گلوبالیزیشن یا جهانی سازی فقر
شهیر شهیدثالث
چند سال پیش در قفسه بندی هر مغازه خواروبار فروشی در آرژانتین بازی
برای بچهها وجود داشت بنام
(Deuda Eterna)
یا
"بدهی ابدی." سوتیتر این بازی چنین بود “چه کسی میتواند صندوق بین
المللی پول
(IMF)
را
شکست دهد."
این بازی تقریبا شبیه مونوپولی است ولی به عکس مونوپولی که هر بازیکن
سعی بر این دارد که ثروت بیشتری انباشته کند در این بازی هر بازیکن
سعی بر این دارد که بدهی کمتری به صندوق بینالمللی پول به بارآورد تا
بتواند به حیات خود ادامه دهد. صفحه بازی به دو قسمت شمالی و جنوبی
تقسیم شده است.
در
بخش جنوبی خانه های مختلفی وجود دارد که در هر یک از آنها نام یکی از
"پایه مواد"ها
(Commodities)
مانند پنبه، شکر، نفت و غیره نوشته شده است.
بین این خانه ها خانه هائی دیگر وجود دارند مانند فرار سرمایه، کودتا و
غیره که در صورت قرار گرفتن مهره بازیکن نگون بخت در این خانه ها وی
مقداری از اموال و دارائی خود را از دست می دهد.
در
قسمت شمالی صفحه صنایعی که مربوط به "پایه مواد"ها هستند قرار گرفته
اند. هر بار که بازیکن از خانه شروع می گذرد باید بخشی از بدهی خود را
به
IMF
بپردازد
و اگر پول نداشته باشد می تواند قرض کند. کارتهائی نیز مانند مونوپولی
وجود دارد که بازیکن به حکم قرعه ممکن است مجبور شود بخشی از دارائی
خود را به حراج بگذارد اما ممکن است خوش اقبال باشد و 10000 دلار وام
به او تعلق گیرد. پس از کسر هزینه ها و حق مشاوره و هزار نوع خرج و
مخارج دیگر بازیکن از بابت این ده هزار دلار وام 50 دلار نقد دستش را
می گیرد. نتیجه این بازی هم همیشه این است که همه بازیکنان جز یک تن
بدلیل شرایط وامهای صندوق بین المللی پول آنقدر در بحران بدهی دست و
پا می زنند تا سرانجام غرق شوند. در این میانIMF
پول خود را باضافه بهره و بخشی از دارائی های کشور وام گیرنده پس می
گیرد.
«بدهی
ابدی» انعکاسی است از واقعیتی که در آرژانتین رخ داد که منجر به بحران
سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در آن کشور گردید.
با
بر سر کار آمدن بوش اول و فشار
IMF
وام های بزرگ اما مشروطی به آرژانتین اعطا شد. پروژه خصوصی سازی که
همیشه در کشورهای در حال توسعه با فساد کم نظیری همراه است نقدینگی
دولت را بالا برد در حالیکه کارگران فوج فوج اخراج می شدند. واردات
ارزان همانند سیلی خروشان راه بدرون کشور گشودند و "پزوی" آرژانتین که
بطور تصنعی پائین نگاه داشته شده بود راه صادرات به خارج را هموارکرد.
همه چیز زیبا و بقول غربی ها مانند گل رز زیبا بود. کورپوریشن های بزرگ
هجوم خود را بطور گسترده ای به بازارهای آرژانتین آغاز کردند. وال
استریت در نیویورک سرمست از غرور، آرژانتین را نمونه ای از پیروزی
سیاست های نئولیبرال قلمداد می کرد.۱
تحت رهنمودهای
IMF
سیر لیبرالیزه کردن اقتصاد آرژانتین با شدت هر چه بیشتر پی گیری شد. در
سال 2001 نود درصد بانکها و چهل درصد صنایع آرژانتین به سرمایه های
خارجی تعلق داشتند.
در
این میان اما حوادثی باعث شد که محاسبات برهم بریزد. بحران "پزو" در
مکزیک و پس از آن بحران مالی در کشورهای ببرهای آسیا و برزیل و روسیه و
ترکیه زنگ خطر را برای سرمایه گذاران در آرژانتین به صدا درآورد.
در
حالیکه مردم آرژانتین تحت مقررات "کورالیتو"
(Corralito)
حق
نداشتند بیش از هفتهای 250 دلار پول نقد از حساب خود برداشت کنند به
سرعت برق و باد 10 میلیارد دلار سرمایه به طور اسرار آمیزی از آرژانتین
گریخت.۲
پول آرژانتین لحظه به لحظه سقوط می کرد. در دسامبر 2001 آرژانتین
ملتمسانه دست خود را برای کمک یک و سه دهم میلیارد دلاری بسمت
IMF
دراز کرد ولی پاسخ منفی بود.
در
حالیکه هستی کشور به شرکت های خصوصی که مراکز آنان در خارج از
آرژانتین بود فروخته شده بود دولت راه حلی برای سرپا نگاه داشتن کشور
نمی یافت. فرودگاهها، پست، راه آهن، بیمه ، نفت، برق و آب و فاضلاب
شهری همه چیز به فروش رفته بود. اقتصاد دان برجسته آمریکائی، استاد
دانشگاه پرینستون و نویسنده نیویورک تایمز "پال کروگمن"
(Paul Krugman
در
اوج بحران نوشت: "مسئولان صندوق بین المللی پول مانند اطبای قرون وسطی
که دائما از بیمار خون می گرفتند در حالیکه بیمار ضعیف تر و نحیف تر می
شد آنها نیز مشقت و بدبختی بیشتر را به او (آرژانتین) تجویز می کردند
تا آنکه کار به پایان رسید."3
کاهش هزینه های دولت نرخ بیکاری را به حدود بیست درصد رسانید. صف
بانکها برای گرفتن پول هر روز طویل تر می شد و صبر عمومی به انتهای
خود نزدیک می گردد. اولین نشانههای انفجار در روز چهارشنبه 12 دسامبر
2001 پدید آمد. اعتراضات به طریق (قابلمهای
(Cacerolazos)
کوبیدن به دیگ و قابلمه خالی در خیابان) که توسط یک اتحادیه بسیار کوچک
ترتیب داده شده بود به سرعت به یک تظاهرات بزرگ تبدیل شد. صدای دیگ و
قابلمه در خیابان های بوئنوس آیرس کر کننده بود.
در
18 دسامبر غارت و چپاول سوپرمارکت ها بطور انفجاری توسط مردم گرسنه
آغاز گردید. تصاویر تلویزیونی این حادثه در سرتاسر جهان موجی از حیرت
را برانگیخت. واشنگتن پست طی مقاله ای با عنوان “آرژانتین بخودی خود
سقوط نکرد” نوشت:
همان نیروئی که بازار جنون آمیز سهام شرکت های والافن
(Hi-Tech)
را
رقم زد (اشاره به انفجار بازار بورس و سپس سقوط قیمت سهام در سالهای
2000 و 2001 در آرژانتین نیز دست بکار بود و بالاخره باعث گردید
گلوبالیزیشن نقش بی ترحم خود را در این کشور بازی کند."4
جوزف ستیگ لیتس
(Joseph Stiglitz)
معاون ارشد سابق بانک جهانی و برنده جایزه نوبل در اقتصاد در سال 2001
می باشد. او در سال 2000 از بانک جهانی استعفا نمود و از آن تاریخ لحظه
ای از انتقاد از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بعنوان اهرم هائی
که کورپوریشن های بزرگ بخصوص آمریکائی از آنها برای غارت کشورهای در
حال توسعه استفاده می کنند باز نایستاده است.
او
در مصاحبه ای با ابزرور لندن۵
(Observer of London)
فشار وارده از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را بر کشورهای
وام گیرنده برای خصوصی سازی
(Privatization)
را
رشوه سازی
(Briberization)
می
خواند چرا که مسئولین کشورهای در حال توسعه از این معاملات سود هنگفتی
عایدشان می شود. به گفته ستیگ لیتس آنان با گرفتن ده درصد کمیسیون به
حسابهای خود در بانکهای سوئیس هستی و نیستی کشور خود را به شرکتهای
خصوصی آمریکائی و اروپائی به ثمن بخس می فروشند.
در
مرحله بعد از خصوصی سازی بنا به دستور
IMF
و
بانک جهانی باید ورود و خروج سرمایه به هر میزان آزاد گردد. ستیگ لیتس
می گوید در این مرحله پول نقد توسط “معامله گران قماری”
(Speculators)
وارد کشور شده و بر روی املاک و ارز سرمایه گذاری می شوند. با ظهور
اولین علائم زمین لرزه اقتصادی چنان هجومی برای فرار سرمایه از سوی این
معامله گران قماری صورت می گیرد که موجودی ارز کشور فلک زده گاه ظرف
چند روز و حتی چند ساعت خالی می شود.
در
این مرحله باز به درخواست
IMF
برای اینکه دارائی های به تاراج رفته کشور باز گردد این صندوق از کشور
مزبور می خواهد که بهره را به 30، 50 و گاه تا 80 درصد افزایش دهد. این
جریان بارها در آمریکای لاتین و نیز در مورد ببرهای آسیا (اندونزی و
کره و تایلند) در بحران بزرگ اقتصادی سال 1997 عینا تکرار شده است. با
افزایش نرخ بهره بازار املاک فرو ریخته، بازار سهام سقوط می کند و
خزانه دولت به سرعت خالی می شود.
در
این مرحله فقر و تنگدستی امان مردم را بریده و شورش های خیابانی آغاز
می گردد. این قضیه نه تنها در آرژانتین بلکه تقریبا در تمامی کشورهائی
که مورد هجوم سیاست های نئولیبرال بانک جهانی و صندوق بین المللی پول
قرار گرفتند تکرار شد.
سیر گلوبالیزیشن که پانصد سال پیش با کشف آمریکا توسط کریستف کلمب آغاز
شده بود و با افت و خیز به حرکت رو به جلوی خود ادامه می داد ناگهان در
آغاز دهه 1990 در مرکز طرحهای مدافعین “تجارت آزاد” و بازار آزاد قرار
گرفت.
طبق آمار بانک جهانی در سال 2005، از 150 اقتصاد برتر جهان 95 مورد
متعلق به کورپوریشن هاست و نه کشورها.(۶)
بطور مثال فروش وال مارت(
Wal- Mart)
در
سال 2005 حدود 288 میلیارد دلار در سال بوده است در حالیکه کل تولید
ناخالص ملی ایران 163 میلیارد دلار برآورد شده است. این قدرت های مافوق
تصور اقتصادی بودند که با مناسب دیدن شرایط به سیر جهانی سازی شدت
بخشیدند. تحولات اقتصادی مذکور درست همزمان شد با انفجار تکنولوژیک و
پیشرفت سرسام آور “تکنولوژی اطلاعات”
(IT-Information Technology) .
تکنولوژی اطلاعات نه تنها باعث جهش بی سابقه آمریکا و فاصله گرفتن آن
از بقیه دنیا شد بلکه اقتصاد حباب گونه و وهم آلود دهه 1990 را نیز
بهمراه آورد. سه فاکتور یعنی نبودن نیروی معارض در سطح کره زمین پس از
فروپاشی شوروی، تحولات تکنولوژیک و نیز رشد بی سابقه اقتصادی در
دهه1990 زمینه را برای سامان دادن رشد تهاجمی جهانی سازی فراهم کرد.
در
این فرآیند فرهنگ آمریکائی در برخورد با فرهنگهای دیگر از آنچنان قدرت
تبلیغی و سرمایه و تکنولوژی برخوردار است که صدای فرهنگهای دیگر را
همچون ناله ای در گلو خفه می کند. فرهنگ “مادونا” و “تام کروز” و
“جنیفرانیستون” بهمراه لباسهای “گپ”(Gap)
و
“دیزل”
(Diesel)
و
نیز گروههای موزیک پاپ با تبعات بعدی آن، مثل خشونت و اعتیاد و غیره
بعنوان “تجدد جهانی”
(Global Modernity)
همچون سیل خروشانی همه تاروپود جوامع سنتی را در می نوردد. اینکه فرزند
برد پیت و آنجلینا جولی امروز در نامیبیا متولد شده و بریتنی اسپرز
موهای سرش را از ته کوتاه کرده نه تنها مورد توجه جوانهای جوامع با
فرهنگ مغلوب قرار می گیرد بلکه نشانه ای از ادغام در فرهنگ “جدید
جهانی” و “تجدد جهانی” می گردد. براستی این تلاش بی سابقه برای هموژن
کردن و یکنواخت سازی فرهنگها توسط فرهنگ آمریکائی چه هدفی را تعقیب می
کند؟
نخست خنثی کردن هر گونه مقاومت در برابر سیستم آمریکائی و دوم و مهمتر
از آن تسلط فرهنگ مصرف گرای آمریکائی
(American Consumerism)
در
جهت افزایش فروش سیستم کورپوریت.
این پروسه در جریان گسترش خود با مقاومت های خشونت باری از سوی جوامع
در حال توسعه روبرو می گردد.
در
گزارش
CIA
تحت عنوان “روند جهانی تا سال2015”۷
می خوانیم:
"سیر
تکاملی گلوبالیزیشن پرسنگلاخ، با گرفتاریهای مالی مزمن و شکافهای روز
افزون اقتصادی (بین جوامع) است. کشورها، مناطق و مردمی که در آنها
زندگی می کنند احساس می کنند که از قافله بکلی عقب مانده اند.
اقتصادشان از حرکت باز می ایستد، وضعیت سیاسی ناپایداری پیدا می کنند و
به از خود بیگانگی فرهنگی دچار می شوند.
مجموعه این وضعیت افراط گرائی مذهبی، ایدئولوژیک، قومی و سیاسی و خشونت
توام با آن را رشد و پرورش می دهد.”
این تنها
CIA
و
سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نیستند که برآوردشان از تاثیرات فاجعه آمیز
ادامه سیاستهای جهانی سازی این چنین است. بانک جهانی در گزارشی۸
می گوید:
"گلوبالیزیشن
نشان داده است که فقر و نابرابری را افزایش می دهد. بهای سازگار شدن با
یک فضای باز (اقتصادی) را انحصارا فقرا خواهند پرداخت صرف نظر از اینکه
این پروسه چقدر به طول انجامد.”
این بخش از گزارش قابل توجه کسانی است که درد گلوبالیزیشن را موقت می
دانند و معتقدند پس از یک دوران گذار وضع رو به بهبود خواهد گذارد.
تکان دهنده تر از اینها گزارش سازمان ملل است در خصوص گلوبالیزیشن.
گزارش می گوید:۹
"قوانین
جدید گلوبالیزیشن و آنان که این نمایش را می نویسند تمرکزشان بر ضمیمه
کردن بازارهای جهان است. این امر نیازهای مردم را نادیده می انگارد.
این پروسه منجر به متراکم شدن قدرت و به حاشیه راندن ملتها و کشورهای
فقیر می شود.”
در
جریان این تحولات کارگاههای نیمه پیشرفته ای که مایحتاج چندین خانوار
را که بطور سنتی بدور هم جمع شده بودند تامین می نمودند قدرت رقابت با
اجناس خارجی را که با تولید انبوه و کیفیت بالاتر وارد کشور می شوند از
دست داده و یکی پس از دیگری به ورشکستگی کشیده می شوند.
محصولات کشاورزی آمریکا و اروپا که با شیوه های مدرن تولید می گردند از
یارانه فوق تصوری نیز برخوردارند. تولیدات کشاورزی داخلی در مقابل این
محصولات خارجی توان مقاومت را از دست می دهند. کشتزارهای سوخته و
کشاورزان از نفس افتاده ماتم زده به نظاره پایان زندگی خویش می نشینند.
در
غیاب قانون حقوق مخترعین و کاشفین شرکتهای محلی که تا دیروز اجازه
داشتند اجناس خارجی را کپی کنند ناگهان سد عظیمی را در برابر خود می
یابند. این حقوق که به “حقوق دارائی های هوشمند”
(Intellectual Property Right)
معروف است نخست شرکتهای داروئی را نشانه می گیرد. داروهای مشابه و
ژنریک که گاه با یک دهم قیمت داروهای خارجی تولید می شدند دیگر اجازه
تولید نخواهند داشت مگر آنکه حقوق “کاشف و مخترع” را در آمریکا و یا
اروپا بپردازند. قیمت دارو یک شبه سر به آسمان می کشد.
در
این میان دولتهای محلی که جاده را برای هجوم کورپوریشن ها هموار نموده
اند بطور لاینقطع صحبت از افزایش ثروت، بالا رفتن تولید و فزونی گرفتن
تولید ناخالص ملی می کنند. می گویند تجارت بیشتر به ثروت بیشتر و مآلا
خوشبختی مردم خواهد انجامید. این حقیقتی است که در سیستم اقتصاد لیبرال
جای شک و شبهه ندارد. شاید عجیب باشد اگر بگوئیم مطالعات انجام شده این
مطلب را تائید نمی کنند.
در
آمریکای لاتین در دهه های شصت و هفتاد میلادی یعنی دهه های قبل از
انفجار گلوبالیزیشن درآمد سرانه 37 درصد افزایش یافت. اما در دو دهه
قبل که شاهد اوج گیری گلوبالیزیشن بوده ایم درآمد سرانه در آمریکای
لاتین کمتر از شش درصد افزایش پیدا کرد.۱۰
وضع در خود آمریکا هم چندان بهتر از این نبود. بین سالهای 1947 تا 1973
حقوق مشاغل غیرمدیریتی (که 80 درصد از آمریکائیها را در برمی گیرد)
80درصد افزایش پیدا کرد. (این افزایش پس از حذف تورم و به عبارت
اقتصادی برمبنای “دلار واقعی”
Real Dollars
است.)
از
سال 1973 و گسترش ناگهانی تجارت جهانی رشد حقوق ها (بر مبنای دلار
واقعی پس از حذف تورم) منهای چهار درصد بوده است به عبارت دیگر حقوق
کارگر آمریکائی نه تنها افزایش پیدا نکرده بلکه کاهش هم داشته است.۱۱
34/6
میلیون نفر در آمریکا زیر خط فقر بسر می بردند و گرسنگان و بی خانمان
ها در ظرف های آشغال رستورانهای مک دونالد بدنبال دور ریخته غذاهای
خورده نشده می گردند. این تعداد تنها ظرف مدت یکسال یعنی از 2001 تا
2002، یک و هفت دهم میلیون نفر افزایش یافته است. نسبت به سال 2001،
یک و هفت دهم میلیون بیشتر بوده است.۱۲
پس
این همه افزایش تجارت و تولید ثروت به کجا رفته است؟
-
ثروت بیل گیتس معادل ١٢٠ میلیون نفر پائین جامعه آمریکا بوده است در
حالیکه جمعیت آمریکا در آن سال (2000) 283میلیون نفر برآورد شده است.۱۳
-
ثروت ١ درصد بالای جامعه آمریکا از 95 درصد پائین جامعه بیشتر است.۱۴
-
ثروت 400 نفر نخست آمریکا
(Forbes)
در
سال 1999 در هر ساعت کاری225000 دلار افزوده شده است در حالیکه حداقل
دستمزد در آمریکا پانزده و نیم دلار بوده است.۱۵
-
درآمد متوسط کارگر آمریکائی در سال 1980 ، بیست و هشت هزار و نهصد دلار
و در سال 2000، بیست و هشت هزار و پانصد و نود و هشت دلار (بعد از حذف
اثر تورم) بوده است. بعبارت دیگر پس از 20 سال هیاهو و جنجال حول محور
رشد اقتصادی درآمد یک کارگر متوسط نه تنها افزایش نداشته بلکه کاهش نیز
یافته است. در همین دوران بیست ساله بعد از حذف اثر تورم درآمد مدیران
ارشد اجرائی 1000 درصد افزایش یافته است.۱۶
(از
یک و سه دهم میلیون دلار در سال به 13 میلیون دلار در سال رسیده است).
نه
گلوبالیزیشن و لیبرالیزه کردن اقتصاد معجزه ای برای کشورهای در حال رشد
به شمار می رود و نه افزایش مبادلات بازرگانی و حجم صادرات و واردات و
مآلا تولید ناخالص ملی الزاما به بهتر شدن وضعیت معیشیتی مردم آمریکا و
رسیدن به عدالت اجتماعی انجامیده است. ایدئولوژی پنهان در پشت این تحول
بکلی فارغ از غم محرومین و مردم فقیر است.
آقای “جاگدیش باگواتی”
(Jagdish Bhagwati)
که
حسب گفته پایگاه اینترنتی دانشگاه کلمبیا یکی از بزرگترین تئوریسین های
تجارت بین المللی است در مجله فارین افرز
(Foreign Affairs)
می
نویسد:
"گیریم
که چنین رابطه ای هم وجود داشته باشد. (گلوبالیزیشن منجر به افزایش
نابرابریها در جامعه بشری گردیده باشد)، که هنوز ثابت نشده است، این
دلیل بر این نمی شود که این قضیه اصولا مهم تلقی شود. فرض کنید “جورج
سوروز”
(George Soros) (میلیاردر
آمریکائی – توضیح از ماست) یک میلیارد دلار بیشتردرآورد و فقرا هیچ چیز
اضافه ترعایدشان نشود. بدین ترتیب نابرابری در نیویورک افرایش می یابد.
فرض کنیم پنج درصد بالای جامعه درآمدشان بیشتر شود و پنج درصد پائین
باز هم درآمدشان کاهش پیدا کند. اصلا ممکن است فقرا متوجه این مسئله هم
نشوند و یا اینکه اینگونه به قضیه نگاه کنند که چند نفر دیگر در جامعه
برنده لاتاری (بخت آزمائی) شده اند.”۱۷
اینست ره آورد مروجین گلوبالیزیشن برای فقرا و محرومین. آنان هم فقیرتر
می شوند و هم بنا به اعتقاد طراحان گلوبالیزیشن از شعور کافی برای درک
این مطلب که بر تیره روزیشان افزوده شده برخوردار نیستند. هر سال 25
میلیون نفر از گرسنگی می میرند، 842 میلیون نفر در گرسنگی مزمن بسر می
برند و سالیانه
۵
میلیون نفر به این تعداد اضافه می شود.۱۸
طرفداران تز “بازار آزاد” بدون استثناء از نظرات “آدام اسمیت”(Adam
Smith)
در
نوشته ها و گفته هایشان سود می برند. “اسمیت” در کتاب معروف خود “ثروت
ملل”
(Wealth of Nations)
که
در سال 1776 در لندن منتشر گردید و پایه اقتصاد “بازار آزاد” قرار گرفت
استدلال می کند که نفع شخصی
(Self-Interest)
در
یک سیستم بازار آزاد رقابت را پدید می آورد. از درون این مکانیزم دستی
نامرئی بازار را بطور دائم به حالت تعادل در می آورد. بر این اساس
هواداران “بازار آزاد” شدیدا به کوچکتر کردن دولت و عدم دخالت دولت در
امور اقتصادی جامعه پای می فشرند. “اسمیت” از زارعین و صنعتگران کوچکی
صحبت می کند که برای امرار معاش خود و خانواده شان سعی بر این دارند که
به بهترین قیمت محصول خود را در بازار به فروش برسانند.
پایه و اساس بحث آدام اسمیت و بازار آزاد آنگونه که او پیشنهاد می کرد
این بود که در یک بازار بزرگ خریداران و فروشندگان هر یک به تنهائی
آنقدر کوچک هستند که نمی توانند بر سرنوشت بازار تاثیر بگذارند. به
اعتقاد او اساسی ترین اصل این بازار گستردگی رقابت در بین عرضه کنندگان
است و بدرستی اعتقاد داشت که در این صورت تصمیم یک خریدار و یا یک
فروشنده (در گران کردن یا ارزان کردن یک کالا) آن قدر در مقابل حجم کلی
معاملاتی که در جامعه صورت می گیرد ناچیز است که اگر هم بخواهند، نمی
توانند بر روند بازار تاثیر بگذارند. بنابراین در مدل اسمیت (متفاوت از
اقتصاد کنترل شده و مدل سوسیالیستی دولتی) بازار کنترل نمی شود و همه
چیز بطور طبیعی در متن جامعه پیش می رود.
دیوید کورتن(David
Korten)
اقتصاددان آمریکائی نکته بدیع و جالبی را در کتاب “دنیای پسا- کورپوریت”
(The Post-Corporate World)
در
ارتباط با اقتصاد بازار آزاد و مدل آدام اسمیت عنوان می کند.
او
می گوید بین زارع و یا صنعتگری که برای امرار معاش خود و خانواده اش
سعی بر این دارد که کالای خود را به بهترین قیمت در بازار به فروش
رساند با طمع بی پایان کورپوریشن ها که امروز چرخ اقتصاد را به حرکت در
می آورند از زمین تا آسمان فاصله است. به نظر کورتن این اقتصاد نه تنها
آزاد نیست بلکه به شدیدترین وجهی توسط گروه کوچکی از کورپوریشن ها
کنترل و هدایت می شود. به این ترتیب نخستین و پایه ای ترین اصل بازار
آزاد که عدم کنترل بازار است در مدل اقتصادی نئولیبرال نقض گردیده است.
تنها دو شرکت “مونسانتو”(Monsanto)
و
“دوپونت”(Dupont)
۶۵
درصد تخم ذرت را در جهان در انحصار خود دارند.۱۹
75
درصد غذای انسانهای روی زمین را محصولات دانه ای (گندم، ذرت، سویا و
غیره) تشکیل می دهد و90 درصد تجارت آنها را تنها سه شرکت “کارگیل”(Cargill)،
“آرچر
دنیلز میدلند”(Archer
Daniels Midland)
و
“بانجی”(Bunge)
در
انحصار خود دارند.۲۰
ظرف بیست سال گذشته چهار کمپانی توانسته اند 82 درصد تجارت گوشت
گوساله، 57 درصد تجارت گوشت خوک و 80 درصد تجارت سویا را به انحصار خود
درآورند.۲۱
با
این اوصاف صحبت از اقتصاد بازار آزاد و رقابت آزاد و “بازار خود سازمان
ده” نهایت ساده اندیشی است. نتیجه چنین تسلط قاهرانه ای بر تمامی
شئونات جامعه از زارع گرفته تا پروسه کننده و توزیع کننده و سوپر مارکت
و مصرف کننده و حتی دولت سایه می افکند.
"دیوید
بونیور"
(David Bonior)
نماینده کنگره آمریکا در مخالفت با سیاستهای جهانی سازی اقتصاد آزاد می
گوید:
"از
زمان تصویب قرارداد" نفتا”(NAFTA)
بین آمریکا، مکزیک و کانادا و آزاد کردن مبادلات، صدها هزار آمریکائی
شغل خود را بر اثر انتقال کارخانجات به مکزیک از دست داده اند. مکزیک
چطور؟ دستمزدها ده درصد کاهش یافته است. این هدیه ایست برای کورپوریشن
ها و رنجی است برای زحمتکشان.”۲۲
در
طرز تفکر بازار آزاد رشد اقتصادی بدون اینکه لحظه ای درنگ شود پدیده ای
مطلوب شناخته می شود. رابرت کندی کوتاه مدتی پیش از آنکه در سال 1968
ترور شود به درستی گفت:
"تولید
ناخالص ملی نه نشان دهنده وضع سلامت کودکان ماست و نه نشانی از کیفیت
آموزش و پرورش آنان دارد و نه از شادیهای کودکانه و لذت آنان از زندگی
خبر می دهد. نه از زیبائی اشعار ما خبر می دهد و نه از استحکام پیوند
های زناشوئی در جامعه ما. تولید ناخالص ملی عنصریست بی تفاوت به وضعیت
کارگران در کارخانه ها و امنیت مردم در خیابان شهرها. نه عشق ما و نه
تعهد ما را به سربلندی کشورمان گزارش می کند. از همه چیز سخن می گوید
الا آنچه که برای زیستن انسانها ارزش به شمار می رود."
واقعیت اینست که ارتباط بین افزایش تولید و خوشبختی مردم یک جامعه یک
امر واقعی نبوده و بیشتر به یک اعتقاد ایدئولوژیک لیبرالیستی نزدیک
است. از قضا رشد می تواند نه تنها عامل بهروزی یک جامعه نگردد بلکه در
غیاب عدالت اجتماعی و آرمان های پیشرو در صحنه های اقتصادی و سیاسی به
بروز درگیری و خشونت منجرگردد.
معنای آنچه که گفته می شود این نیست که رشد اقتصادی مطلوب نیست بلکه
مهم است که بدانیم تنها تکیه زدن به آمار رشد اقتصادی و افزایش تولید
نشان سلامت و شادکامی و رضایت یک جامعه نیست.
جوزف ستیگ لیتس معاون ارشد بانک جهانی و برنده نوبل اقتصاد در سال 2001
در مورد فاجعه گلوبالیزیشن چنین می نویسد:۲۳
"فرض
کنید که زارع فقیری در آفریقا هستید که با مشقت غذای روزانه خود را از
زمینی که بر آن کشاورزی می کنید تامین می کنید. با آنکه چیزی از
گلوبالیزیشن نشنیده اید ولی اثرات آن دامان شما را گرفته است. پنبه ای
را می فروشید که توسط کارگری در جزایر موریس به پیراهنی تبدیل می شود
که طرح آنرا ایتالیائی ها داده اند و نهایتا یک شیک پوش پاریسی آن را
برتن می کند. قیمتی که شما پنبه خود را می فروشید فوق العاده پائین
است. چرا؟ چون آمریکا همه ساله
۴
میلیارد دلار به 52000 پنبه کار خود سوبسید می دهد. مقدار سوبسیدی که
دولت آمریکا می دهد حتی از ارزش خود پنبه نیز بیشتر است. حالا فکر می
کنید بهتر است گاوی بخرید و از محل فروش شیر آن کسری زندگی تان را
تامین کنید ولی این نیز جواب نمی دهد. آمریکا و اروپا بازای هر گاو
روزانه ٢ دلار سوبسید پرداخت می کنند یعنی حتی از درآمد روزانه شما و
همسایگان نیز بیشتر. با خود می گوئید چقدر زندگی خوب بود اگر همان طور
که از گاوهای اروپائی پذیرائی می شد از ما نیز می شد.”
واضح است که چرا کشاورز آفریقائی نمی تواند با محصولات آمریکا و اروپا
رقابت کند. در حالیکه ٢ میلیارد زارع در جهان با درآمدی کمتر از ٢ دلار
در روز زندگی می کنند سوبسید هر گاو در اروپا و آمریکا ٢ دلار در روز
است.
مردم گرسنه و بیکار کشورهایی که سیاستهای نئولیبرالی اقتصادی واشنگتن
در آن اعمال می شود حق دارند که خشمگین شوند! آنها نه تنها به بردگان
کورپوریشنها تبدیل می گردند بلکه فرهنگشان نیز از دستبرد این تهاجم
مصون نمی ماند. آنها نه تنها زندگی پر زرق و برق آمریکایی را با تقلای
جانکاه خود برای زنده ماندن مقایسه می کنند بلکه شاهد فساد دولتهای
محلی و نخبگان حکومتی خود نیز هستند که مملکت و مردم خود را یکجا به
کورپوریشنها می فروشند. فقر و اختلاف طبقاتی بر اثر زلزله گلوبالیزیشن
چون شکافی عمیق در جامعه جهانی دهان باز می کند. در این میان اما
سازمانهای بین المللی در خدمت چه اهدافی مشغول بکارند؟
ساموئل هانتینگتون می گوید:۲۴
"از
طریق صندوق بین المللی پول و سازمانهای بین المللی دیگر غرب به منافع
خود دست خواهد یافت و خواست خود را به ملل دیگر تحمیل خواهد کرد."
و
برژینسکی قدمی فراتر رفته و سازمان های مزبور را بخشی از دولت ایالات
متحده می بیند. او می نویسد:۲۵
“…
شبکه سازمانهای تخصصی جهانی علی الخصوص سازمانهای مالی و فایننس بین
المللی باید بخشی از سیستم آمریکا تلقی گردند. ظاهرا بنظر می رسد که
IMF
و
بانک جهانی منافع جهان را نمایندگی می کنند… اما در واقع آنها بطور
قاطع تحت تسلط آمریکا هستند.”
اسناد سازمان ملل بر این ادعا پای می فشرند که “توسعه ای که منجر به
ادامه نابرابری های امروز شود نه قابل دوام است و نه ارزش دارد که دوام
یابد.”۲۶
اردیبهشت 1386
توضیح: از آنجا که گلوبالیزیشن گاه در شکل فعل معلوم “جهانی ساختن” و
گاه در قالب فعل مجهول “جهانی شدن” بکار می رود، با عرض پوزش اکثرا از
اصل واژه استفاده کردهام
1- Argentina Didn’t Fall on its own- Washington Post- Aug./۰۳/۲۰۰۳
۲
Argentina: Food Emergency as Government Looks into Capital Flight-
Inter Press Service- Jan./۱۶/۲۰۰۲.
۳
Crying with Argentina- By Paul Krugman- New York Times- Jan./۰۱/۲۰۰۲.
۴
Argentine Didn’t Fall on its Own- Washington Post- Aug./۰۳/۲۰۰۳.
۵
The Globalizer who Came in From the Cold- The Observer- Oct./۱۰/۲۰۰۱.
۶-
http://news.mongabay.com/۲۰۰۵/۰۷۱۸-worlds_largest.html
۷
Global Trends
۲۰۱۵,
Prepared by National Intelligence Council- December/۲۰۰۰.
۸
The Simultaneous Evolution of Growth and Inequality- by Matthias
Lundberg & Lynn Squire- World Bank-
۱۹۹۹.
۹
The United Nations Human Development Report-
۱۹۹۹.
۱۰-
The Economics of Empire: Notes on Washington Consensus- William
Finnegan-Harper’s Magazine May/۲۰۰۳.
۱۱
Ibid .
۱۲
Poverty in the United States-
۲۰۰۲-
U.S. Department of Commerce- September
۲۰۰۳.
۱۳
Let’s Show Appreciation for the Cleaners of America- by Ralph Nader-
www.commondreams.org - Feb./۰۷/۲۰۰۴.
۱۴
Edward N. Wolff “Recent Trends in Wealth Ownership” New York
University Dec./۱۰-۱۲/۱۹۹۸.
۱۵
Ownership Statistics: Why A Shared Capitalism Is Needed- The Shared
Capitalism Institute.
۱۶
CEO Pay Ponzi Scheme by Holly Sklar- commondreams.org Apr./۱۲/۲۰۰۱.
۱۷
Globalization In Your Face: A New Book Humanizes Global Capitalism
By Jagdish N. Bhagwati- Foreign Affairs- July/August
۲۰۰۰.
۱۸
۲۵
Million Die of Hunger A Year: UN CBC News – Last Updated Nov./۲۵/۲۰۰۳.
۱۹
Part Of The Problem: Trade, Transnational Corporations, And Hunger –
Peter O’Driscoll – Center Focus#
۱۶۶-
March
۲۰۰۵-
Center of Concern.
۲۰
Ibid.
۲۱
Ibid.
۲۲
Slam The Brakes on Fast Track- U.S. Rep. David E. Bonior speech-
Jul./۲۷/۲۰۰۱.
۲۳
The Global Benefits of Equality by Joseph Stiglitz- The Guardian-
Sept./۰۸/۲۰۰۱.
۲۴
The Clash of Civilizations? By Samuel P. Huntington- Foreign Affairs-
Summer
۱۹۹۳.
۲۵
The Grand Chessboard- American Primacy and its Geostrategic
Imperatives- Zbigniew Brzezinski- Basic Books-
۱۹۹۷.
۲۶
Opening Statement by Mr. Onder Yucer Resident Representative UNDP-
Symposium on Pro-Poor Growth Policies Mar./۱۷/۲۰۰۳.
منبع
: سایت هفته
|