نيشکر هفت تپه " اوج فساد مديريت
"
راه آینده
هنگام فروش يک خانه بايد آن را تروتميز کرد رنگ زد و آنرا طوری آرايش
کرد که خريدار بپسندد، ولی اينها برای فروش کارخانه سعی ميکنند آن را
خراب کنند، از کار بياندازند و مخروبه و ورشکسته جلوه دهند تا آنرا
هرچه کمتر بفروشند آخر اين حراج اموال مردم است. ميخواستند کارخانه
را به چند عرب که از دبی آمده بودند بفروشند اما وقتی آنها با اعتصاب
کارگران مواجه شدند از خريد انصراف دادند.
در
آستانهی کارخانه نيشکر هفت تپه ايستادهايم و منتظر راهنما که ما را
به درون کارخانه هدايت کند. کمی بعد پا به درون سالنها گذاشتيم.
رنگهای شاد و زنده طبيعت خوزستان در بهار به يکباره رنگ باخت. همه چيز
سياه و سفيد شد. تنها صدا بود و گرما و بويی مشمئزکننده. انسانهايی
کنار دستگاه ها ايستاده بودند که از دور بيشتر به سايه ميماندند. صحنه
هايی از فيلم های سياه و سفيد اوايل قرن بيستم در ذهن زنده ميشد:عصر
جديدِ چاپلين. يک باره حس کردم زمان به عقب برگشته و ما قدم به
کارخانهای در ابتدای قرن بيستم گذاشتهايم . يعنی درست يک قرن قبل.
پنجرههای شکسته، ميلههای زنگزده و پلههای نامطئن، حکايت از به حال
خود رها شدن کارخانه داشت، از تخريبی عمدی. اما انگار کارخانه به آن تن
نميداد و نميخواست که بميرد. چرايش را بعد فهميديم. وقتی حرفهای
کارگران را شنيديم...
صدای راهنما مرا از شوک اوليه بيرون آورد:
"بياييد
از اولين مرحلهی کار يعنی ورود نيها به کارخانه شروع کنيم. بعد
دوباره برميگرديم و هر 5 طبقه را خواهيم ديد.
"هر
5 طبقه"؟؟ به بالا نگريستم: کارخانهی 5 طبقه؟ مگر زمين کم داشتهاند
که همهی اين دستگاهها را روی هم سوار کردهاند؟
...
در
طبقات بالا هوا گرمتر و گرمتر ميشد و سروصدا و بو آزاردهندهتر.
چهگونه ميشود در گرمای تابستان خوزستان در اينجا کار کرد؟ ديگر
تقريبا صدای راهنما شنيده نميشد، مگر اينکه در چند سانتيمتری او
ميايستادی... در طبقه دوم يا سوم، راهنما در کوچک محفظهی دستگاه
سانتريفوژ را باز کرد. مشتی شکر بيرون آورد. شکر سرخ بود. سرخ و گرم.
گرم بود و شيرين، مثل صفای دل کارگران.به سرخی رخ کارگران که بهتدريج
در اين جا رنگ ميبازد و زرد ميشود. در مرحلهی بعدي، شکرها زرد شده
بودند: زردِ زرد. انگار بازهم کارگران زردی رُخشان را هم به شکرها داده
بودند. شدت کار وسختی آن هيچ رنگی را برای کارگران تاب نميآورد... و
مرحلهی بعد شکر سفيد و بلوری: اين همان شکری است که ميشناسيمش." صافی
دلی و صداقت کارگران " را که با تمام نيرو و توانشان درآن شرايط دشوار
کار ميکنند، جان ميکنند تا کارخانه را که همه برايش دندان تيز
کردهاند سرپا نگه دارند. آري، ايناست حاصل کار انسان. کاری که آن
چوبهای خشک و نيمه سوخته و سياه را به اين شکر بلوری و سفيد تبديل
ميکند که کام همهی انسانها را در تمام شاديها و جشنهايشان شيرين
ميسازد.
بلورهای اميدند که چنين شفاف و شيريناند. اميدی که ادامهی زندگی و
تلاش تنها با کمک آن امکانپذير است. اينها فريادهای بيصدای کارگران
است که در فضای آتش گرفته کارخانه بلور شدهاند، فريادهايی که با تمام
وجود سر داده شدهاند: ما از کار کردن و زحمت کشيدن ابايی نداريم. زيرا
که زندگی را با کار و تلاش خود ميآفرينيم. اما فراموش نکنيد که
انسانيم و تنها ميخواهيم کار داشته باشيم و چنان زندگی کنيم که
شايستهی يک انسان است.
نيشکر
هفت تپه " اوج فساد مديريت
"
در
دشتهای سرسبز خوزستان با آب فراوان و سرزمين هميشه آماده برای کشت،
دشت وسيعي بهنام هفتتپه قرار دارد. اين بخش از سرزمين زرخيز خوزستان
در کنار آب فراوان رودخانهها چنان حاصلخيز است که ميتواند سالانه دو
کشت را به راحتی جواب دهد.
سرزمين باستانی هفتتپه مرکز آثار بهجای مانده از تمدنهای ايلامی
وشوش است که در جای جای آن اين آثار مشاهده ميشود و در زير دشتهای
حاصلخيز آن آثار بهجای مانده از تمدن ايران کهن مدفون است. بسياری را
عقيده بر آناست که اين دشتها در کنار آثار باستانی همانند چغازنبيل و
شوش بايد مورد محافظت قرار گيرند. اما باستانشناسان ديگر عقيده دارند
که کشاورزی نميتواند برای آثارباستانی مخرب باشد، زيرا اين کشاورزی
در عمق حداکثر يک متری زمين قرار دارد و نفوذ آب در زمين تاثيری بر
آثار بجايمانده از تمدنهای قديم را ندارد.
24هزار
هکتار از اين زمينهای حاصلخيز در زير کشت نيشکر است سه کارخانه در
اين مجموعه قراردارد، کارخانههای نيشکر، کاغذ پارس و قند دزفول.
هنگام ورود به منطقه حداقل بايد 10 دقيقه جادهای آسفالته را در کنار
نيزارها با اتومبيل پيمود تا به کارخانه رسيد، هنگام ورود بهکارخانه
دوربينها را از ما ميگيرند تنها اجازه حمل موبايلهايمان را داريم
آنهم با تعهد "عکاسی ممنوع" ميگويم:"مگر منطقه نظامی است؟" مسوول
حراست لبخند ميزند و ميگويد:" نيمهنظامی". به درب ورودی کارخانه
اصلی ميرسيم. به زنان توصيه ميشود مواظب لباسهايشان باشند، شهد (
آبشيرين نيشکر) از طبقات بالای کارخانه به پايين ميريزد، کف کارخانه
را بايد مواظب بود چون بسيار لغزنده است.
کارخانه 5 طبقه است بيشتر به تکنولوژی قرن 19 ميماند، اما از تاسيس
کارخانه بيش از 50 سال نميگذرد. در اين مدت تکنولوژی آن تغييری نکرده
است. طبقات پالايشی نيشکر بر روی هم سوار شده است و کارخانه بهصورت
عمودی است اين تکنولوژی توليد چه بهلحاظ محيطزيست، تصفيهی فاضلاب و
تهويه و بهداشت امروزه منسوخ است، چنين کارخانههايی ميتواند در 5
واحد افقی سالمتر و بهداشتيتر و بدون تخريب محيطزيست بنا شود. از
داخل کارخانه عبور ميکنيم تا به ابتدای خط توليد برسيم. راهنما شروع
به توضيح دادن ميکند، تراکتورها مدام نيشکر را برای تغذيه کارخانه
ميآوردند، با ديدن ما رانندگان تراکتور و نيبرها بهدورمان جمع
ميشوند. چهرههای آفتاب سوختهی فرزندان کار، دست پينه بسته. همهی
آنها اهل لرستان هستند. نيبرها بيشتر کارگران فصلی هستند. اغلب دور
از خانواده برای کار شش ماهه به اين جا ميآيند. تا با اين کار سخت
هزينهی زندگی سالانهی خانوادهشان را تامين کنند. اما اکنون پس از
ماهها کار طاقتفرسا بايد با دست خالی پيش زن و فرزند برگردند و
شرمندهی آنها باشند. ميگويند بنويسيد صدای ما را بهگوش مسوولان
برسانيد، هفته گذشته يکی از رانندگان سرپيچ با بريدن محور تراکتور و
وارد شدن فرمان در شکمش فوت کرد، هر ماه از اين حوادث داريم، در گرمای
50 درجه در اين صحرا زير آفتاب کار ميکنيم، کار ما هيچ کمتر از قبل
نشده است اما 4 ماه است که حقوق نگرفتهايم، عيدی و سالانه هم دريافت
نکردهايم. نميدانيم اين همه نيشکر که به خورد اين کارخانه ميدهيم
کجا ميرود، ما که کمکاری نميکنيم. با همان مقدار تغذيه که در
سالهای قبل صورت ميگرفته توليد کارخانه بيش از 100هزار تن شکر در
سال بوده است، اما ميگويند امسال 30 تا 40 هزار تن است، بقيهی شکرها
چه شده است؟. بيست و چهار هزار هکتار زمين است، اگر پياز هم بکاريم با
اين حاصلخيزی و با اين آب فراوان، مخارج چندين برابر اين پرسنل 3500
نفری را ميشود تامين کرد.
نميدانيم چه جواب بدهيم راهنما ما را صدا ميزند و به توضيح خط توليد
ميپردازد
نيها، وارد آسياب ميشود، خرد ميگردد، شيرهاش جدا ميشود و برای
توليد شکر به طبقات بالا ميرود، تفاله از شيره جدا و به کاغذسازی پارس
ميرود. مسوول فنی بخش توضيح ميدهد: در اينجا کارخانه دارای نقص فنی
است. بخشی از شيرهی نيشکر از تفاله جدا نميشود. گرد نشسته بر
دريچهی کاغذ پارس شيرين است، ميتوانيد از آن برای چای شيرين استفاده
کنيد ميگوييم چرا؟ ميگويند نياز به تعمير دارد. متخصصين فنی اين بخش
را از دو سال پيش تاکنون بازنشسته و بازخريد کردهاند. کسی را هم
جايگزين نکردهاند. چند سال پيش کارخانه بيش از 7000 پرسنل داشت اما
اکنون به 3500 نفر تقليل يافته است. هيچ توضيحی هم برای آن نيست بعضی
از نيروهای متخصص مجدداً با حقوقی پايينتر و با قرارداد موقت بهکار
گرفته شدهاند اما بيشتر آنها رفته و اوضاع کارخانه به همريخت. به
جای کارگران متخصص، کار تعميرات را به پيمانکاران واگذار ميکنند.
پيمانکارانی که با چند برابر هزينه هم نميتوانند به خوبی کارگران
متخصص قبلی کار کنند. اما در عوض پولهای کلان می گيرند و قراردادهای
سودآور با مديريت ميبندند. به طبقهی بعدی ميرويم، دستگاه عظيم و
اتوماتيک است اتاق کنترل با نظم کار ميکند، در اين قسمت ملاس تصفيه
ميشود و مايع شيرين از در و ديوار از لولهها و غيره به کف کارخانه
ميچکد. هوا بسيار سنگين است. در فروردين ماه بهنظر ميآيد هوای
کارخانه بالای 30 درجه باشد. نوار نقاله بيوقفه خوراک را به
سانترفيوژها ميرساند و آنها بعد از تصفيه آنرا به قسمت پخت حمل
ميکنند، نزديک سانترفيوژها هوا آنقدر سنگين است که دو نفر از خانمها
حالشان بهم ميخورد و از ادامه بازديد منصرف ميشوند. مسوول فنی
ميگويد: 5 تا از اين دستگاهها خارجی هستند، از ابتدای تاسيس کارخانه
بوده است، و خوب هم کار ميکنند. سال پيش يک پيمانکار با همکاری
مديريت 3 تا از آنها را از خط خارج کرد و سانتريفيوژهای جديد خريداری
شد.
سانتريفيوژهای جديد خوب کار نميکنند، قديميها سالم بودند و خيلی خوب
کار ميکردند کارگران درخواست بررسی تجهيزات نصب و جايگزينی را
داشتند، کارگران متخصص اين بخش توان تعمير و بازسازی ماشينآلات قديمی
را دارند، اما مديريت از اينکار جلوگيری ميکند. مديريت افرادی را
آورد که متخصص نبودند، هزينهی گزافی به تعميرکاران وابسته به مديريت
دادند، اما تجهيزات جديد بهخوبی کار نميکنند
از
مسوول قسمت سوال ميکنيم: با اين هوای آلوده و گرم در تابستان چهکار
ميکنيد؟ ميگويد: من 80 کيلو وزن دارم هر سال در انتهای تابستان 60
کيلو ميشوم، دوباره در زمستان وزنم به حالت اول برميگردد. همه چيز
روشن است. دو صندوق زنگزده يکی کوتاه و يکی بلندتر همانند ميز و صندلی
در کنار هم گذاشته شده است ميپرسم اينها چيست؟ ميگويد: صندوق
لباسها و وسايل شخصی کارگران و ميز و صندلی نهارخوري، ميپرسم: مگر
نهارخوری نداريد؟ ميگويد: چرا همينها که ميبينيد نهارخوری است زيرا
نميتوانيم محل کار را ترک کنيم و بايد در تمام ساعات کار مواظب
دستگاهها باشيم.
بخشی از دستگاهها که خراب شده و خودشان تعمير کردهاند را نشانمان
ميدهد، تغيير کاربری هم روی دستگاهها دادهاند. کارگران متخصص هستند
که بيش از بيست سال بر روی اين دستگاهها کار کردهاند.
پلههای آهنی ميان طبقات بسيار زياد است. اين پله اصلاً ايمنی ندارند و
بسيار لغزنده ميگويند: چندی پيش کارگری از اين پلهها سُرخورده است و
....
اما با همه اين احوال کار کارخانه با سروصدای فراوان و با خروج دود از
دودکشهايش جريان دارد، سروصدا کلافهکننده است. ماشينها صفيرکشان شهد
شيرين را وارد دستگاهها ميکنند . دستگاهها با سرعت آن را تصفيه کرده
و می پزند و با بخار و حرارت فراوان آن را خشک ميکنند و در
سانتريفوژهای دوار ميگردانند. شکر شيرين توليد ميکنند. اين شکر را به
مخزنها ميرسانند و در آخرين قسمت به محل بستهبندی. اما کام کارگرانی
که تمام اين پروسه را هدايت ميکنند، تلخ است.زيرا دراين فضای
خفهکننده، امنيت شغلی ندارند و فردای آنان تاريک است. ميخواهند
کارخانه را بفروشند، خصوصی کنند.کارگران از ترس تعطيلی کارخانه روز دوم
عيد دستگاهها را راهانداری کردند و... مسوول بستهبندی که نمايندهی
شورای اسلامی کارخانه است، شيوهی کار اين قسمت را توضيح ميدهد او که
يک کارگر متخصص است دستگاه ديجيتال بستهبندی کارخانه را خود بازسازی
کرده است و ميگويد: در اعتصابات سال قبل يکی از خواستههای کارگران
رسيدگی به ميزان توليد کارخانه و حسابرسی بود. اين دستگاه ديجيتال
نشان ميدهد که چند کيسه شکر ار کارخانه خارج شده است. اما انبار
کارخانه اين دستگاه را قبول ندارد و همواره ميزان شکر دريافتی را کمتر
اعلام ميکند. مثلاً اگر دستگاه ما بستهبندی 300 کيسه شکر را نشان
دهد، انبار رقم 200 کيسه را ثبت ميکند اين وسط 100 کيسه شکر معلوم
نيست چه ميشود. مديريت هم آمار انبار را قبول دارد. ما خواهان بازرسی
هستيم، اما بازرسی نميفرستند. ميپرسم: شورای کارخانه چهکار ميکند؟
ميگويد: شورا از سال 85 تمام شد، نماينده نداريم. افراد شورا را
خودشان تعيين ميکردند، آنها نمايندهی کارگران نبودند، من خودم عضو
شورای اسلامی بودم پس از آخرين دورهی کار شورا استعفا دادم زيرا
نميشد به آن ترتيب کار داد . اعضای شورا بايد به تائيد مديريت
ميرسيدند، ما در اعتصابات اخير خواهان سنديکا شدهايم که نماينده
کارگران باشد. ما شورای وابسته نميخواهيم، زيرا اين شورا نميتواند
نمايندهی کارگران باشد وقتی عدهای از کارگران را دستگير کردند، آنها
گفتند که ما بايد سنديکا داشته باشيم، اما مسوولان گفتند سنديکا
غيرقانونی است گفتيم شما مقاولهنامههای بينالمللی را پذيرفتهايد،
با
Ilo
هم
تعهدنامه امضا کردهايد که تشکل کارگری را بپذيريد ولی آنها به ما
گفتند: امضا کردهايم اما تعهد ندادهايم که اجرا هم بکنيم؟!، ما را
تهديد کردند. گفتيم:" گرسنهايم! چند ماه است حقوق نگرفتهايم."
گفتند:" برويد بميريد!؟ شما که 4 هزار نفريد، اگر 10 هزار نفر، باشيد،
حرف همين است. برويد بميريد، گرسنگی بکشيد، به دولت چه ربطی دارد.
اعتصاب حرام است و طبق قانونکار سنديکا غيرقانونی است و
..."
ما
را تهديد ميکنند. خانوادههای ما را تحت فشار قرار ميدهند.و بستگان
ما را تهديد به اخراج از کار کردند، ما چيزی جز حقوقمان را
نميخواهيم. الان هم همان را ميگوييم. اين کارخانه درآمد دارد، ما هم
داريم کار ميکنيم، آماری که مديريت ميدهد درست نيست. مديريت ناکارآمد
است. ميخواهند کارخانه را ورشکسته اعلام کنند. سپس زمينها و
دستگاههای آنرا به قيمت ارزان به بخشخصوصی واگذار کنند. صحبت از اصل
44 قانون اساسی ميکنند و ميگويند که همه چيز بايد صوصی شود. اين
کارخانه سودآور است. از آب و خاک شکر و کاغذ ميسازيم. چرا بايد اين
وضع وجوا داشته باشد؟
از
سال 83 که مسئله خصوصيسازی مطرح شد عدهای را بيش از موعد بازنشسته
کردند، اين مساله باعث وارد آمدن ضرر و زيان بزرگی به شرکت شد بسياری
از اين نيروها کارآمد و متخصص بودند اين بازنشستگيها باعث بدهی به
سازمان تامين اجتماعی شده کارگران در اينمورد چنين ميگفتند مگر نه
اينکه اينها همه دولتی هستند، يعنی دولت به دولت بدهکار است؟ چهطور
وقتی کارخانه سودآور بود، 20درصد درآمد کارخانه صرف اتمام طرحهای
عمرانی شد. تمام طرحها را با پول ما تمام کردند چهطور است حالا
نميتوانند بدهی ما به سازمان آب و برق و تلفن را ببخشند.علاوه بر آن
بدهی آب و برق و گاز کارخانه مجموعاً به 30 تا 40 ميليارد تومان ميرسد
آن زمان مديريت کارخانه از دولت وامی تحت عنوان بازسازی کارخانه دريافت
کردند و از طرفی سند کارخانه را گرو گذاشتند و از يک شرکت عربی در دبی
وام گرفتند تا بدهيها را پرداخت کنند برای بازپرداخت اين وامها بحث
فروش زمينهای کارخانه. و تعديل نيروی سه هزار نفر از پرسنل کارخانه که
اکثراً نيروهای متخصص بودند باعث شد تا برای تعميرات دستگاهها به
شرکتهای پيمانکاری مراجعه کنيم که آنهم هزينهی زيادی داشت و
همانطور که گفتيم بسياری از دستگاهها بيدليل تعويض شد، دستگاههای
گرانقيمت ناکارآمدی خريده شد.
از
جمله در قسمت برق کارخانه، دو ژنراتور خريداری شد که اصلاً کار
نميکنند. يکساعت که روشن باشند داغ ميکنند. همان ژنراتورهای قديمی
را با کمک کارگران متخصص اين بخش راهاندازی کردهايم.
بههرحال برای دريافت پول نقد، سه هزار هکتار از اراضی کارخانه را جهت
کشت گندم اجاره دادند، که البته بيشتر به دوستان و آشنايان، مديران
کارخانه و رئيس حراست و غيره بود. مشکلات کارخانه با اين تغييرات جديد
يکی پس از ديگری شروع شد، توليد کارخانه پائين آمد، نيروی متخصص برای
تعمير و بازسازی دستگاهها نبود، اراضی تحت کشت کاهش يافت و...
توليد اين کارخانه در دهه 70 با مديرعاملی متخصص به نام نبوی با همکاری
کارگران به 110 هزار تن رسيده بود. همکاری کارگران در آن زمان توانسته
بود از شيوههای علمی کشت بهرهگيری کرده با شخم عميقتر زمين و
استفاده از سموم دفع آفات و نظارت کارگران بر توليد، بهرهوری را بالا
برده و به راحتی توليد را افزايش داده بودند پس از آن دوره، مديريت از
کارگران فاصله گرفت و سياستهای خصوصيسازي، انسجام کارخانه را از هم
پاشاند. اگر همان وضعيت ادامه پيدا ميکرد ما ميتوانستيم ماشينآلات
کارخانه را بازسازی کرده، توليد را افزايش دهيم و تعداد بيشتری کارگر
را استخدام کنيم اما سياستهای خصوصيسازی همه آنها را بر هم زد.
همزمان با مديريت نامناسب و واردات بيرويه شکر از جانب دولت باعث ضرر
و زيان کارخانه شد يعنی از يکطرف توليد را کاهش دادند و از طرف ديگر
شکر ارزان وارد کردند. در نتيجه کارخانهای که ميتوانست در طرح توسعه،
دهها هزار نيروی کار را جذب کند اکنون به اين حالت افتاده است که حقوق
کارگران خودش را نميتواند بدهد. توليد 110 هزار تن شکر کارخانه سال به
سال کاهش داشته است علتش روشن است اما هيچکس پاسخگو نيست. ما حرفمان
اين است که کسی بيايد و پاسخگو باشد.
رابطهی بين مديران و پيمانکاران مشخص نيست اصلاً در اين زمينه رسيدگی
نميشود کارگران کار خودشان را ميکنند هيچگونه کمکاری صورت نميگيرد
اين کارخانه مال ما است فقط مديريت کارش را انجام نميدهد. چندی قبل
مديريت ميخواست زمينهای کارخانه را بفروشد که کارگران با اعتراض در
فرمانداری و با حضور نمايندهی شهر از آن جلوگيری کردند، اما مديران
بعداً کارگران را تحويل نيروهای امنيتی دادند. ما ميگوييم هنگام فروش
يک خانه بايد آن را تروتميز کرد رنگ زد و آنرا طوری آرايش کرد که
خريدار بپسندد، ولی اينها برای فروش کارخانه سعی ميکنند آن را خراب
کنند، از کار بياندازند و مخروبه و ورشکسته جلوه دهند تا آنرا هرچه
کمتر بفروشند آخر اين حراج اموال مردم است. ميخواستند کارخانه را به
چند عرب که از دبی آمده بودند بفروشند اما وقتی آنها با اعتصاب
کارگران مواجه شدند از خريد منصراف شدند.
اکثر مديرانی که اکنون بر سر کار هستند در رشتهی خود تخصص ندارند اين
مساله باعث خسارت زيادی به کارخانه ميشود بعضی اوقات شربت وارد لوله
بخار شده و لولهها ميترکد که علاوه بر خطرات جانی هر بار نزديک به 40
ميليون تومان هزينه تعميرات و توقفکار است.
کارگران هر بار اعتصابشان را زود شکستهاند تا به توليد ضرر وارد نشود
اما مديريت دغدغهی توليد ندارد ماشينهای نو را که آوردند حتا يک هفته
هم درست کار نکرد و توليد خوابيد. کارگران متخصص خودمان ميتوانند
مشکلات را حل کنند اما مديريت اجازه نميدهد و ميگويد حتماً بايد
پيمانکار بيايد.
پيمانکارها تخلف ميکنند و چون با مديريت آشنا هستند کسی رسيدگی
نميکند برای آبياری با يک پيمانکار قرارداد بسته بودند اما بعداً
معلوم شد بهخاطر عدم رسيدگی بخشهای ميانی مزارع آبياری نشده است و
فقط اطراف مزارع آبياری شده، در نتيجه برداشت محصول کاهش يافته و به 8
تن در هکتار رسيد
....
کارگران در اعتراض به وضعيت کارخانه در دو سال کذشته بيست بار اعتصاب
کردند.
اولين اعتصابها در سال 86 مربوط به دريافت حقوقهای عقب افتاده بود که
بعد از سه ماه حقوق ما را دادند در آن موقع اعتصاب از محدودهی کارخانه
فراتر رفت ما به شهر آمديم شعار ما آن بود، "کارگر هفتتپهايم،
گرسنهايم" "نماينده بيعرضه نميخواهيم" "فرماندار نمونه نميخواهيم"،
فرماندار گفت 10 روز مهلت بدهيد، تا ده روز ديگر حقوق عقب افتاده ما
چهار ماه ميشد بعد مصادف شد با روزهای شهادت، همه جا خواستههای ما
را منعکس کردند که لازم است تشکر کنيم از دوستانی که اخبار اعتصاب ما
را پخش کردند و درخواستهای ما را بهگوش همه رساندند بعد از ما
خواستند که چون فردا روز قدس است به شهر نياييم زيرا افرادی هستند که
از اين مساله سوءاستفاده ميکنند.
ما
پنجشنبه به شهر آمديم، نيروهای انتظامی ريختند ما را زدند و دستگير
کردند اما تعدادی را که دستگير کرده بودند زود آزاد کردند. کسانی را
دستگير کردند که در دوران جنگ اسير بودند. جنگ را بايد پيش ميبرديم.
از اين کارخانه چندنفر در جنگ شهيد شدهاند. چند بار کارخانه مورد حمله
قرار گرفت. ترکش خمپارهها هنوز بر در و ديوار کارخانه هست. قبرستان
شهدا همين نزديکی است.
ما
سنديکا ميخواهيم. شورای اسلامی ديگر منحل شده است شورا نميتواند
نماينده کارگران باشد زيرا بايد داوطلبان به تائيد مديريت برسند، ما
ميخواهيم نمايندگان واقعی را خودمان انتخاب کنيم تا از حقوق کارگران
دفاع کند و جلوی سوءمديريت را بگيرد جلوی خلافکاری را بگيرد. بر
قرارداد و پيمانکاريها نظارت کند. ما ميخواهيم طبق ماده 131 قانون
کار پيش برويم. ما گفتيم طبق قانون اساسی تمام تشکلهای کارگری آزاد
است، گفتند اگر بخواهيم شرکت هفتتپه را تعطيل ميکنيم.
ما
ميخواهيم قانونی عمل کنيم. نميخواهيم غيرقانونی رفتار کنيم. سنديکا
حق است چرا کارگران نبايد نماينده داشته باشند برای ما پرونده درست
کردهاند، اگر نتوانيم حق قانونی خودمان را بهدست آوريم پس قانون به
چه درد ميخورد؟
-
در
آخرين اعتصاب چه ميخواستيد.
عيدی و پاداش سال 86 را ميخواستيم 18 ماه است مزايای طرح طبقهبندی
مشاغل را نگرفتهايم صدای ما کمتر به گوش کسی ميرسد بيشتر اعتراضات
در سطح کارخانه است. تا آنجا که بتوانيم توليد را تعطيل نميکنيم .
مگر آن وقت که مجبور باشيم.
کارگران رسمی را اخراج ميکنند و سپس با آنها قرارداد موقت ميبندند،
تا حق و حقوق آنان را ضايع کنند، شکايت پيش چه کسی ببريم بايد سنديکا
داشته. باشيم کارگران موقت را رسمی نميکنند، 8-9 سال قرارداد موقت
ميبندند، در حاليکه کار ما دائمی است. اين خلاف قانون است ما هر طور
شده سنديکای خودمان را راهاندازی ميکنيم و ميخواهيم انتخابات داشته
باشيم و نمايندگان خودمان را تعيين کنيم. ميخواهند با اعلام ورشکستگی
شرکت آنرا به قيمت ارزان بفروشند. اما قيمت اين شرکت بالا است،
زمينهای حاصلخيزی داريم که اگر درست کاشته شود محصول بسيار زيادی
خواهد داشت کارخانه هم با بازسازی توان توليد بالايی دارد. اگر کارخانه
را بهدست کارگران بدهند ميتوانند بهخوبی اداره کنند و سوددهی هم
داشته باشد و توسعه هم پيدا کند، اما کو گوش شنوا.
ما
ميتوانيم راهکار ارائه دهيم، سه تا دستگاه ميخواستند برای قسمت
مکانيکی بخرند ميشد 900 ميليون تومان، اما فاکتور زده بودند. دو
ميليون و چهارصد هزار تومان. يکی از مهندسان نگذاشت. جلويش را گرفتند.
اگر نظارت کارگران باشد، اگر کارگران در مديريت نقش داشته باشند، توليد
شکر بالا ميرود، هزينهها پائين ميآيد. الان شکر را بسيار ارزان
ميفروشند کيلوئی 370 تومان به خريدار ميدهند طبق قراردادهايی که
بستهاند در حاليکه شکر در بازار قيمتش بيش از آناست ما ميتوانيم با
برنامهريزی توليد را به 120 هزار تن در سال برسانيم و هزينهها را با
نظارت خودمان کاهش دهيم. 3 تا 4 هزار هکتار زمين را الان کشت نميکنيم
در حاليکه ميتوانيم از آنها بهترين محصول را برداريم درآمد کارخانه
را ميتوانيم تا 400 ميليارد تومان افزايش دهيم. مشکلات ميتواند برطرف
شود، تنها با مديريت صحيح. هيچ سرمايهای هم نميخواهيم. اگر جلو
سوءمديريت و حيف و ميلها گرفته شود کارها درست ميشود.
س-
آيا ميتوانيد کارخانه را به سوددهی برسانيد و با بازار جهانی رقابت
کنيد:
ج-
قطعاً اگر ماشينآلات قديمی را بازسازی کنيم، که خودمان ميتوانيم، و
کشت را طبق اصول علمی پيش ببريم توليد افزايش مييابد و محصول شکر هم
ارزانتر ميشود کاغذ پارس از ضايعات اين کارخانه است با مديريت صحيح
ميتوانيم با بازار جهانی رقابت کنيم کارخانه را هم توسعه دهيم و
ماشينآلات را هم بازسازی کنيم. بسياری از دستگاهها که در جريان جنگ و
بمباران تخريب شده بود، بهوسيلهی همين کارگران متخصص خود کارخانه
بازسازی ميشد، آن زمان به کارگر احترام بيشتری ميگذاشتند، کارگران
هم کارخانه را مال خودشان ميدانستند. خرابيهای دوران جنگ را خودمان
بازسازی کرديم. هيچ شرکت خارجی نيامد، اما الان ميگويند پيمانکار و
...
ماشينهای قبلی با لوله مسی بود. شکر سفيد بيرون ميآمد اما اين
ماشينهای جديد با شلنگ است در نتيجه شکر زرد بيرون ميآيد ما گفتيم،
اما مديريت نهخواشت اين مساله را تشخيص دهد کسی هم نيست که به حرف ما
کارگران گوش بدهد. اين شرکت نه بدهی دارد نه فرسوده است، نه خراب است.
دست ما بدهند، ما به اندازه کافی کارگر متخصص داريم. مهندس دلسوز
داريم بههيچ کس نياز نداريم. دستگاهها را ما خودمان درست ميکنيم
آنگاه پاداشش را به ديگران ميدهند و آزادی عمل هم به ما نميدهند تا
آنطورکه لازم است درست کنيم. يک بار آب را قطع ميکنند دادگستری دستور
ميدهد چون بهای آب را نپرداختهاند، برق را قطع ميکنند باز هم
بهدستور دادگستري، توليد ميخوابد مديريت مقصر است. کارگران و کارخانه
تنبيه ميشوند.
حرف ناگفته زياد است. همراهان خسته شدهاند از فضای آلوده . لباسها
چسبناک شده و به بدن ميچسبد. اين عظمت کارخانه ، هزاران تن آهن و
فولاد و ميليونها ساعت کار، دور هم جمع شده و اين غول را آفريده است.
غولی که در آن دشت وسيع ميتواند چرخ زندگی هزاران خانواده را بگرداند.
و کارگرانی شاد همراه با خانوادههايی سرزنده ، بخشی از جامعه را با
خاطری آسودهتر به زندگی اميدوار کند. اما اکنون درگيری و تشنج بر
خانوادهها تاثير گذارده است. بسياری از کارگران افسردگی دارند. خنده
از لبانشان افتاده است. به آيندهای تيره و تار مينگرند که اميد
ساليانشان در حال فروپاشی است.درو ديوار کارخانه رنگ غمگرفته است.
نمای کارخانه در جايجای خود زنگزدگی ، آفتابسوختگی را نشان ميدهد.
ميتوان با يک رنگآميزی کمهزينه با استفاده از همان کارگران آنرا از
اين حالت زنگزدگی در آورد. معلوم نيست چرا اين ثروت، در کنار آن همه
آثار باستاني، همه در حال تخريبند؟ آيا دلسوزی برای اين همه ثروت و
عظمت وجود ندارد؟
|