تصويري گروهي از بانک جهاني

نوشته Jean ZIEGLER

منبع: لوموند ديپلماتيک به زبان فارسي- ژوئيه 2003 

 

 

ژان زيگلر گزارشگر ويژه سازمان ملل متحد در زمينه حقوق و تغذيه، مؤلفي است چيره دست که کتاب هاي زيادي درباره جهان سوم نگاشته است. واپسين کتاب وي به نام " اربابان جديد دنيا و کساني که در برابرشان مقاومت مي کنند"* است که در سپتامبر ۲۰۰۲ به چاپ رسيد.

* « Les nouveaux maîtres du monde et ceux qui leur résistent »

 

نهادهاي مالي بين المللي مانند سازمان تجارت جهاني، صندوق بين المللي پول، بانک جهاني ،... به مثابه قلب استراتژيک « جهاني شدن ليبرالي » عمل مي کنند. ژان زيگلر، نويسنده اين مقاله با طنزي گزنده نشان مي دهد که علي رغم شکست هاي دردناک و فاجعه آميزعملکرد اين نهادها براي جهان سوم، چگونه رهبران آنها ( و در اين مقاله بويژه مسئولين بانک جهاني )، هرروز نظريه هاي توجيه کننده جديدي ميآفرينند و جهت خطابه هاي اعتراض آميزمخالفين را به نفع خود تغيير مي دهند و در نهايت موفق مي شوند که مسير حرکت اين ارگانها را همواره در چارچوب «توافقهاي واشنگتن » ثابت نگه دارند.

 

سالهاي طلايي بانک جهاني در اواخر دهه١٩٦٠ و اوايل دهه ١٩٨٠ بود (١). ربرت مک نامارا (Mc Namara) وزير جنگ پيشين دو رئيس جمهوري آمريکا، يعني جان فيتز جرالد کندي و ليندن جانسون، رياست اين بانک را از سال ١٩٦٨ تا ١٩٨١ بر عهده داشت. تحت رياست وي، حجم وامهاي اين بانک از يک ميليارد دلار به ١٣ ميليارد دلار رسيد. شمار کارکنان چهار برابر و بودجه و هزينه هاي اداريِ ٣٫٥ برابر شد. به کمک آقاي اوژي رتبرگ (Rotberg)،خزانه دار وقت، مک نامارا موفق مي شود ازبازارهاي مختلف سرمايه ملي نزديک به ١٠٠ ميليارد دلار وام بگيرد. طنز تاريخ آنکه بخش عظيمي از اين پول از طريق بانک داران سوئيسي به دست آمده بود. هما ن بانک داراني که قسمت اساسي سرمايه هاي فراري حکام خودکامه و اقشار انگلي آفريقا، آسيا و آمريکاي لاتين را کنز مي کنند. بر اساس گفته هاي جري ماندر (Jery Mander) نويسنده کتاب « در برابر موج فزاينده مک نامارا طي رياست بانک جهاني شمار بيشتري انسان کشته تا زماني که وزير جنگ آمريکا و مامور قتل عام در ويتنام بوده است ». شرم آگين از نقشي که طي جنگ ويتنام ايفا کرده بود، مک نامارا با رفتن به کمک فقراي جهان سوم خواسته به نوعي گذشته خود را جبران کند. او با تکبر يک معتقد مذهبي واقعي و به عنوان تکنوکراتي کاردان مشغول به کار شد. وي در کتاب «تفکري درباره گذشته : تراژدي ويتنام و درس هاي آن » (۲) مي گويد : « من با ضريب گذاري بر روي پديده ها زباني را مي يابم که به کمک آن مي توان به استدلال دقت بيشتري داد. همواره اعتقاد داشتم که هر چه مسئاله مهمترباشد ، بايد شمار تصميم گيرندگان کمتر شود. با اعتماد به اعداد، مک نامارا کشورهاي جهان سوم را تحت فشار قرار داد تا شرايط وام هاي بانک جهاني را بپذيرند و پس اندازهاي سنتي خود را چنان تغيير دهند که به بهترين وجهي به مثابه اقتصادي تخصصي در خدمت تجارت جهاني قرارگيرد. آن کشورهايي که اين شرايط را نمي پذيرفتند به حال خود رها مي شدند.» .ا و کمي بعد مي افزايد : « تحت پافشاري هاي وي ، کشورهاي بي شماري انتخاب ديگري به جز قرار گرفتن در زير مهميز بانک نداشتند. مک نامارا ديگر همانند آنچه در ويتنام صورت گرفته بود دهکده ها را با هدف « نجات » آنها تخريب نمي کرد بلکه کل اقتصاد کشور را نابود مي ساخت. به اين ترتيب، جهان سوم در حال حاضر داراي سدهاي بزرگ درهم شکسته است، جاده هاي ويران شده اي که ره به هيچستان مي برند، ساختمان هاي بزرگ اداري که هيچکس در آنها نيست، جنگلها و روستاهايي که از بين رفته اند و قرضهاي عظيمي که هرگز قادر به بازپرداخت آنها نخواهند بود. هر قدر هم که ويراني و کشتاري که توسط اين مرد در ويتنام صورت گرفته عظيم باشد، به پاي آنچه دردوران رياستش در بانک جهاني انجام گرفته ،نمي رسد. رئيس کنوني بانک جهاني مردي است از اهالي استراليا که ۶۸ سال دارد. او داراي موهاي سپيد، نگاهي زيبا ولي غمگين است. وي جيمز ولفنسون (James Wolfenson) نام دارد. از لحاظ سرنوشت و استعدادهايش مردي است استثنايي. وي قبلا در وال استريت بانکدار بوده است، چندين ميليارد ثروت دارد، وباطنا نظريه پرداز، عميقا امپرياليست و در عين حال يک هنرمند تمام عيار است. در ابتدا پيانو مي نواخت و اکنون نوازنده ويولون سل است. افزون بر آن مولفي پرکار است. به همين دليل وي را « پيانيست » نام نهاده اند.

فعاليت هاي پرومته وار (٤) و چند شکلي

در حالي که مزدوران سازمان تجارت جهاني، جريان هاي تجاري را نظارت مي کنند، مزدوران بانک جهاني و صندوق بين المللي پول ناظر جريان هاي مالي هستند. اين دونهاد بين المللي مهمترين نهادهايي هستند که به نام برتن وودز (Berton Woods) خوانده مي شوند. آنچه به نام « بانک جهاني » اطلاق مي شود زياد دقيق نيست. نام رسمي اين نهاد « گروه بانک جهاني( The World Bank Group) است که « بانک بين المللي براي بازسازي و توسعه »، « کانون بين المللي براي توسعه »، « شرکت مالي بين المللي »، آژانس چند جانبه جهت سرمايه گذاري » و سرانجام « مرکز بين المللي براي اداره درگيريهاي سرمايه گذاري » را در بر ميگيرد. در نشريات داخلي اين نهاد، بانک جهاني به مجموعه « بانک بين المللي براي بازسازي و توسعه » و « کانون بين المللي براي توسعه » خطاب مي شود. ما نيز در اين مقاله همين نام گذاري را بر مي گزينيم. سه نهاد ديگر به دليل اين که داراي عملکرد محدود و جنبي نسبت به مطالب ارائه شده در اين مقاله هستند در اينجا در نظر گرفته نشده اند. شمار کارکنان گروه بانک جهاني از ١٠ هزار نفر فراتر مي رود. اين گروه احتمالا نهادي است که از تمام ارگانهاي ديگرمشابه، مردم را بيشتر درباره برنامه ها و فعاليتهايش آگاه مي کند. جرياني تقريبا مداوم از آمار، دفترچه هاي توضيح دهنده، تحليلهاي نظري از دژبتوني و شيشه اي خيابان نورث وست (North West) شماره ١٨١٨ به بيرون سرازير ميشود. بانک جهاني بر روي سياره ما قدرتي عظيم، فعاليتي پرومته وار و چند شکلي را اعمال مي کند. تنها اين بانک است که به کشورهاي فقير وام اعطا مي کند. فقط طي دهه گذشته، حجم وامهاي درازمدتي که اين بانک به کشورهاي جهان سوم اعطا کرده است از ٢٢٥ ميليارد دلار فراتر رفته است. از طريق اعتبار براي سرمايه گذاري، اين بانک ضامن ايجاد بناهاي زيرساختي است و در برخي از موارد کسر بودجه کشوري بسيار فقير مثل نيجريه را نيز به عهده مي گيرد (گرچه د راين رابطه در مقام دوم پس ازکشورهاي اهداکننده کمک مالي در چارچوب قراردادهاي دو جانبه،قرار دارد) . اين بانک هم چنين هر ساله پشتيباني مالي از صدها طرح توسعه را بر عهده دارد. با تکيه بر تخصص حرفه اي ، اين نهاد توانسته وضعيتي را به جهانيان تحميل کند که بمثابه آخرين امکان وام گيري ، به حساب آيد. نهادي که در موقعيتي قرار مي گيرد که مي تواند شرايط خود را به وام دهنده تحميل کند. چه نهاد ديگري به جز بانک جهاني آماده است حتي وام کوچکي به کشورهايي مانند چاد، هندراس، مالاوي، کره شمالي يا افغانستان اعطا کند؟ پيوند بين بانک جهاني و وال استريت البته استراتژيک است. بانک جهاني تا کنون چندين بار برخي از نهادهاي مالي را که ناشيانه در عمليات سوداگري در اينجا و آنجا در قاره هاي ديگر شرکت کرده بودند، نجات داده است. طي فعاليت روزانه اش، اين نهاد بر اساس معيارهاي مطلقا بانکي عمل مي کند. منشور آن صريحا هر نوع شرط گذاري سياسي وغيره را حذف مي کند. مع ذالک عملکرد آن بيش از هر چيزمتاثر از مفهوم کلي و غيربانکي وکاملا ايدئولوژيکي است که « توافقهاي واشنگتن » نام دارد (٦). اين بانک هر ساله رساله گونه اي به نام « گزارش توسعه جهاني » ( Report The World Development) چاپ مي کند. اين گزارش نزد محافل دانشگاهي و سازمانهاي وابسته به سازمان ملل متحد داراي اعتبار است و تلاش بر اين دارد که سر فصل هاي اصلي اي که بتواند چند صباحي بخش هاي مختلف سازمان ملل متحد، دانشگاه ها و فراسوي آنها، افکار عمومي را به خود مشغول دارد، مشخص کند. اين گزارش مهر ونشان شخصي رئيس بانک يعني آقاي جيمز ولفنسون را بر خود دارد. گزارش سال ٢٠٠١ اين بانک با چنين اعتقاداتي آغاز مي شود : « بزرگترين چالش براي بشريت فقر در دنيايي غني است (٧).» نظريه پردازان بانک جهاني به گونه اي سنتي نرمش نظري قابل تحسيني از خود نشان مي دهند. با وجود شکست هاي آشکار نهادشان طي پنج دهه گذشته، اين نظريه پردازان از بازآفريني نظريه هاي توجيه کننده دست نکشيده اند. براي هر مساله اي پاسخي دارند. خستگي ناپذيرند و سيزيف وارکارها را به جلو ميبرند (٨). بياييد آنها را با هم از نزديک بررسي کنيم. در زمان رياست مک نامارا، نظريه غالب بانک جهاني « نظريه رشد » بود. بر اساس آن، « رشد » برابر با « پيشرفت » بود که به « توسعه » و سرانجام به « خوشبختي براي همگان » مي رسيد. سپس در سال ١٩٧٢، نخستين موج مخالفت با اين نظريه توسط دانشمندان کلوپ رم با مضمون « رشد بي حد سياره را نابود مي کند »، پديدار شد. نظريه پردازان بانک جهاني بلافاصله واکنش نشان دادند : « دانشمندان گرانمايه، واقعا حق با شماست. از اين پس بانک جهاني همه تلاش خود را براي " توسعه تلفيقي" به کارخواهد برد. » . به عبارت ديگر، بانک جهاني تنها رشد توليد ناخالص داخلي يک کشور را در نظرنخواهد گرفت بلکه نتايج اين رشد را در رابطه با ديگر بخشهاي جامعه نيز مورد بررسي قرار خواهد داد. اين چنين است که پرسش هايي زير در مقابل بانک قرارگرفت : آيا رشداقتصادي متعادل است ؟ چه نتايجي بر روي توزيع داخلي درآمد خواهد داشت ؟ آيا رشد بيش ازحد سريع مصرف انرژي در يک کشور ، خطري براي ذخيره هاي انرژي سياره در بر نخواهد داشت ؟ و غيره سپس گزارش انتقاد آميز ديگري عليه سرمايه داري لجام گسيخته به چاپ رسيد. از آن جمله گزارش هاي پژوهش گراني بود که رياست آنان را گروه هارلم برانتلند (Gro Harlem Bruntland) و سپس ويلي برانت بر عهده داشتند. اين انتقادها متوجه جنبه اقتصادگراي بانک جهاني ميشد و خواستار توجه به شاخص هاي غيراقتصادي ديگري مانند آموزش و پرورش، بهداشت، احترام به حقوق بشر بود و از بانک انتقاد مي کرد که به اين شاخص ها توجه نمي کند. بانک جهاني بار ديگر واکنش فوري نشان داد و نظريه با شکوهي درباره نياز به « توسعه انساني » ارائه داد. مرحله جديدي از اعتراض پديدار شد. جنبش سبزها شدت گرفت و تاثيرش در همه اروپا و آمريکا فزوني يافت. سبزها مي گفتند اين کافي نيست که تنها به نشانه هاي مرسوم توجه کرد و يا حتي شاخص هاي توسعه انساني را در مد نظر داشت. بايد اثرات مداخله توسعه را در درازمدت در محيط زيست پيش بيني کرد. نظريه پردازان بانک جهاني فورا حس کردند که جهت باد در حال عوض شدن است. بنابراين، از اين پس آنان نيز از طرفداران پروپا قرص « توسعه پايدار » شدند. در سال ١٩٩٣ در شهر وين کنفرانس جهاني درباره حقوق فرد برگزار شد. ملل جهان سوم توانستند علي رغم تمايل آمريکايي ها و برخي ازکشورهاي اروپايي به رسميت شناختن « حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي » را تحميل کنند. اعتقادي بر اين «انقلاب» حکم فرما بود : يک فرد بي سواد نسبت به مساله آزادي مطبوعات کاملا بي اعتناست. پيش از توجه به حقوق مدني و سياسي و بنا بر اين به حقوق دموکراتيک مرسوم، واجب است حقوق اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي رعايت شود. پس از اين تاريخ، جيمز ولفنسون، گزارش پشت گزارش و بيانيه پشت بيانيه به چاپ رساند که بانک جهاني صدالبته پيشگام جهاد براي به ثمر رساندن حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است. سپس در سپتامبر ٢٠٠٠ در پراگ، « پيانيست » ما سخنراني تاثيرانگيزي را در اين باره ادا کرد.

استاد مبهم گوئي

يکي از آخرين شعبده بازي هاي روشنفکران خدمتگزار سازمان بانک جهاني درباره « توسعه خود يار» است که مبتني بر رشد اقتصادي و اجتماعي کنترل شده، توسط خود قربانيان توسعه نيافتگي است. با وجود اين، هيچ يک از بيانيه هاي پي در پي بانک جهاني نتوانسته است به گونه اي پايدار اين امر آشکار، يعني شکست روشن استراتژيک « توسعه »اي، که در پرتو اوامر بانک جهاني بوجود آمده است را پنهان کند. چه بايد کرد ؟ بانک جهاني هيچ وقت از نوآوري در نمي ماند. از اين پس بانک جهاني براي دفاع از خود دست به دامن توجيه شرائط مي شود و علل مخففه را پيش مي کشد و وضغيت بوجود آمده را محدوم ميداند. عنوان سخنراني ايراد شده توسط نايب رئيس روابط خارجي بانک جهاني در ماه آوريل ٢٠٠٢ در سالن شماره ١١ مقر سازمان ملل در ژنو در برابر مديران سازمان تجارت جهاني چنين بود : « آيا کمک هاي اعطا شده براي توسعه کشورهاي جهان سوم به دست فقراي اين کشورها مي رسد ؟» پاسخ به اين پرسش نايب رئيس عالي رتبه چنين بود : « هيچ کس چيزي در اين مورد نمي داند. » جهت پخش سخنان گهربار بانک جهاني، جيمز ولفنسون از وجود برخي از پيامبران که با وسواس زياد برگزيده شده اند، استفاده مي کند. همان نقشي را که ژزويتها، نخستين مبلغين مذهبي، براي کليساي کاتوليک بازي کردند، فرستادگان جناب پيانيست براي بانک جهاني ايفا مي کنندد. اين « فرستادگان ارباب » ماموريت هاي گوناگوني را انجام مي دهند. مثلا در شهر لاگوس، پايتخت نيجريه، قدرت بزرگ نفتي و يکي از فاسدترين کشورهاي جهان، جيمز ولفنسون دفتري به نام good governance (دولتمداري مناسب) براي کنترل فساد داير کرده است. مسئول اين دفتر، اطلاعاتي را که از افراد عادي، جنبش هاي اجتماعي، تشکيلات غير دولتي، کليسا ها، سنديکاها و يا کارمندان دولتي به ستوه آمده به دست مي آيد جمع آوري مي کند. او شاهد به حراج گذاشتن کاذب کارگاه هاي بزرگ منطقه اي، پرداخت رشوه هاي زير ميزي توسط مديران منطقه اي شرکت هاي فرامليتي به وزراي کشور ، سوء استفاده از قدرت توسط اين يا آن حاکم خودکامه در ازاي دريافت حقوق هاي کلان و مشکوک، است. کوتاه سخن، مطالب بسياري در اين دفتر ثبت مي شود و تلاش مي شود راه هاي متعددي را که رشوه گيران و رشوه دهندگان استفاده مي کنند، درک شود. ولي بعدا اين اطلاعات چه مي شود هيچ کس نمي داند. ولفنسون هم چنين يک نايب رئيس اجرايي تعيين کرد که به ويژه ماموريت مبارزه با فقر را بر عهده دارد. او نيز اسناد جمع آوري مي کند، اطلاعات مي گيرد... تا همين اواخر اين مقام را آقاي کمال درويش بر عهده داشت. وي اقتصاد داني است پنجاه ساله از اهالي ترکيه، خون گرم و ظريف که در سوئيس بزرگ شده است. وي هم چنين مسلماني است که تحصيلات متوسطه اش را در دبيرستان خصوصي (فلوريمون در شهر پتي لانسي) نزديک ژنو به پايان رسانيده است. در اوايل ٢٠٠١ او بانک را ترک کرد و امروز وزير اقتصاد و امور مالي در ترکيه است. شخصيت کاملا غير معمول ديگري که در خدمت ولنفسون است آلفردو اسفاير يونس نام دارد که از نوامبر۱۹۹۹ تا کنون در مقام رياست ورلد بانک آفيس ، اين بانک را در دفتر اروپائي سازمان ملل متحد و سازمان تجارت جهاني مديريت مي کند.او مردي معمولي نيست و يک خبرنگارسوئيسي بنام آندره آلمان او را چنين توصيف ميکند.« وي داراي جذابيتي مانند ريچارد جير، ريشو و تا حدودي خويشتن دار است .اين نماينده جديد بانک جهاني مسئوليت سازماني را بعهده گرفته است که در تغيير و تحول بنيادين قرار دارد و قرار است بساط فقر را از جهان بر چيند. » (١٠) آندره آلمان به او لفب قالپاق داده است. (قالپاق پيچ ومهره ها را مي پوشاند و چرخ اتوموبيل را زيبا جلوه مي دهد : از مترجم)

اسفاير يونس فردي است شيليايي از تبار لبناني. جهان ديده است و ديپلمات به دنيا آمده. پسر يکي از خانواده هاي بزرگ لبناني است که شاخه اي از آن در شيلي مستقر شده است. او برادرزاده نصرالله اسفاير، کشيش بزرگ کليساي مارونيتي است. از سال ١٩٦٧ که پدرش به عنوان سفير شيلي در دمشق و بيروت منسوب شد، آلفردوي جوان شاهد کليه ناآرامي ها، جنگ ها و آشوب هاي « هلال حاصل خيز» بود. (١٠) « قالپاق » يک پيشگام است. او نخستين اقتصاددان در رشته محيط زيست بود که به خدمت بانک درآمد. در حال حاضر ١٧٤ اقتصاددان در اين رشته در بانک جهاني کار مي کنند. وي همچنين به مدت ٧ سال در شرايطي که اغلب سخت بود در آفريقاي شرقي کار کرد. وي داراي عقايد ضد فاشيستي جدي است و در زمان خويش به مخالفت با ديکتاتوري شيلي برخاست. او به عقايد بودا نزديک است و به تمرينات انديشه ژرف (Meditation) مي پردازد. اما همين آقاي آلفردو به ويژه استاد مبهم گوئي است : « علت اشکالات اقتصادي کنوني بيشتر از توزيع ثروت برمي خيزد تا از مسائل مربوط به توليد يا مصرف... دنيا از کمبود يک حکومت جهانشمول رنج مي برد» (١١). يک کشيش پرتستان پس از خواندن اين سطور پر از شورو شعف خواهد شد و خواهد گفت : « اين مرد برادر من است ! سرانجام يک بانکدار را يافتم که فقط در انديشه رشد، بهره وري وبيشينه سازي سود نيست !» ولي آنچه اين خواننده ساده انديش آن سطور نمي داند اين است که پيام آور « پيانيست» در ژنو يکي از طرفداران پروپا قرص حکومت جهاني فرادولتي و توافق هاي واشنگتن است. آقاي آلفردو فردي خشن است و يک مامور موثر سطح بالا : در برخي مواقع به دنبال اجراي فرمان « پيانيست» وي نقش مامور مخفي را هم ايفا مي کند. اين چنين است که وي درباره کنفرانس جهاني تجارت در سياتل در سال ١٩٩٩ مي نويسد : « در دسامبر پيش من در خيابان هاي سياتل بودم و متصدي جمع آوري نقطه نظرهايي که از سوي تظاهرکنندگان مخالف ابراز مي شد.» (١٢)

يکي ديگر از پيام آوران « پيانيست» که آدمي کاملا غير معمول است ماتس کارلسون (Mats Karlson) نام دارد. او همکارنزديک پير اسکوري ( Pierre Schori ) است که وارث اصلي افکار و انديشه هاي اولف پالمه مي باشد. کارلسون رئيس اقتصاددان هاي وزارت امور خارجه و دبير دولتي در امور تعاوني و يک سوسياليست معتقد است. به جز پير اسکوري، ماتس کارلسون دوستي به نام گونار استرناو (Gunar Sternave ) دارد که مغز متفکر سنديکاهاي سوئد است. همين آقاي ماتس کارلسون امروز نايب رئيس بانک جهاني، مسئول امور خارجه و روابط با سازمان ملل متحد است. من اين موضوع را بدون مزاح مي گويم : برخي از اين نظريه پردازان مرا شيفته خود مي کنند. مهارت و چيره دستي روشنفکرانه و فرهنگ آنها دل نشين است. برخي از آنان حتي داراي حسن نيت هستند. فقط اگر بخواهيم در مورد آلفردو اسفاير يونس و ماتس کارلسون نظر بدهيم، آنان مردان عميقا جذابي هستند. مسئاله اينجاست که اگر در تئوري نظريات آنان تغيير پيدامي کند و با شرايط خود را وفق مي دهد، در عمل ثابت مي ماند و عبارت است از: منطق ناب بانکداري که استثمار روشمند خلقها را بهمراه دارد وکشورها را بسوي گشايش اجباري به سود چپاولگران سرمايه جهاني سوق مي دهد. زيرا همانند سازمان تجارت جهاني و صندوق بين المللي پول، بانک جهاني نيز دژي براي احکام جزمي نئوليبرالي است. در هر شرايطي و به تمام کشورهاي مقروض، اين بانک توافق هاي واشنگتن را تحميل مي کند و خصوصي سازي مايملک عمومي و دولت ها را باعث مي شود. اين بانک عامل تحميل امپراطوري اربابان جديد دنياست. اما در ژانويه سال ٢٠٠٠، زمين لرزه اي در اين نهاد رخ داد! مهم ترين و نزديکترين پيام آور به ولفنسون يعني ژوزف استيگليتز(Joseph Stiglitz) رئيس اقتصاد دانان و نايب رئيس اول بانک جهاني پس از افشاي استراتژي خصوصي سازي افراطي در ملاء عام و نشاندادن کارا نبودن نهادهاي برخاسته از برتون وودز ، از مقام خود استعفا داد. و ناگهان ولفنسون به شک افتاد. تا آنجا که براي خود پرسش هايي را مطرح کرد : سرمايه ها وارد مي شوند، اعتبارات خارج مي شوند، سدها ساخته مي شوند تا برق ايجاد کنند... و در عين حال در همه جا انسانها از گرسنگي مي ميرند. در تمام جهان سوم بيماري مالاريا چهارنعل باز مي گردد و باعث مرگ يک ميليون انسان در سال مي گردد. مدرسه ها بسته مي شوند، بي سوادي افزايش مي يابد، بيمارستان ها نابود مي شوند، بيماران به علت نداشتن دارو مي ميرند و بيماري ايدز بيداد مي کند.

ناکامي پشت ناکامي

پس چيزي در اين ميان درست کار نمي کند. در نتيجه ولفنسون پرسش مطرح مي کند، به کشورهاي جهان سوم مي رود، به سرميزش فعالان جنبش هاي اجتماعي را دعوت ميکند و به مسائل آنان گوش فرا مي دهد، درباره آنها مي انديشد و مي کوشد شکست و ناکامي غول آساي بانکش را درک کند (١٣). از شک و ترديدهاي « پيانيست » يک برنامه ريزي جديد پديدار مي شود (١٤) : بخش جديدي به نام « دايره اجتماعي بانک» که از اين پس هر يک از مسئولين طرح ها بايد الزاما با آ ن مشورت کند. وظيفه اين دايره بررسي و برآورد نتايج انساني و اجتماعي ايجاد شده در جامعه اي است که پذيراي مداخله بانک در اموري مانند ساختن يک بزرگراه،يکسد،تصحيحمسيريکرود، ساختن يک بندر، يک مجتمع صنعتي و غيره شده است. چگونه بزرگراه جديد زندگي دهکده هايي را که از آنها عبور مي کند تحت تاثير قرار ميدهد؟ چگونه يک مجتمع صنعتي بازار کار را در منطقه تحت الشعاع خود قرار مي دهد ؟ چه بر سر روستائياني که در اثر ايجاد يک سد مجبور به ترک زمين هايشان شده اند خواهد آمد ؟ کشت گسترده مزارع که جهت صادرات در نظر گرفته شده و نابودي هزاران هکتار جنگل را به دنبال خواهد داشت تا چه اندازه آب و هواي منطقه را تغيير خواهد داد ؟ پرسش هاي مطرح شده توسط دايره اجتماعي بي شمار است. ولي اين دايره کم ترين قدرت اجرايي در اختيار ندارد. حتي اگر نتيجه گيري هايش کاملا منفي باشد، حتي اگر ناکامي پشت ناکامي را پيش بيني کند، نمي تواند مانع ساختن مجتمع صنعتي، از بين بردن درختان يا برگرداندن مسير يک رودخانه شود.

تصميم هاي بانک داران همواره حاکم مطلق است.

برگردان به فارسي :از دوستداران لوموند ديپلماتيک دربلژيک

زيرنويس ها :

١- اين بانک از سال ١٩٤٦ آغاز به کار کرد

٢- برگرفته شده از کتاب « محاکمه جهاني شدن »، انتشارات فايار، سال ٢٠٠١ ٣- انتشارات سوي Seuil ، پاريس، ١٩٩٦

٤- از خدايان يونان باستان که آتش را براي بشر آورد ( يادداشت مترجم)

٥- آبادي نزديک نيو همپشاير در آمريکا که نمايندگي کشورهاي متفق غربي در آن گرد آمدند. آنها اصول و نهادهايي مانند صندوق بين المللي پول، بانک جهاني و غيره را که قرار بود بازسازي اروپا و نظم اقتصادي دنيا را تضمين کنند بنياد نهادند

٦- اين توافق ها مجموعه قراردادهايي را تشکيل مي دهد که به گونه اي غير رسمي در سالهاي ١٩٨٠ تا ١٩٩٠ بين شرکت هاي فرامليتي بزرگ، بانک هاي وال استريت، بانک فدرال آمريکا و نهادهاي بين المللي با رياست آمريکا صورت گرفت ٧- پيش درآمدي از جيمز ولفنسون به گزارش توسعه جهان، چاپ آکسفورد، ٢٠٠١، ص ٥

٨- خدايان يونان باستان سزيف را به بالا بردن دائم سنگي از کوه محکوم کردند که آن پس از رسيدن به قله کوه، در اثر وزن خود به پايين مي غلتيد. مولف اشاره به کساني دارد که کاري عبث را همواره از سر مي گيرند (يادداشت مترجم)

٩- نشريه تريبون ژنو، ٨ ژوئن ٢٠٠٠

١٠- اشاره به لبنان و فلسطين و اطراف آن است( يادداشت مترجم)

١١- نشريه تريبون ژنو ، ٨ ژوئن ٢٠٠٠

١٢- همان جا

١٣- « سرخوردگي بزرگ » ٢٠٠٢، انتشارات فايار

١٤- مصاحبه جيمز ولفنسون با نشريه ليبراسيون، ١٠ ژوئيه ٢٠٠٠ ِ