بازگشت به صفحه نخست

 

ضربآهنگ جنگ؛ ضربآهنگ جنبش!

  افشين کوشا – سورنا هدايت

 (1)

 روند کشمکش ميان جمهوری اسلامی و دولت آمريکا شتاب گرفته است. هر آن احتمال آن هست که با جنگی دهشتناک روبرو شويم.

 امروزه ايران به نقطه تقاطع رقابت های امپرياليستی بدل گشته است. تسلط يا عدم تسلط بر منطقه ای که در آن ايران واقع شده است، می تواند طلوع يا غروب يک قدرت امپرياليستی را رقم زند. چانه زنی ها و در گيری های لفظی ميان سران روسيه و آمريکا در طی روزهای اخير خود مويد اين امر است. اين نکته که ولاديمير پوتين رياست جمهوری روسيه اذعان می دارد که هيچ کشوری در منطقه (آذربايجان) مجاز نيست  که خاک خود را در اختيار کشوری ديگر (آمريکا) در راستای حمله به يکی از کشور های منطقه (ايران) قرار دهد و جرج بوش در پاسخ به او بر اين نکته پافشاری می کند که قضيه هسته ای ايران می تواند به وقوع جنگ جهانی سوم منتهی شود، خود بيان گر حقايقی زيادی پيرامون اهميت استراتژيک ايران برای کشور های قدرتمند است. البته موافقت و يا مخالفت روسها با جنگ ربطی به دفاع از حقوق انسانی مردم ايران ندارد. فراموش نکنيم که علی رغم اينکه پوتين در سفر خود به تهران امتيازاتی گرفت تغيير عقيده روس ها در قبال گرفتن امتيازات  مشخص از آمريکا چندان دور از ذهن نيست.

 به عقيده صاحب نظران سفر سه ساعته و غير مترقبه وزير خارجه روسيه به تهران که بلافاصله بعد از پايان بازديد المرت نخست وزير اسراييل از ايران رخ داد هدفی جز اتمام حجت با جمهوری اسلامی نمی تواند داشته باشد. اين سفر می تواند به واسطه فشار غرب و در ازای صرف نظر کردن آمريکا از احداث پايگاه های موشکی در اروپا  باشد. حمله به ايران بدون رضايت روس ها چندان عملی و منطقی به نظر نمی رسد.

  از سوی ديگر در سطح بين المللی شاهد تنش چين که در اين دعوی به واسطه منافع اقتصادی و ژئو پوليتکی خود طرف جمهوری اسلامی را  گرفته با همتای آمريکايی خود هستيم. اعطا جايزه به رهبر مذهبی تبت که به نوعی اپوزيسيون دولت چين هم هست و برگزاری مانور نظامی سنگين در تايوان که توام با نمايش سلاح های آمريکايی بود بخش هايی از درگيری لفظی مابين چين و آمريکا را به نمايش در می آورد.

 بر خلاف جنگ آمريکا عليه عراق که اتحاديه اروپا حمايت قاطع نکرده بود، اين بار اتحاديه اروپا هم بر طبل خطرناک جنگ می کوبد. نيکولا سارکوزی رياست جمهوری فرانسه تاکيد می کند که ايران اتمی قابل تحمل نيست و در صورت لزوم برای جلوگيری از آن بايد به بدترين گزينه متوسل شد. او در ادامه صحبت هايش می گويد که بدترين گزينه جنگ است. تونی بلر نخست وزير سابق بريتانيا که امروزه از معماران اصلی سياست خارجی بريتانياست جمهوری اسلامی را با دولت آلمان نازی دهه 30 مقايسه می کند و خواستار مقابله با رشد فاشيسم در ايران می شود. گولدن براون نخست وزير کنونی بريتانيا هم اخيرا بار ديگر بر غير قابل تحمل بودن ايران اتمی تاکيد کرد.  کشور های ديگر اروپا نظير هلند هم پس از سخنان سارکوزی با کمال ميل به ابراز حمايت از او پرداخته اند.

  اظهارات مناقشه بر انگيز احمدی نژاد در نفی هولوکاست، پشتيبانی رژيم ايران از نيروهای اسلامی در لبنان و فلسطين هيزم برای اين آتش افروزی فراهم می کند. اسرائيل پاشنه آشيل غرب است و امنيت آن برای کشور های غربی از امنيت خود آن کشورها مهم تر است.

 معرفی مقرارت تنبيهی جديد دولت آمريکا که منجر به قرار دادن سپاه پاسداران و سپاه قدس (سازمان وابسته به سپاه درعراق) در ليست تروريستی و اعمال تحريم ها عليه نهادهای وابسته به سپاه و بانک های ايرانی شده است، دست دولت آمريکا را برای سازماندهی عمليات نظامی بر ضد جمهوری اسلامی بازتر کرده است. چرا که دولت آمريکا مجاز است که در هر ثانيه ای خودسرانه به مواضع "دشمنان تروريستی" خود حمله نمايد. اين حقيقت که آمريکا از سپاه قدس به عنوان يک نيروی مهاجم به عراق نام می برد زمينه استفاده از ماده 5 اساسنامه سازمان ملل که به شورای امنيت اجازه به کار بردن تمامی اهرمها از جمله اهرم نظامی بر ضد يک کشور متجاوز را می دهد، فراهم آورده است. به اين ترتيب علاوه بر مناقشه هسته ای، بهانه های ديگری هم برای آغاز جنگ تدارک ديده شده است. به باور  تحليل گران روزنامه واشنگتن پست سخنان اخير ديگ چنی معاون رئيس جمهوری آمريکا پيرامون ايران تداعی کننده شرايط در دوره پيش از حمله نظامی به عراق است. به مضحکه گرفتن احمدی نژاد در دانشگاه کلمبيا آمريکا و نام بردن از او به عنوان يک ديکتاتور خود تلاشی بود در جهت آماده کردن افکار عمومی آمريکا برای يک جنگ جديد.

 استعفای علی لاريجانی از رياست شواری عالی امنيت ملی و رهبری تيم مذاکره کننده اتمی ايران و جايگزينی جليلی که از نزديکان احمدی نژاد و دست راست او در سياست خارجی است منعکس کننده نا اميد شدن جمهوری اسلامی از مذاکرات است. در طی ماههای اخير تلاشهای زيادی در جهت پيشبرد مذکرات شد که اين مذاکرات همگی با شکست روبرو شده است. جناح هايی از داخل حاکميت موسوم به پراگماتيست (مصلحت انديشان) تلاش هايی در جهت سازش با آمريکا به عمل آوردند اما تا کنون به نظر می آيد همه اين تلاش ها با شکست روبرو شدند. نبايد فراموش کرد که گفتمان آمريکا در شرايط کنونی گفتمان جنگ است و کوتاه آمدن جمهوری اسلامی مورد قبول آمريکايی ها نمی شود. کما اينکه قبول تمامی شرايط آمريکا در سال2003 توسط خاتمی با اقبال کمی در ميان هيات حاکمه آمريکا روبرو شد.

 منطق نظام امپرياليستی و نيازهای آن و قوانين حاکم بر رقابت جهان سرمايه داری به آمريکا حکم می کند که برای تامين سرکردگی خود بر جهان و تجديد ساختار سرمايه، جنگی ديگر را در منطقه خاورميانه تدارک ببيند. اما شکستها و ضعفهای آمريکا و رقابت جويی های ديگر قدرتهای امپرياليستی، محدوديتهای زيادی را برای اجرای طرحهای جنايتکارانه بوش بوجود آورده است.

 رابطه بين خواستن و توانستن ساده و مستقيم الخط نيست. حل اين تضاد منوط به گذر از راهی دشوار، پر پيچ و خم و غير قابل پيش بينی است. اين امر برای امپرياليسم آمريکا نيز صادق است. از يکسو خواهان جنگ ديگری است از سوی ديگر توانايی هايش برای پيشبرد پيروزمندانه اين جنگ بشدت محدود شده است. شکستهای قسمی در عراق، عرض اندام های روسيه و چين، اوجگيری بحران اقتصادی در آمريکا (و همچنين ايران)، اختلافات درون هيات حاکمه آمريکا همه موانعی است که آمريکا با آنها روبروست و می تواند در روند جنگ طلبی آمريکا اخلال بوجود آورد.

 اما تاريخ امپرياليسم سرشار از دوره هاييست که با ديوانگی ها و ريسکهای بزرگ رقم خورده است. ديوانگی و ريسکی که ريشه در منطق سود و هرج و مرج سرمايه دارانه دارد. "يا بمير يا توسعه بياب"؛ "برای اينکه نابود نشوی دست به نابودی بزرگ بزن" اين است منطق سرمايه و سرمايه داری! به همين دليل بايد انتظار اينرا هم داشت که امپرياليسم آمريکا با سازماندهی جنايت بزرگی ديگر، بخواهد شانس خود را در قمار خاورميانه يک بار ديگر امتحان کند تا بر محدوديتهای اش فائق آيد. به همين دليل نبايد بهيچوجه به احتمال آغاز جنگ عليه ايران کم بهايی داد. خطر جنگ واقعی است.

 در مقابل، جمهوری اسلامی نيز عليرغم تمايل ذاتی اش به سازش با آمريکا، به گوشه رانده شده و تنها راه  بر سر قدرت ماندن خود را در جنگ با آمريکا می بيند. اگر چه جناحهايی از رژيم (به رهبری رفسنجانی) خواهان آنند که به سازشی مهم با آمريکا برسند اما جناح غالب بر طبل جنگ می کوبد و برخورد نظامی با آمريکا را تنها چاره حفظ جمهوری اسلامی می داند. اين جناح خود را به حمايتهای احتمالی روسيه و چين دلگرم می کند. حمايتهايی که براحتی می تواند باد هوا شود

 اختلافات درون جناحهای حاکم، به همراه رشد نارضايتی عمومی مردم و شروع بحران اقتصادی بشدت رژيم را در موقعيتی ضعيف و شکننده قرار داده است. بی جهت نيست که طرحهای عوامفريبانه ای چون "دولت مهرورزی"، "بردن پول نفت بر سر سفره مردم" و "وحدت ملی" يکی پس از ديگری يا ورشکسته از آب در آمدند و يا يک شبه در آتش خشم مردم همانند شورش شبانه بنزين سوزانده شدند.

 (2)

 تنها راه جلوگيری از يک جنگ بی حاصل و خانمان سوز و جنايتکارانه تشديد مبارزه راديکال است و تنها راه  بدل کردن جنگ ارتجاعی به ضد خود - زمانی که آغاز شد- نيز تشديد مبارزه رايکال مردم است. اين تنها سياست صحيح در قبال جنگهای ارتجاعی است. اما عملی کردن اين سياست (عليرغم پيچيدگی ها بسيار) در درجه اول وابسته به ميزان فعاليت نيروهای آگاه جامعه است. وابسته به اين است که تا چه حد مبارزات مردم با افق و دورنمای سياسی صحيح و روشن در هم آميزد.

 در شرايط کنونی، سرنوشت جامعه گره خورده است به اينکه چگونه نيروی يا قطب سومی مستقلانه و بدون ترديد و تزلزل در قبال دو قطب آمريکا و جمهوری اسلامی سر بلند کند و چشم اندازی انقلابی را پيشاروی جامعه ترسيم کند.

 اين قطب تنها از دل تشديد مبارزات توده ای عليه مرتجعين داخلی و دخالتگری های  خارجی رشد و تکامل می يابد. گسترش مبارزات مردم در گوشه و کنار کشورمانند شورش بنزين، اعتصاب کارگران هفت تپه و اوجگيری جنبش دانشجويی زمينه مساعدی برای شکل گيری يک قطب انقلابی فراهم می آورند. اما واقعيت اين است که عليرغم گستردگی نسبی اين مبارزات، جنبشهای توده ای و نيروهای انقلابی هنوز در موقعيتی نيستند که بتوانند تاثيرات تعيين کننده بر روند اوضاع داشته باشند.

 خطر اينجاست! ضربآهنگ جنبش هنوز قادر نيست بر ضربآهنگ جنگ  فائق آيد. بدون توجه به اين مسئله اضطراری نمی توان به ضروريات سياسی روز پاسخ داد و نقش و جايگاه هر يک از جنبشهای توده ای را با توجه به نقاط قوت و ضعف آن دريافت و وظايف فعالين آگاه و چپ را در هر يک از جنبشها روشن کرد.

 (3)

 در اوضاع خطير کنونی، با توجه به موقعيت عينی و ذهنی حاکم بر جنبش دانشجويی، اين جنبش می تواند نقش مهمی در تحولات سياسی جاری ايفا کند. جنبش دانشجويی به عنوان سياسی ترين و راديکالترين جنبش موجود می تواند در اتحاد با توده های وسيع مردم بسياری از حساب و کتابهای امپرياليستها و مرتجعين داخلی را بر هم زند.

 موج نوين مبارزاتی که از آغاز سال تحصيلی عليرغم سرکوبهای گسترده، بسياری از دانشگاههای کشور را فرا گرفته، می تواند مقدمه يک جنبش سياسی، سراسری و همگانی باشد. استقبال درخور از احمدی نژاد در دانشگاه تهران، مبارزه قدرتمندانه دانشجويان پلی تکنيک، مبارزه متحدانه دانشجويان شاهرود و اهوازو دانشکده علامه، اعتراض به قتل دکتر زهرا بنی عامری در دانشگاه همدان، همگی نشانگر توان و روحيه بالای يک جنبش تازه نفس است. در اينجا جا دارد که به دانشجويان مبارز پلی تکنيک درود بفرستيم که شجاعانه پرچم رزم انقلابی را در دست گرفته  و الهام بخش ديگر دانشگاههای  کشور شده اند.

 عليرغم تلاشهايی که تا کنون صورت گرفته جنبش دانشجويی هنوز از پراکندگی، عدم تشکل مستقل و فقدان اتحاد و تشکل سراسری رنج می برد. اينکه جنبش دانشجويی بتواند بر ضعفها و محدوديتهای خود فائق آيد اساسا به نقش فعالين چپ در اين جنبش گره خورده است. فعالين چپ دانشگاه بايد به صفوف خود سر و سامانی دهند، از پاره ای گيج سريها و محافظه کاريهای رايج دوری کنند و اين جرات و جسارت را بخود دهند که حول يک پلاتفرم سياسی انقلابی، توده های وسيع دانشجو را متحد کنند و مبارزات گسترده سازمان دهند. مبارزه اخير دانشجويان پلی تکنيک يک نمونه مثبت است که بايد تلاش کرد که در ديگر دانشگاهها فراگير شود.

 اگر دانشجويان چپ وظيفه متحد کردن توده های دانشجو را بر عهده خود نبينند، هر آن خطر آن هست که جريانات سازشکار و اصلاح طلبی چون ملی مذهبی ها يا ديگر انواع و اقسام ليبرالها سوار بر اين موج نوين مبارزاتی شوند و اين جنبش را از وظايف پايه ای اش باز دارند و آنرا به بيراهه های يکی از ايندو دو قطب ارتجاعی سوق دهند.

 سازمان دادن اتحاد گسترده (که معنايش متحد شدن با نيروهای سکولار مردمی است) بدون وجود مراکز يا هسته های مستحکم ميسر نيست. هر چقدر جرم يک ستاره بهم پيوسته تر و فشرده تر باشد ميدان مغناطيسی اش گسترده تر و قوی تر است. اين امر در رابطه با پيشبرد مبارزه انقلابی هم صدق می کند. بهم پيوستگی و فشردگی به معنای آن است که بايد فعالين چپ دانشگاه  به درک روشن و علمی از مارکسيسم دست يابند. اين امر منوط بدان است که فضای زنده، شاداب و فعالی ايجاد شود تا ميان گرايشات مختلف درون چپ جدل دوستانه صورت گيرد؛ تا درک همگی از اهداف عمومی چپ و مارکسيسم ارتقا يابد. بدون برخورد ميان گرايشات مختلف هسته محکم شکل نمی گيرد. اين از ضروريات مبارزه است. کم بهايی به اين امر موجب تضعيف چپ خواهد شد.

 از سوی ديگر بدون دخالت گری سياسی در مهمترين امور روز جامعه و تاثير گذاری بر جمع گسترده و متحد کردنشان و برانگيختن شان به مبارزه،  هسته محکم انسجام و استحکام خود را از دست خواهد داد. چرا که تجربه کسب نخواهد شد، رشدی صورت نخواهد گرفت، آبديدگی در کار نخواهد بود و مهمتر از همه اهداف بزرگ و عالی حاصل نخواهد شد.

 (4)

 دوران خطير، وظايف خطير به همراه می آورد. وظايف خطير، خطرات خود را به همراه دارد. بی جهت نيست که ما در چنين شرايطی با دو روحيه متضاد در ميان فعالين چپ دانشگاهها روبرو هستيم. اقليتی محدود تحت عنوان هزينه ندادن گرايش به اين دارند که شمشيرها را غلاف کنند و خود را کنار کشند و منتظر نتيجه مبارزه ميان ببرها شوند و پس از روشن شدن نتيجه به ميدان آيند. اين وعده ای توخالی است چرا که اين گرايش پيشاپيش شکست قطعی خود را قبول کرده است. استفاده از کلمات چپ و کارگری ذره ای از ضعف ذاتی اين گرايش نمی کاهد. بدون شرکت در نبردهای امروز نمی توان انتظار شرکت در نبردهای فردا را داشت. کسی که امروز در نبردهای کوچکتر حاضر به پرداخت هزينه نيست فردا هم در نبردهای بزرگتر هزينه ای نخواهد پرداخت. وانگهی اگر ما امروز هزينه ای تقبل نکنيم فردا جامعه ما هزينه های سنگينی را خواهد پرداخت. صحبت از زندگی صدها هزار انسان و آوارگی ميليونها نفر است

 در مقابل گرايش فوق بدرستی، با گرايش ديگری روبرو هستيم که حداکثر تلاش خود را انجام می دهد که از هم اکنون صحنه مبارزه را به نفع خود شکل دهد. مبارزات امروز زمين تمرينی است برای مبارزات بزرگتری که در راهست. تنها با حضور در ميدان است که می توان به ارزيابی صحيح و واقعی از تناسب قوای ميان رژيم و مردم دست يافت و کمتر هزينه پرداخت يا از پرداخت هزينه های اضافی و بيمورد احتراز کرد.

 فراموش نکنيم که تنها نيروها و جنبشهايی توانستند در تاريخ نقش موثر و تعيين کننده ايفا کنند که جرات آنرا بخود دادند که تاج پيروزی را از کف شيران درنده بربايند.

 در شرايط کنونی جنبش دانشجويی وظيفه خطير سازماندهی جنبشی سراسری عليه جنگ و ديکتاتوری عليه دخالتهای خارجی و استبداد داخلی را بر عهده دارد. شعار "نان، صلح، آزادی" بايد توسط جنبش دانشجويی در ميان کليه جنبشهای توده ای فراگير شود. اين جنبش بايد مردم را از خطرات يک جنگ خانمان سوز آگاه  سازد، با مرتجعين اسلامی خط کشی مشخص و معين کند. مدافع حقوق پايه ای کارگران و زحمتکشان و آزادی زنان و جدايی دين از دولت باشد. از ديدگاه والای دفاع از منافع اکثريت مردم ايران شعار وحدت خلق ها را سر دهد و با تمام صور ناسيوناليسم و شوونيسم مخالفت کند. استقلال سياسی و تشکيلاتی و ادامه کاری از اهميت حياتی برای جنبش دانشجويی برخوردار است. وابستگی سياسی به جريانات غير مردمی که منافع مردم ايران را به خطر می اندازاند و برخورد منفعلانه  می تواند اين جنبش تازه نفس را به عقب راند.

 16 آذر در راهست. باشد تا يکبار ديگر پرچم سرخ مبارزه را متحدانه برافرازيم و شعار "نان، صلح، آزادی" را در کليه دانشگاهها و سراسر ايران طنين افکنيم.