اسلام، دموکراسی و ضدیت با امپریالیسم
گفنگوی فاروق سولریا با طارق علی
فاروق سولریا - مترجم: صفار ساعد
بینش رادیکال
در
تمامی کشورهای اسلامی به جز تعداد معدودی، بنیادگرایان اسلامی چه به
طور مستقیم و چه غیرمستقیم با مساعدت آمریکا بوجود آمده است. مطلقا
بدون حمایت آمریکا بنیادگرایان اسلامی نمیتوانستند به یک نیرو تبدیل
شوند
در
اواخر ژانويه “فاروق سولريا” با “طارق علي”، نويسنده و فعال معروف
اجتماعي، مصاحبهای کرده که در “گرين لِفت ويکلي” به چاپ رسيده است. بر
همين مصاحبه “تارک فتاح” مقدمهای نوشته است که در اينجا قبل از متن
مصاحبه از نظر خوانندگان ميگذرد. (مترجم)
دوستان، عده زيادی از تودههای چپ جامعه با حرارت زياد بنيادگرايان
اسلامی را جزء نيروهای ضدامپرياليست به حساب ميآورند. اين اتحاد عجيب
و غريب بين چپها و جناح راست اسلاميها فقط به کانادا محدود نميشود،
طارق علی اين رابطهی ناميمون را در انگلستان ?بلشويسم شريعه? ناميده
است. اين ?بلشويسم شريعه? تا حدی در تورنتو پيشرفت کرده است که از يک
فعال ضدسوسياليست و جنگ سردی پاکستانی که عليه سوسياليستها تبليغ
ميکرده است، به عنوان يک سخنران در کنفرانس مارکسيسم دعوت به عمل آمده
است
.
چنين به نظر ميرسد که تا زمانی که اين شخص فقط برای مرگ سوسياليستهای
پاکستانی و عرب صحبت ميکند، رفقای چپ اين جا مسئلهای نداشته باشند.
طارق علی در مصاحبهاش با گرين لِفت رويو ضدامپرياليست بودن اسلاميون
را که از طرف برخی چپها مطرح ميشود را افسانه خوانده و بر آن خط
بطلان کشيده است. او ميگويد: ?من باور ندارم که (نيروهای اسلامي) هيچ
گاه ضد امپرياليست بودهاند. يک رزمندهی واقعی ضدامپرياليست آمريکا
مفهومش را آن زمان مييابد که برای آزادی و رهائی انسانها به طور
واقعی مبارزه کند. اما آن چيزی که بنيادگرايان اسلامی طالب آن هستند
عقب گرد به اسلام قرن نهم است که حتی آن را هم بدرستی درک نکردهاند
?.
طارق علی معتقد است که قدرت بنيادگرايان اسلامی ريشه را در بيقدرتی و
ورشکستگی چپها در اين جوامع دارد. چپهائی که تحت لوای سازمانهای
غيردولتی (ان. جي. او) با حقوقهای بسيار بالا خود را فربه و پروار
کردهاند. وی ميگويد: ?زمانی که مردم عليه سياستهای نئوليبرال به پا
خاستهاند و تنها آلترناتيو موجود بنيادگرايان هستند، به چه چيز ديگری
بايد پناه ببرند؟ آيا آنها بايد به سازمانهای غيردولتی موجود، که پر
از روشنفکران چپی که حقوقهای آن چنانی ميگيرند است، پناه ببرند؟
چپها در جهان مسلمين خود را در سازمانهای غيردولتی غرق کردهاند و
چنين است که از واقعيتها به دور افتادهاند
.
تارک فتاح
پنجم ماه می
۲۰۰۴
متن مصاحبه
:
فاروق سولريا: آيا شما واقعا براين عقيده هستيد که امپرياليسم آمريکا
پس از فروپاشی شوروي، دشمنی به نام بنيادگرايان اسلامی را برای نيازهای
خود خلق کرده است؟
طارق علي: در تمامی کشورهای اسلامی به جز تعداد معدودي، بنيادگرايان
اسلامی چه به طور مستقيم و چه غيرمستقيم با مساعدت آمريکا بوجود آمده
است. مطلقا بدون حمايت آمريکا بنيادگرايان اسلامی نميتوانستند به يک
نيرو تبديل شوند. در مصر انورسادات (رئيس جمهور قبلي) از بنيادگرائی
اسلامی استفاده کرد تا نيروهای سکولار و راديکال را ترور نمايد. در
پاکستان، ژنرال ضيا دقيقا همين عمل را انجام داد. در عربستان سعودی با
يک حکومت پادشاهی مرکب از وهابيون که مورد حمايت آمريکا ميباشد، روبرو
هستيم. ناگفته نماند که آمريکا در افغانستان نيروهای مذهبی جهادی را
پشتيبانی نمود چه اشغال افغانستان به وسيله شوروی برحق بوده باشد يا
نبوده باشد. من در همان زمان پيشبينی کرده بودم که اين عمل چاه ويلی
را سبب خواهد شد که تميز کردن آن دههها طول خواهد کشيد. در جواب به
سئوال شما، فکر ميکنم آمريکا در جنگ سرد تلاشهای فراوانی را برای
گسترش هرچه بيشتر بنيادگرائی اسلامی به عمل آورد. به طور مثال به
اسرائيل و گروههای مقاومت فلسطينی نگاه کنيد. اسرائيل حماس را تشويق
ميکرد که سازمان آزاديبخش فلسطين را به عقب براند. ياسر عرفات و جرج
حبش رهبر قبلی جبهه خلق برای آزادی فلسطين را به عقب براند. تمامی
رهبران سکولار فلسطينی را به عقب براند. اين چنين سياستهائی مسائل ما
نبود. اينها به وسيله آمريکا بوجود آمدهاند و اين چنين است که ما
اکنون از آن رنج ميبريم
.
فس: فکر نميکنيد که در درون بنيادگرائی اسلامي، دانههای
ضدامپرياليستی حتی قبل از جنگ سرد موجود بوده است؟ مثالی زده باشيم:
حمله به پايگاههای آمريکا در لبنان؟
طع: تجربهی لبنان مسئله ديگری است. سازمان حزبالله از درون انقلاب
اسلامی ايران بيرون آمد و آشکارا بيان کرد که هدفش بيرون راندن اسرائيل
از لبنان است. اين يک شعار توده پسند بود. ملاهای ايران حتی اشغال عراق
را لبيک گفتند، شبيه جماعت اسلامی پاکستان که در دهههاي۱۹۶۰،
۱۹۷۰
و
۱۹٨۰
آمريکا را مورد حمايت قرار ميداد. من باور ندارم (نيروهای اسلامي)
ضدامپرياليست هستند. مبارزه واقعی عليه امپرياليسم در آزادی و رهائی
مفهوم مييابد. آن چيزی که بنيادگرايان ميخواهند، عقب گرد به اسلام
قرن نهم است که حتی آن را هم به درستی درک نکردهاند. با فروپاشی
نيروهای کمونيست و سکولار، احزاب مذهبی باقی ماندند که به اصطلاح
ضدامپرياليستی عمل کنند
.
فس: فکر ميکنيد اين سناريوی جديد در واقع افکار ساموئل هانتيگتون در
رسالهی ?تصادم تمدنها? را تأييد ميکند چرا که جهان مسلمين از بوسنی
تا چچن، افغانستان تا عراق تحت حملات مستمر بوده است؟
طع: آيا اين يک تصادم تمدنهاست؟ بايد گفته شود که هميشه يک رودرروئی
بين شمال و جنوب بوده است. به آمريکای لاتين نظر بيافکنيد، در آنجا
مبارزهای عليه امپرياليسم و برنامههای نئوليبرال جاری است. در
آمريکای لاتين واقعه
۱۱
سپتامبر علنا جشن گرفته شد. عقيدهی ?تصادم بين تمدنها? اساسا بيپايه
است. اتفاقا خيلی جالب است که بدانيد چنين عقيدهای در خدمت
بنيادگرايان اسلامی است
.
فس: چرا مقاومت در جهان مسلمين خودش را در شکل بنيادگرائی اسلامی
نشان ميدهد، در صورتی که برعکس در آمريکای لاتين بپاخيزيها و مبارزات
مردم در شکل مبارزات طبقاتی جريان دارد؟
طع: من فکر ميکنم، آن (مبارزه طبقاتي)، شکل خواهد گرفت. فقط ممکن است
۱۰
تا
۲۰
سال به طول انجامد. اين مبارزات قبلا وجود داشته است. در اندونزي، در
پاکستان و جاهای ديگر. بايد گفته شود زمانی که ايدههای سوسياليستی
مقبوليت عام يافته بود، اين ايدهها در جهان مسلمين هم مورد قبول بود.
اما اين مبارزه (مبارزات سوسياليستی - مترجم) به شديدترين شکل سرکوب
شدند. اندونزی يکی از بزرگترين احزاب کمونيست را در دنيا داشت. اين حزب
در سال
۱۹۶۵
(بوسيله
ديکتاتور) سوهارتو با کمک امپرياليستها سرکوب شد. در پاکستان جنبشهای
دهقانی و کارگری سرکوب شدند و نخست وزير وقت به قتل رسيد. در عراق صدام
حسين تعداد بيشماری از کمونيستها را به قتل رساند و سادات هم در مصر
دست به چنين اعمالی زد. از بين رفتن اين نيروها، سبب پيدايش وضع موجود
شد
.
فس: فکر ميکنيد که موجی از پروسههای دموکراتيک در جهان مسلمين
تغييری خوشآيند است؟
طع: آري
.
فس: اگر در نتيجهی پروسههای دموکراتيک، افرادی چون اسامه بنلادن
در عربستان سعودی و اخوانالمسلمين در مصر به قدرت برسند چه اتفاقی رخ
خواهد داد؟
طع: اين آن چيزی است که عقيده پردازان آمريکائی آن را قياس ضد و نقيض
دموکراسی مينامند. اگر شما دولتی را انتخاب کنيد که مورد علاقهتان
نباشد، آری اين يک مسئله است. اما اين برای امپرياليسم در غرب، جائی که
احزاب ميانه، ميانهی چپ، و يا ميانهی راست برنامهی اقتصادی
ليبرالهای نوين را قبول کردهاند و در مجموع به شکل عمده امپرياليسم
آمريکا را حمايت ميکنند، مسئلهای ايجاد نميکند. آنها يک مانيفست
عمده دارند: حفاظت از سرمايه. اگر به طور مثال انتخاباتی در عراق انجام
شود، چرا ميبايستی شيعهها برنده شوند؟ برای آن که همين امپرياليستها
برای آن که نيروی مخالف صدام حسين را پرورش دهند به مدت
۲۰
سال چه با پول و يا با اسلحه آنها را مورد حمايت قرار دادند. اما اگر
آنها انتخابات را برنده شوند، بگذار که حکومت تشکيل دهند، بگذار خود
مردم تصميم بگيرند. در ايران، پس از گذشت ٣۰
سال از پروسه اسلامی کردن جامعه، تمامی جوانان ملاها را مورد تنفر قرار
ميدهند. آنها اکنون در حال کشف دوباره زمانههای پيش از اسلام هستند،
نه به خاطر خواندن کتابهای من بلکه در اثر تجربيات خودشان. اگر
عراقيها بايد به شيعهها رأی بدهند، بگذار اين چنين کنند. اگر
سعوديها خواهان انتخاب وهابيها هستند، بگذار اين چنين کنند. اگر
اخوانالمسلمين توانستند دولت تشکيل بدهند، بگذار چنين کنند. مردم ياد
خواهند گرفت
.
فس: آيا شما از انتخاباتی که نتيجهاش به قدرت رسيدن فاشيستها در
انگلستان باشد حمايت خواهيد کرد؟
طع: ما درباره فاشيسم صحبت نميکنيم. اين همان اشتباهی است که بسياری
پس از واقعه
۱۱
سپتامبر آن را عمل فاشيسم اسلامی خواندند. آنها فاشيست نيستند. اين
قياس درستی نيست. اين احزاب وجود دارند چرا که چيز ديگری موجود نيست.
زمانی که مردم عليه سياستهای نئوليبرال ميجنگند و تنها آلترناتيو
بنيادگرائی است، به چه چيز ديگر بايد پناه ببرند؟ به سازمانهای
غيردولتی پر از روشنفکران چپی که دستمزدهای آن چنانی دريافت ميکنند؟
تمامی چپهای جهان مسلمين در سه سازمانهای غيردولتی
(NGO)
جمع شدهاند و خود را از واقعيتهای جاری جدا ساختهاند. سئوال اما اين
است که چه آلترناتيوی وجود دارد؟ من فکر ميکنم که بهتر آن است که
انتخابات باشد. مهم نيست که چه کسی به قدرت ميرسد. آن زمان که مردم به
اين باور برسند که بايد حکومت را عوض کنند، چنين خواهند کرد. دو راه
برای تغيير دولت وجود دارد: انقلابات و انتخابات. اگر تودهها به وسيله
انتخابات ميتوانند دولتها را تغيير دهند، خود در مسير راه از
اشتباهات خواهند آموخت
.
فس: شما چگونه بين فاشيسم و بنيادگرائی فرق ميگذاريد زمانی که
تشابهات فراوانی در بينشان به چشم ميخورد؟
طع: اسلاميها در کشورهای مختلف، متنوع هستند. وهابيها با شيعههای
عراق فرق دارند، طالبان در افغانستان با ملاها در ايران فرق دارند. آن
چيزی که آنها را متحد مينمايد، استنتاج از قرآن به عنوان يک
آلترناتيو برای سازماندهی اجتماعی است. به ايران نگاه کنيد آيا
راهنمائی برای آينده ميتواند باشد؟ اين غلط است که بنيادگرائی و
فاشيسم را يکی بپنداريم. آن چيزی که تشابه عام بين بنيادگرائی و فاشيسم
است، بين استالينيسم و فاشيسم هم به چشم ميخورد. شما يک حزب استالينی
را صرفا به دليل وجود تشابهاتي، يک حزبی فاشيستی نميخوانيد
.
فس: چرا غرب اين چنين نسبت به بنيادگرائی اسلامی حساسيت دارد ولی به
بنيادگرائی هندوها و مسيحيان حساسيتی نشان نميدهد؟
طع: بنيادگرائی هندوها عالم گير نيست، اما قدرتهای غربی بنيادگرائی
مسيحيت را دوست دارن منبع ما سلام دمکرات
|