بمناسبت شصت سالگی دولت اشغالگر اسراییل!
بهرام رحمانی
روز یک شنبه 12 مه 2008، کنسولگری اسراییل در سوئد، به مناسبت شصت
سالگی دولت اسراییل جشنی را در سالن «برنس» واقع در مرکز استکهلم
برگزار کرده بود. پارک مقابل این سالن با کشیدن نواری با نام پلیس به
اطراف این پارک، منطقه ممنوعه شده بود. زیرا قرار بود در این پارک، در
همبستگی با مردم تحت ستم فلسطین تجمع اعتراضی علیه دولت اسراییل برگزار
شود. من به اتفاق یکی از نزدیکانم هنگامی به تجمع اعتراض کنندگان
پیوستیم عمدتا جوانان بودند که پلیس ضدشورش، پلیس سوار بر اسب و پلیس
شخصی (سپو) که در مینی بوس سیاه رنگی که روی آن با رنگ سفید پلیس نوشته
شده بود آن ها را در محاصره خود گرفته بودند. در حالی که خانم ها و
آقایان شیک پوش، با حمایت پلیس به محل جشن کنسولگری اسراییل راهنمایی
می شدند. تحمع کنندگان با سر دادن شعارهایی هم چون «اسراییل را بایکوت
کنید»، «با فلسطین همبستگی کنید»، «همبستگی با مردم فلسطین ادامه دارد»
و... به دفاع از خقوق مردم فلسطین برخاستند.
منظره ای که پلیس به وجود آورده بود شبیه به حکومت نظامی بود. تمام آن
منطقه پر از پلیس و ماشین های پلیس و پلیس های اسب سوار بود. کوچه های
منتهی به سالن جشن اسراییلی ها، با میله های آهنی بسته شده بود و در
پشت آن پلیس ها کشیک می دادند. و در مقابل هر کدام از ورودی ها شخصی با
لباس شخصی ایستاده بود که مهمانان را از کنترل پلیس رد می کرد. در حالی
که فردی با لباس شخصی که اسراییلی بود تلاش می کرد مانع عکس گرفتن بشود
اما پلیس ها توجهی به این حرکت وی نمی کردند. با دین این صحنه آنچه که
در ذهن بیننده تداعی می شد برخورد خصمانه نیروهای نظامی اسراییل به
خبرنگارانی که قصد گرفتن عکس و یا فیلم از هجوم نظامیان اسراییلی به
کودکان، زنان و مردم عادی و بی دفاع فلسطین دارند؛ چگونه خبرنگاران را
زیر مشت و لگد و قنداق تفنگ می گیرند و دوربین هایشان را هم زیر پای
خود تکه تکه می کنند. در هر صورت ما به دلیل کاری که داشتیم ساعاتی بعد
محل تظاهرات را ترک کردیم.
روز
دوشنبه از طریق رسانه ها مطلع شدیم که سرانجام پلیس با هجوم وحشیانه به
تظاهرکنندگان، 45 نفر را از آن ها را دستگیر کرده است. همه دستگیرشدگان
در ساعات مختلفی از شب آزاد شده بودند. در این میان، دو جوان دانشجوی
ایرانی الاصل نیز دستگیر شده بودند که ما با یکی از آن ها در تظاهرات
گفتگوی کوتاهی داشتیم. جوان پرشور کمونیستی که برای پلیس سوئد چهره
آشنایی است.
واقعا پلیس همه جا پلیس است و آموزش آن ها تقریبا در همه جای دنیا شبیه
هم است مگر این که قوانین کشوری مانع زیاده روی آن ها می شود. ما در
این تظاهرات و یا بسیاری از تظاهرات های قبلی، شاهد حمله پلیس های شخصی
بوده ایم که چگونه با قیافه های خشن برای دستگیری و ضرب و شتم جوانان و
تظاهرکنندگان به آن ها هجوم می بردند.
***
تئودور هرتصل بعد از پایان اولین «کنگره جهانی صهیونیسم» در سال 1889
در شهر بال سوئیس، چنین اظهار نظر کرد: «من حکومت یهود را پی ریزی کردم.»
شکی نیست که در آن زمان پذیرفتن چنین افقی سخت و دشوار بود اما به مرور
زمان آشکار شد که «هرتصل»، در تحقق افق و چشم انداز خود با قدرت های
بزرگ به ویژه دولت انگلستان که فلسطین را در استعمار خود داشت کنار
آمده است. اواخر قرن نوزدهم گروه های «یهودی» توسعه طلبی های خود را با
استفاده از اهرم های فشار متعددی آغاز کردند. زیربنای چنین سیاستی
اسکان دادن تدریجی «یهودیان» در فلسطین با توافق دولت وقت انگلستان
بود. هم زمان با این اقدام، سازمان های متعصب مذهبی و نژادپرست یهودی
سازمان دهی شدند که در راه تشکیل دولت اسراییل حاضر باشند به هر اقدامی
حتی قتل و غارت و ترور دست بزنند. یکی از این سازمان ها، سازمان
«تجدیدنظر طلبان صهیونیست»
(Zionist Rabotinsky)
بود که آن را «ولادیمیر ژابوتینسکی» پایه گذاری کرد. این سازمان
انشعابی از «صهیونیسم» اصلی ترین و اولیه ترین گروه های تروریستی
«صهیونیست» در اسراییل محسوب می شد. ولادیمیر یوگنی ویچ ژابوتینسکی
(Vladimir Jabotinsky)
متولد 1880 در اوکراین، بنیان گذار سازمان تجدیدنظر طلبان صهیونیست
بود. بعد از تاسیس این سازمان بود که گروه هایی هم چون «هاگانا»،
«اشترن»، «ایرگون» و «بتار» اعلام موجودیت کردند.
تا
امروز به ندرت می توان سازمان یا تشکیلاتی را در اسراییل یافت که در
مورد بی رحمی و قتل و غارت، ترور و ویرانگری «نژادپرستی» در اسراییل
معروف نباشد. آزار و اذیت فلسطینی ها و تخریب منازل و کوچ دادن اجباری
آن ها، تنها یک نمونه از اقدامات جانیانه این گروه هاست.
سازمان های اطلاعاتی اسراییل که مسئولیت اقدامات تروریستی سازماندهی
شده و دولتی را بر عهده دارند، تاریخچه و نحوه تشکیلاتشان به همان
سازمان های زیرزمینی و گروه های تروریستی که در زمان تسلط انگلستان بر
فلسطین وجود داشتند می رسد. این سازمان های اطلاعاتی در زمان تشکیل
دولت اسراییل در 14 می 1948، سازمان اطلاعات دولتی را نیز به وجود
آوردند.
در
سپتامبر سال 1951، بن گوریون «مؤسسه مرکزی اطلاعات و تکالیف ویژه» را
تشکیل داد که بعدها به «موساد» (پلیس مخفی اسراییل) معروف شد. در اواسط
دهه 1960 نیز یک سازمان اطلاعاتی دیگر برای جمع آوری اطلاعات فنی و
علمی از منابع علنی و مخفی به وجود آمد. دفتر روابط علمی
«Lekem»
که
مخفف
«Leshkat Kesher Madao»
بود توسط شیمون پرز در زمانی که وزیر دفاع بود تاسیس شد. این سازمان،
افرادی را برای جمع آوری اطلاعات درباره تحولات علمی و فنی به خارج
اعزام می کرد و فعالیت آن ها به خصوص روی سیستم های تسلیحات متمرکز
بود. همین سازمان اقدام به تعیین وابسته های علمی در سفارتخانه های
اسراییل می نماید.
شیمون پرز، که در حال حاضر رییس جمهور اسراییل است سابقه طولانی فعالیت
در سازمان دهی رعب و وحشت و ترور و سازمان های اطلاعاتی و پست های حساس
دارد. وی، در سال 1923 در لهستان متولد شد. در سال 1934 به فلسطین
مهاجرت کرد و تا سال 1944 دارای سمت های حساسی هم چون پیوستن به سازمان
هاگانا در سال 1947، تمرکز فعالیت هایش بر خرید اسلحه در سازمان مذکور
و نماینده حزب ماپای در بیست و دومین کنفرانس صهیونیسم در سال 1946،
ریاست نیروی دریایی اسراییل در جنگ سال 1948 و پس از آن، معاون مدیر کل
وزارت دفاع، مدیر کل وزارت دفاع، نماینده مجلس از سوی حزب کار از سال
1959، عضویت در حزب ماپای، از جمله بنیان گذاران حزب رافی و معاون دبیر
کل حزب مذکور از سال 1965، وزیر مشاور در دولت گلدامایر، وزیر جذب
مهاجران در سال 1969، وزیر راه و ترابری، وزیر اطلاعات در مارس و ژوئن
1974، وزیر دفاع، رییس حزب کارگر، نخست وزیر، وزیر دفاع در نوامبر
1995، نخست وزیر در نوامبر 1995، دریافت جایزه صلح نوبل در سال 1994...
در واقع اکثریت مقامات بلندپایه دولت، ارتش، پلیس، موساد و... از میان
همین گروه هایی که سابقه تروریستی و قتل و غارت و ترور در مناطق اشغالی
فلسطین دارند انتخاب می شوند.
موساد، ترورهای مختلفی را بر علیه سازمان های فلسطینی و حامیان آن ها
در سطح بین المللی انجام داده است. معروف ترین برنامه ترور که موساد
انجام داد، در پاسخ به ربودن و کشتن 10 ورزشکار اسراییلی در اوت 1972 و
در جریان المپیک مونیخ بود. برنامه ترور ورزشکاران توسط جناح «سپتامبر
سیاه» وابسته به ساف سازمان دهی شده بود و هدفش نه کشتن ورزشکاران،
بلکه مبادله ورزشکاران ربوده شده با دویست زندانی فلسطینی در اسراییل
بود. ورزشکاران اسراییلی، غیر از یک نفر از آن ها و مربی آن ها که در
جریان عملیات کشته شدند، زنده نگاه داشته شدند. مقامات آلمانی قبول
کردند که به ربایندگان یک هواپیما بدهند که به قاهره بروند. اما درگیری
رخ داد که طی آن همه ورزشکاران کشته شدند. هم چنین تعدادی از اعضای
«سپتامبر سیاه» در همان موج تیراندازی کوماندوهای آلمانی کشته شدند.
موساد، یک واحد ویژه به نام «خشم خدا» را برای عملیات خود ایجاد کرد که
این واحد متشکل از چند گروه ترور و چند گروه پشتیبانی بود و اولین
قربانی آن «وائل ابونریتر»، رییس پایگاه عملیاتی سپتامبر سیاه در رم
بود که در قسمت خاصی از عملیات فرودگاه «لاد» که مربوط به رم می شد دست
داشت. دکتر «مهمن همشری»، «حسین عبدالخیر» و «دکتر باسیل القبیسی»
استاد عراقی در دانشگاه آمریکایی بیروت، نفرات دیگری بودند که در طی
عملیات این واحد ترور شدند.
«عملیات
بهار جوانی»، یکی دیگر از عملیات های موساد بود که در آوریل 1973 اجرا
گردید و در طی آن، «محمد نقارابو» رییس سپتامبر سیاه، «کمال ناصر» از
رهبران فتح و «کمال ادوان» معاون نقارابو را کشتند و چندین برنامه
تروریستی دیگر که به ترور بسیاری از فعالین و رهبران سازمان های
فلسطینی انجامید.
سرویس امنیت عمومی (شین بت یا شابک
Shabak)،
سرویس ضد اطلاعات و امنیت داخلی اسراییل است. این سازمان مسئول جمع
آوری اطلاعات درباره سازمان های اطلاعاتی خارجی مربوط به دول دوست و
دشمن و فعالیت های آن ها تامین امنیت مقامات و تاسیسات اسراییلی، تحقیق
درباره خرابکاری علیه دشمنان داخلی و خارجی، از جمله خرابکاری و
تروریسم در داخل و خارج اسراییل است. اهداف شین بت، چهار بخش را در
برمی گیرد: اسراییلی، عربی، کمونیستی و خارجی است. افزون بر هدف عربی،
برنامه های گروه های چپ را زیر نظر دارد. (منابع مورد استفاده بالا از
کتاب های: «برنر، لنی، مشت آهنین، حسین ابوترابیان، اطلاعات، تهران،
1374؛ و تی. ریجلسیون، جفری، سازمان های جاسوسی جهان، بابک مساعدی،
کیهان 1374، و اوبراین، لی، سازمان های یهودیان آمریکا، ع. ناصری،
نشرنور 1375 گرفته شده است.)
بدین ترتیب، دستگاه های امنیتی اسراییل «موساد»، از مخوف ترین و پیچیده
ترین سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی دنیا است.
در
طول نزديک به 60 سال از تشکيل کشور اسرائیل، 12 نفر رياست دولت را در
این کشور به عهده داشته اند. اما در میان آن ها پنج نخست وزیر در تاریخ
این کشور، بیش از دیگران تاثیر گذار بوده اند.
*
دیوید بن گورین، در سال 1886 در شهر کوچکی در لهستان به دنيا آمد. او،
به جنبش «صهيونيسم» نزديک کرد و تحت تاثير اهداف اين ايدئولوژی در سال
1906، به فلسطين تحت حکومت امپراتوری عثمانی رفت.
در
سال 1915، او به علت فعاليت های نژادپرستانه خود از فلسطين اخراج شد و
در نيوريورک اقامت گزيد؛ جائی که وقت خود را تماما صرف «صهیونيسم» کرد.
افکار و ايدئولوژی او در یک چيز خلاصه می شد: فتح ارض موعود توسط یهودی
ها.
در
زمان خروج نيروهای بريتانيايی از فلسطين و متعاقب آن تقسيم فلسطين به
دو کشور يهود و عرب از سوی شورای عمومی سازمان ملل، بن گورين رياست
موقت سازمان صهيونيست جهانی را برعهده داشت که از زمان تاسیس عمده ترين
هدفش تشکیل کشوری مستقل برای يهوديان جهان بود.
سرانجام با پیروزی اسراییل بر اعراب در جريان جنگ داخلی 14 مه 1948، بن
گورين رسما موجوديت کشور اسرایيل را اعلام کرد و در پی آن در سال 1949
به عنوان اولين نخستين وزير اين کشور تازه تاسیس، قدرت را در دست گرفت.
او
در سال 1953 از مقامش کناره گرفت، ولی دو سال بعد دوباره رياست دولت را
بر عهده گرفت و اين پست را تا سال 1963 در اختيار داشت. او در سال 1970
در سن 84 سالگی خود را بازنشسته کرد.
متحد کردن نيروهای نظامی و تشکيل ارتش، عمليات فرش پرنده (انتقال
یهوديان يمنی به اسرائيل) و حمله به مصر و جنگ صحرای سينا در پی ملی
شدن کانال سوئز از سوی جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر، از جمله
رخدادهای مهمی است که در طول زمامداری او در اسرائيل رخ داد.
در
اوايل تاسيس اسرائيل، هم چنین «کنست» (پارلمان اسراییل) که اکثريت آن
در اختيار حزب «ماپای» به رهبری بن گورین بود، تصويب کرد که يهوديان از
سراسر جهان می تواند به اين کشور مهاجرت و تابعيت اين کشور در آيند.
تصميمی که نتيجه آن افزايش جمعيت اين کشور تازه تاسیس بود که خیلی زود
دشمن شماره یک کشورهای عرب خاورميانه شد.
حزب ماپای، بعدها با تغييراتی جزئی با نام حزب کارگر وارد صحنه سياسی
اسراییل شد که همواره يکی از قوي ترين احزاب در اسرایيل بوده است.
*
گلدا مابوويچ، معروف به «بانوی آهنین»، در سال 1898 در «کی يف» به دنيا
آمد. وی، در سال 1906 همراه خانواده اش به آمريکا مهاجرت کرد. او، در
سال 1921 ازدواج کرد و نامش را به مه يرسون (بعدها ماير) تغيير داد.
در
سال 1924، مایر همراه همسرش به فلسطين مهاجرت کرد و به هيستادورت
(فدراسيون عمومی کارگران در سرزمين اسرائيل) پيوست. ماير به سرعت رده
های بالای اين فدراسیون را طی می کند که از مهم ترين مجامع صهيونیستی
محسوب می شد و نهايتا به رياست شاخه سیاسی فدراسیون منصوب شد که در جهت
ارتقای اهداف صهيونیستی از جمله کمک به مهاجرت یهودیان جهان به فلسطين
طراحی شده بود.
در
سال 1946، ماير به ریاست موقت شاخه سياسی آژانس «یهود» رسید. او، يکی
از 24 امضاء کننده «اعلامیه استقلال کشور اسراییل» در مه 1948 بود و
بلافاصله پس از استقرار اسراییل به عنوان سفير اين کشور جديد در مسکو
مشغول به کار شد.
او، در سال 1949، به اسراییل بازگشت و به عنوان نماينده حزب ماپای به
کنست راه يافت. نخستين پست او در کابينه اسراییل وزارت کار و رفاه ملی
بود که تا سال 1956 ادامه داشت؛ سال هايی که به عل موج فزاينده مهاجرت
یهوديان به اسرایيل، نرخ بيکاری در اوج بود.
در
سال 1956، اوايل دور دوم نخست وزيری بن گورين؛ گلدا ماير جايگزين موشه
شارت در وزارت خارجه شد و مسئوليت اين وزارتخانه را تا 1966 برعهده
داشت. در سال 1966 با تاسيس حزب «اتحاد» که از ترکیب سه شاخه حزب کارگر
تشکيل شده بود، مديرکل اين حزب شد.
وی، در سال 1968، به دلیل ابتلا به سرطان بازنشستگی خود را از سیاست
اعلام کرد. اما با مرگ ناگهانی لوی اشکول، نخست وزير وقت، حزب اتحاد
کارگر او را برای جايگزينی اشکول انتخاب کرد و او به عنوان اولین نخست
وزير زن اسرایيل دولت را در دست گرفت. زمانی که به نخست وزيری رسيد پس
از جنگ شش روزه اعراب و اسراییل در سال 1967 بود و اسراییل با در
اختيار گرفتن اراضی بيش تر به يکی از قدرت های برتر منطقه تبديل شد بود.
جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در سال 1973 که به جنگ يوم کيپور (جنگ رمضان
یا جنگ اکتبر) معروف شد، به گروگان گرفته شدن ورزشکاران اسرایيلی در
جریان المپيک 1972 مونيخ و حذف تعدادی از دشمنان سرسخت اسرائيل، از
جمله مهم ترین رویدادهایی بود که در دوره او رخ داد.
*
اسحاق رابین، اولين نخست وزير اسرایيل بود که محل تولدش فلسطين تحت
استثمار انگلستان بود. او در خانواده ای که از یهودیان مهاجر اوکراینی
بودند، به دنیا آمد. بسیار جوان بود که به هاگانا پیوست؛ گروهی شبه
نظامی زير زمينی که در واقع منشا تاسیس ارتش اسرائیل بود. در اين گروه
و سپس در ارتش اسرایيل به درجات عالی رسید و تنها 32 سال داشت که به
درجه سرلشگری دست یافت.
40
ساله بود که با درجه سپهبدی فرماندهی ستاد ارتش اسرائيل را در دست گرفت
و در اين مقام بود که فرماندهی جنگ شش روزه اعراب و اسراییل را در کنار
موشه دايان، وزير دفاع وقت بر عهده داشت. رابین سرانجام پس از 26 سال
در سال 1968، لباس نظامی خود را از تن درآورد و به اصطلاح لباس شخصی
سياست مداران را به تن کرد.
سفارت اسرایيل در واشنگتن، نخستين شغل غير نظامی او در عرصه سیاسی
اسراییل بود که تا سال 1973 ادامه داشت. او که از اعضای رده بالای حزب
اتحاد بود با بازگشت به اسرایيل به کنست راه یافت و وزارت کار دولت
گلدا ماير را در اختيار گرفت. يک سال بعد زمانی که ماير از نخست وزيری
کناره گرفت، رابین به عنوان رهبر حزب برگزيده شد و به عنوان نخست وزير،
قدرت را در دست گرفت.
گروگانگيری مسافران اسرایيلی هواپیمای ارفرانس در فرودگاه انته به
اوگاندا، نخستين چالش جدی این نخست وزير بود. به دستور او نيروهای
اسرایيلی برای آزادسازی گروگان ها، به داخل خاک اوگاندای تحت حکومت
ديکتاتوری ايدی امین رفتند و در طی عملیاتی تروریستی که به عمليات
«انته» مشهور شد، بيش از صد گروگان را آزاد کردند.
در
اوايل دهه 1970، قدرت رابين رو به افول گذاشت و نهايتا اتهام فساد مالی
و کشف مبلغ هنگفتی که در حساب خارجی همسرش قرار داشت او را مجبور به
استعفا کرد. مناخیم بگین، رهبر حزب مخالف ليکود (برای نخستين بار) دولت
بعدی را تشکیل داد.
هر
چند او از نخست وزيری کنار گرفت، اما هم چنان به عنوان عضو کنست در
صحنه حضور داشت و در فاصله سال های 1970 تا 1984 وزير دفاع دولت
ائتلافی بود. حزب ميانه روی کارگر در سال 1992، شکل تازه ای به خود داد
و اسحاق رابين رهبری حزب را در دست گرفت. چند ماه بعد، پیروزی حزب
کارگر در انتخابات عمومی اسراییل بار ديگر او را به عنوان نخست وزير
مامور تشکیل کابينه کرد.
مهم ترين رويداد سیاسی اسرایيل در دور دوم نخست وزیری رابین عقد پیمان
اسلو بود که به موجب آن حق تشکيل دولت خودگردان فلسيطينیان به رسمیت
شناخته شد. در سال 1994، رابین و یاسر عرفات، رهبر فلسطينيان که نقش
های اصلی پیمان اسلو را بازی کردند جایزه صلح نوبل دریافت کردند.
در
دوره او بود که به دنبال پیمان صلح با اردن، اسرایيل روابطش را با کشور
عرب ديگری به جز مصر عادی می کرد. رابين، در دور دوم نخست وزيری اش با
مخالف گسترده افراط گرايان اسرایيلی روبرو بود و سرانجام در 4 نوامبر
1995 او به دست ايگال امیر، جوانی 25 ساله در تل آویو ترور شد. وی تنها
نخست وزير اسرائيلی است که به قتل رسيده است.
*
شیمون پرز، در سال 1922 در شهر کوچکی در لهستان (اکنون در بلاروس) به
دنيا آمد. در یازده سالگی همراه خانواده اش به اسراییل مهاجرت و در تل
آويو اقامت گزیدند. او، فعالیت سياسی خود را را با هدف کمک به تاسيس
کشور اسراییل با پیوستن به شاخه جوانان «جنبش کارگری صهيونیسم» آغاز
کرد که به زودی به ریاست آن برگزيده شد و در اواخر دهه 1940، به گروه
زير زمينی مسلح هاگانا پيوست. پس از تاسیس اسراییل وارد وزارت دفاع شد.
او تا سال 1959، يکی از مديران ارشد اين وزارتخانه بود.
در
سال 1959، به کنست راه يافت که هم چنان يکی از اعضای فعال آن است. از
سال 1959 تا 1965 معاونت وزارت دفاع را بر عهده داشت. پس از آن عهده
دار مسئوليت های مختلفی در دولت های لوی اشکول و گلدا ماير از جمله
وزارت ترابری و ارتباطات و وزارت اطلاعات بود.
پس
از استعفای گلدا ماير در سال 1974، شيمون پرز و اسحاق رابين برای
جايگزينی او مطرح شدند که در رقابتی نزديک رابين برنده شد. با تشکيل
کابینه از سوی اسحاق رابين، وزارت دفاع به شیمون پرز سپرده شد؛ مقامی
که زمینه های مساعدی را برای روسای بعدی دولت اسرایيل - مناخیم بگين،
اسحاق شامیر، و آریل شارون - برای رسیدن به نخست وزيری به بار آورد.
در
سال 1996، برای نخستين بار در تاريخ اسرایيل، نخست وزير به طور مستقيم
از سوی مردم انتخاب شد و پرز در رقابت نزديکی انتخابات را به ليکود و
بنيامين نتانياهو باخت.
با
شکست حزب کارگر در انتخابات، پرز مدتی رهبری را در اختيار داشت تا اين
که در سال 1997 اهود باراک رئيس سابق ستاد ارتش اسرائیل به رهبری حزب
برگزیده شد. او در دولت باراک پست نه چندان مهم وزارت همکاری منطقه ای
را پذيرفت.
وی
که در عرصه سیاست اسرائیل به «مرد بازنده» مشهور است خود را در سال
2000 کانديدای رياست جمهوری کرد که موشه کاتساو رقيب او از حزب ليکود
به اين مقام دست يافت. با شکست حزب کارگر به رهبری باراک در انتخابات
مستقيم نخست وزيری اسرائيل، پرز بار ديگر به عنوان رهبر حزب انتخاب شد
و در دولت ائتلافی آريل شارون، وزارت خارجه را عهده دار شد.
چندی پس از شکست اش در مقابل امیر پرتص در انتخابات داخلی حزب کارگر،
اين حزب را ترک کرد و به حزب تازه تاسيس کادیما که آريل شارون بنياد
گذاشته بود پيوست. او در سال های آخر نخست وزيری آريل شارون معاونت او
را برعهده گرفت که با به قدرت رسيدن اهود اولمرت در اين مقام ابقا شد.
*
آريل شارون در سال 1928، در فلسطين تحت قيوميت بريتانيا به دنيا آمد.
در 14 سالگی به هاگانا پيوست. مانند بیش تر اعضای هاگانا با تاسیس
اسرائيل وارد ارتش اين کشور شد. در جريان جنگ شش روزه، آريل شارون با
درجه سرتيپی فرماندهی يک لشکر را بر عهده داشت. او نهايتا در سال 1973
با درجه سرلشگری از ارتش بازنشسته شد.
آريل شارون در سال 1973 ميلادی برای اولين بار به کنست راه يافت، اما
يک سال بعد استعفا داد تا به سمت مشاور امنيتی اسحاق رابين، نخست وزير
وقت اسرائيل، در بيايد. در سال 1977 وی برای بار دوم به پارلمان
اسرائيل راه يافت و وزارت کشاورزی دولت مناخيم بگين را برعهده گرفت.
در
سال 1981 بگين، او را به وزرات دفاع منتقل کرد. طرح حمله به لبنان در
سال 1982 به او منسوب می شود. او بدون اطلاع دقیق بگين، ارتش اين کشور
را به سوی بيروت، پايتخت لبنان، هدايت کرد. در جريان همين تهاجم بود که
سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) و رهبر آن، ياسر عرفات، مجبور به ترک
لبنان شدند.
اين حرکت نظامی شارون، فاجعه کشتار دسته جمعی صدها فلسطينی در صبرا و
شتيلا، اردوکاه های های پناهندگان در بيروت را نيز در پی داشت.
يک
سال پس از حمله به لبنان، در 1983، دادگاهی در اسرایيل شارون را مسئول
«غیر مستقيم» آن کشتارها دانست و وی، از سمت وزارت دفاع برکنار شد. با
این حال وی دوباره در دولت اتحاد ملی به ریاست شيمون پرز و اين بار در
نقش وزير صنعت و بازرگانی وارد سياست شد. او اين مقام را تا سال 1990
در اختیار داشت.
در
فاصله سال های 90 تا 92 زمانی که وزیر مسکن بود، بزرگ ترين دوران ساخت
شهرک های يهودی نشين در نوار غزه و کرانه باختری از زمان اشغال اين
مناطق در سال 1967، رقم خورد. اين زمان مصادف بود با فروپاشی شوروی که
جمعيت قابل توجهی از یهوديان اين کشورها پس از مهاجرت به اسراییل در
اين شهرک ها اسکان داده شدند.
پس
از به قدرت رسيدن ائتلاف راستگرايان در سال 1996، نخست وزير جديد،
بنيامين نتانياهو، شارون را در کابينه خود جای دهد. در سال 1998،
نتانياهو، او را به مقام وزير امور خارجه منصوب کرد و گفت که آريل
شارون را بهترين گزينه برای اين پست می داند.
با
شکست نتانياهو در انتخابات سال 1999، آريل شارون به رياست حزب ليکود
برگزيده شد. در سال 2005، عمری پسر شارون، پس از تحقيقاتی که درباره
فساد مالی مبارزات انتخاباتی پدرش برای رسيدن به رياست ليکود انجام شده
بود، به دليل شهادت دروغ و جعل اسناد، گناهکار شناخته شد. با اين حال
خود شارون هر گونه دخالت در اين ماجرا را رد کرد و مجرم شناخته نشد.
در
روز ششم فوريه سال 2001 ميلادی، آريل شارون با وعده دستيابی به «امنيت
و صلح حقيقی» در انتخابات سراسری اسرایيل پيروز شد، در حالي که تاکيد
داشت خود را به مذاکرات پيشين با فلسطينيان مقيد نخواهد دانست.
شارون در سال 2005، حزب لیکود را ترک کرد و حزب کاديما (پيشرو) را
بنیاد گذاشت که سياست مداران کهنه کاری چون شيمون پرز، شائول موفاز و
اهود اولمرت از حزب های مختلف نيز به آن پیوستند.
در
نخستين روزهای سال 2006 آریل شارون پس از سکته مغزی به کما رفت و تا به
امروز پزشکان امکان بازگشت وی به عرصه سیاست را منتفی می دانند.
شارون، در دهه پنجاه، چندين عمليات نظامی را رهبری کرد. در يک نمونه از
اين ها به سال 1953، برمی گردد که در اثر آن، پنجاه خانه در روستای
«قبيه» به آتش کشيده شدند و هم چنین به کشته شدن 69 نفر از ساکنين آن
منجر گردید.
در
يکی ديگر از اين عمليات در 1955، 38 نظامی مصری در نوار غزه کشته شدند.
شارون، مدتی بعد به درجه سرتيپی رسيد و در «جنگ شش روزه» با نيروی
ائتلافی اعراب، فرماندهی يک لشکر را بر عهده داشت. در همين جنگ بود که
اسراييل کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، و شرق بيت المقدس را اشغال
کرد. وی، تدابير بسيار سخت گيرانه ای در اين سرزمين های اشغالی به کار
بست.
کارنامه سران دولت اسراییل، مملو از ترور و جنگ و کشتار است. پست رياست
جمهوری در اسراییل مقامی تشريفاتی است و قدرت اجرايی در اختیار کابینه
به رياست نخست وزير است. موشه کاتساو، رئيس جمهور ايرانی تبار اسراییل
در سال 2000 از سوی پارلمان (کنست) انتخاب شد. در ژانويه 2007، پس از
آن که شماری از کارمندان زن دفتر رياست جمهوری اسرائيل مدعی شدند که از
سوی کاتساو مورد سوء رفتار جنسی و تجاوز قرار گرفته اند، او ضمن رد اين
ادعا به مرخصی نامحدودی رفت تا بتواند در اين فرصت برای مقابله با
ادعای تجاوز جنسی و سوء استفاده از قدرت آماده شود. هم اکنون جای وی را
شیمون پرز گرفته است.
بدین گونه ايجاد اسرایيل نقطه اوج حرکتی تحت عنوان «صهيونيسم» بود که
هدف اصلی آن، برپایی کشوری برای يهوديانی بود که در سرتاسر جهان
پراکنده بودند. قتل عام يهوديان توسط نازی ها در آلمان، باعث افزايش
فشار بر جامعه بين الملل در جهت ايجاد کشوری برای آنان شد. بدين ترتيب
اسرائيل در سال
۱۹۴۸
تاسيس شد.
از
آن زمان، بخش عظيمی از تاريخ منطقه را نبرد ميان اسرایيل از يک سو، و
فلسطينی ها به نمايندگی سازمان آزاديبخش فلسطين از سوی ديگر، تشکيل می
دهد. در اين ميان میلیون ها فلسطينی بی خانمان شده اند. صدها هزار نفر
جان خود را از دست داده اند و یا برای همیشه معلول مانده اند. چندين
جنگ میان اسرائیل با مصر، اردن، سوريه و لبنان به وقوع پيوسته است.
ارتش اسراییل، از جمله بيت المقدس شرقی را از سال 1967 تحت اشغال خود
گرفته است. هم چنين دولت اسرائيل چندين شهرک يهودی نشین در اين مناطق
ساخته که محل سکونت بيش از 400 هزار یهودی است. با وجود مخالفت جوامع
بین المللی، دولت اسراییل هم چنان به ساختن این شهرک ها ادامه می دهد.
در
سال
۱۹۷۹،
مصر و اسرائيل قرارداد صلحی امضاء کردند. ولی فقط در اوايل دهه
۱۹۹۰
و پس از انتفاضه فلسطينی ها بود که روند صلح آغاز شد. به رغم استرداد
بخش هایی از کرانه باختری و نوار غزه به فلسطينيان هنوز قراردادی در
مورد «وضعيت نهایی» و حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین به امضاء نرسيده است.
براساس آمار سازمان ملل، جمعيت اسراییل، 6.9 ميليون و مرکز دولت نیز
بيت المقدس است هر چند اکثر سفارتخانه های خارجی در تل آويو قرار
دارند. زبان مردم اسراییل، عبری و عربی است. صادرات عمده اسراییل،
تجهيزات نظامی، مواد شيميايی، نرم افزار کامپيوتر و فرآورده های
کشاورزی است.
سرزمين های فلسطينی، جمعيتی بالغ بر 3.8 ميليون است. صادرات عمده آن
مرکبات است. فقر و فلاکت اقتصادی، بیکاری و ترس و وحشت دایمی در سرزمین
های فلسطینی غوغا می کند که عامل اصلی آن، دولت و ارتش و فرقه های
مذهبی و نژادپرست اسراییل است.
*
اهود اولمرت که در زمان نخست وزيری آريل شارون، معاونت او را بر عهده
داشت، در پی سکته مغزی و به کما رفتن شارون در ژانويه سال 2006 به
عنوان نخست وزير موقت اسرایيل قدرت را در دست گرفت. او هم چنين جايگزین
شارون در راس حزب تازه تاسيس کاديما شد.
در
مارس 2006، در جریان انتخابات سراسری اسرایيل، کاديما در رقابتی نزديک
با ديگر احزاب پيروز شد و اهود اولمرت ریيس اين حزب، رياست کابينه
ائتلافی متشکل از 4 حزب اسراییلی را بر عهده گرفت.
ژوئيه همان سال، او با نخستين دشواری دوران نخست وزيری اش روبرو شد.
زمانی که نيروهای اسرایيلی وارد جنگ 33 روزه ای با شبه نظاميان خزب
الله لبنان شد که تلفات جانی و مالی بسياری برای هر دو طرف در پی داشت.
مخالفان سیاسی اولمرت او را متهم به ضعف در رهبری جنگ کرده اند. در
مقابل او معتقد است که اين یورش نظامی بخش عمده ای از مواضع نظامی و
زیرساختاری حزب الله را ويران کرد.
اهود هولمرت، متهم است که در سال های
۱۹۹۳
تا
۲۰۰۳
که شهردار بیت المقدس بوده صدها هزار دلار از یک بازرگان آمریکایی رشوه
گرفته است. اهود اولمرت، پذیرفته که از موشه تالانسکی برای مبارزات
انتخاباتی خود کمک های مالی دریافت کرده اما گفته از این کمک ها
استفاده شخصی نکرده است. وی، در چند پرونده دیگر مربوط به فساد مالی
نیز تحت تحقیق قرار دارد.
در
نوامبر سال گذشته، اولمرت همراه با محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان
فلسطین و نیز جورج بوش رئیس جمهور آمریکا، قول دادند تا پایان سال
۲۰۰۸
به توافق صلحی که شامل ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی باشد به توافق
نهایی برسند.
نخست وزیر اسرائیل گفته است تنها در صورتی که دادستانی رسما او را متهم
کند استعفا خواهد داد. این مشکلات در حالی برای اهود اولمرت رخ می دهد
که اسراییل از هفته گذشته جشن های شصتمین سالگرد تاسیس خود را آغاز
کرده است. جورج بوش، قرار است این هفته با دیدار از اسراییل، در بخشی
از این جشن ها شرکت و ظاهرا به روند صلح خاورمیانه کمک کند.
یاسر عرفات که در سال
۱۹۲۹
در مصر متولد شد قبل از تاسيس جنبش فتح (مخفف جنبش آزاديبخش فلسطين به
زبان عربی) در سال
۱۹۵۸
رياست يک شرکت مهندسی ساختمان را در کويت به عهده داشت. عرفات، در سال
۱۹۶۴
کويت را به قصد اردن ترک کرد و جنبش فتح حملات چريکی به داخل اسرایيل
را آغاز کرد. در سال
۱۹۶۸
عرفات به عنوان ریيس سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) انتخاب شد و در واقع
جنبش فتح را به هسته اصلی ساف تبديل کرد.
او
در پی اخراجش از اردن در سال
۱۹۷۰،
نيروهای خود را بار ديگر در لبنان مستقر کرد. اما تحت فشار نيروهای
اسرایيلی مجبور شد که در سال
۱۹۸۲
لبنان را به مقصد تونس ترک کند. در پی تاسيس مرکز فرماندهی ساف در
تونس، عرفات از يک حمله هوايی ترویستی دولت اسراییل در صحرای ليبی جان
سالم بدر برد.
عرفات در اول ژوئيه
۱۹۹۴،
پس از گذراندن
۲۷
سال در تبعيد، به نوار غزه بازگشت. وی در اکتبر
۱۹۹۳
از طرف سازمان مرکزی ساف به عنوان رئيس اقتدار ملی فلسطين انتخاب شد و
در سال
۱۹۹۶
پس از يک همه پرسی در اين مقام تایيد شد.
اما در آوريل
۲۰۰۲،
عرفات با يکی از چالش های بزرگ زندگيش مواجه شد. شارون او را مهره ای
بی ربط توصيف کرد و نيروهای اسرایيلی که ستادش را برای مدت چهار ماه
محاصره کرده بودند بيش تر محوطه آن را اشغال و تخريب کردند. اما او به
کمک فشارهای بين المللی بر شارون توانست آن وضعيت خطير را با موفقيت
پشت سر گذارد. برای بسياری عرفات نماد تلاش ها و مقاومت فلسطينی ها
برای حق تعيين سرنوشت شان است.
ياسر عرفات، روز يازده نوامبر 2004 در سن 75 سالگی پس از مدتی بيماری،
به علت اختلال خونی در بيمارستانی در فرانسه درگذشت.
روحی فتوح رئيس شورای قانون گذاری فلسطين نيز تا زمان برگزاری انتخابات
سراسری نهم ژانويه به عنوان رئيس دولت خودگردان انجام وظيفه می کرد. در
رای گيری که روز يک شنبه، 9 ژانويه، در کرانه باختری رود اردن، باريکه
غزه و بخش شرقی بيت المقدس صورت گرفت، محمود عباس که به «ابومازن»
معروف است با کسب اکثريت آراء به عنوان رهبر تشکيلات خودگردان فلسطينی
انتخاب شد. او به دنبال مرگ ياسر عرفات، به عنوان رهبر سازمان آزاديبخش
فلسطين برگزيده شد. محمود عباس در سال 1935، در صافد (شهری که اکنون در
شمال اسرایيل قرار دارد) متولد شد. او در اواخر سال های 1950 با همکاری
یاسر عرفات جنبش فتح را بنياد گذاشت که مهم ترين شاخه سياسی در سازمان
آزاديبخش فلسطين محسوب می شد. او در سال های 1970 روابطش را با سياست
مداران «چپ» اسرایيلی تثبیت کرد. از او به عنوان معمار پيمان اسلو ياد
می شود که به موجب آن دولت خودگردان فلسطين به رسميت شناخته شد.
اما پیروزی جنبش اسلامی «حماس» در انتخابات پارلمانی فلسطين در ژانويه
2006، تنش و درگیری مسلحانه ميان دو حزب قدرتمند حماس و فتح افزایش
یافت. در فوريه 2007، دو حزب به توافق رسيدند که با تشکيل «دولت اتحاد
ملی» به اين درگيری خاتمه دهند.
اسماعيل هنيه، يکی از چهره های ارشد جنبش اسلامی حماس در مارس 2006 در
پی پيروزی غیرمنتظره اين حزب به عنوان نخست وزير فلسطينيان انتخاب شد.
هنيه، در سال
۱۹۶۲
در اردوگاه پناهندگان در غرب شهر غزه متولد شد. پدر و مادر وی در جريان
جنگ اعراب و اسرایيل در سال
۱۹۴۸
از خانه خود در نزديکی شهر اشکلون که اکنون يک شهر اسرایيلی است فرار
کرده بودند. او يکی از همکاران نزديک شيخ احمد ياسين رهبر معنوی سابق
گروه حماس بود و دفتر او را اداره می کرد. پس از ترور شيخ احمد ياسين و
عبدالعزيز رنتيسی، رهبران سابق حماس توسط نیروهای امنیتی اسراییل، او
يکی از کسانی بود که برای گروه رهبری جمعی حماس انتخاب شد.
در
واقع مردم فلسطین چندین دهه است که در زیر اشغال، سرکوب، ترور، رعب و
وحشت دایمی ارتش و نیروهای امنیتی و نژادپرست اسراییل قرار دارند اما
هرگز از مبارزه بر حق خود عقب ننشسته اند
هفته نامه اکونوميست در 60 سالگی تاسيس اسرایيل مقاله ای دارد تحت
عنوان، فلسطينی های آواره، گزارش کوتاه شده ای از اين مقاله به فارسی
در سایت روشنگری درج شده است.
در
بخشی از این مطلب کوتاه شده اکونوميست، از جمله آمده است 10 ميليونی
فلسطينی جهان، که 70 درصد آن ها پناهنده يا نسل بعدی آن ها هستند...
خلق های ديگر هم از تراژدی های عظيم رنج برده اند، ولی رنج فلسطينی نه
تنها پايان نمی يابد، بلکه به شيوه وحشتناکی خود را تکرار می کند. بدتر
اين که تحت تاثير آن، سياست منطقه و ورای آن مسموم شده است. در نظرسنجی
های 6 سال گذشته سه چهارم اعراب مداوما فلسطين را در ميان اولويت های
خود قرار داده اند. به عبارت ديگر از سال 1948 تاکنون چيز زيادی تغيير
نکرده است. در آن زمان فشار پائين، پنج حکومت عرب را مجبور کرد علی رغم
بی ميلی خود نيروهايی را برای جلوگيری از تشکيل دولت اسرائيل بفرستند.
در جنگی که به دنبال آمد، حدود 750000 نفر از مناطقی رانده شدند که به
دولت يهود تبديل شد. سربازان از بازگشت آن ها به خانه هایشان جلوگيری
نموده و به طور سيستماتيک 531 روستای آباء و اجدادی آن ها را ويران
کردند. اين را فلسطينی ها «نکبت»
nakbat
می
خوانند. در جنگ 6 روزه ژوئن 1967، بيست و دو درصد باقيمانده فلسطين
تاريخی، تحت حکومت اسرایيل در آمد و 250000 فلسطينی ديگر آواره شدند.
در
تبعيد، فلسطينی ها مورد آزار، حمله و تعقيب قرار گرفتند. مبارزان
سازمان آزادی بخش
(PLO)
بعد از خيزش 1970 مجبور به فرار به اردن شدند. مسيحيان لبنان اردوگاه
های تل زعفر و قرنطينه را در سال های 70 ويران کرده و فلسطينی ها را در
صبرا و شتيلا قتل عام کردند. اسرایيل در همان سال، سازمان آزادی بخش
فلسطين را در بيروت تحت محاصره نظامی قرار داد و رهبران آن را به تبعيد
دوباره در تونس فرستاد. سوری ها در سال 1984 در تريپولی همين کار را
کردند. کويت در سال 1991، 300000 فلسطينی را به خاطر آن که رهبرشان
ابلهانه از حمله صدام به کويت دفاع کرده بود، بيرون کرده و به امارات
خليج فرستاد. معمر قذافی در سال های 90 هزاران تن از آن ها را به جرم
امضای قرارداد صلح با اسرایيل در اسلو تحت تعقيب قرار داد و بيرون کرد.
از زمان حمله به عراق در 2003 تقريبا تمام 20000 فلسطينی ساکن اين کشور
را به سوی مرزها راندند و هنوز بسياری از آن ها در اردوگاه های خاکی
کوير در پريشانی زندگی می کنند.
اين که فلسطينی ها علی رغم اين همه مصيبت احساس ملت بودن را حفظ کرده
اند، گواهی بر استقامت آن هاست. با وجود اين موانع بر سر راه يک پارچگی
آن ها امروز بيش از هميشه است.
اکونوميست، اين موانع را چنین برشمرده است: حدود 5 ميليون آن ها در
فلسطين تاريخی زير کنترل اسرائيل زندگی می کنند. در ساحل غربی اسرایيل
با ساختن شهرک های اشغالی و پايگاه های نظامی حدود 40 درصد خاک را تصرف
کرده است. در واکنش به انتفاضه سال 2000، اسرایيل با برپا کردن ديوارها
و ايستگاه های نگهبانی در اين مناطق، 2.5 ميليون فلسطينی را در ده ها
جزيره محصور از هم جدا کرده است. از ژوئن گذشته که حماس کنترل غزه را
به دست گرفت، 1.5 ميليون ساکن غزه در يک نوار 146 مايل مربعی زندانی
شده و با کمک غذايی قطره چکانی سازمان های بين المللی خود را زنده نگه
می دارند.
1.1
ميليون فلسطينی ساکن اسرایيل وضع بهتری دارند ولی از نظر اقتصادی و
قانونی مورد تبعيض قرار می گيرند. با توجه به تبعيض هايی که عليه آن ها
روا می شود جای تعجب ندارد که نظرسنجی ها نشان می دهد 62 درصد آن ها در
اين وحشت به سر می برند که اسرایيل سرانجام آن ها را بيرون خواهد راند.
در
ادامه مقاله اکونوميست آمده است آژانس امداد سازمان ملل
UNRWA،
مسئوليت تامين رفاه 4.5 ميليون پناهنده فلسطينی در خاورميانه را برعهده
دارد. حدود نيمی از فلسطينی هايی که در قلمروهای اشغال شده، از جمله در
غزه، زندگی می کنند پناهنده هستند. يک چهارم اسرایيلی های فلسطينی نيز
مساکن اصلی شان را از دست داده اند.
هیچ انسانی و جریان انسان دوستی نباید کم ترین تردیدی در محکومیت دولت
اسراییل به خود راه بدهد و صریحا با مردم رنج دیده فلسطین احساس
همبستگی و هم دردی نکند. زیرا چندین دهه است که دولت اسراییل، به ویژه
با حمایت و پشتیبانی همه جانبه اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک و نظامی دولت
آمریکا، فلسطین را در اشغال خود نگاه داشته است. در این مورد کتاب ها،
فیلم ها، گزارشات و اسناد انبوهی به زبان مختلف جهان وجود دارد که هر
انسان واقع بین و انسان دوست را موظف می کند که بدون اما و اگر جنایات
دولت اسراییل را محکوم کند.
در
جهانی که بخش چشم گیری از مردم جهان را قحطی و گرسنگی تهدید می کند ماه
هاست که مردم غزه در محاصره اقتصادی دولت اسراییل قرار گرفته اند.
منابع آب و برق و زمین های کشاورزی را هواپیماها و توپخانه و تانک های
اسرائیلی نابود کرده اند و سوزانده اند.
امروز گرسنگی، به عنوان یکی از مهم ترین مسایل گرهی جوامع بشری است.
هفته نامه «نوول ابزرواتور» در گقتگویی با «مارسل مازور» از کارشناسان
مهم امور تغذیه و کشاورزی جهان انجام داده است که وی، از جمله گفته
است: «پیش از افزایش قیمت مواد اولیه کشاورزی، وضعیت غذایی جهان فاجعه
بار بود. سه میلیارد نفر از جمعیت کره زمین با کم تر از دو اورو در روز
زندگی می کنند. در این بین، دو میلیارد نفر از سوء تغذیه رنج می برند،
۸۶۰
میلیون نفر از گرسنگی روزمره و
۹
میلیون نفر نیز سالانه در نتیجه گرسنگی می میرند. هشتاد درصد این
گرسنگان را دهقانان فقیر تشکیل می دهند که در نتیجه کاهش بهاء مواد
اولیه کشاورزی به روز سیاه افتاده اند (قیمت گندم که در سال
۱۹۷۵
ششصد اورو در تن بود در سال های اخیر به
۱۰۰
اورو کاهش یافته است). بیش ترین قربانیان افزایش بهاء مواد غذایی در
حال حاضر کودکان ِ دهقانان بیکار یا کارگران فصلی هستند که با یک دلار
در روز زندگی می کنند و نیمی از جمعیت های حلبی آبادها را تشکیل می
دهند.»
مارسل مازور، گفته است: «مصرف جهانی مواد غذایی دائما رو به افزایش
است. اما زمین قابل کشت و فنون پیشرفته برای تامین نیاز غذایی بیش از ٩
میلیارد نفر نیز در حال حاضر موجود است. اما، آنچه در این بین باید از
میان برداشت فقر در مناطق روستایی و شهری است.»
حال تصور کنید تاثیر این گرسنگی در خاورمیانه و زیر حاکمیت های وحشی و
سرکوبگر خاورمیانه در میان سرکوب های سیاسی سیستماتیک، جنگ و خونریزی،
چه دنیای هولناک و دردناکی برای ساکنان این منطقه به وجود آورده اند؟!
در این میان، ساکنان مناطقی هم چون نوار غزه را دولت اسراییل و حامیانش
در حال مرگ قرار داده اند!
نوار غزه از سال های
۲۰۰۷
به محاصره کامل ارتش اسراییل درآمد که تاکنون ادامه دارد. دلیل این
محاصره آنچه که مقامات اسراییل ادعا دارند تشدید پرتاب راکت از سوی
گروه حماس از داخل خاک غزه به درون خاک اسراییل آغاز شد. به دلیل
ناتوانی مردم غزه در تامین سوخت و غذا، و با منفجر شدن دو سوم دیوار
مرزی غزه - مصر، دامنه این بحران به خاک مصر کشیده شد.
در
۱۹
ژانویه
۲۰۰۸،
اهود باراک، وزیر دفاع اسراییل به ارتش دستور داد تا تمامی گذرگاه ها
و راه های ورودی به نوار غزه بسته شود، محاصره کامل باریکه غزه آغاز
شد. با وجود ادعای نظامیان اسراییلی مبنی بر شلیک بیش از
۱۵۰
موشک طی
۴
روز (۱۶
تا
۱۹
ژانویه) از غزه به خاک اسراییل، هیچ تلفات انسانی از سوی اسراییلی ها
در نتیجه این حملات اعلام نشده است.
کابینه اسراییل، در روز
۱۸
ژانویه، نوار غزه را به عنوان یک «ماهیت خصمانه» قلمداد کرد و به این
ترتیب، اسراییل عرضه برق، آب و سوخت را به این بخش از سرزمین فلسطینی
که تحت کنترل حماس است، قطع کرد.
در
پی محاصره کامل و عدم سوخترسانی به نیروگاه غزه، برق بسیاری از نقاط
باریکه غزه از
۲۳
ژانویه به طور کلی قطع شد و باعث شد که بیمارستان های این منطقه از
ذخایر سوختی خود استفاده کنند. سازمان ملل نیز محموله های اضطراری
سوختی را از دپوی این سازمان در داخل نوار غزه به بیمارستان ها فرستاد.
نوار غزه
۷۰
درصد از نیروی برق مورد نیاز خود را از اسراییل دریافت می کند و
۵
درصد نیز از مصر در اختیار آن ناحیه قرار می گیرد و تنها
۲۵
درصد از برق مورد نیاز توسط نیروگاه محلی تولید می شود.
از
آغاز محاصره نوار غزه، نیروهای اسراییلی ده ها تن فلسطینی را کشته و
صدها تن را زحمی و یا زندانی کرده اند.
معاون سیاسی دبیر کل سازمان ملل نیز در نشست
۲۳
ژانویه اعلام کرد، این درگیری ها منجر به زخمی شدن
۱۱
اسراییلی و کشته شدن یکی از اتباع اکوادور و هم چنین کشته شدن
۴۲
فلسطینی و زخمی شدن
۱۱۷
نفر از آنان شده است.
شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز طی قطعنامه ای، حملات نظامی اسراییل به
غزه و شهر نابلس در کرانه باختری را «نقض جدی حقوق» غیرنظامیان فلسطینی
خواند. در واکنش به این قطعنامه، اسحاق لوانون، نماینده اسراییل در
سازمان ملل اظهار داشت: «خوشحالم که اسراییل در این سیرک شرکت نکرد.
امیدوارم جلسات ویژه (شورا) در آینده تنها برای مسائلی که نیازمند بحث
جدی است و برای یافتن راه حل مشکلات، تشکیل شود.»
کشورهای عربی این اقدام اسراییل را محکوم کرده اند. اتحادیه اروپا نیز
در نشست
۲۸
ژانویه خود در بروکسل، از وخامت اوضاع انسانی در نوار غزه ابراز نگرانی
کرده و خواستار توقف فعالیت های شهرک سازی اسراییل شد. در بیانیه این
اتحادیه آمده است: «اتحادیه اروپا معتقد است که شهرک سازی در هر جایی
از سرزمین های اشغالی براساس قوانین و موازین بین المللی غیر قانونی
است و این مساله شامل شهرک ها در قدس و کرانهٔ باختری هم می شود.» در
این بیانیه تاکید است: «شهرک سازی مانعی در مسیر صلح است و اتحادیه
اروپا از فعالیت های اخیر شهرک سازی بویژه تصمیم ساخت واحدهای مسکونی
در منطقه هارهوما (جبل ابوغنیم) در جنوب شرقی قدس بسیار نگران است.»
آخرین اخبار و گزارشات از نوار غزه (13 مه 2008) حاکی از آن است که به
دنبال جلوگیری اسراییل از ورود سوخت به نوار غزه و تعطیل شدن تنها
نیروگاه برق این منطقه، جریان برق در بخش گسترده ای از نوار غزه قطع
شده است. قطع برق، مشکلات فراوانی را برای ساکنین غزه به وجود آورده و
گفته می شود سوخت لازم برای تامین برق بیمارستان ها نیز پایان یافته
است. سازمان های امدادرسانی هشدار داده اند در صورتی که انتقال سوخت از
اسراییل به نوار غزه از سر گرفته نشود، خدمات حیاتی در این منطقه به
شدت مختل و زندگی هزاران نفر با خطر جدی روبرو خواهد شد.
با
وجود این دولت اسراییل در مقابل همه اعتراضات افکار عمومی و نهادهای
بین المللی شانه بالا می انذازد و با قلدرمنشی به هیچ کدام از آن ها
توجهی نمی کند. زیرا اولا اسراییل در هر شرایطی حمایت دولت آمریکا را
پشت سر خود دارد و از سوی دیگر، سازمان ملل، اتحادیه اروپا و دولت های
عربی و غیره نیز فقط بر روی کاغذ این جنایات اسراییل را محکوم می کنند
و هیچ اقدام جدی بر علیه این دولت اشغالگر انجام نمی دهند.
بی
شک شصتمین سالگرد تاسیس اسراییل، یکی از مهم ترین وقایع تاریخ
خاورمیانه است. علاوه بر جنگ هایی که میان اعراب و اسراییل درگرفته است
از آن تاریخ تاکنون، همه متولدین جامعه فلسطین در زیر اشفال نیروهای
نظامی اسراییل چشم به جهان گشوده اند. اگر آن ها در اثر جنگ بی امان
اسراییل بر علیه مردم فلسطین جان خود را از دست نداده باشند و یا
اجبارا راه تبعید و آوارگی را پیش نگیرند کم تر سن آن ها به شصت سالگی
می رسد. زیرا سرکوب و جنگ دایمی از یک سو و فقر و فلاکت اقتصادی و
کمبود دارو و درمان و تغذیه از سوی دیگر، عمر این انسان ها کوتاه تر می
کند. به معنای واقعی کم تر خانواده فلسطینی را می توان پیدا کرد که
عضوی و یا اعضایی از خانواده خود را در تهاجم و جنگ نابرابر ارتش
اسراییل از دست نداده باشد و یا در زندان های اسراییل زیر شکنجه جان
نبازد.
از
سوی دیگر، فرقه های مذهبی هم چون حماس و جهاد اسلامی در دهه های هفتاد
توسط نیروهای امینتی اسراییل و آمریکا تا در مقابل گرایش چپ سارمان های
فلسطینی بایستند. اما این فرقه ها به مرور زمان با تحولات سیاسی منطقه
و به ویژه پس از قدرت گیری حکومت اسلامی در ایران، روابط خود را با این
حکومت محکم تر کردند و قبل از آن نیز مورد حمایت دولت سوریه بودند. این
فرقه ها نیز دست به عملیات نظامی کور می زنند و در مقابل تهاجم همه
جانبه نیروهای زمینی و هوایی و کوماندوهای مرگ اسراییل، چند موشک به
سوی شهرهای مرزی اسراییل پرتاب می کنند و یا با انفجار بمب و عملیات
انتحاری در رستوران ها و ایستگاه های اتوبوس اسراییلی، باعث مرگ انسان
ها بی گناه می شوند.
اما
روشن است که نباید ابعاد جنایات فرقه های مذهبی را با ارتش اشغالگر
اسراییل یکسان دانست. به ویژه یک عامل مهم رشد و گسترش فرقه های مذهبی
در فلسطین و لبنان، نتیجه جنایات دولت اشغالگر اسراییل است.
اکنون وضع خاورمیانه بیش از هر زمان دیگری وخیم و خطرناک است. علاوه بر
جنگ و درگیری در افغانستان و عراق، لبنان نیز درگیر جنگ داخلی خونینی
بین حزب الله و گروه های دیگر این کشور است. حامیان اصلی گروه های حزب
الهی در لبنان، دولت های سوریه و ایران هستند. پشت گروه های دیگر
لبنانی نیز آمریکا و اسرائیل قرار دارند. اتحادیه اروپا نیز در این
منطقه به دنبال منافع اقتصادی و سیاسی خود است. احتمال این که ارتش
اسراییل نیز در چنین موقعیتی وارد جنگ لبنان شود دور از انتظار نیست.
بنابراین، مردم لبنان، همواره قربانی گروه های متخاصم داخلی و دخالت
آشکار دولت های آمریکا، اسراییل، سوریه، ایران و... هستند.
واقعه لبنان، احتمال دارد جرقه جنگ همه جانبه تری در خاورمیانه شود. در
واقع دولت و ارتش و موساد اسراییل و ...، هم چنین فرقه های مذهبی
فلسطینی و لبنانی و حکومت اسلامی، مانعی بر سر راه همبستگی مردم
اسراییل و فلسطین هستند. نه شعار احمقانه و غیرانسانی محمود احمدی نژاد
را جدی گرفت که می گوید اسراییل از روی نقشه جهان باید محو شود که در
اصل یک شعار فاشیستی یک جانی است و نه ژنرال ها و دولت اسراییل که که
با حمایت و پشتیبانی دولت آمریکا، همواره به سیاست اشغالگری خود در
فلسطین ادامه می دهد.
مسلما تلاش انسانی و واقعی این است که دشمنی و کدورت بین مردم اسراییل
و فلسطین هر چه زودتر زدوده شود. اساسا مردم اسراییل و فلسطین سال هاست
که به عناوین مختلف اعلام می کنند که جنگ و خونریزی بس است؛ باید به
این وضعیت غیرانسانی خاتمه داده شود تا مردم دو کشور در همبستگی با
همدیگر در صلح و آرامش زندگی کنند. شاید بهترین حالت برای پایان دادن
به این خصومت دیرینه که زخم های عمیق انسانی از خود برجای گذاشته است
تشکیل دولت مشترک اسراییلی - فلسطینی است که به طور کلی به مردم هر دو
کشور به چشم شهروندان متساوی الحقوق بنگرد تا به مرور زمان این زخم ها
ترمیم پیدا کند.
امروز گروه ها، کانون ها، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی، اجتماعی،
فرهنگی و هنری زیادی در اسراییل فعالیت دارند که از حق تعیین سرنوشت
مردم فلسطین دفاع می کنند. حتی کم نیستند نظامیانی که از ارتش فرار
کرده اند تا علیه مردم فلسطین نجنگند. بسیاری از آن ها، حتی با سازمان
های فلسطینی همکاری نزدیکی دارند. این ها تاثیر بسیار انسانی در نزدیکی
و روابط دوستانه مردم اسراییل و فلسطین گذاشته اند.
روشن است که موانع بین المللی دیگری نیز در این راستا موجود است. برای
مثال، باید افکار عمومی بین المللی جهان دولت آمریکا را وادار کند که
به حمایت مطلق خود از اسراییل پایان دهد و به این کشور به عنوان حیات
خلوتی خود و پایگاهی برای فشار به جوامع عربی و پیش برد سیاست های
اقتصادی و نظامی خود در منطقه ننگرد. دولت آمریکا، سالانه دو میلیارد
دلار کمک بلاعوض در اختیار اسراییل قرار می دهد. دولت آمریکا، همواره
هر تصمیم بین المللی، به ویژه تصمیمات سازمان ملل علیه دولت اسراییل را
خنثی می کند. اسراییل، انبار باروت و انواع سلاح های کشتار جمعی و بمب
اتمی آمریکاست. اخیرا اولمرت، نخست وزیر اسراییل در مصاحبه ای با یک
شبکه تلویزیونی ماهواره ای آلمان گفته است که اسراییل دارای سلاح اتمی
است. پیش از این نیز یکی از دانشمندان ناراضی اسراییلی فاش کرده بود که
اسراییل دست کم
۲۰۰
بمب اتمی در اختیار دارد، اما مقام های دولت اسراییل هرگز این موضوع
را علنی نکرده اند. همان طور که حکومت اسلامی ایران حق ندارد به سلاح
اتمی مسلح شود، اسراییل هم باید سلاح های کشتار جمعی را نابود کند.
مسلم است که باید از حقوق انسانی و اجتماعی و حق تعیین سرنوشت مردم
فلسطین در مقابل دولت و ارتش اشغالگر و سرکوبگر اسراییل دفاع کرد و با
محکوم کردن دولت اسراییل، خواهان خروج بی قید و شرط نیروهای اشغالگر
اسراییلی از کلیه سرزمین های مردم فلسطین شد.
بیست و چهارم اردیبهشت 1387 - سیزدهم مه 2008
|