اگر حلقهها تنگتر شوند !
فریبرز رئیس دانا
ظاهر بيآزار يا كم آزار قطعنامه 1737 و 174 شوراي
امنيت كه در آنها تحريمهايي محدود به فعاليتهاي مرتبط با غنيسازي،
آب سنگين ايران و توسعه سيستمهاي پرتاب سلاح هستهاي اعمال ميشود.
تضمينهاي كشورها در همين زمينه، به واقع با باطن و تفسيرپذيري خطرناك
اين قطعنامه تفاوت دارد. درست است كه امروزه انگلستان چيزي نيست جز
ايالت خارجي اما نيمه مستقل ايالات متحدهي آمريكا، اما در زمينههايي
مانند بهراه انداختن جنگ شيعه و سني در عراق و (اعدام صدام) سياستهاي
خاورميانهاي و تاحدي چگونگي همكاري با اسرائيل، اين انگلستان است كه
ديپلماسي، سياست خارجي، گونهاي مداخله را به آمريكا ميآموزد و
تجربههاي خود را منتقل ميكند. آمريكا در بعضي زمينهها همان سنت و
ميراث استعماري در نيمه اول قرن بيستم را بكار ميبرد، البته با ابعادي
پيچيدهتر و اثرگذاري گستردهتر. دو چهرگي(double
face)
انگليس به خوبي در اختيار سياستهاي خاورميانهاي ايالات متحده قرار
گرفته است. آمريكا استخوان عفونتزاي تاخيري، لاي زخم عراق گذاشت و اين
را از شيوه نيمه تمام گذاشتن و مناقشهآميز كردن تصميمهاي ژئوپليتيكي
استعمارگران انگليسي آموخت:
صدام حسين به دستور نخستوزير شيعه و به دنبال رأي دادگاهي كه قاضي آن
يك نفر شيعه است در سحرگاه عيد قربان و در آستانهي سال نو مسيحي به
دار آويخته شد. برخلاف قرار و مدارها فيلم اعدام صدام حسين كه به واقع
براي بينندگان عادي دلهرهآور، فلاكت آميز، اهانت بار و بيتناسب با
ماهيت سياسي و شخصيتي او بود تهيه و پخش شد. جلال طالباني رهبر كردها
پاي خود و طبعاً كردها را از معركه بيرون كشيد اما نوريالمالكي نخست
وزير شيعي حكم را امضا كرد. اعدام پس از باز پسگيري بي جروبحث صدام
از پادگان آمريكايي صورت گرفت. ژنرال آمريكايي پس از آن اعلام كرد كه
اعتقادي به اعدام صدام نداشته اما مجبور بوده است بنا به درخواست دولت
متهم را تحويل بدهد (و اين حرف ديگر از دولت اشغالگري كه با نيروي
نظامي سهمگيني در عراق حضور دارد، از آن حرفها بود.) نوري المالكي
ناگزير شمار ديگري از ياران صدام را به پاي چوبه دار ميفرستد در حالي
كه فرداي روز اعدام گفت از نخست وزيري خسته شده است (اين آقا هنوز يك
سال هم نشده بود كه نخست وزير بود.) تونيبلر مكارانه يك هفته سكوت كرد
و پس از آن از نحوه مجازات اعدام ابراز تأسف كرد و گفت اين نحوهي
اعدام تأسف بار، جنايتهاي صدام را نميپوشاند اما جنايتهاي او هم
البته نبايد منجر به اينگونه اعدام ميشد (و دنيايي از رياكاري و
دورويي كهنسال استعماري در اين حرف نهفته است.) يك ماه پيش از اعدام،
بوش شخصاً با آيتالله حكيم، يكي از فعالترين رهبران سياسي شيعه،
ملاقات كرد و هردو از مودت پيش آمده دربارهي نقشههاي ادارهي امور
عراق و ضرورتهاي حضور بيشتر نظامي آمريكا ابراز خشنودي كردند. نوري
المالكي نيز جداگانه با بوش ملاقات كرد و پس از آن بود كه پرزيدنت به
نوعي گفت كه براي ماندگاري وي بر سر پست نخست وزيري فرصت قايل ميشود
(لابد فرصت انجام مأموريت حساب شدهاي كه بايد در آينده عراق و نقش
آمريكا و انگليس ايفاي نقش كند.) صدام و همدستان او كه بعداً محاكمه و
اعدام شدند در دادگاه مجبور نشدند از ماهيت و شروع جنگ عليه ايران،
همكاري تسليحاتي با اروپا و آمريكا، قصهي سلاحهاي كشتار جمعي و عملكرد
متقابل ايران در جنگ، روابط سياسي فيمابين دو كشور، نقش آمريكا در آن
جنگ، چگونگي حمله به كويت و دهها معماي بزرگ تاريخي سخن به ميان
آوردند. اينگونه دادگاهها بايد بيش از اينها به طول ميانجاميد (كاري
ندارم كه من اساساً مخالف مجازات اعدام اما موافق رأي دادگاه طولاني
براي كشف حقيقت جنايتهاي جهاني و بومي و نگهداشتن اين گونه آدمها براي
ابد در حبس هستم.) ايالات متحده آمريكا با تمام قوا از ژنرال دست
نشانده، كودتاچي پينوشه در آن سوي مرز 90 سالگياش حمايت كرد و دريغ از
يك محاكمهي ساده اين ديكتاتور شيلي كه به تصديق يافتهترين و تأكيد
شده ترين گواهيها دهها هزار نفر را چند هفته پس از كودتا قتل عام
كرد. او مبتكر اعدام جمعي مخالفان خود از طريق جمع كردن آنها در
استاديوم فوتبال بود. پينوشه مدتي بازداشت انگليسيها بود كه بعد به
سلامت تحويل شيلي داده شد.
باري، اين مقدمه را آوردم تا بدانيم كه مجموعهاي از طراحيهاي سياسي،
نظامي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي توطئهآميز در جرياناند تا از
تمامي جاه طلبيها، انزواگراييها، خودپسنديها استفاده شود تا كساني
به سمت و سوهايي كشيده شوند تا موقعيت سياسي و كشور متبوعشان هرچه ضربه
پذيرتر شود.
اما هدف من پيش از آنكه خود آن كسان باشند مردم ايران بهويژه نيروي
كار و مردم محروم كشور است و نيز زيرساختها و سرمايههاي اقتصادي كه
در ميهن ما با هزينههاي مالي و انساني گزاف گرد آمدهاند. امپرياليسم
از گونهي نومحافظهكاران آمادگي و تمايل ذاتي زيادي براي تخريب و
ايجاد فضاي ناامن دارد. بحث پيچيده در اينجا آن است كه كساني و
نيروهايي به خيال خودشان در راه كنشهاي سياسي، مستقلانه حركت ميكنند،
آنهم گويا با حواس جمعي و تدبير. اما چه بسا در پي هر گام چنبر دامي
نهفته باشد. البته من اين سخن هرگز از سر باور به تئوري توطئه بيان
نميكنم بلكه ميگويم توطئهجويي كه همزاد امپرياليسم است شگردهاي
تازهتري را پذيرفته است، از جمله در تقابل جويي دموكراسي ساختگي
وارداتي در برابر استقلال طلبي كممايه و غيردموكراتيك يا در برابر
تعصب و قوم گراييها، فرصتهاي لازم را براي مداخله و تغيير مسير
روندها به نفع سرمايهداري جهاني و نوامپرياليسم بهدست ميآورد. اين
توطئه جويي امروز، وجه برجستهاي در خاورميانه يافته است.
طرح اعدام سريع صدام و ايجاد هستههاي دروني براي اغتشاش و توجيه
حكومتهاي دست نشانده در پي مداخلههاي مستقيم، جدا از طرح تازهاي
براي بهرهبرداري از منابع نفت عراق و دادن سهم به جنگ سازان قومي،
محلي و مذهبي داخلي و در نهايت انتقال نفت به بيرون نيست. اين طرح
ميخواهد جهان صنعتي به ويژه ايالات متحده را از محروميت نفتي احتمالي
در صورت تنگ شدن حلقههاي پيدرپي تحريم اقتصادي و رسيدن آن به
حلقههاي تحريم نفتي برهاند. اين طرح ميتواند جزيي از هدف استراتژيك
آمريكا براي بازسازي قدرت خود در منطقه باشد. مداخله نظامي اتيوپي در
سومالي براي به عقب راندن ستيزهگران اسلامي با خونسردي كامل دنبال شده
است در حالي كه در 20 سال اخير كمترين كوشش هم براي بهسازي و نوسازي
بافت اجتماعي داغان شده، جامعهي به شدت تنشزا و اقتصاد متلاشيشده به
عمل نيامده است. 29 سال پيش وقتي سربازان كوبايي در اريتره به دولت
مستقل آن كشور عليه بمباران منطقه ياري ميرساندند صداي همهي صلح
طلبان توخالي به اعتراض درآمده بود. امروز در شاخ آفريقا همه نشستهاند
و تماشا ميكنند كه چگونه برنامههاي پاكسازي به دست بيگانگان
بومي(!) صورت ميگيرد.
جنگ، خونريزي و كشتار در دارفور سودان به واقع شرم آور است. كسي به
فكر مسلمانان سودان و شاخ آفريقا نيست. اين است كه ميگوئيم امپرياليسم
نو مثل سابق در دورهي نيكسون، ژاندارم منطقه نميخواهد، بلكه
دنبالروهاي نظم جهاني تحميلي يا خودكامگان مرتجع را ميطلبد.
از
اين مقدمه دوم نيز ميگذرم و ميرسم به اصل مطلب. قطعنامه 1737 بسيار
پيچيده و تفسيربردار (و نه لزوماً بغرنج) تنظيم شده است. در تاريخ
شوراي امنيت تدوين چنين قطعنامهاي سابقه نداشته است. گرچه ظاهر آن به
گونهاي است كه خواننده عادي فكر ميكند محتواي آن نه براي سخت گيري،
بلكه براي جلب مساعدت روسيه و چين بوده است.
در
پيوست قطعنامه فهرستي از اشخاص و سازمانهاي مربوط به برنامه هستهاي
آمده است. كه گسترده است و ميتواند افراد و سازمانهاي ذيربط خود را
نيز (دستكم از فرصت 60 روزهي قطعنامه) در برگيرد و محدوديتهاي زيادي
ايجاد كند.
بند 3 قطعنامه همهي كشورها را موظف كرده است كه براي جلوگيري از عرضه
و فروش و انتقال فن از كشور خود به ايران اقدام جدي و لازم را فراهم
آورند – و اين ميشود مايه و پايهي تازهاي براي برخورد آمريكا با
ديگر كشورهايي كه با آنها خرده حساب دارند. بند 10 قطعنامه نيز كشورها
را وا ميدارد كه نسبت به موارد مشكوك از هر طرف كه باشد اطلاع رساني
كنند.
قطعنامه به هرحال بر پايهي اين پيش فرض استوار است كه فعاليتهاي
هستهاي ايران تهديدي براي صلح و امنيت جهاني است. با توجه به فرصت 60
روزه كه در حدود 25 روز آن نيز گذشته است، اين قطعنامه زمينه را براي
تنگتر كردن حلقهي فشار آماده كرده است. اگر اطمينان خاطر چين و ژاپن
براي تأمين منابع نفتي جلب شود و داد و ستدهاي اقتصادي و ديپلماتيك با
روسيه با وعدههاي عملي همراه باشد ديگر مانعي جدي بر سرراه تنگ تر
كردن حلقه وجود نخواهد داشت. واكنش ايران داير بر پافشاري بر سر ادامه
برنامه هستهاي و اظهارنظرهاي مسئولان در همين راستا، استدلال و ابزار
كافي به دست آمريكا ميدهد تا به متحدان و نيز روسيه و چين بقبولاند كه
پافشاري ايران "معنادار" است و بنابراين پس از 60 روز بايد گام ديگري
با سمت تحريمهاي بيشتر بردارند.
اگر روند اوضاع را براساس آنچه رخ داده و محتمل است مفروض بگيريم
تحريمهاي بعدي ميتواند مرحله به مرحله به صورت زير دربيايد:
1-
محروميتهاي مالي و ايجاد تضييقات در داد و ستدهاي بانكي و پولي (از هم
اكنون بانكهاي سپه، صادارت در ايران و كامرز بانك آلمان، مشمول
توقفهاي جدي فعاليتهاي پولي و مالي شدهاند. به جز آن هفت بانك
اروپايي از همكاري در گشايش اعتبا براي واردات ايران سرباز زدهاند كه
آن نيز منجر به نقدي شدن معاملات خارجي و هزينه بيشتر ايران ميشود.)
2-
بستن حسابهاي بانكي خيلي كسان كه در مديريت كشورند و اين مايه نگراني
شديد شخصي آنان ميشود.
3-
تحريم براي مسافرت دولتمردان به جز فعالان عرصهي فعاليت هستهاي
4-
محدود كردن انتقال تكنولوژي بجز آنچه به فعاليت هستهاي مربوط ميشود.
5-
تحريم فروش كالاهاي واسطهاي خاص كه به تدريج ميتواند شامل كالاهاي
بيشتري بشود.
6-
تحريم فروش كالاهاي سرمايهاي خاص كه به تدريج ميتواند شامل كالاهاي
بيشتري بشود.
7-
تحريم فروش كالاهاي مصرفي و خريد شماري از كالاهاي صادرات غيرنفتي
ايران
8-
تحريم خريد مواد پتروشيميايي ايران و احتمالاً گاز
9-
تحريم نفتي
10-
تحريم پروازهاي ايران به فرودگاههاي اروپا و آمريكا و احياناً خليج
فارس
11-
تحريم بارگيري و تخليه كشتيها و نفتكشهاي ايران
12-
محاصره و بسته كردن مسير صدور نفت خام از خارك (اين سرآغاز اقدامي
نظامي است؟)
درهرحال مرحله به مرحله تحريم، زيانهاي اقتصادي را متوجه زيرساختها و
واحدهاي توليدي كرده و هردم فشار بيشتري را بر اقشار محروم و كم درآمد
تحميل ميكند. تحريمهاي مربوط به كالاهاي واسطهاي و سرمايهاي و
شماري از كالاهاي مصرفي ميتواند همزمان فشار فرد بستگي تورمي ايران
(بيكاري فزاينده به اضافه افزایش قيمتها) را به دنبال داشته باشد.
اقتصاد ايران به گونهاي از مدتها پيش تاكنون، اين وضعيت عدم تعادل
ساختاري را تجربه ميكند. بهويژه در 8 ماه اخير شاخصهاي بيكاري و
گراني (بهويژه مسكن و شماري از كالاهاي واسطهاي و مصرفي) به شدت بالا
رفتهاند.
وقتي مسئولان مصمم باشند و خود را موظف بدانند كه در مقابل فشارهاي
بينالمللي كوتاه نيايند آنگاه هزينههاي اقتصادي و اجتماعي و
هزينههاي پرداختي از سوي مردم بالاتر ميرود. آيا آمادگي و عزم عمومي
براي مقاومت و تحمل وجود دارد؟ نظرسنجياي در دست نيست. اما من از تفرق
آراء و امكان گسترش نارضايتيها حرف ميزنم. اگر نارضايتيهاي ناشي از
بيكاري، گراني، بيمسكني، نبود فضاي اجتماعي آزاد و راحت، بالا بگيرد،
با چنين وضعي كه دولت احمدينژاد و قواي ديگر در پيش گرفتهاند، راه حل
برخورد و سختگيريهاي اجتماعي و فردي بسيار محتمل است. آيا اين به
كنترل داخلي اوضاع خواهد انجاميد؟ من ترديد دارم. شايد هم يكي از
برنامههاي راهبردي تحريم اين است كه به چنين روياروييهايي نيز دامن
بزند. خيليها در داخل و خارج دلشان به حال قربانيهاي بينواي تحريم
نميسوزد.
البته دو ترمز اقتصادي هم براي تحريم وجود دارد. يكي از آنها شناخته
شده و جنبه بروني دارد. صادركنندگان كالا يا خريداران نفت ممكن است
نتوانند تابع هزينه خود را به زير تابع خريدهاي تحريم بياورند.
سرمايهداران پراكنده ميتوانند به عامل فشار تبديل شوند و اين به ويژه
در مورد بازار گسترده واردات ايران مهم است (شامل واردات كالاهاي
واسطهاي، فناوري، كالاهاي سرمايهاي و تجهيزات نظامي). با اين وصف
نميتوان آن را فشاري بسيار جدي و فراتر از حد تحمل دولت ايالات متحده
تحمل كرد، گرچه براي روسيه ممكن است وضع برعكس باشد. ژاپن، آلمان،
ايتاليا و فرانسه به لطف قاچاق از كشورهاي عربي جنوب خليجفارس
ميانديشند. انگلستان مانند يك ايالت خارجي ايالات متحدهاي آمريكا رگ
تازهاي براي خونرساني از آمريكا براي خود ميجويد.
اما ترمز دوم وجود سرمايهگذاري و سرمايهداري دولتي در ايران است كه
بخشهايي از سازمانها و بنيادهاي رسمي را به طور جدي با خود درگير كرده
است. امروز سازمانهاي بزرگي از حيث اقتصادي ارتباط سازمان يافته با
دولت احمدينژاد دارند و داراي طرحهاي سرمايهگذاري و پيمانكاري
سنگيني هستند. اوضاع با زمان جنگ ايران و عراق تفاوت ميكند. در آن
جنگ، گروههاي اجتماعي محدود و معيني در حال "شدن" يا در واقع در حال
بستن بار خود بودند – و ديديم كه پس از جنگ چگونه ماهرانه از زير آب با
قايق و پارو به بالا آمدند و به سوي ساحل نجات راندند و آنجا هم
استقرار يافتند و به صيد و بهرهبرداري و حكومت مشغول شدند. اما امروزه
نيروهايي به واقع براساس سرمايهگذاريهاي چند ده ميليارد دلاري در حال
"بودن"اند. موقعيتهاي اقتصادي و سياسي دارند كه آن را هم در
تحريمهاي سخت و جنگ ضربهپذير ميبينند – البته اينها غالبتر از
كسانياند كه كماكان براي ادامه حيات اجتماعي و اقتصادي نوستالژيك يا
ناگزير خود، به تنش و برخورد نياز دارند.
ترمز درونزاي نيروهاي خارجي ميتواند شامل فشارهاي مردمي براي صلح و
پرهيز از جنگ باشد. اما اين فشارها شايد به سادگي عليه تحريم به كار
نيفتد. در داخل ملاحظهي گسترش نارضايتيها به صورت بالقوه يك ترمز
است اما بهصورت بالفعل معلوم نيست. اينگونه كه اعلام شده است بيشتر
احتمال ميرود كه مسئولان خود را براي مقابله جدي با نارضايتيها آماده
كنند تا براي يافتن راهحلي كه آبرومندانه و با پوشش مناسب مسئله را حل
يا موقت ساكت كند. آيا اين پايان كار است. به نظر من نه. شايد كساني
نتايج مترتب بر گسترش نارضايتيها را در ابعاد داخلي و خارجي آن
نسنجيده باشد.
اگر كار تحريم و محدود سازي به كشتيراني و هواپيمايي و سپس به نفت
برسد، شايد شيعيان و كردهاي عراق در آن صورت بتوانند آرامش چاه و
لولهي نفت را تضمين كنند و در آن صورت عراق ميتواند به سادگي روزانه
5/3 ميليون بشكه نفت در برابر 5/2 ميليون بشكه نفت صادراتي ايران در
سبد اوپك صادر كنند. تحريم نفتي ايرن يعني محروم شدن از سالانه در حدود
35 تا 40 ميليارد دلار درآمد، براساس درآمد سال 85 – البته با توجه به
امكان فروش مستقل و مستقيم شايد اين رقم كمتر شود و مثلاً به 25 تا 30
ميليارد برسد. در اين صورت خريدهاي خارجي و خريدهاي تسليحاتي به مقدار
زياد لطمه ميبيند.
اثر فشار تحريم نفتي ميتواند عبارت باشد از روي آوردن به ارزان فروشي
و برانگيخته شدن دشمني اعضاي اوپك، محدوديت شديد كالاهاي مصرفي و فشار
تورم در داخل، محدوديت واردات كالاهاي واسطهاي، فني و سرمايهاي و در
نيتجه پائين آمدن ظرفيت توليد و افزایش بيكاري (وزارت كار از مدتها پيش
به پيشواز رفته راه را براي تخريب قانون كار و ايجاد فرصت بيكار كردن
سريع از سوي سرمايهداري دولتي و خصوصي فراهم آورده است)، دشواري در
اجراي طرحهاي زيرساختي و خسارتهاي ناشي از آن به ويژه در بخش نفت،
حملونقل و انرژي و اجزا آن. فرجام اين وضعيت البته گسترش نارضايتي و
بروز واكنشهاي سياسي مهم در داخل جناحهاي دولتي، هم در نيمه اپوزيسيون
و هم اپوزيسيون است. در اين موقع جامعه به درياي گلآلودي براي
بهرهبرداري نوامپرياليستي تبديل ميشود. البته من به روحيه و آگاهي
فعالان سياسي ايران براي پرهيز از درافتادن در دامهاي نوليبرالي يا
تعصبزدگي دروني اعتقاد دارم. به هرحال در تحريم نفتي، دولت بايد خود
را براي پرداخت هزينههاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي آماده كند.
بيترديد استفاده صلحآميز از انرژي هستهاي حق يك ملت است. به آمريكا
و اروپا نيامده است كه در استراتژي انرژي ميهن ما و هيچ كجاي ديگر
دخالت كند. اما، با وضعيت "بلاتكليفي" روبهرو هستيم. اين وضعيت به
واقع – و نه فقط در آنچه كه مسئولان ميگويند – ما را قادر نميسازد تا
نگران نباشيم.
و
اما حال كه درگير و دارِ تنگترشدن حلقهي محاصرهايم و از نيروي
گسترده آزادي، دموكراتيسم، عدالت اجتماعي و تعهد بيشيلهپيله و بي
دادوقال در دفاع از دستاوردها و زندگي مردم، دستكم آنقدر كه با الگوي
مقاومت مردمي و سياست شفاف و توانمند سازگار باشد، بهره نداريم. آيا
بهتر نيست به موضوعي مهمتر بينديشيم: حق، حتي يك حق مشخص، البته هميشه
تكليف يكساني ايجاد نميكند. ممكن است من حق داشته باشم اما تكليف من
بسته به ضرورت، مناسبات، آمادگيها و چيزهاي ديگر اقتضا كند كه امروز
از حق خود آگاه و فردا مسلط شوم و پس فردا درخواست حق كنم تا به آن
برسم. گرفتاري اين است كه همهي اينها به همدلي جدي و گسترده مردم
نياز دارد.
|