بازگشت به صفحه نخست

 

 

نيشکر هفت تپه " اوج فساد مديريت "

راه آینده

 

هنگام فروش يک خانه بايد آن را تروتميز کرد رنگ زد و آن‏را طوری آرايش کرد که خريدار بپسندد، ولی اين‏ها برای فروش کارخانه سعی مي‏کنند آن را خراب کنند، از کار بياندازند و مخروبه و ورشکسته جلوه دهند تا آن‏را هرچه کم‏تر بفروشند آخر اين حراج اموال مردم است. مي‏خواستند کارخانه را به چند عرب که از دبی آمده بودند بفروشند اما وقتی آن‏ها با اعتصاب کارگران مواجه شدند از خريد انصراف دادند.

   

در آستانه‏ی کارخانه نيشکر هفت تپه ايستاده‏ايم و منتظر راهنما که ما را به درون کارخانه هدايت کند. کمی بعد پا به درون سالن‏ها گذاشتيم. رنگ‏های شاد و زنده طبيعت خوزستان در بهار به يکباره رنگ باخت. همه چيز سياه و سفيد شد. تنها صدا بود و گرما و بويی مشمئزکننده. انسان‏هايی کنار دستگاه ها ايستاده بودند که از دور بيشتر به سايه مي‏ماندند. صحنه هايی از فيلم های سياه و سفيد اوايل قرن بيستم در ذهن زنده ‏مي‏شد:عصر جديدِ چاپلين. يک باره حس کردم زمان به عقب برگشته و ما قدم به کارخانه‏ای در ابتدای قرن بيستم گذاشته‏ايم . يعنی درست يک قرن قبل. پنجره‏های شکسته، ميله‏های زنگ‏زده و پله‏های نامطئن، حکايت از به حال خود رها شدن کارخانه داشت، از تخريبی عمدی. اما انگار کارخانه به آن تن نمي‏داد و نمي‏خواست که بميرد. چرايش را بعد فهميديم. وقتی حرف‏های کارگران را شنيديم...

 

صدای راهنما مرا از شوک اوليه بيرون آورد:

 

"بياييد از اولين مرحله‏ی کار يعنی ورود ني‏ها به کارخانه شروع کنيم. بعد دوباره برمي‏گرديم و هر 5 طبقه را خواهيم ديد.

 

"هر 5 طبقه"؟؟ به بالا نگريستم: کارخانه‏ی 5 طبقه؟ مگر زمين کم داشته‏اند که همه‏ی اين دستگاه‏ها را روی هم سوار کرده‏اند؟ ...

 

در طبقات بالا هوا گرم‏تر و گرم‏تر مي‏شد و سروصدا و بو آزاردهنده‏تر. چه‏گونه مي‏شود در گرمای تابستان خوزستان در اين‏جا کار کرد؟ ديگر تقريبا صدای راهنما شنيده نمي‏شد، مگر اين‏که در چند سانتي‏متری او مي‏ايستادی... در طبقه دوم يا سوم، راهنما در کوچک محفظه‏ی دستگاه سانتريفوژ را باز کرد. مشتی شکر بيرون آورد. شکر سرخ بود. سرخ و گرم. گرم بود و شيرين، مثل صفای دل کارگران.به سرخی رخ کارگران که به‏تدريج در اين جا رنگ مي‏بازد و زرد مي‏شود. در مرحله‏ی بعدي، شکرها زرد شده بودند: زردِ زرد. انگار بازهم کارگران زردی رُخشان را هم به شکرها داده بودند. شدت کار وسختی آن هيچ رنگی را برای کارگران تاب نمي‏آورد... و مرحله‏ی بعد شکر سفيد و بلوری: اين همان شکری است که مي‏شناسيمش." صافی دلی و صداقت کارگران " را که با تمام نيرو و توانشان درآن شرايط دشوار کار مي‏کنند، جان مي‏کنند تا کارخانه را که همه برايش دندان تيز کرده‏اند سرپا نگه دارند. آري، اين‏است حاصل کار انسان. کاری که آن چوب‏های خشک و نيمه سوخته و سياه را به اين شکر بلوری و سفيد تبديل مي‏کند که کام همه‏ی انسان‏ها را در تمام شادي‏ها و جشن‏هايشان شيرين مي‏سازد.

 

بلورهای اميدند که چنين شفاف و شيرين‏اند. اميدی که ادامه‏ی زندگی و تلاش تنها با کمک آن امکان‏پذير است. اين‏ها فريادهای بي‏صدای کارگران است که در فضای آتش گرفته کارخانه بلور شده‏اند، فريادهايی که با تمام وجود سر داده شده‏اند: ما از کار کردن و زحمت کشيدن ابايی نداريم. زيرا که زندگی را با کار و تلاش خود مي‏آفرينيم. اما فراموش نکنيد که انسانيم و تنها مي‏خواهيم کار داشته باشيم و چنان زندگی کنيم که شايسته‏ی يک انسان است.

 

 نيشکر هفت تپه " اوج فساد مديريت "

 

در دشت‏های سرسبز خوزستان با آب فراوان و سرزمين هميشه آماده برای کشت، دشت وسيعي‏ به‏نام هفت‏تپه قرار دارد. اين بخش از سرزمين زرخيز خوزستان در کنار آب فراوان رودخانه‏ها چنان حاصل‏خيز است که مي‏تواند سالانه دو کشت را به راحتی جواب دهد.

 

سرزمين باستانی هفت‏تپه مرکز آثار به‏جای مانده از تمدن‏های ايلامی وشوش است که در جای جای آن اين آثار مشاهده مي‏شود و در زير دشت‏های حاصل‏خيز آن آثار به‏جای مانده از تمدن ايران کهن مدفون است. بسياری را عقيده بر آن‏است که اين دشت‏ها در کنار آثار باستانی همانند چغازنبيل و شوش بايد مورد محافظت قرار گيرند. اما باستان‏شناسان ديگر عقيده دارند که کشاورزی نمي‏تواند برای آثار‏باستانی مخرب باشد، زيرا اين کشاورزی در عمق حداکثر يک متری زمين قرار دارد و نفوذ آب در زمين تاثيری بر آثار بجاي‏مانده از تمدن‏های قديم را ندارد.

 

 

24هزار هکتار از اين زمين‏های حاصل‏خيز در زير کشت نيشکر است سه کارخانه‏ در اين مجموعه قراردارد، کارخانه‏های نيشکر، کاغذ پارس و قند دزفول.

 

هنگام ورود به منطقه حداقل بايد 10 دقيقه جاده‏ای آسفالته را در کنار ني‏زارها با اتومبيل پيمود تا به کارخانه رسيد، هنگام ورود به‏کارخانه دوربين‏ها را از ما مي‏گيرند تنها اجازه حمل موبايل‏هايمان را داريم آن‏هم با تعهد "عکاسی ممنوع" مي‏گويم:"مگر منطقه نظامی است؟" مسوول حراست لبخند مي‏زند و مي‏گويد:" نيمه‏نظامی". به درب ورودی کارخانه اصلی مي‏رسيم. به زنان توصيه مي‏شود مواظب لباسهاي‏شان باشند، شهد ( آب‏شيرين ني‏شکر) از طبقات بالای کارخانه به پايين مي‏ريزد، کف کارخانه را بايد مواظب بود چون بسيار لغزنده است.

 

کارخانه 5 طبقه است بيش‏تر به تکنولوژی قرن 19 مي‏ماند، اما از تاسيس کارخانه بيش از 50 سال نمي‏گذرد. در اين مدت تکنولوژی آن تغييری نکرده است. طبقات پالايشی ني‏شکر بر روی هم سوار شده است و کارخانه به‏صورت عمودی است اين تکنولوژی توليد چه به‏لحاظ محيط‏زيست، تصفيه‏ی فاضلاب و تهويه و بهداشت امروزه منسوخ است، چنين کارخانه‏هايی مي‏تواند در 5 واحد افقی سالم‏تر و بهداشتي‏تر و بدون تخريب محيط‏زيست بنا شود. از داخل کارخانه عبور مي‏کنيم تا به ابتدای خط توليد برسيم. راهنما شروع به توضيح دادن مي‏کند، تراکتورها مدام ني‏شکر را برای تغذيه کارخانه مي‏آوردند، با ديدن ما رانندگان تراکتور و ني‏بر‏ها به‏دورمان جمع مي‏شوند. چهره‏های آفتاب سوخته‏ی فرزندان کار، دست پينه بسته‏. همه‏ی آن‏ها اهل لرستان هستند. ني‏برها بيشتر کارگران فصلی هستند. اغلب دور از خانواده برای کار شش ماهه به اين جا مي‏آيند. تا با اين کار سخت هزينه‏ی زندگی سالانه‏ی خانواده‏شان را تامين کنند. اما اکنون پس از ماه‏ها کار طاقت‏فرسا بايد با دست خالی پيش زن و فرزند برگردند و شرمنده‏ی آن‏ها باشند. مي‏گويند بنويسيد صدای ما را به‏گوش مسوولان برسانيد، هفته گذشته يکی از رانندگان سرپيچ با بريدن محور تراکتور و وارد شدن فرمان در شکمش فوت کرد، هر ماه از اين حوادث داريم، در گرمای 50 درجه در اين صحرا زير آفتاب کار مي‏کنيم، کار ما هيچ کم‏تر از قبل نشده است اما 4 ماه است که حقوق نگرفته‏ايم، عيدی و سالانه هم دريافت نکرده‏ايم. نمي‏دانيم اين همه ني‏شکر که به خورد اين کارخانه مي‏دهيم کجا مي‏رود، ما که کم‏کاری نمي‏کنيم. با همان مقدار تغذيه که در سال‏های قبل صورت مي‏‏گرفته توليد کارخانه بيش از 100هزار تن‏ شکر در سال بوده است، اما مي‏گويند امسال 30 تا 40 هزار تن است، بقيه‏ی ‏شکرها چه شده است؟. بيست و چهار هزار هکتار زمين است، اگر پياز هم بکاريم با اين حاصل‏خيزی و با اين آب فراوان، مخارج چندين برابر اين پرسنل 3500 نفری را مي‏شود تامين کرد.

 

نمي‏دانيم چه جواب بدهيم راهنما ما را صدا مي‏زند و به توضيح خط توليد مي‏پردازد

 

ني‏ها، وارد آسياب مي‏شود، خرد مي‏گردد، شيره‏اش جدا مي‏شود و برای توليد شکر به طبقات بالا مي‏رود، تفاله از شيره جدا و به کاغذسازی پارس مي‏رود. مسوول فنی بخش توضيح مي‏دهد: در اين‏جا کارخانه دارای نقص فنی است. بخشی از شيره‏ی ني‏شکر از تفاله جدا نمي‏شود. گرد نشسته بر دريچه‏‏ی کاغذ پارس شيرين است، مي‏توانيد از آن برای چای شيرين استفاده کنيد مي‏گوييم چرا؟ مي‏گويند نياز به تعمير دارد. متخصصين فنی اين بخش را از دو سال پيش تاکنون بازنشسته و بازخريد کرده‏اند. کسی را هم جاي‏گزين نکرده‏اند. چند سال پيش کارخانه بيش از 7000 پرسنل داشت اما اکنون به 3500 نفر تقليل يافته است. هيچ توضيحی هم برای آن نيست بعضی از نيروهای متخصص مجدداً با حقوقی پايين‏تر و با قرارداد موقت به‏کار گرفته شده‏اند اما بيش‏تر آن‏ها رفته و اوضاع کارخانه به هم‏ريخت. به جای کارگران متخصص، کار تعميرات را به پيمان‏کاران واگذار مي‏کنند. پيمان‏کارانی که با چند برابر هزينه هم نمي‏توانند به خوبی کارگران متخصص قبلی کار کنند. اما در عوض پول‏های کلان می گيرند و قراردادهای سودآور با مديريت مي‏بندند. به طبقه‏ی بعدی مي‏رويم، دستگاه عظيم و اتوماتيک است اتاق کنترل با نظم کار مي‏کند‏، در اين قسمت ملاس تصفيه مي‏شود و مايع شيرين از در و ديوار از لوله‏ها و غيره ‏به کف کارخانه مي‏چکد. هوا بسيار سنگين است. در فروردين ماه به‏نظر مي‏آيد هوای کارخانه بالای 30 درجه باشد. نوار نقاله بي‏وقفه خوراک را به سانترفيوژها مي‏رساند و آن‏ها بعد از تصفيه آن‏را به قسمت پخت حمل مي‏کنند، نزديک سانترفيوژها هوا آن‏قدر سنگين است که دو نفر از خانم‏ها حال‏شان بهم مي‏خورد و از ادامه بازديد منصرف مي‏شوند. مسوول فنی مي‏گويد: 5 تا از اين دستگاه‏ها خارجی هستند، از ابتدای تاسيس کارخانه بوده است، و خوب هم کار مي‏کنند. سال پيش يک پيمان‏کار با همکاری مديريت 3 تا از آن‏ها را از خط خارج کرد و سانتريفيوژ‏های جديد خريداری شد.

 

سانتريفيوژهای جديد خوب کار نمي‏کنند، قديمي‏ها سالم بودند و خيلی خوب کار مي‏کردند کارگران درخواست بررسی تجهيزات نصب و جاي‏گزينی را داشتند، کارگران متخصص اين بخش توان تعمير و بازسازی ماشين‏آلات قديمی را دارند، اما مديريت از اين‏کار جلوگيری مي‏کند. مديريت افرادی را آورد که متخصص نبودند، هزينه‏ی گزافی به تعميرکاران وابسته به مديريت دادند، اما تجهيزات جديد به‏خوبی کار نمي‏کنند

 

از مسوول قسمت سوال مي‏کنيم: با اين هوای آلوده و گرم در تابستان چه‏کار مي‏کنيد؟ مي‏گويد: من 80 کيلو وزن دارم هر سال در انتهای تابستان 60 کيلو مي‏شوم، دوباره در زمستان وزنم به حالت اول برمي‏گردد. همه چيز روشن است. دو صندوق زنگ‏زده يکی کوتاه و يکی بلندتر همانند ميز و صندلی در کنار هم گذاشته شده است مي‏پرسم اين‏ها چيست؟ مي‏گويد: صندوق لباس‏ها و وسايل شخصی کارگران و ميز و صندلی نهارخوري، مي‏پرسم: مگر نهارخوری نداريد؟ مي‏گويد: چرا همين‏ها که مي‏بينيد نهارخوری است زيرا نمي‏توانيم محل کار را ترک کنيم و بايد در تمام ساعات کار مواظب دستگاه‏ها باشيم.

 

بخشی از دستگاه‏ها که خراب شده و خودشان تعمير کرده‏اند را نشان‏مان مي‏دهد، تغيير کاربری هم روی دستگاه‏ها داده‏اند. کارگران متخصص هستند که بيش از بيست سال بر روی اين دستگاه‏ها کار کرده‏اند.

 

پله‏های آهنی ميان طبقات بسيار زياد است. اين پله اصلاً ايمنی ندارند و بسيار لغزنده مي‏گويند: چندی پيش کارگری از اين پله‏ها سُرخورده است و ....

 

اما با همه اين احوال کار کارخانه با سروصدای فراوان و با خروج دود از دودکش‏هايش جريان دارد، سروصدا کلافه‏کننده است. ماشين‏ها صفيرکشان شهد شيرين را وارد دستگاه‏ها مي‏کنند . دستگاه‏ها با سرعت آن را تصفيه کرده و می پزند و با بخار و حرارت فراوان آن را خشک مي‏کنند و در سانتريفوژهای دوار مي‏گردانند. شکر شيرين توليد مي‏کنند. اين شکر را به مخزن‏ها مي‏رسانند و در آخرين قسمت به محل بسته‏بندی. اما کام کارگرانی که تمام اين پروسه را هدايت مي‏کنند، تلخ است.زيرا دراين فضای خفه‏کننده، امنيت شغلی ندارند و فردای آنان تاريک است. مي‏خواهند کارخانه را بفروشند، خصوصی کنند.کارگران از ترس تعطيلی کارخانه روز دوم عيد دستگاه‏ها را راه‏انداری کردند و... مسوول بسته‏بندی که نماينده‏ی شورای اسلامی کارخانه است، شيوه‏ی کار اين قسمت را توضيح مي‏دهد‏ او که يک کارگر متخصص است دستگاه ديجيتال بسته‏بندی کارخانه را خود بازسازی کرده است و مي‏گويد: در اعتصابات سال قبل يکی از خواسته‏های کارگران رسيدگی به ميزان توليد کارخانه و حساب‏رسی بود. اين دستگاه ديجيتال نشان مي‏دهد که چند کيسه شکر ار کارخانه خارج شده است. اما انبار کارخانه اين دستگاه را قبول ندارد و همواره ميزان شکر دريافتی را کم‏تر اعلام مي‏کند. مثلاً اگر دستگاه ما بسته‏بندی 300 کيسه شکر را نشان دهد، انبار رقم 200 کيسه را ثبت مي‏کند اين وسط 100 کيسه شکر معلوم نيست چه مي‏شود. مديريت هم آمار انبار را قبول دارد. ما خواهان بازرسی هستيم، اما بازرسی نمي‏فرستند. مي‏پرسم: شورای کارخانه چه‏کار مي‏کند؟ مي‏گويد: شورا از سال 85 تمام شد، نماينده نداريم. افراد شورا را خودشان تعيين مي‏کردند، آن‏ها نماينده‏ی کارگران نبودند، من خودم عضو شورای اسلامی بودم پس از آخرين دوره‏ی کار شورا استعفا دادم زيرا نمي‏شد به آن ترتيب کار داد . اعضای شورا بايد به تائيد مديريت مي‏رسيدند، ما در اعتصابات اخير خواهان سنديکا شده‏ايم که نماينده کارگران باشد. ما شورای وابسته نمي‏خواهيم، زيرا اين شورا نمي‏تواند نماينده‏ی کارگران باشد وقتی عده‏ای از کارگران را دستگير کردند، آن‏ها گفتند که ما بايد سنديکا داشته باشيم، اما مسوولان گفتند سنديکا غيرقانونی است گفتيم شما مقاوله‏نامه‏های بين‏المللی را پذيرفته‏ايد، با Ilo هم تعهد‏‏نامه امضا کرده‏ايد که تشکل کارگری را بپذيريد ولی آن‏ها به ما گفتند: امضا کرده‏ايم اما تعهد نداده‏ايم که اجرا هم بکنيم؟!، ما را تهديد کردند. گفتيم:" گرسنه‏ايم! چند ماه است حقوق نگرفته‏ايم." گفتند:" برويد بميريد!؟ شما که 4 هزار نفريد، اگر 10 هزار نفر، باشيد، حرف همين است. برويد بميريد، گرسنگی بکشيد، به دولت چه ربطی دارد. اعتصاب حرام است و طبق قانون‏کار سنديکا غيرقانونی است و ..."

 

ما را تهديد مي‏کنند. خانواده‏های ما را تحت فشار قرار مي‏دهند.و بستگان ما را تهديد به اخراج از کار کردند، ما چيزی جز حقوق‏مان را نمي‏خواهيم. الان هم همان را مي‏گوييم. اين کارخانه درآمد دارد، ما هم داريم کار مي‏کنيم، آماری که مديريت مي‏دهد درست نيست. مديريت ناکارآمد است. مي‏خواهند کارخانه را ورشکسته اعلام کنند. سپس زمين‏ها و دستگاه‏های آن‏را به قيمت ارزان به بخش‏خصوصی واگذار کنند. صحبت از اصل 44 قانون اساسی مي‏کنند و مي‏گويند که همه چيز بايد صوصی شود. اين کارخانه سودآور است. از آب و خاک شکر و کاغذ مي‏سازيم. چرا بايد اين وضع وجوا داشته باشد؟

 

از سال 83 که مسئله خصوصي‏سازی مطرح شد عده‏ای را بيش از موعد بازنشسته کردند، اين مساله باعث وارد آمدن ضرر و زيان بزرگی به شرکت شد بسياری از اين نيرو‏ها کارآمد و متخصص بودند اين بازنشستگي‏ها باعث بدهی به سازمان تامين اجتماعی شده کارگران در اين‏مورد چنين مي‏گفتند مگر نه اين‏که اين‏ها همه دولتی هستند، يعنی دولت به دولت بدهکار است؟ چه‏طور وقتی کارخانه سودآور بود، 20درصد درآمد کارخانه صرف اتمام طرح‏های عمرانی شد. تمام طرح‏ها را با پول ما تمام کردند چه‏طور است حالا نمي‏توانند بدهی ما به سازمان آب و برق و تلفن را ببخشند.علاوه بر آن بدهی آب و برق و گاز کارخانه مجموعاً به 30 تا 40 ميليارد تومان مي‏رسد آن زمان مديريت کارخانه از دولت وامی تحت عنوان بازسازی کارخانه دريافت کردند و از طرفی سند کارخانه را گرو گذاشتند و از يک شرکت عربی در دبی وام گرفتند تا بدهي‏ها را پرداخت کنند برای بازپرداخت اين وام‏ها بحث فروش زمين‏های کارخانه. و تعديل نيروی سه هزار نفر از پرسنل کارخانه که اکثراً نيرو‏های متخصص بودند باعث شد تا برای تعميرات دستگاه‏ها به شرکت‏های پيمان‏کاری مراجعه کنيم که آن‏هم هزينه‏ی زيادی داشت و همان‏طور که گفتيم بسياری از دستگاه‏ها بي‏دليل تعويض شد، دستگاه‏های گران‏قيمت ناکارآمدی خريده شد.

 

از جمله در قسمت برق کارخانه، دو ژنراتور خريداری شد که اصلاً کار نمي‏کنند. يک‏ساعت که روشن باشند داغ مي‏کنند. همان ژنراتور‏های قديمی را با کمک کارگران متخصص اين بخش را‏ه‏‏‏اندازی کرده‏ايم.

 

به‏هر‏حال برای دريافت پول نقد، سه هزار هکتار از اراضی کارخانه را جهت کشت گندم اجاره دادند، که البته بيش‏تر به دوستان و آشنايان، مديران کارخانه و رئيس حراست و غيره بود. مشکلات کارخانه با اين تغييرات جديد يکی پس از ديگری شروع شد، توليد کارخانه پائين آمد، نيروی متخصص برای تعمير و بازسازی دستگاه‏ها نبود، اراضی تحت کشت کاهش يافت و...

 

توليد اين کارخانه در دهه 70 با مديرعاملی متخصص به نام نبوی با همکاری کارگران به 110 هزار تن رسيده بود. هم‏کاری کارگران در آن زمان توانسته بود از شيوه‏های علمی کشت بهره‏گيری کرده با شخم عميق‏تر زمين و استفاده از سموم دفع آفات و نظارت کارگران بر توليد، بهره‏وری را بالا برده و به راحتی توليد را افزايش داده بودند پس از آن دوره، مديريت از کارگران فاصله گرفت و سياست‏های خصوصي‏سازي، انسجام کارخانه را از هم پاشاند. اگر همان وضعيت ادامه پيدا مي‏کرد ما مي‏توانستيم ماشين‏آلات کارخانه را بازسازی کرده، توليد را افزايش دهيم و تعداد بيش‏تری کارگر را استخدام کنيم اما سياست‏های خصوصي‏سازی همه آن‏ها را بر هم زد. هم‏زمان با مديريت نامناسب و واردات بي‏رويه شکر از جانب دولت باعث ضرر ‏و ‏زيان کارخانه شد يعنی از يک‏طرف توليد را کاهش دادند و از طرف ديگر شکر ارزان وارد کردند. در نتيجه کارخانه‏ای که مي‏توانست در طرح توسعه، ده‏ها هزار نيروی کار را جذب کند اکنون به اين حالت افتاده است که حقوق کارگران خودش را نمي‏تواند بدهد. توليد 110 هزار تن شکر کارخانه سال به سال کاهش داشته است علتش روشن است اما هيچ‏کس پاسخ‏گو نيست. ما حرف‏مان اين است که کسی بيايد و پاسخ‏گو باشد.

 

رابطه‏ی بين مديران و پيمان‏کاران مشخص نيست اصلاً در اين زمينه رسيدگی نمي‏شود کارگران کار خودشان را مي‏کنند هيچ‏گونه کم‏کاری صورت نمي‏گيرد اين کارخانه مال ما است فقط مديريت کارش را انجام نمي‏دهد. چندی قبل مديريت مي‏خواست زمين‏های کارخانه را بفروشد که کارگران با اعتراض در فرمانداری و با حضور نماينده‏ی شهر از آن جلوگيری کردند، اما مديران بعداً کارگران را تحويل نيرو‏های امنيتی دادند. ما مي‏گوييم هنگام فروش يک خانه بايد آن را تروتميز کرد رنگ زد و آن‏را طوری آرايش کرد که خريدار بپسندد، ولی اين‏ها برای فروش کارخانه سعی مي‏کنند آن را خراب کنند، از کار بياندازند و مخروبه و ورشکسته جلوه دهند تا آن‏را هرچه کم‏تر بفروشند آخر اين حراج اموال مردم است. مي‏خواستند کارخانه را به چند عرب که از دبی آمده بودند بفروشند اما وقتی آن‏ها با اعتصاب کارگران مواجه شدند از خريد منصراف شدند.

 

اکثر مديرانی که اکنون بر سر کار هستند در رشته‏ی خود تخصص ندارند اين مساله باعث خسارت زيادی به کارخانه مي‏شود بعضی اوقات شربت وارد لوله بخار شده و لوله‏ها مي‏ترکد که علاوه بر خطرات جانی هر بار نزديک به 40 ميليون تومان هزينه تعميرات و توقف‏کار است.

 

کارگران هر بار اعتصاب‏شان را زود شکسته‏اند تا به توليد ضرر وارد نشود اما مديريت دغدغه‏ی توليد ندارد ماشين‏های نو را که آوردند حتا يک هفته هم درست کار نکرد و توليد خوابيد. کارگران متخصص خودمان مي‏توانند مشکلات را حل کنند اما مديريت اجازه نمي‏دهد و مي‏گويد حتماً بايد پيمان‏کار بيايد.

 

پيمان‏کارها تخلف مي‏کنند و چون با مديريت آشنا هستند کسی رسيدگی نمي‏کند برای آب‏ياری با يک پيمان‏کار قرارداد بسته بودند اما بعداً معلوم شد به‏خاطر عدم رسيدگی بخش‏های ميانی مزارع آب‏ياری نشده است و فقط اطراف مزارع آب‏ياری شده، در نتيجه برداشت محصول کاهش يافته و به 8 تن در هکتار رسيد ....

 

کارگران در اعتراض به وضعيت کارخانه در دو سال کذشته بيست بار اعتصاب کردند.

 

اولين اعتصاب‏ها در سال 86 مربوط به دريافت حقوق‏های عقب افتاده بود که بعد از سه ماه حقوق ما را دادند در آن موقع اعتصاب از محدوده‏ی کارخانه فراتر رفت ما به شهر آمديم شعار ما آن بود، "کارگر هفت‏تپه‏ايم، گرسنه‏ايم" "نماينده بي‏عرضه نمي‏خواهيم" "فرماندار نمونه نمي‏خواهيم"، فرماندار گفت 10 روز مهلت بدهيد، تا ده روز ديگر حقوق عقب افتاده ما چهار ماه مي‏شد بعد مصادف شد با روز‏های شهادت، همه جا خواسته‏های ما را منعکس کردند که لازم است تشکر کنيم از دوستانی که اخبار اعتصاب ما را پخش کردند و درخواست‏های ما را به‏گوش همه رساندند بعد از ما خواستند که چون فردا روز قدس است به شهر نياييم زيرا افرادی هستند که از اين مساله سوءاستفاده مي‏کنند.

 

ما پنج‏شنبه به شهر آمديم، نيرو‏های انتظامی ريختند ما را زدند و دستگير کردند اما تعدادی را که دستگير کرده بودند زود آزاد کردند. کسانی را دستگير کردند که در دوران جنگ اسير بودند. جنگ را بايد پيش مي‏برديم. از اين کارخانه چندنفر در جنگ شهيد شده‏اند. چند بار کارخانه مورد حمله قرار گرفت. ترکش خمپاره‏ها هنوز بر در و ديوار کارخانه هست. قبرستان شهدا همين نزديکی است.

 

ما سنديکا مي‏خواهيم. شورای اسلامی ديگر منحل شده است شورا نمي‏تواند نماينده کارگران باشد زيرا بايد داوطلبان به تائيد مديريت برسند، ما مي‏خواهيم نمايندگان واقعی را خودمان انتخاب کنيم تا از حقوق کارگران دفاع کند و جلوی سوء‏مديريت را بگيرد جلوی خلاف‏کاری را بگيرد. بر قرارداد و پيمان‏کاري‏ها نظارت کند. ما مي‏خواهيم طبق ماده 131 قانون کار پيش برويم. ما گفتيم طبق قانون اساسی تمام تشکل‏های کارگری آزاد است، گفتند اگر بخواهيم شرکت هفت‏تپه را تعطيل مي‏کنيم.

 

ما مي‏خواهيم قانونی عمل کنيم. نمي‏خواهيم غيرقانونی رفتار کنيم. سنديکا حق است چرا کارگران نبايد نماينده داشته باشند برای ما پرونده درست کرده‏اند، اگر نتوانيم حق قانونی خودمان را به‏دست آوريم پس قانون به چه درد مي‏خورد؟

 

- در آخرين اعتصاب چه مي‏خواستيد.

 

عيدی و پاداش سال 86 را مي‏خواستيم 18 ماه است مزايای طرح طبقه‏بندی مشاغل را نگرفته‏ايم صدای ما کم‏تر به گوش کسی مي‏رسد بيش‏تر اعتراضات در سطح کارخانه است. تا آن‏جا که بتوانيم توليد را تعطيل نمي‏کنيم . مگر آن وقت که مجبور باشيم.

 

کارگران رسمی را اخراج مي‏کنند و سپس با آن‏ها قرارداد موقت مي‏بندند، تا حق و حقوق آنان را ضايع کنند، شکايت پيش چه کسی ببريم بايد سنديکا داشته. باشيم کارگران موقت را رسمی نمي‏کنند، 8-9 سال قرارداد موقت مي‏بندند، در حالي‏که کار ما دائمی است. اين خلاف قانون است ما هر طور شده سنديکای خودمان را راه‏اندازی مي‏کنيم و مي‏خواهيم انتخابات داشته باشيم و نمايندگان خودمان را تعيين کنيم. مي‏خواهند با اعلام ورشکستگی شرکت آن‏را به قيمت ارزان بفروشند. اما قيمت اين شرکت بالا است، زمين‏های حاصل‏خيزی داريم که اگر درست کاشته شود محصول بسيار زيادی خواهد داشت کارخانه هم با بازسازی توان توليد بالايی دارد. اگر کارخانه را به‏دست کارگران بدهند مي‏توانند به‏خوبی اداره کنند و سود‏دهی هم داشته باشد و توسعه هم پيدا کند، اما کو گوش شنوا.

 

ما مي‏توانيم راه‏کار ارائه دهيم، سه تا دستگاه مي‏خواستند برای قسمت مکانيکی بخرند مي‏شد 900 ميليون تومان، اما فاکتور زده بودند. دو ميليون و چهارصد هزار تومان. يکی از مهندسان نگذاشت. جلويش را گرفتند. اگر نظارت کارگران باشد، اگر کارگران در مديريت نقش داشته باشند، توليد شکر بالا مي‏رود، هزينه‏ها پائين مي‏آيد. الان شکر را بسيار ارزان مي‏فروشند کيلوئی 370 تومان به خريدار مي‏دهند طبق قرارداد‏هايی که بسته‏اند در حالي‏که شکر در بازار قيمتش بيش از آن‏است ما مي‏توانيم با برنامه‏ريزی توليد را به 120 هزار تن در سال برسانيم و هزينه‏ها را با نظارت خودمان کاهش دهيم. 3 تا 4 هزار هکتار زمين را الان کشت نمي‏کنيم در حالي‏که مي‏توانيم از آن‏ها بهترين محصول را برداريم درآمد کارخانه را مي‏توانيم تا 400 ميليارد تومان افزايش دهيم. مشکلات مي‏تواند برطرف شود، تنها با مديريت صحيح. هيچ سرمايه‏ای هم نمي‏خواهيم. اگر جلو سوءمديريت و حيف و ميل‏ها گرفته شود کارها درست مي‏شود.

 

س- آيا مي‏توانيد کارخانه را به سود‏دهی برسانيد و با بازار جهانی رقابت کنيد:

 

ج- قطعاً اگر ماشين‏آلات قديمی را بازسازی کنيم، که خودمان مي‏توانيم، و کشت را طبق اصول علمی پيش ببريم توليد افزايش مي‏يابد و محصول شکر هم ارزان‏تر مي‏شود کاغذ پارس از ضايعات اين کارخانه است با مديريت صحيح مي‏توانيم با بازار جهانی رقابت کنيم کارخانه را هم توسعه دهيم و ماشين‏آلات را هم بازسازی کنيم. بسياری از دستگاه‏ها که در جريان جنگ و بمباران تخريب شده بود، به‏وسيله‏ی همين کارگران متخصص خود کارخانه بازسازی مي‏شد، آن زمان به کارگر احترام بيش‏تری مي‏گذاشتند، کارگران هم کارخانه را مال خودشان مي‏دانستند. خرابي‏های دوران جنگ را خودمان بازسازی کرديم. هيچ شرکت خارجی نيامد، اما الان مي‏گويند پيمان‏کار و ...

 

ماشين‏های قبلی با لوله مسی بود. شکر سفيد بيرون مي‏آمد اما اين ماشين‏های جديد با شلنگ است در نتيجه شکر زرد بيرون مي‏آيد ما گفتيم، اما مديريت نه‏خواشت اين مساله را تشخيص دهد کسی هم نيست که به حرف ما کارگران گوش بدهد. اين شرکت نه بدهی دارد نه فرسوده است، نه خراب است. دست ما بدهند، ما به اندازه کافی کارگر متخصص داريم. مهندس دل‏سوز داريم به‏هيچ کس نياز نداريم. دستگاه‏ها را ما خودمان درست مي‏کنيم آن‏گاه پاداشش را به ديگران مي‏دهند و آزادی عمل هم به ما نمي‏دهند تا آن‏طورکه لازم است درست کنيم. يک بار آب را قطع مي‏کنند دادگستری دستور مي‏دهد چون بهای آب را نپرداخته‏اند، برق را قطع مي‏کنند باز هم به‏دستور دادگستري، توليد مي‏خوابد مديريت مقصر است. کارگران و کارخانه تنبيه مي‏شوند.

 

حرف ناگفته زياد است. همراهان خسته شده‏اند از فضای آلوده . لباس‏ها چسبناک شده و به بدن مي‏چسبد. اين عظمت کارخانه ، هزاران تن آهن و فولاد و ميليون‏ها ساعت کار، دور هم جمع شده و اين غول را آفريده است. غولی که در آن دشت وسيع مي‏تواند چرخ زندگی هزاران خانواده را بگرداند. و کارگرانی شاد همراه با خانواده‏‏هايی سرزنده ، بخشی از جامعه را با خاطری آسوده‏تر به زندگی اميدوار کند. اما اکنون درگيری و تشنج بر خانواده‏ها تاثير گذارده است. بسياری از کارگران افسردگی دارند. خنده از لبان‏شان افتاده است. به آينده‏ای تيره و تار مي‏نگرند که اميد ساليان‏شان در حال فروپاشی است.درو ديوار کارخانه رنگ غم‏گرفته است. نمای کارخانه در جاي‏جای خود زنگ‏زدگی ، آفتاب‏سوختگی را نشان مي‏دهد. مي‏توان با يک رنگ‏آميزی کم‏هزينه با استفاده از همان کارگران آن‏را از اين حالت زنگ‏زدگی در آورد. معلوم نيست چرا اين ثروت، در کنار آن همه آثار باستاني، همه در حال تخريبند؟ آيا دلسوزی برای اين همه ثروت و عظمت وجود ندارد؟