دوران‌ شهرها

نويسندگان: هانس پيتر مارتين، هارالد شومن.

برگردان: حميد رضا شهميرزادي

 

منبع: باشگاه انديشه.

 

در جهان‌ كوچك‌ شده‌ كه‌ به‌ چشم‌ انسان‌ها بسيار عادي‌ مي‌آيد، طبقات‌ متوسط، در شهرهايي‌ سرشار از رونق‌ اقتصادي‌ تحرك‌ بسيار دارند. اين‌ سفرها از نوع‌ تجاري‌ و تفريحي‌ است. اكنون‌ نود ميليون‌ انسان‌ پيوسته‌ با اينترنت‌ جهاني‌ كار مي‌كنند و هر هفته، نيم‌ ميليون‌ نفر به‌ آنان‌ افزوده‌ مي‌شود.

يك‌ عكاس‌ وين‌ كه‌ در فورالبرگ‌ متولد شده‌ است، خيابان‌ وست‌ براتوي‌ نيويورك‌ را از شهر اينسبورك‌ اتريش‌ بهتر مي‌شناسد و يك‌ كارگزار بازار بورس‌ لندن، با همكار هنگ‌كنگي‌ خود بيش‌ از رئيس‌ شعبة‌ بانك‌ منطقه‌اش‌ احساس‌ نزديكي‌ مي‌كند. آن‌ دو، خود را انسان‌هايي‌ با ديد وسيع‌ جهاني‌ مي‌دانند و ارتباطشان‌ از هر گونه‌ احساس‌ كه‌ به‌نظرشان‌ موضوعي‌ محدود و صرفاً‌ روستايي‌ مي‌آيد، پيراسته‌ است. خبرنگاران، متخصصان‌ كامپيوتر و هنرپيشگان، بيش‌ از ديپلمات‌ها و سياستمداران‌ امور خارجه، درحال‌ سفرهاي‌ خسته‌كننده‌اند: صبح‌ را در شهري‌ كوچك، با مشتري‌اي‌ مأيوس‌ يا در جلسه‌اي‌ مهيج‌ در مجارستان‌ سپري‌ مي‌كنند؛ بعداز ظهر براي‌ كاري‌ ديگر در هامبورگ‌ هستند؛ شب‌ را با دوست‌ دختر جديدشان‌ يا دوستي‌ كه‌ به‌ زودي‌ از دستش‌ مي‌دهند، در پاريس‌ مي‌گذرانند؛ و فردا در ساختمان‌ مركزي‌ شركت‌ در نقطه‌اي‌ ديگر به‌ كار مي‌پردازند و بعد سمت‌ امريكا و يا آسياي‌ دور پرواز مي‌كنند.

بي‌ترديد كسي‌ كه‌ هنگام‌ بيدار شدن‌ از خواب‌ به‌ چند ثانيه‌ زمان‌ نياز دارد تا نام‌ قاره‌اي‌ كه‌ شب‌ را در آن‌ سپري‌ كرده، به‌ ياد آورد، عضو كلوپ‌ پيشاهنگان‌ مسافران‌ جهان‌ است. يكي‌ از معدود دوستان‌ باقي‌ مانده‌ براي‌ اين‌ افراد، روزي‌ به‌ شوخي‌ به‌ هانس‌ ديترش‌ گنشر، وزير امور خارجة‌ اسبق‌ آلمان، گفت: "مواظب‌ باش‌ خودت‌ را در حين‌ كنترل‌ پاسپورت، دوباره‌ در وقت‌ بازگشت، ملاقات‌ نكني! بسياري‌ بر شيوة‌ زندگي‌ اين‌ اشخاصِ‌ هميشه‌ در آمد و شد كه‌ درآمد بالا دارند و دنيا زير پايشان‌ است، حسرت‌ مي‌خورند.

ولي‌ اين‌ مسافران، كه‌ پستچي‌هاي‌ شتابان‌ بازيگران‌ جهاني‌اند و شب‌ و روزشان‌ در هتل‌هاي‌ معروفي‌ چون، رافائل‌ سنگاپور، ساو‌ي‌ مسكو و قصر كوپاكاباناي‌ در ريودوژانيرو سپري‌ مي‌شود، در نهايت‌ وقتي‌ به‌ طور اتفاقي‌ دوستان‌ قديمي‌شان‌ را در حال‌ گذراندن‌ تعطيلات‌ سالانه‌ مي‌بينند، سرشك‌ حسرت‌ فرو مي‌بارند.

پس‌ از هشتمين‌ سفر بين‌ قاره‌اي، احساس‌ پوچي‌ و انديشة‌ بي‌محتوا بودن‌ زندگي، آنان‌ را فرا مي‌گيرد و توان‌ هر اقدامي‌ را از آنان‌ مي‌ستاند. به‌ ظاهر جهاني‌اند؛ ولي‌ زندگي‌ يكنواختي‌ كه‌ مسافران‌ هميشگي‌ هواپيماها را احاطه‌ كرده، از تحملشان‌ خارج‌ است. آن‌ها همواره‌ در محاصرة‌ مكان‌هايي‌ شبيه‌ يكديگر كه‌ خطر اشتباه‌ گرفتن‌ آن‌ها وجود دارد، به‌ سر مي‌برند: فرودگاه‌ها، هتل‌ها و رستوران‌هاي‌ زنجيره‌اي‌ و فيلم‌هاي‌ ارائه‌ شده‌ دراتاق‌هاي‌ تهويه‌دار هتل‌هاي‌ بدبو.

روح‌ اين‌ انسان‌هاي‌ پيوسته‌ در فعاليت، نمي‌تواند به‌ سرعت‌ جسمشان‌ سفر كند. آن‌ها از نيرويي‌ كه‌ بتوانند به‌ ياري‌ آن‌ با چيزهاي‌ جديد و دنياي‌ تازه‌ روبه‌رو شوند، تهي‌ مي‌نمايند. بدين‌ سبب‌ به‌ رغم‌ سفرهاي‌ هميشگي، همواره‌ در يك‌ جا به‌ سر مي‌برند و فقط‌ آنچه‌ مورد نظرشان‌ است، مي‌بينند. درست‌ مانند مردم‌ عادي‌ كه‌ كلكسيوني‌ از تمبر، كارت‌ تلفن‌ يا سر بطري‌هاي‌ آبجو گرد مي‌آوردند، به‌ جمع‌آوري‌ امتيازات‌ مسافرت‌ با خطوط‌ هواپيمايي‌ مي‌پردازند. اين‌ زندگي‌ پريشان، چون‌ چراغي‌ است‌ كه‌ بر بدنة‌ كنكورد در حال‌ پرواز با سرعت‌ مافوق‌ صوت‌ تعبيه‌ شده‌ است. در اوايل‌ قرن‌ آينده، شبكه‌اي‌ بافته‌ شده‌ از سيم‌هاي‌ الكترونيك‌ و تلفن‌هاي‌ ديجيتال‌ ماهواره‌اي‌ و فرودگاه‌هاي‌ پرظرفيت‌ و مارك‌هاي‌ صنعتي‌ معاف‌ از ماليات‌ حدود 30 كلان‌ شهر را كه‌ هر يك‌ 8 تا 25 ميليون‌ نفر جمعيت‌ دارد، به‌ يكديگر پيوند مي‌دهند. اين‌ متروپل‌ها، مانند اجسامي‌ نوراني، در كل‌ كرة‌ زمين‌ پراكنده‌اند و ساكنان‌ آن‌ها با يكديگر، بيش‌ از هموطنانشان‌ كه‌ در نقاط‌ دور افتادة‌ كشور به‌ سر مي‌برند و بخشي‌ از تاريخ‌ هم‌ به‌ شمار مي‌آيند، احساس‌ نزديكي‌ مي‌كنند.

به‌نظر ريكاردو پترولا، آينده‌شناس ايتاليايي، قدرت‌ در دست‌ اتحاديه‌اي‌ از تاجران‌ فعال‌ در سطح‌ دنيا و دولت‌ شهرها قرار خواهد گرفت. اين‌ دولت‌ها تمام‌ امكانات‌ خود را براي‌ حمايت‌ از توان‌ رقابت‌ شركت‌هاي‌ جهاني‌ مستقر در قلمروشان‌ به‌ كار مي‌گيرند. اكنون‌ مراكزي‌ از آسيا، براي‌ رسيدن‌ بدين‌ هدف‌ در حال‌ مسابقه‌اند. رشد و گسترش‌ كلان‌ شهرها در جهان‌ سوم‌ چنان‌ سرعتي‌ دارد كه‌ محيط‌ رشد جوانان‌ در اقصا نقاط‌ دنيا با آنچه‌ والدينشان‌ تجربه‌ كرده‌اند، كاملاً‌ متفاوت‌ است. ديگر لندن، پاريس، نيويورك، مسكو يا شيكاگو سمبل‌ عظمت‌ نيستند. بزرگ‌ترين‌ آسمانخراش‌ دنيا، از ماه‌ مارس‌ 1996 در شهر كوالالامپور، پايتخت‌ مالزي، بر زمين‌ سايه‌ افكنده‌ است. بيش‌ترين‌ جرثقيل‌هاي‌ ساختماني، در حال‌ حاضر، بر فراز بام‌هاي‌ پكن‌ و شانگهاي‌ نصب‌ شده‌اند نه‌ برلين.

بين‌ پاكستان‌ و ژاپن، مناطقي‌ پر رونق‌ در حال‌ ظهور است. اين‌ مناطق‌ بازيگران‌ جديد جهاني‌اند و نقش‌ شهرهاي‌ كشورهاي‌ غربي‌ در دهه‌هاي‌ گذشته‌ را بازي‌ خواهند كرد. بانكوك‌ قصد دارد جايگزين‌ شهر ديترويت‌ امريكا شود و متروپل‌ اتومبيل‌ آينده‌ باشد.

كارخانه‌هاي‌ اتومبيل‌سازي‌ ژاپن، مانند تويوتا و هوندا و ميتسوبيشي‌ و ايزوتسو، از مدت‌ها پيش‌ ماشين‌هاي‌ خود را در تايلند مونتاژ مي‌كنند. كرايسلر و فورد، در حال‌ ساخت‌ شعب‌ خود در اين‌ شهرند تا كل‌ منطقة‌ آسياي‌ جنوب‌ شرقي‌ را از اين‌ مكان‌ پوشش‌ دهند.

تايپه‌ خود را جانشين‌ سيليكن‌ والي‌ (سانفرانسيسكو) مي‌داند. تايوان‌ در توليد مانيتور، موش‌هاي‌ كامپيوتر و اسكنر به‌ رتبة‌ اول‌ جهان‌ دست‌ يافته‌ است. مالزي‌ قصد دارد، مانند مناطق‌ «رور» آلمان، صادرات‌ خود را از طريق‌ به‌كارگيري‌ فناوري‌ بالا در توليد آهن‌آلات‌ شكوفا سازد. بمبئي‌ اكنون‌ سالانه‌ 800 فيلم‌ سينمايي‌ توليد مي‌كند؛ يعني‌ چهار برابر هاليوود. اجاره‌ بهاي‌ مكان‌هاي‌ تجاري‌ اين‌ شهر، از شهرهاي‌ ژاپن‌ كه‌ تاكنون‌ ركوردار بوده‌اند، بيش‌تر است. نقش‌ اصلي‌ و محوري‌ سوپر شهرهاي‌ آيندة‌ آسيا، به‌ شانگهاي‌ چين‌ تعلق‌ دارد. اين‌ شهر رقيب‌ توكيو و نيويورك‌ به‌ شمار مي‌آيد و از هم‌ اكنون‌ غرش‌ آن‌ به‌ گوش‌ مي‌رسد. آقاي‌ هويانگ‌ سو، رئيس‌ اقتصاددانان‌ كميسيون‌ برنامه‌ريزي‌ شهر، مي‌گويد: "ما قصد داريم‌ تا سال‌ 2010 به‌ مركز مالي‌ - تجاري‌ بين‌المللي‌ غرب‌ اقيانوس‌ آرام‌ تبديل‌ شويم."

در بزرگ‌ترين‌ بازسازي‌ شهري‌ - بعد از بازسازي‌ شهر پاريس‌ در قرن‌ 19 ميلادي‌ كه‌ به‌وسيلة‌ بارون‌ هاوسمن‌ تحقق‌ يافت‌ - كل‌ شهر قديمي‌ شانگهاي‌ تخريب‌ و به‌ جاي‌ آن‌ شهري‌ جديد ساخته‌ مي‌شود. 250000 خانوار بايد مناطق‌ مركزي‌ شهر را ترك‌ كنند و 600000 خانوار ديگر جابه‌جا شوند تا 40 شركت‌ از 100 كمپاني‌ عظيم‌ دنيا، بتواند دفاتر خود را افتتاح‌ كنند.

شركت‌ زيمنس‌ در ساختمان‌ مترو شريك‌ است. فولكس‌ واگن‌ شانگهاي‌ امسال‌ سقف‌ توليد خود را به‌ 220000 اتومبيل‌ مي‌رساند و از سال‌ 2000 به‌ دو ميليون‌ اتومبيل‌ در سال‌ افزايش‌ مي‌دهد. هنگ‌كنگ‌ كه‌ پس‌ از سال‌ها استعمار انگليس، از سال‌ 1997 به‌ چين‌ برگردانده‌ شد، قصد دارد با شانگهاي‌ رقابت‌ كند. به‌ قول‌ بانكدار بزرگ‌ كلبنت‌ مارشال: جغرافيا به‌ سود ما خواهد بود." اكنون‌ پروژة‌ 20 ميليارد دلاري‌ فرودگاه‌ در حال‌ اجرا است. فاصلة‌ اين‌ فرودگاه‌ تا منطقة‌ شكوفاي‌ گواندونگ‌ كه‌ نياز بسياري‌ از بازارهاي‌ جهاني‌ را با كالاهاي‌ خود تأمين‌ مي‌كند، فقط‌ 20 كيلومتر است.

طلوع‌ اقتصادي‌ چين، ديگر بر همگان‌ آشكار شده‌ و وقايعي‌ نامنتظره‌ و تلخ‌ و شيرين‌ را در خود پنهان‌ كرده‌ است. به‌ كمك‌ "اقتصاد بازار سوسياليستي" در سال‌ 2000، چين‌ دنگ‌ شيائوپينك‌ به‌ دومين‌ قدرت‌ اقتصادي‌ جهان‌ تبديل‌ شد؛ يعني‌ جلوتر از ژاپن‌ و آلمان. در حالي‌ كه‌ در سال‌هاي‌ دهة‌ 60 ميلادي، آموزگاران‌ دبيرستان‌هاي‌ اروپا، "خطر تهاجم‌ زرد" را به‌ شاگردان‌ خود گوشزد مي‌كردند و هيچ‌ اتفاقي‌ پيش‌ نيامد. اكنون‌ زمان‌ حمله‌ فرا رسيده‌ است. مرداني‌ از امپراتوري‌ چين‌ در همه‌ جا حضور دارند. كارگران‌ مجتمع‌ ذوب‌ آهن‌ شانگهاي، تقريباً‌ به‌طور شبانه‌روزي، در شهر ناپل‌ ايتاليا به‌ باز كردن‌ كارخانة‌ 24000 تني‌ تعطيل‌ شدة‌ شركت‌ باكنولي‌ اشتغال‌ دارند. اين‌ مجموعة‌ صنعتي‌ كه‌ 100 هكتار فضا را اشغال‌ كرده‌ است، در تابستان‌ 1997 در 14000 كيلومتر آن‌ سوتر يعني‌ شهر «نانگينگ» چين‌ در كنار رود يانگ‌ تسه‌ دوباره‌ به‌ هم‌ جوش‌ داده‌ شد. در اقدامي‌ مشابه‌ ذوب‌ آهن‌ تيسن آلمان، كه‌ پايين‌تر از ظرفيت‌ اسمي‌اش‌ كار مي‌كند، به‌ بازكردن‌ كوره‌ بلندش‌ براي‌ صادرات‌ به‌ هند اشتغال‌ دارد.

كارخانة‌ ذوب‌ آهن اتريش‌ نيز يك‌ مجتمع‌ صنعتي‌ كامل‌ خويش را به‌ مالزي‌ فروخته‌ است. خريداران‌ شرق‌ دور، فقط‌ صنايع‌ با كيفيت‌هاي‌ عالي‌ را مي‌خرند. آن‌ها برندگان‌ واقعي‌ چندين‌ دهه‌ سوبسيد ميلياردي، به‌ صنعت‌ ذوب‌ آهن‌ اروپايند. «جهاني‌شدن» با سرعتي‌ غيرقابل‌ تصور به‌ پيش‌ مي‌رود. ادوارد لوتواك، اقتصاددان، عصر حاضر را چنين‌ تشريح‌ مي‌كند: "همة‌ حوضچه‌ها و استخرها و درياچه‌ها و درياها، يعني‌ روستاها و شهرها و كشورها، به‌ هم‌ مي‌پيوندند و يك‌ منطقه‌ عظيم‌ اقتصاد جهاني‌ را پديد مي‌آورند. تلاطم‌ يك‌ حوضچة‌ كوچك‌ كه‌ تاكنون‌ تنها تكان‌هاي‌ آرام‌ به‌وجود آورد، مي‌تواند امواجي‌ خروشان‌ روان‌ سازد."

همة‌ جهان‌ به‌ بازاري‌ مشترك‌ تبديل‌ شده‌ است‌ و به‌ ظاهر تجارت‌ صلح‌آميز توسعه‌ مي‌يابد. آيا اين‌ آرزوي‌ ديرين‌ بشر نيست؟ آيا ما ساكنان‌ كشورهاي‌ صنعتي‌ و مرفه‌ نبايد از ظهور كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ خوشحال‌ شويم؟ آيا دستيابي‌ به‌ صلح‌ جهاني‌ نزديك‌ نيست؟

 

بي‌ترديد پاسخ‌ منفي‌ است. پيش‌بيني‌ متفكر كانادايي‌ مارشال‌ مك‌ لوهان "دهكدة‌ هموزن‌ و يكدست‌ جهاني" هرگز جامة‌ عمل‌ نپوشيد؛ ولي‌ مفسران‌ و سياستمداران‌ اين‌ اصطلاح‌ را عاريه‌ گرفته‌اند و از تكرار آن‌ خسته‌ نمي‌شوند. تصويري‌ دوگانه‌ از همگرايي‌ در اين‌ جهان‌ وجود دارد. البته‌ حدود يك‌ ميليارد بينندة‌ تلويزيون‌ در ژوئن‌ 1996 مسابقة‌ بوكس‌ "اكسل‌ شولتر" و «مي‌خائيل‌ مورر» را كه‌ در شهر دورتموند آلمان‌ برگزار شد، تماشا كردند و سه‌ و نيم‌ ميليارد بيننده، هنگام‌ برگزاري‌ مراسم‌ گشايش‌ بازي‌هاي‌ المپيك‌ آتلانتا پاي‌ تلويزيون‌ها نشستند و بزرگ‌ترين‌ واقعة‌ تلويزيوني‌ اين‌ هزاره‌ را شاهد بودند؛ ولي‌ پخش‌ تصاوير زد و خورد و رقابت‌هاي‌ ورزشي‌ تفاهم‌ پديد نمي‌آورد. رهاورد نزديكي‌ و همزماني‌ ارتباطات، نه‌ همبستگي‌ فرهنگي‌ است‌ نه‌ برابري‌ اقتصادي.