثبت، اولا وسایل کشتار جمعی رشد و گسترش یافته است واین خود خطری جدی برای ایالات متحده به وجود آورده است و دوما برخورد و انشعابات بیشتری را در سطح جهان ممکن ساخته و تصادمات و اختلافات مختلفی را بین کشورها به وجود آورده است که می تواند منجر به بروز جنگ های داخلی و فروپاشی دولتها چه در کشورهای غنی و چه در کشورهای فقیر شود. درست در این مقطع فاصله طبقاتی میان برندگان جهانی شدن و کشورهای فقیر سراسر دنیا روز بروز بزرگتر و و شدید تر می گردد.
در نتیجه روند یکایک حرکات سیستم بین المللی به آنجا ختم میگردد که قرار و مدارها و تصمیمات مربوط به هر یک از ارزیابی های بین المللی اجبارا بر روی مسائل دیگر نیز اثرمیگذارد . از آنجا که حقیقتا الویت دادن به تحولات اجتماعی از برنامه گروهی از کشورها حذف می شوند ، این سلسله مراتب در سیستم بین المللی از اهمیت خاصی برخوردار میگردند. تمرکز بر روی این سلسله مراتب مشخصات قطعی سیستمی را بدنبال خواهند داشت که در سطح بین المللی نقش تعیین کننده داشته و دیگر قابل ترمز نمی باشد. به زبانی دیگر تمامی این مشخصات در بالا ذکر شده، بازتاب سیاست خارجی آمریکاست. سیاستی که میباید در این کتاب به نقد کشیده شود. از این رو توضیح این امر لازم است که ایالت متحده آمریکا در مقابل نقش آفرینان حایٌز اهمیت جهان چه رفتاری را پیشه نموده است و آنان ازچه نقشی در مسدود نمودن راه تحولات اجتماعی برخوردارند. مصافا اینکه رابطه آمریکا با بازارهای دیگر، به لحاظ مشکلات منطقه ای ناشی از مناسبات آمریکا و اتحادیه اروپا ، محدود می گردد، امری که در بخش آخرین کتاب مفصلا به آن خواهیم پرداخت.
ادامه دارد