بازگشت به صفحه نخست

 

 

ميشل شوسودوفسكی

جنگ و جهانی شدن

ترجمه جعفر پويا

 

فصل اول


مقدمه : حقايق پشت پرده يازده سپتامبر

جهان امروز بحرانی ترين دوران خود را در تاريخ دنيای جديد تجربه می‌كند. از پی حوادث غم‌انگيز يازدهم سپتامبر، ايالات متحده آمريكا با به خدمت گرفتن نيرويی نظامی كه از جنگ جهانی دوم تا كنون سابقه نداشته به ماجراجويی ميليتاريستی جديدی دست زده كه آينده بشريت را با خطری جدی مواجه كرده است.

چند ساعت پس از فرو ريختن ساختمان های مركز تجارت جهانی و پنتاگون، دولت بوش بدون هيچ مدرك قابل اعتمادی اسامه بن‌لادن‌ و القاعده را به عنوان مظنون شماره يك اين حمله معرفی كرد.

وزير امور خارجه امريكا كالين پاول اين عمل را " اعلان جنگ" ارزيابی كرد و در همان شب  جورج دبليو بوش در يك سخنرانی تلويزيونی اظهار داشت: "ما ميان كسانی كه اين عمل تروريستی را انجام داده اند و دولت هايی كه آن ها را در خود پناه مي دهند، هيچ تفاوتی قائل نيستيم."

رييس سابق سازمان سيا، "جميز ولس" پای "كشورهای مسئول" را به ميان كشيد و به اين ترتيب خاطر نشان ساخت كه يك يا چند كشور خارجی در اين جريان دست داشته اند! مشاور سابق امنيت ملی "لارنس ايگل برگر" اعلام كرد : "به آنان نشان خواهيم داد زمانی كه به ما حمله مي كنند قادريم با نيرويی بي رحمانه تلافی كنيم."

رسانه های گروهی غربی به نوبه خود با استناد به اظهارات رسمی، آغاز "عمليات تنبيهی” عليه اهداف غيرنظامی در آسيای مركزی و خاورميانه را مورد تاييد قرار دادند. ويليلام سافير در نيويورك تايمز اظهار داشت: "زمانی كه پايگاه های آنانی كه به ما حمله كردند را دقيقا شناسايی كرديم بايد آن ها را چنان مورد حمله قرار دهيم كه بفهمند كيفر خسارت هايی كه بر ما وارد كرده‌اند را به چه شكل خواهند پرداخت و با دولت هايی كه آنان را مورد حمايت قرار داده‌اند مستقيم و يا غيرمستقيم برخوردی خواهيم كرد كه به فروپاشيشان منجر شود". بدينسان بوش و همكاران وی، به مدد رسانه های گروهی، افكار مردم غرب را برای قتل عام بيرحمانه غيرنظاميان آماده مي كردند!

 

اسامه بن لادن : دستاويزی برای شروع جنگ

دولت بوش "جنگ با تروريسم" را بهانه قرار داد تا نه تنها هزاران مردم بي گناه افغانستان را بمباران كند بلكه به جنگ به اصطلاح "تروريسم داخلی” برود. اما واقعيت آن است كه اسامه بن‌لادن كه آمريكا او را مظنون شماره يك حمله تروريستی در نيويورك و واشنگتن معرفی مي كند يكی از دست پروردگان سياست خارجی امريكاست و سازمان سيا او را در جريان جنگ افغانستان- شوروی برای مبارزه بر عليه شوروی به خدمت گرفت.

بر همين اساس، تحليل ما در بخش های دو، سه و چهار كتاب حاضر به روشنی نمايان می‌سازد كه گروه القاعده و اسامه بن‌لادن در حقيقت برای سازمان سيا يك ابزار اطلاعاتی را تشكيل مي داد. سازمان سيا در دوران جنگ سرد و حتی بعد از آن با استفاده از سرويس های اطلاعاتی نظامی پاكستان نقش مهمی در تربيت مجاهدين افغان بازی كرد. چنان كه ارتباطات بن‌لادن و دولت كلينتون در حوادث بوسنی و كوسوو با اسناد كامل در پرونده كنگره آمريكا موجود است ( كه در فصول بعدی به آن اشاره خواهيم كرد)

چند ماه پس از حوادث يازدهم سپتامبر وزير دفاع رامسفلد با اظهار اين كه دستگيری و استرداد بن لادن به مثابه پيدا كردن يك سوزن از ميان يك خرمن است غيرممكن بودن اين مهم را خاطر نشان ساخت. اما ايالات متحده قبل ازيازدهم سپتامبر بارها امكان دستگيری و استرداد بن لادن را داشت. اين سعودی تحت تعقيت چندی قبل از حمله يازدهم سپتامبر دريكی از بيمارستان های دبی به خاطر عفونت كهنه كليوی بستری شده بود. اما اگر بن‌لادن در آن زمان دستگير مي شد ديگر بهانه لشگركشی همه جانبه به آسيای مركزی از ميان مي رفت.

 

ژوييه 2001 : اسامه بن‌لادن در بيمارستان آمريكايی دوبی، واقع در امارات متحده عربی.

دبی يكی از هفت اميرنشين امارت متحده عربی در شمال شرقی ابوظبی قرار دارد. به نوشته روزنامه فيگارو يازدهم اكتبر 2001 ملاقات مخفی بين بن لادن و يكی از نمايندگان سازمان محلی سيا در ژوييه دو هزار يك در اين شهر 350 هزارنفره انجام شد. يكی از مديران اداری بيمارستان آمريكايی دبی تصديق می‌كند كه "دشمن شماره يك" از 4 تا 14 ژوييه در آن بيمارستان بستری بوده است.

"در زمان بستری بودن بارها افراد خانواده و شخصيت های سعودی و امارات به ملاقات وی آمدند. در همين دوران نماينده سازمان سيا در محل كه بسياری از ساكنان وی را مي شناسند با اسانسور اصلی بيمارستان به اتاق بن‌لادن رفت. وی چند روز بعد در مقابل تعدادی از دوستانش با غرور عنوان كرد كه به ملاقات ميليونر سعودی رفته است.

روز پانزده ژوييه يعنی يك روز بعد از عزيمت بن‌لادن به سمت كويته پاكستان با مامور سيا از طرف مقامات مسئول توسط مركز خودش تماس گرفته می‌شود. اف.بی.آی – پليس فدرال آمريكا- كه رد بن‌لادن را دنبال مي كرده است در تحقيقات خود روابط سازمان سيا را با "دوستان اسلامگرا" كشف مي كند. از همين رو ملاقات در دبی را هم نوعی دنباله منطقی "بعضی سياست های آمريكايی” تلقی می‌كند و آن را پيگيری نمي كند.

 

- بستری شدن مجدد بن‌لادن در دهم سپتامبر دو هزار ويك: اين بار بن‌لادن مهمان، دوست هم پيمان ايالات متحده يعنی پاكستان است.

روز دهم سپتامبر يعنی درست يك روز قبل از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی و پنتاگون، بن‌لادن در يكی از بيمارستان های نظامی پاكستان دياليز می‌شود. سرويس اطلاعاتی ارتش پاكستان ای.اس.ای به شبكه سی.بی.اس اعلام می‌كند كه بن‌لادن در يكی از بيمارستان های نظامی راولپندی در ستاد فرماندهی ارتش پاكستان تحت درمان قرار گفته است. طبق اظهارات يكی از پرستاران، كاركنان سرويس اورولوژی با گروهی ديگر كه پرسنل معمولی نبودند جايگزين شده بودند. طبق اظهارات همين پرستار كه نمي خواست نامش فاش شود، اين عمل به دليل معالجه يك "شخص مهم" انجام گرفته بود. قابل ذكر است كه بيمارستان اكيپی از نيروهای ارتش پاكستان را كه ارتباطی تنگاتنگ با پنتاگون دارند جايگزين اكيپ عادی بيمارستان می‌كند. مستشاران آمريكايی مستقر در راولپندی از نزديك با نظاميان پاكستان همكاری دارند. با همه اين احوال كوچكترين اقدامی جهت دستگيری " دشمن شماره يك" ايالات متحده انجام نمي گيرد.(همان منبع)

 

ايالات متحده و پشتيبانی از گروه طالبان

در حالی كه رسانه های گروهی غربی به تقليد از دولت بوش، طالبان و گروه القاعده بن‌لادن را به عنوان " نماينده شرارت" معرفی مي كنند اما از ذكر اين نكته خودداری مي كنند كه به قدرت رسيدن طالبان در افغانستان در سال 1996 در سايه كمك های نظامی آمريكا ميسر شد، كمك هايی كه توسط سرويس اطلاعات پاكستان- ای.اس.اي-  كاناليزه مي شد. براساس اطلاعات هفته ‌نامه جينس ديفنس نيمی از تجهيزات دولت طالبان از طريق پاكستان و به وسيله سرويس اطلاعاتی اين كشور در اختيار آنان قرار گرفته است.

تحميل يك دولت اسلامی با پشتيبانی سرويس اطلاعاتی پاكستان و طالبان راديكال جوابگوی منافع ژئوپوليتيك آمريكا بود. هدف واقعی آمريكا از كمك به طالبان در ارتباط مستقيم با مسئله نفت بود و به همين دليل طالبان قبل از آن كه دولت خود را در كابل تشكيل دهد هيئتی به هوستون تگزاس اعزام كرد تا با شركت يونوكال در جهت ايجاد شبكه انتقال لوله های گاز مذاكره كند. در اين مورد در فصول آينده سخن خواهيم گفت.

 

به خدمت گرفتن وسيع ترين نيروی نظامی از جنگ دوم جهانی تا كنون

آمريكا مي كوشد به افكار عمومی بقبولاند كه می‌خواهد با تروريسم بين‌المللی مبارزه كند، اما قصد اين كشور در حقيقت آن است كه با استفاده از ماشين جنگی خود محدوده زير نفوذش را نه تنها به آسيای مركزی و خاورميانه بلكه به شبه قاره هند و خاور دور گسترش دهد.

افغانستان كشوری است كه از نظر استراتژيك به دليل داشتن مرزهای مشترك با شوروی سابق، ايران و چين اهميت فراوان دارد و ايالات متحده قصد دارد حضور نظامی خود را در اين كشور به صورت دائمی درآورد. افغانستان علاوه بر اين در مركز پنج كشور قرار دارد كه دارای قدرت اتمی هستند يعنی روسيه، چين، هند، پاكستان و قزاقستان. در همين راستا دولت بوش با دستاويز مبارزه با تروريسم مي كوشد در چند جمهوری سابق شوروی از جمله ازبكستان، كازاخستان، تاجيكستان و قرقيزستان پايگاه های نظامی ايجاد كند.

 

گرايش به سمت حكومتی خودكامه

دستگاه نظامی و اطلاعاتی آمريكا – سيا – زير سايه دولت بوش و با كمك وال استريت (يعنی صاحبان عمده كمپانی های صنعتی و نظامی ايالات متحده) افسار سياست خارجی كشور را به طور كامل در اختيار دارد. تصميم هايی كه همگی ماهيت سياسی دارند توسط پنتاگون و سيا پشت درهای بسته صورت مي گيرند. به نحوي كه نهادهای سياسی و از جمله كنگره آمريكا به نهادهای تشريفاتی تبديل شده اند.

در حالی كه افكار عمومی آمريكا هنوز گمان می كند در كشوری "دمكرات" زندگی می‌كند، رييس جمهور ايالات متحده به يك عامل روابط عمومی مبدل شده است كه عملا در جريان بخش ناچيزی از سياست های خارجی دولت قرار دارد. در بسياری مواقع به ويژه آنجا كه به سياست های بين‌المللی مربوط می‌شود بوش در جواب دادن ترديد می‌كند و هنگامی كه جرئت می‌كند به سئوالات مربوط به جهان پاسخ دهد بی تجربگی و ناآگاهی اش كاملا اشكار می‌شود. حتی با وجود اتكا به نفسی كه به خود دارد نمي تواند دچار اشتباهات فاحش نشود!

مثلا در جريان مبارزات انتخاباتی سال 2000 يك خبرنگار از فرماندار بوش در مورد طالبان سئوال می‌كند. وی دستپاچه شانه هايش را بالا مي اندازد. خبرنگاری ديگر به كمكش ميايد و اشاره می‌كند كه بحث درباره افغانستان و تبعيض در مورد زنان آن كشور است. آقای بوش در پاسخ ميگويد : بله بله طالبان در افغانستان و سركوب همه. گمان مي كردم در مورد يك گروه راك صحبت مي كنيد!! می‌بينيد كه اطلاعات رييس جمهور آمريكا در مورد مسايل ديگر كشورها در چه حدودی است!

حتی در مورد مسايل مهم سياست خارجی كه بر لب های تقريبا همه جريان دارد نيز اطلاعات بوش ناچيز است و اين ها مسايلی است كه در صورت انتخاب شدن به عنوان رييس جمهور بايد به حل آن ها بپردازد. اظهارات بوش در مورد طالبان كه در مصاحبه با خبرنگار گلامور عنوان شد توسط بسياری رسانه های خارجی منعكس شد و مورد تفسير قرار گرفت اما تنها اندك روزنامه های آمريكايی آن را ذكر كردند.

چه كسی در واشنگتن تصميم گيرنده واقعی است؟ اين كه از نظر قانونی تنها رييس‌جمهور است كه مي تواند دستور پرتاب اولين بمب اتمی را صادر كند تغييری در صورت مسئله نمي دهد. واقعا تصميم به عمليات گسترده ميليتاريستی كه آينده همه ما و امنيت جهانی را به قمار گذاشته است، توسط چه كسانی اتخاذ می‌شود؟ به بيان ديگر آيا رييس جمهور آمريكا به جز خواندن بيانيه های رسمی دارای قدرت سياسی ديگری هم هست يا فقط به عنوان يك مهره تحت اختيار سازمان نظامی پنتاگون و سرويس های امنيتی سيا است؟

 

طراحان نظامی تصميم گيران واقعی اند!

استرتژهای نظامی دولت، پنتاگون و سازمان سيا تنظيم سياست خارجی آمريكا را به عهده گرفته اند تا "نظم نوين جهانی” را محقق سازند. آن ها نه تنها با سازمان آتلانتيك شمالی – ناتو- بلكه با رهبران صندوق بين‌المللی پول، بانك جهانی و سازمان تجارت جهانی ارتباطی ارگانيك و اندام وار دارند. موسسات مالی بين‌المللی نظير صندوق بين‌المللی پول كه در واشنگتن مستقر هستند و در ارتباط تنگانتگ با وال استريت و صاحبان مجتمع های نظامی و صنعتی آمريكا قرار دارند، اكنون دكترين مداوای اقتصادی كشورهای در حال رشد و جمهوری های سابق شوروی را ديكته مي كنند.

اين سيستم به دستگاه واقعی قدرت متكی است، يعنی بانك ها و موسسه های مالی بين‌المللی، شركت های صنعتي- نظامی و سازندگان اسلحه، غول های نفتی، موسسات بيوتكنولوژيك _ شركت هايی كه توليدات مركب دارند ( نظامی و غيرنظامی مثل جاگوار.م) و موسسات خبری كه يا سازنده خبر و يا قلب كننده خبر برای انحراف افكار عمومی هستند، پايه های قدرت و تصميم گيری را در واشنگتن تشكيل مي دهند!

 

تبديل ماشين دولتی به ماشين تبهكاری

در زمان دولت ريگان مسئولان بلندپايه دولتی دلارهای مواد مخدر – ناركودلار-  را خرج كمك مالی و تحويل اسلحه به كنتراها برعليه دولت نيكاراگوئه كردند. خنده دار اينجاست كه تمام اين مقامات بلندپايه دولت ريگان و مسئولان افتضاح ايران گيت در دولت بوش پست های كليدی را اشغال كرده اند. همين عاملان رسوايی ايران گيت امروز با اختيارات تام مشغول برنامه ريزی به اصطلاح جنگ برعليه تروريسم هستند!

بوش با جستجو در تاريك خانه های حزب جمهوريخواه به انتخاب كسانی دست زده است كه در سال 1980 در خريد اسلحه از ايران برای كنتراس شركت داشته اند. ريچارد آرميتاژ (كه اكنون پست معاون وزير را در دولت بوش برعهده دارد) همكاری نزديكی با اوليور نورث داشت و به همين دليل به معاونت در قاچاق اسلحه و خريد از ايران به نفع كنترا متهم شده بود. اولين انتخاب بوش از اين قماش افراد همين آقای ريچارد آرميتاژ بود كه صلاحيتش در كنگره سريعا تصويب شد. وی در زمان دولت ريگان در مقام معاون وزير دفاع و امنيت ملی انجام وظيفه مي كرد. بوش متعاقب واگذاری اين مقام به آرميتاژ، اليوت آبرامز را كه معاون وزير دولت ريگان بود به مثابه مدير كل شورای ملی امنيتی برای دموكراسی و حفظ حقوق فردی و عمليات بين‌المللی منصوب كرد، پستی كه به تاييد صلاحيت كنگره احتياج نداشت. اليوت آبرامز به اتهام دروغگويی به كنگره در مورد ايران و كنترا مجرم شناخته شده بود اما بعدا توسط جرج بوش مورد عفو واقع شد.

ريچارد آرميتاژ يكی از طراحان كمك به مجاهدين و "مبارزان اسلامی” در دوران نبرد افغانستان و شوری چه در دوران جنگ سرد و چه پس از آن بود. امروز همه مي دانند كه قاچاق مواد مخدر در ‍"مثلث طلايی” (كه محور اصلی آن در افغانستان قرار دارد) يكی از منابع مالی سازمان سيا در اجرای عمليات خرابكارانه براندازی است. عليرغم پايان جنگ در افغانستان در اين سياست هيچ تغييری داده نشد. درواقع استفاده از دلارهای قاچاق مواد مخدر يكی از عناصر سياست خارجی آمريكا را تشكيل مي دهد. ضمن اين كه تجارت قاچاق مواد مخدر ميلياردها دلار سود دارد كه به قدرت مالی سازمان سيا در جهت تامين مالی عمليات غيرقانونی كمك می‌كند.

 

پايمال كردن حقوق اجتماعي

از يازدهم سپتامبر منابع دولتی به سمت اعتبارات صنعتی – نظامی تغيير جهت داده‌اند و هم زمان بودجه اختصاص داده شده به برنامه های اجتماعی و آموزش و بهداشت و رفاه مردم كاهش پيدا كرده‌است. در اعتبارات دولتی بازنگری به عمل آمده و درآمدهای مالياتی به سمت تقويت ماشين پليسی و امنيت داخلی كاناليزه شده اند. نوعی "مشروعيت جديد" ايجاد شده است كه نتيجه آن زير سئوال بردن پايه های نظام قضايی و پايمال كردن "حقوق ابتدايی” شهروندان است. در بعضی از كشورهای غربی نظير آمريكا، كانادا و بريتانيا، پارلمان و نهادهای قانون گذاری كه به صورت دموكراتيك انتخاب شده اند به منشا تجويز پايمال كردن حقوق شهروندان تبديل شده‌اند.

هدف از قوانين جديدی كه در اين راستا تصويب مي شوند چنان كه ادعا می‌شود "دفاع از شهروندان در مقابل تهديدات تروريستی” نيست! بلكه در واقع اين قوانين در جهت حفظ و حمايت از سيستم "بازار آزاد" به اجرا گذاشته شده اند. اين قوانين تضعيف و تهديد جنبش های ضد جنگ و دفاع از حقوق اجتماعی و مقابله با جنبش ضدجهانی شدن را نشانه گرفته اند. در شرايطی كه اقتصاد اجتماعی و منابع مربوط به رفاه عمومی در حال سقوط هستند، سرريز منابع به سمت امنيت و بخش های صنعتی – نظامی موجد قطب جديدی از رشد در اقتصاد آمريكا مي شود.

 

قوانين "ضدتروريستی"

نام اين قانون در ايالات متحده " قانون ميهنی” است. براساس اين قانون تظاهرات آرام عليه جهانی شدن به اقدامی جنايی تبديل مي شود. به طوري كه هر نوع اعتراض برعليه صندوق بين‌المللی پول يا سازمان تجارت جهانی می‌تواند به مثابه "جنايت تروريسم داخلی” در نظر گرفته ‌شود. برطبق اين قانون "تروريسم داخلی” تمام آن فعاليت هايی است كه قادرند " از طريق فشار يا الزام در سياست حكومت تاثيرگذار باشند" به عنوان مثال "يك تظاهرات عادی كه منجر به بسته شدن يك خيابان و جلوگيری از عبور يك آمبولانس شود" می تواند به عنوان "تروريسم داخلی” در نظر گرفته شود. اين قانون يكی از جدی ترين يورش ها به حقوق اجتماعی در پنجاه ساله اخير است.

در ايالات متحده " قانون ضدتروريستی" كه به سرعت به تصويب كنگره رسيد در حقيقت ساخته و پرداخته موسسات نظامي- پليسی و زاييده ماشين اطلاعاتی سازمان سيا است و قانون گذاران نقشی در آن ندارند. در حقيقت بيشتر مواد اين قانون قبل از يازدهم سپتامبر و برای مقابله با جنبش ضد جهانی شدن تصويب شده بود.

در نوامبر 2001 قانون ديگری به امضای رييس جمهور بوش رسيد كه در آن " تشكيل كميسيون ها يا دادگاه هايی برای محاكمه افراد تروريست" در نظر گرفته شده است. اين قانون شهروندان آمريكايی و اتباع ديگر كشورها را شامل می‌شود كه متهم به كمك به تروريسم بين‌المللی هستند. برای محاكمه اين افراد كميسون هايی درنظر گرفته شده كه مي توانند بر اساس اختيارات داده شده به رييس جمهور افراد را محاكمه ‌كند. اين كميسيون ها دادگاه نظامی نيستند به دليل اي نكه در دادگاه نظامی حقوق فردی متهم در نظر گرفته می‌شود. درحالي كه دادستان عمومی "اسكرافت" صريحا اعلام كرد كه تروريست ها لياقت برخورداری از حقوق مندرج در قانون اساسی را ندارند. به گفته وی اين دادگاه ها نه برای "حصول عدالت بلكه برای محكوم كردن" به وجود آمده‌اند.

درماههای بعد از يازدهم سپتامبر صدها تن به بهانه‌های مختلف دستگير شدند. دانش‌آموزان دوران دبيرستان به دليل مخالفت با جنگ اخراج شده و استادان دانشگاه تهديد شده و يا از كار بركنار شدند. مثلا يكی از استادان دانشگاه فلوريد از نخستين كسانی بود كه قربانی جنگ برعليه تروريسم شد. پليس فدرال آمريكا – اف.بی.آی. – در مورد پروفسور سامی ال آريان كه مدرس رايانه در دانشگاه فلوريدای جنوبی بود بدون اين كه وی به جرمی متهم يا دستگير شده باشد، تحقيقاتی را آغاز كرد. پروفسور به مرگ تهديد شد و بلافاصله جودی گن شافت مسئول دانشگاه وی را از سمت خود با حفظ حقوق معلق كرد.

در نوامبر 2001 شورای اداری و تشكل دانشجويان سابق آمريكا گزارشی در مورد عدم ميهن‌پرستی در بعضی دانشگاه ها و طرق مقابله با آن منتشر كرد. در اين سند نام صد وهفده تن از اساتيد دانشگاه و كالج های آمريكا ذكر شده است كه جرئت كرده بودند در مورد جنگ برعليه تروريسم موضع بگيرند و يا آن را زير سوال برده بودند. در اين سند كه نام آن "دفاع از تمدن" است از اين استادان به عنوان "عناصر ضعيف" در واكنش ايالات متحده در مورد حمله يازدهم سپتامبر نام برده شده است.

 

قدرت گرفتن هر چه بيشتر اف. بی. آی. و سيا

قانون پيش گفته به اف.بی.آی. و سيا اجازه مي دهد كه سازمان های غيردولتی، سنديكاها، روزنامه ‌نگاران و روشنفكران را تحت نظر گرفته يا مكالمات آن ها را شنود كنند. براساس اين قانون جديد پليس مي تواند به دلخواه خود برعليه هر كس اقدام به جاسوسی كند. همين قانون به دادگاه های مخفی اجازه مي دهد كه دستور شنود هر خانه و يا بازرسی مخفيانه آن را صادر كند. اف.بی.آی. مي تواند سازمان ها و يا اشخاص را بدون در نظر گرفتن قانون اساسی كنترل تلفنی نمايد. دادگاه های مخفی مي توانند دستور كنترل دستگاه های تلفن، كامپيوترها و تلفن های همراه هر شهروندی را صادر نمايند. نامه های الكترونيكی حتی قبل از رسيدن به دست دريافت كننده و بدون اطلاع وی كنترل مي شوند. بدون اين كه اصلا جرمی اتفاق افتاده باشد و فردی مظنون يا متهم به آن باشد پيام های وی مي تواند شنود شده و يا خوانده شود.

با قانون جديد  قدرت دستگاه بازپرسی، بازجويی و اتهام زنی افزايش يافته و اجازه نفوذ در سازمان های غيردولتی، افزايش حكم محكوميت و تمديد دائمی حبس اشخاصی كه حكم زندانی شدن خود را پشت سر گذاشته اند در آن پيش بينی شده است. در مجموع اين قانون بالابردن حكم مجازات و طولانی كردن تحقيقات را در نظر دارد.

براساس قانون جديد تمام جنبش های اعتراضی و يا مخالفت با سياست های دولتی مي توانند به عنوان جرم " تروريسم" ملی در نظر گرفته شوند. در اين قانون موازين حقوق كيفری زيرپا گذاشته شده و " تظاهر به زير فشار گذاشتن يا الزام كردن جامعه " يا "تحت تاثير قرار دادن حكومت از طريق فشار و يا الزام " به صورت مبهم و كشداری تعريف شده اند كه مشخص نيست چه اقداماتی و چگونه مي توانند زندگی بشری را به مخاطره بياندازد يا جامعه را به كاری ملزم كند. مثلا جنبش ضد تجارت جهانی در سياتل مي تواند در اين تعريف جای بگيرد. در واقع اگر هدف مبارزه با تروريسم بود به اندازه كافی مقررات و قوانينی كه بتواند با افراد خاطی و مجرمان برخورد كند وجود داشت و لازم نبود افرادی كه به اعتراض و يا اجتماعی آرام دست مي زنند را به تروريسم متهم كرد و محكوميت های سنگين برای آنان در نظر گرفت. حكومت آمريكا جنگ برعليه تروريسم را يك جنگ دائمی و بدون مرز تلقی مي كند.

قانون كانادايی ضد تروريسم در خطوط اصلی خود از اين قانون آمريكايی نسخه برداری ميكند. در دو ماهه بعد از يازدهم سپتامبر بيش از 800 تن در زندان های كانادا ناپديد شدند بدون آن كه بتوانند با خانواده و يا وكلای خود تماس بگيرند و اين درحالی بود كه هنوز پارلمان كانادا قانون "ضدتروريستی” را تصويب نكرده بود.

قوانين ضد تروريستی تنها به محدود كردن آزادي های فردی و اجتماعی بسنده نمي كنند. آن ها حذف "عدالت" را در جامعه هدف گرفته اند. اين قوانين ما را به سمت سيستمی مي برد كه تفتيش عقايد و دستگيری ‌های بدون دليل پايه‌های آن هستند. به جای كيفرخواست و دادخواهی، شهادت و تاييد پليس مخفی جايگزين شده و مقوله وجود مدرك و سند برعليه شخص بدست فراموشی سپرده مي شوند. صرف در مظان اتهام قرار گرفتن مساوی با محكوميت تلقی می‌شود. اصل " برائت" كه براساس آن همه بيگناه هستند مگر خلاف آن اثبات شود ديگر جود ندارد.

 

 جنبش اعتراضی ضد جهانی شدن و طرح قانون سی. 42 كانادا

كمی بعد از حمله‌های تروريستی يازدهم سپتامبر طرحی به نام طرح قانون سی. 42 به پارلمان كانادا تقديم شد كه با اندكی تغيير در آوريل 2002 به تصويب پارلمان رسيد. اين قانون به حكومت اجازه مي دهد هر مكانی را در هر زمانی منطقه نظامی اعلام كند. اگر مثلا شهر كبك در زمان برگزاری جلسه منطقه تجاری آزاد آمريكا منطقه نظامی اعلام شده بود، نيروهای نظامی می توانستند هر كس را كه در محدوده اين منطقه قرار داشت، حتی ساكنان آن، به ترويست متهم ساخته و برای مدتی نامحدود بدون هيچ نوع امكان تجديد نظری دستگير كنند.

 

قانون ضدتروريسم كانادا

با اين قانون دو ستون اصلی حقوق كيفری يعنی اصل قصد مجرمانه و اصل عمل مجرمانه در حال ناپديد شدن هستند. كافيست دولت تشخيص دهد كه عملی تروريستی انجام شده است و متهم به هر صورت ممكن در آن مداخله يا شركت داشته است تا مجرم شناخته می‌شود. حال قصد آن را داشته يا اين عمل توسط او انجام شده است يا نه مطرح نيست.

متهم حق اختيار سكوت ندارد و اصل محرمانه بودن صحبت وكيل با موكل از بين رفته است. (مانند اين كه يك كشيش را مجبور كنيد تا اسرار شخصی را كه به او اعتراف كرده است فاش نمايد!)

مقوله قضاوت عادلانه و اصل امكان دفاع از متهم پايمال شده است. نام اشخاص يا سازمان های متهم به تروريسم در فهرستی جمع ‌آوری مي شوند. هر كس با اين اشخاص ويا سازمان ها ارتباط دارد خود مي تواند به تروريست متهم شود. نتيجتا وكلايی كه دفاع از افرادی را قبول می كنند كه به تروريست متهم شده اند خود در معرض خطر اتهام قرار دارند. اموال و حساب های بانكی هر متهم به تروريست مي تواند توقيف و مصادره شود. مجازات ها مبالغه آميز و دوراز انصاف هستند و در بسياری از موارد حكم ابد صادرمي شود.

اين ها فقط بخش هايی از طرح قانونی سی 36 كانادا در مورد قانون ضد تروريسم مي باشد.

در اتحاديه اروپا هر چند قوانين ضد تروريستی تا حدی آزادي ها را محدود و حقوق اساسی را به خطر می اندازد ولی به حدت قوانين آمريكا و كانادا نيستند. در آلمان سبزها در دولت ائتلافی وزير كشور "اوتو شيلی” فشار آوردند كه طرح قانون تسليمی به مجلس را نرم تر كند. ولی در هر صورت قانون ضدتروريستی آلمان قدرت فوق العاده ای به پليس اين كشور مي دهد. قابل ذكر است كه دولت آلمان در سال 2001 حدود سه ميليارد مارك را كه قسمت اعظم آن از حذف برنامه های اجتماعی تامين مي شد در اختيار سرويس امنيت داخلی قرار داده است.

 

 

بحران اقتصاد جهانی

بحران اقتصاد جهانی كه همراه است با ورشكستگی موسسه های دولتی، بالا رفتن تعداد بي كاران، نزول سطح زندگی در سرتاسر جهان از جمله اروپای غربی و آمريكای شمالی و بروز قحطی در كشورهای در حال رشد، موجد جنگ و گرايش به حكومتی اقتدارگرا شده است.

در تراز بين‌المللی بحران كنونی عواقبی به مراتب وخيم تراز بحران 1930 دارد. جنگ نه تنها منجر به افول اقتصاد اجتماعی به نفع موسسات صنعتی – نظامی شده بلكه روند فروپاشی دولت های اجتماعی و رفاه را در اكثر كشورهای غربی تسريع كرده است. پنج روز قبل از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی، رييس ‌جمهور بوش به پيش بينی پيامبر گونه ای دست زد. وی در 6 سپتامبر 2001 اعلام كرد: " بارها گفته ام تنها در زمان جنگ و ركود فعاليت های اقتصادی يا مواقع اضطراری است كه مي توان پول مربوط به تامين اجتماعی را مصرف نمود. من واقعا در گفتار خود صادقم!"

 مجموعه افكار حاكم بر كاخ سفيد جان تازه ای به تقويت دراماتيك ماشين جنگی ايالات متحده بخشيده است. واژه های ركود و جنگ بدون انقطاع تكرار می‌شود تا ذهن مردم را برای غارت بودجه عمومی در جهت منافع سازندگان اسلحه های كشتار جمعی آماده كند و روانه كردن منابع كشور به سمت شركتهای نظامی صنعتی را نزد افكار عمومی توجيه كند.

بعد از جريان عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر "عشق به ميهن"، "وفاداری” و " ميهن پرستی” نقل مجلس رسانه های رسمی شده است. امری كه با اين زمينه سازی ها مد نظر بوش است و با مطرح كردن "محور شرارت " - ايران، عراق، كره شمالی، ليبی و سوريه- كامل می‌شود، در حقيقت مشروعيت دوباره دادن به تقويت "دفاع ملی” و توجيه دخالت های نظامی آمريكا در كشورهای مختلف جهان است. هم زمان به جای توليد كالاهای مورد نياز جامعه، توليدات نظامی افزايش می‌يابد كه به بهای ناديده گرفتن احتياجات مردم سود سرشاری را به كمپانی های نظامی سرازير مي كند.

دولت بوش با اين كمك به شركت های صنعتي- نظامی نمي تواند سيرصعودی بيكاری را كه هم اكنون آمريكا با آن روبرواست از ميان بردارد. برعكس اين جهت گيری اقتصاد آمريكا صدها ميليارد دلار سود را نصيب تنها چند شركت خواهد كرد.

 

جنگ و جهانی شدن

جنگ و جهانی شدن به نحو تنگاتنگی با هم ارتباط دارند. بحران جهانی اقتصادی كه قبل از وقايع يازدهم سپتامبر شروع شده بود، عميقا در پيوند با ايجاد نظم نوين جهانی است، نظمی كه آزادی بازار را هدف قرار داده است. از "بحران آسيا" در سال 1997، ما شاهد سقوط بازارهای ملی هستيم. اقتصادی های ملی يكی به دنبال ديگری فرومي پاشند. بعضی كشورها مانند تركيه و آرژانتين به طور كامل به دست طلبكاران بين‌المللی افتاده اند و مردم اين كشورها در فقر فرورفته‌اند.

 

ايجاد شغل به وسيله ماشين جنگی آمريكا

پنج غول نظامی آمريكا (لاكهيد، نورتهوپ گرومان، ژنرال ديناميك، بويينگ و ری تهون) كليه مبالغ و منابع تخصيص داده شده به توليدات مصارف اجتماعی را در جهت مونتاژهای زنجيره نظامی كاناليزه كرده اند.

لاكهيد مارتين بزرگ ترين توليد كننده اسلحه در آمريكا قسمت عظيمی از پرسنل و بودجه بخش تجارتی و اجتماعی خود را كاهش داده تا بتواند هر چه بيشتر اسلحه های پيشرفته از جمله هواپيماهای شكاری اف 22 توليد كند. بهای هر يك از اين هواپيماها 85 ميليون دلار است. در اين راستا قرار است سه هزار شغل جديد ايجاد ‌شود ولی هر كدام از اين شغلها مبلغ ناچيز! بيست ميليون دلار برای دولت خرج برمي دارد. در همين راستا كمپانی بويينگ 200 ميليارد دلار از وزارت دفاع آمريكا برای توليد هواپيماهای ج. اس.اف. دريافت می‌كند. اين كمپانی نيز ايجاد سه هزار شغل را تاييد می‌كند در صورتی كه بعد از وقايع يازدهم سپتامبر قول داده بود سی هزار شغل ايجاد خواهد كرد. هر كدام از شغل های ايجاد شده در كمپانی بويينگ برای ماليات دهندگان 66.7 ميليون دلار هزينه در بردارد. بنابراين به هيچ عنوان عجيب نيست كه دولت بوش برنامه های اجتماعی را محدود و يا حذف می‌كند.

به لحاظ گوناگون بحران بعد از يازدهم سپتامبر نه تنها سقوط سوسيال دمكراسی غربی را اعلام مي دارد، بلكه پايان يك دوران است. مشروعيت دادن به سيستم جهانی بازار آزاد مي تواند راه  را برای موج جديدی از هرج و مرج اقتصادی و خصوصی ‌سازی موسسات دولتی و تاسياست زيربنايی دولت هموار نمايد. (بيمارستان ها، برق، بزرگراه ها، آب و فاضلاب ها، راديو و تلويزيون دولتی و ...)

به علاوه در آمريكا و كانادا و بريتانيای كبير و همچنين بيشتر كشورهای اتحاديه اروپا تلاش برای حذف حكومت قانون به ايجاد نيرويی اقتدارگرا منجر شده كه جامعه مدنی تنها از طريق سازماندهی جمعی مي تواند مخالفت خود را با آن بيان كند. بدون اين كه بحث و گفتگويی انجام شده باشد "جنگ با تروريسم" و مبارزه عليه كشورهای به اصطلاح "شرور" برای " دفاع از دموكراسی” و بالا بردن امنيت داخلی يك ضرورت اعلام مي شود.

جنگ طبق مفهومی كه به صورت تاريخی از آن داريم جای خود را به مفهومی جديد داده است كه به آن عنوان مبارزه با شر و كشورهای شرور داده شده است. اين دو اصطلاح بدون وقفه در مبارزه تبليغاتی هماهنگی تكرار مي شوند. ايدئولوژی "دولت شر" كه توسط پنتاگون در جريان جنگ خليج فارس در 1991 استفاده شد، ميكوشد نوعی جديد از مشروعيت و قانونيت ايجاد كند كه هدف آن توجيه "جنگ انسان دوستانه" برعليه كشورهايی است كه منطبق بر نظم نوين جهانی و بازار آزاد نيستتد.

  

 

فصل دوم

ترياك و هروئين

توليد انبوه مرگبارترين سلاح در افغانستان

 

 

 

اسامه بن‌لادن كيست؟

رسانه های گروهی غرب كاريكاتوروار اسامه بن‌لادن را موجودی وحشتناك معرفی مي كنند كه هم باعث بروز جنگ شده، هم مسئول فقر اجتماعی منطقه است و ضمنا قاتل مردم بي گناهی است كه براثر بمباران آمريكا كشته مي شوند. تا آنجا كه رامسفلد وزير دفاع آمريكا احتمال استفاده از سلاح اتمی در مبارزه برضد اين موجود وحشتناك و القاعده را منتفی نمی داند.

اسامه بن‌لادن كيست؟ واقعيت اين است كه بن‌لادن سعودی كه آمريكا وی را مظنون شماره يك عمليات تروريستی معرفی می‌ كند فردی است كه در جريان جنگ شوروی – افغانستان به كمك سازمان سيا برای مبارزه با "اشغالگران شوروی” به خدمت گرفته شد.

در سال 1979 بزرگترين عمليات مخفی سيا در افغانستان به مرحله اجرا درآمد. سازمان سيا و سرويس اطلاعاتی – نظامی پاكستان موسوم به "ای.اس.ای."  مصمم بودند كه جنگ در افغانستان را به جهاد كل دنيای اسلام با اتحاد شوروی تبديل كنند و بدين منظور بين سال های 82 تا 92 آنان 35 هزار بنيادگرای انتگريست را از چهل كشور اسلامی به خدمت گرفتند. دهها هزار نفر برای تحصيل در مدارس مذهبی به پاكستان سرازير شدند. صاحبنظران معتقدند بيش از صد هزار تن از اين مسلمانان تندور در جنگ افغانستان شركت كردند.

روی كار آمدن دولت ببرك كارمل و ورود نيروهای شوروی به افغانستان در سال 1979 دستاويزی شد كه آمريكا كمك به مجاهدين افغان را دربرابر افكار عمومی جهان توجيه كند. اما براساس اطلاعات جديد بدست آمده سازمان سيا عمليات براندازی حكومت افغانستان را قبل از ورود نيروهای شوروی آغاز كرده بود. اكنون روشن است كه هدف واقعی واشنگتن راه اندازی جنگی داخلی در افغانستان بود، جنگی كه بيش از بيست سال ادامه يافت. برژينسكی مشاور امنيت ملی دولت كارتر در يك مصاحبه مطبوعاتی در 1998 حمايت از مجاهدين افغان توسط سازمان سيا را به اين شكل تاييد كرد:

"برژينسكی: براساس اطلاعات رسمی، سازمان سيا كمك به مجاهدين افغان را از سال 1980 يعنی بعد از حمله نظامی شوروی به افغانستان در 24 دسامبر 1979 آغاز كرد. اما حقيقت امر تاكنون مخفی نگه داشته شده است. واقعيت اين است كه در سوم ژوييه 1979 آقای كارتر رييس‌جمهور دستورالعملی را امضا نمود كه برطبق آن بايد به مخالفان دولت طرفدار شوروی در افغانستان به صورت مخفی كمك مي شد. در آن روز من يادداشتی تقديم رييس‌جمهور نمودم و درآن شرح دادم كه به نظر من اين كمك مخفی به دخالت نظامی شوروی در افغانستان منجر خواهد شد.

*خبرنگار: در صورت عدم ريسك، شما طرفدار اين " كمك مخفی” بوديد؟ آيا نمي خواستيد با اين عمل باعث تحريك شوروی و دخالت نظامی اين كشور در افغانستان شويد؟

برژينسكی: مسئله را خوب بيان نمی كنيد. ما قصد نداشتيم روسها را به دخالت نظامی در افغانستان هل بدهيم. ولی اين كمك های پنهانی ما به مخالفان، احتمال اين دخالت را بالا می‌برد.
خبرنگار: وقتی شوروی ها دخالت آمريكا در امور افغانستان و مبارزه با آن را برای توجيه ورود خود به اين كشور مطرح كردند، هيچكس آن را باور نكرد. پس  آنان حقيقت را می گفتند. آيا امروز تاسف نمی خوريد؟

برژينسكی: تاسف! برای چه؟ اين عمليات پنهانی ايده فوق العاده ای بود. روس ها در افغانستان بدام افتادند و شما از من مي خواهيد كه تاسف بخورم. روزی كه شوروی رسما از مرزهای افغانستان گذشت برای رييس جمهور وقت آقای كارتر يادداشتی فرستادم و متذكر شدم "حالا نوبت ماست كه ويتنامی برای اتحاد شوروی ايجاد كنيم" در واقع مسكو برای ده سال درگير جنگی شد كه نمی توانست از آن پشتيبانی كامل به عمل آورد و در نهايت به تضعيف امپراطوری اتحاد جماهير شوروی و فروپاشی آن منجر شد.

خبرنگار: حتی از اين هم متاسف نيستيد كه به بنيادگرايان اسلامی از حيث سلاح و آموزش كمك كرديد و بعدها آنان به تروريست تبديل شدند؟

برژينسكی: از نگاه تاريخی چه چيز با ارزش تر است؟ طالبان يا فروپاشی اتحاد شوروی؟ عصيان چند مسلمان يا آزادی اروپای شرقی و پايان جنگ سرد؟

 

"جهاد اسلامی"

براساس گفته های برژينسكی، بخشی از فعاليت های مخفی سازمان سيا ايجاد "يك شبكه بنياد‌گرای اسلامی” بود كه به آن نام "جهاد" و جنگ مقدس برعليه شوروی داده شد. اين شبكه از طرف ايالات متحده و عربستان سعودی پشتيبانی مي شد. اما بخش اعظم كمك مالی اين عمليات از طريق قاچاق مواد مخدر در "مثلث طلايی” (منطقه توليد ترياك در آسيای مركزی و افغانستان م.) تامين مي شد.

در سال 1985 ريگان رييس جمهور وقت آمريكا دستورالعمل امنيت ملی شماره 166 را امضا كرد. براساس اين دستورالعمل بايد كمك نظامی را به مجاهدين افغان هرچه بيشتر تقويت نمود تا به از همپاشی قوای شوروی و خروج آنان از افغانستان منجر شود. كمك های نظامی به شدت افزايش يافت، به طوري كه در سال 1987 سلاح های تحويلی به مجاهدين به 65 هزار تن رسيد. در طی اين مدت سيل متخصصان سيا و پنتاگون به طور پنهانی و بی وقفه راهی ستاد فرماندهی سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي-  واقع در شاهراه اصلی روالپندی شد. در همين محل كارشناسان سيا و پنتاگون برای سازمان دادن جنگ شورشيان افغان برعليه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاكستان ديدار مي كردند.

سازمان سيا از طريق سرويس اطلاعاتی پاكستان نقش كليدی در تربيت نظامی مجاهدين افغانستان داشت. مدارسی كه توسط بنيادگرايان وهابی و پشتيبانی مالی عربستان تشكيل شده بودند تدريجا تدريس تكنيك های جنگ های چريكی سازمان سيا را در تعاليم خود گنجاندند. ايالات متحده آمريكا از ديكتاتور پاكستان ژنرال ضياالحق در تاسيس هزاران مدرسه علميه در پاكستان پشتيبانی كرد، مدارسی كه از آنان " طالبان" سر برآوردند.

بدينسان سازمان سيا تلاش خود را بر ترويج اين انديشه گذاشته بود كه از اسلام يك ايده سياسی اجتماعی به سازد كه تقدس آن توسط يك ارتش بی خدا مورد تجاوز واقع شده و اكنون مردم مسلمان افغانستان بايد بدين منظور و برای استقلال خود رژيم چپ گرای افغانستان را كه مسكو برسر كار آورده سرنگون كنند.

 

نقش سازمان اطلاعاتی نظامی پاكستان (ای.اس.ای)

سازمان سيا كه نمي خواست مستقيما با مجاهدين در تماس قرار گيرد، "كمك های مخفی” خود را به "جهاد مقدس" از كانال سازمان اطلاعاتی نظامی پاكستان سازمان داد. به بيان ديگر برای موفقيت اين عمليات مخفی واشنگتن بايد نيت واقعی خود را كه سرنگونی دولت وقت افغانستان و نابودی اتحاد شوروی بود پنهان مي كرد. به همين دليل با آن كه ميلتون بردمن از اعضای برجسته سازمان سيا ادعا می‌كند كه اين سازمان نبود كه عرب ها را تعليم نظامی می‌داد، براساس اطلاعات عبدالمنعم سيد علی عضو مركز تحقيقات استراتژيك قاهره، بن‌لادن و عرب های افغان تعليمات نظامی خود را در سايه پشتيبانی سازمان سيا دريافت كردند.

ميلتون بردمن تصديق می‌ كند كه بن‌لادن از نقشی كه واشنگتن به او داده بود هيچ اطلاعی نداشت. بن‌لادن خود مدعی است " نه من و نه برادرانم در جريان هيچ كمكی از آمريكا نبوديم". سيا با تحريك احساسات ملی و مذهبی مجاهدين اسلامی به آنان اجازه نداد كه بفهمند در حقيقت به نفع عمو سام مبارزه می ‌كنند. بدينسان عليرغم ارتباط تنگاتنگ سرويس های جاسوسی بلند پايه با يكديگر، افسران مجاهدين هيچ رابطه مستقيمی با واشنگتن و سيا نداشتند.  با پشتيبانی سازمان سيا و كمك نظامی ايالات متحده سازمان اطلاعات پاكستان ای.اس.ای به يك سازمان موازی پرقدرت تبديل شد كه در تمام عرصه های حكومتی حضور داشت. پرسنل ای.اس.ای كه متشكل از افسران نظامی، ماموران اطلاعاتی و اداری بودند به حدود 150 هزار نفر رسيد. پس از بركناری بوتو و به قدرت رسيدن ضياالحق مناسبات ای.اس.ای و سازمان سيای آمريكا به طرز محسوسی گرم تر شد. ضمن اين كه عمليات سيا موجب شد رژيم نظامی ضياالحق روز به روز قدرتمند تر شود. درجريان جنگ داخلی در افغانستان رژيم پاكستان حتی بيش از ايالات متحده مواضع ضد شوروی مي گرفت! در سال 1980 كمی بعد از ورود نظامی شوروی به افغانستان، ضياالحق به رييس ای.اس.ای ماموريت داد برای اغتشاش در جمهوري های آسيای مركزی شوروی دست به كار شود. اين اقدامات را سازمان سيا بعدها و از اكتبر 84 شروع كرد. در واقع سازمان سيا از ماموران پاكستانی محتاط تر عمل مي كرد. پاكستان و ايالات متحده  نيروهای درگير در مسئله افغانستان را با عنوان اين كه حاضر به مذاكره و حل مسالمت آميز مسئله افغانستان هستند فريب داده و به عمليات پنهانی برای ايجاد اغتشاش بيشتر ادامه مي دادند.

 

" مثلث طلايی" مثلث قاچاق مواد مخدر

پرونده قاچاق مواد مخدردر آسيای مركزی ارتباط تنگاتنگی با عمليات مخفی سازمان سيا دارد. قبل از جنگ شوروی – افغانستان، توليد ترياك در پاكستان و افغانستان فقط مصرف منطقه ای را تامين مي كرد و توليد عمده هروئين محلی وجود خارجی نداشت.

در اين رابطه تحقيقات آلفرد مك كوی نشان مي دهد كه دو سال بعد از شروع عمليات سيا در افغانستان، منطقه مرزی افغانستان – پاكستان به بزرگترين توليدكننده هروئين در جهان تبديل شد. اين توليدات 60 درصد مصرف داخلی ايالات متحده را تامين مي كرد. تعداد معتادان به هروئين كه در سال 1979 در پاكستان تقريبا ناچيز بود ناگهان به طرز سرسام آوری بالا رفت و در سال 1985 به مرز يك ميليون و دويست هزار نفر رسيد كه در جهان بی نظير است.

تجارت هروئين مستقيما زير نظر سازمان سيا انجام می شد. با پيشروی مجاهدين افغان در خاك افغانستان، آنان كشت ترياك را به دهقانان تحميل كردند تا "ماليات انقلاب" پرداخته شود. در آن سوی مرزها يعنی در پاكستان، رهبران مجاهدين افغان و سازمان های محلی با پشتيبانی ای.اس.ای صدها لابراتوار توليد هرويين تاسيس كردند. جالب آن كه در تمام اين دهه نمايندگی سازمان د.ای.ا. (سازمان مبارزه با مواد مخدر آمريكا) در پاكستان هيچ عمليات دستگيری يا توقيف مواد مخدر انجام نداد. ماموران آمريكايی از تحقيق در مورد قاچاق هرويين كه "چهره مبارزان" افغان را مخدوش می ساخت امتناع می كردند. سياست آمريكا در مورد قاچاق مواد مخدر در افغانستان تابع سياست محدود ساختن يا از بين بردن نفوذ شوروی در اين كشور بود. در سال 1995 مسئول سابق عمليات سيا در افغانستان ريچارد كوگنا اعتراف كرد كه سازمان سيا مبارزه برعليه قاچاق مواد مخدر را فدای مبارزه برعليه شوروی نمود. وی می گويد: "ماموريت اصلی ما بالا بردن مشكلات و اشتباهات شوروی ها بود. ما واقعا نه وقت داشتيم و نه نيرويی كه به مبارزه با قاچاق مواد مخدر اختصاص دهيم. فكر نمی كنم كه از اين جهت بايد متاسف باشيم. هر موقعيتی اشكالات خود را دارد. واضح است كه در مبارزه بر عليه قاچاق مواد مخدر كم كاری وجود داشته است. تصديق مي كنم. اما ما به هدف اصلی خود رسيديم. شوروی افغانستان را ترك كرد."

بعد از جنگ سرد فقط منابع سرشار نفت و گاز نبود كه آسيای مركزی را به منطقه ای استراتژيك تبديل كرد، بلكه افغانستان نيز بدليل توليد 75 درصد از هرويين جهان و سود سرشار آن كه به ميلياردها دلار سرمي زد مورد توجه سازمان های مافيايی و موسسات مالی و سرويس های اطلاعاتی قرار گرفت. با فروپاشی اتحاد شوروی توليد ترياك به شكل سرسام‌آوری بالا رفت. قاچاق هرويين در "مثلث طلايی” (بين 100 تا 200 ميليارد دلار)  در پايان قرن بيستم يك سوم توليد جهانی مواد مخدر را تشكيل مي داد.

براساس آمار سازمان ملل متحد درآمد مواد مخدر در سطح جهان سالانه حدود 500 ميليارد است. سازمان رسمی مبارزه با مواد مخدر آمريكا معتقد است كه در سال 2000هفتاد درصد توليد ترياك جهانی و هشتاد درصد مواد مخدر مشتق از ترياك در اروپا ازطريق افغانستان تامين شده است. مافياهای قدرتمند مالی غربی و اتحاد شوروی سابق كه در انجام جنايات سازمان داده شده متحد هستند، برای كنترل استراتژيك قاچاق هرويين جهانی رقابت دارند. براساس اطلاعات منتشره از طرف سازمان ملل متحد توليد ترياك در افغانستان در سال 98-99 حدود 4600 تن متريك بود كه ركورد جديدی در توليد ترياك است.

به بيان ديگر كنترل عبور و مرور مواد مخدر به دلايل گوناگون به يك مسئله استراتژيك تبديل شده است. ميلياردها دلار عوايد قاچاق مواد مخدر به سيستم بانكی غربی سپرده مي شوند. اكثر بانك های بزرگ بين‌المللی – در هماهنگی با شعبه های خود در كشورهای بهشت مالياتي– به سفيد كردن و پولشويی مبالغ هنگفت دلارهای مواد مخدر مشغولند. نتيجتا تجارت بين‌المللی مواد مخدر كه سود سالانه آن به ده ها ميليارد دلار سرمي زند به اندازه تجارت نفت اهميت پيدا می‌ كند. از اين لحاظ كنترل ژئوپوليتيك شبكه های مواد مخدر به همان اندازه كنترل لوله های نفت و گاز اهميت استراتژيك دارد.

 

بعد از جنگ سرد

عليرغم فروپاشی اتحاد شوروی و با وجود از ميان رفتن جنگ سرد، دستگاه عريض و طويل اطلاعاتی پاكستان - ای.اس.اي- از بين نرفت. سازمان سيا به كمك های خود به "جهاد اسلامی” ادامه داد. از آن فراتر عمليات مخفی جديدی در آسيای مركزی، قفقاز و كشورهای حوزه بالكان سازمان داده شد. سازمان جاسوسی پاكستان نقش مهمی در از هم گسيختگی اتحاد شوروی و ايجاد شش جمهوری مسلمان نشين آسيای مركزی بازی كرد.

 

احيای قاچاق مواد مخدر توسط رژيم كرزاي

درسال 2000 و پس از آن كه طالبان كشت خشخاش را ممنوع كرد توليد ترياك نود درصد كاهش يافت.  در همين سال " اتحاد شمال" به نيروی اصلی سياسی حمايت كننده از توليد و تجارت ترياك خام تبديل شد. جنگ واشنگتن برعليه افغانستان در سال 2001 و استقرار حكومت مورد حمايت آمريكا توليد ترياك را به شدت افزايش داد و شبكه قاچاق مواد مخدر را بازسازی نمود. با حمايت دولت نخست وزير موقت حامد كرزای كشت خشخاش به طور قابل ملاحظه ای افزايش پيدا كرد. بازارهای ترياك به سرعت احيا شدند و از فردای يازدهم سپتامبر قيمت ترياك در افغانستان سه برابر شد. در آغاز سال 2002 بهای هر كيلو ترياك به دلار ده برابر بهای سال 2000 بود. براساس ارزيابی صندوق توسعه ملل متحد – آنكتاد- توليد ترياك در سال 2002 نسبت به توليد آن در سال 2001 حدود 675 درصد افزايش نشان مي دهد.

 

كشت خشخاش در افغانستان

زمين زير كشت به هكتار                                             سال

         71.470                                                        1994 

         53.759                                                        1995

         56.824                                                        1996

         58.416                                                        1997

         63.674                                                        1998

         90.983                                                        1999

         82.172                                                        2000

         7.606                                                          2001

65000-45000                                     آمار موقت    2002

 

در همين زمان نيروهای اسلامی و فرقه وهابی عربستان سعودی با رخنه در نهادهای لاييك دولتی راه خود را به سوی جمهوري های مسلمان ‌نشين شوروی سابق و فدراسيون روسيه باز كردند. گروه های بنيادگرای اسلامی با وجود ايدئولوژی ضدآمريكايی به صورت غيرمستقيم به منافع استراتژيك واشنگتن خدمت مي كردند. بعد از خروج نيروهای شوری از افغانستان، جنگ داخلی به همان شدت سابق ادامه يافت. طالبان از طرف بنيادگراهای پاكستان، جريان دئوباندی (منطقه اي درايالت اوترپرادش هند) و حزب سياسی شان "مجمع علمای اسلام" حمايت مي شد. در سال 1993 حزب مجمع علمای اسلام با ائتلاف با نخست وزير بی نظير بوتو به قدرت حكومتی رسيد و بين اين حزب و سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي- ارتباط برقرار شد. در سال 1996 با سقوط حكومت افغانستان، طالبان نه تنها يك حكومت اسلامی راديكال را پايه گذاری كردند، بلكه پايگاه های تعليم نظامی افغانستان را به بخش نظامی حزب "مجمع علمای اسلام" سپردند. اين مجمع با پشتيبانی وهابيون عربستان سعودی نقش مهمی در به كارگيری داوطلبان جنگ در بالكان و شوروی سابق ايفا كرد. هفته نامه جينس ديفنس در همين مورد می نويسد: "نيمی از نفرات و مهماتی كه به دست طالبان مي رسيدند از طريق پاكستان و به واسطه گری ای.اس.ای انجام مي شد."

چنين به نظر مي رسد كه بعد از خروج نيروهای شوروی، هر دو طرف رقيب در جنگ داخلی افغانستان يعنی اتحاد شمال و طالبان كمك های سازمان سيا را از طريق ای.اس.ای دريافت ميكردند. با پشتيبانی ای.اس.ای كه خود مورد حمايت سازمان سيا بود دولت اسلامی طالبان هم در خدمت منافع ژئوپوليتيك آمريكا قرار گرفت و از همين رو مصائبی كه طالبان طی ساليان دراز به مردم افغانستان و مخصوصا زنان آن كشور تحميل مي كردند، مانند جلوگيری از تحصيل و اشتغال و اجرای قوانين شرعي(قصاص) با چشم پوشی واشنگتن روبرو شد. قاچاق مواد مخدر در هلال طلايی همچنين در خدمت تامين كمك مالی به ارتش مسلمان بوسنی در 1990 و بعدها به ارتش آزاديبخش كوسوو موسوم به " اوچيكا" قرار گرفت. حتی چند ماه قبل از حمله های تروريستی يازدهم سپتامبر، مزدوران مجاهدين شبكه القاعده زير نظر مشاوران نظامی آمريكايی در كنار تروريست های اوچيكا در حمله به مقدونيه شركت كردند.

 

 جنگ چچن

 اسماعيل باسايف و الخطاب رهبران اصلی شورشيان چچن - منطقه خودمختار فدراسيون روسيه - در پايگاه های نظامی افغانستان و پاكستان زير نظر سازمان سيا تربيت و توجيه سياسی شده بودند. طبق اظهارات ژوزف بولانسكی سرپرست گروه " تحقيق درباره تروريسم و جنگ های نامنظم" كنگره آمريكا، در سال 1996 طی يك جلسه سری در موگاديشو سومالی جنگ چچن برنامه‌ ريزی شد. شركت كنندگان در اين جلسه بن‌لادن  و مقامات بلندپايه سرويس اطلاعاتی ايران و پاكستان بودند. (اين جلسه مربوط به قبل از انتخاب محمد خاتمی است. م) نقش سرويس اطلاعات نظامی پاكستان به مراتب فراتر از تامين سلاح و تربيت شورشيان چچن بود. در حقيقت اين سازمان و ماموران اسلامی راديكالش رهبری اين جنگ را عهده دار بودند.

لوله های اصلی نفت روسيه از چچن و داغستان مي گذرد و حتی اگر واشنگتن تروريسم اسلامی در   چچن را محكوم ‌كند نبايد فراموش كرد كه سود برندگان اصلی از جنگ چچن شركت های نفتی آمريكايی و انگليسی هستند كه در رقابت با روسيه قصد دست اندازی به منابع دريای خزر را دارند. ای.اس.ای پاكستان نقش مهمی در سازمان دادن و تربيت هر دو ارتش اصلی چچن دارد كه نفرات آن ها به 35 هزار تن سرمي زند و تحت رهبری باسايف و الخطاب قرار دارند. در سال 1994 ای.اس.ای از طريق نيروهای ارتشی خود ترتيبی داد كه باسايف و افسران مورد اعتماد وی به صورت فشرده دوره های تربيت اسلامی و جنگ چريكی را در ايالت خوست در پايگاه اميرمعاويه طی كنند. اين پايگاه را سيا و ای.اس.ای در سال 1980 تاسيس كردند و گلبدين حكمتيار آن را اداره مي كرد. در ژوييه 1994 كمی بعد از اتمام تعليمات در افغانستان باسايف به پايگاه "مركزی داگر" در پاكستان برای تكميل آموزش های جنگ چريكی فرستاده شد. در پاكستان باسايف با افسران ارشد امنيتی و نظامی پاكستان نظير ژنرال آفتاب شعبان ميرانی وزير دفاع ، ژنرال نصرالله بابر وزير كشور، و رهبر ای.اس.ای ژنرال اشرف كه مستقيما مسئول عمليات مخفی بود آشنا شد. (اين افسران در حال حاضر همگی بازنشسته هستند) اين تماس ها حقيقتا برای باسايف مفيد و مثبت بود. در سال 1995 باسايف با تعلميات كافی و لازم مامور شد به قوای روسيه حمله كرده، نخستين جنگ چچن را آغاز كند. سازمان باسايف ارتباط محكمی با مافيای روس و ارتش آزاديبخش اوچيكا كوسوو برقرار كرد. براساس گزارشات سرويس اطلاعاتی روسيه اف.اس. ب. رهبران جنگ چچن با واسطه شركت های مستغلاتی شروع به خريد ويلا در كوزوو كردند.

سازمان باسايف در فعاليت های غيرقانونی از قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه، چاپ اسكناس تقلبی، فحشا، آدم ربايی گرفته تا قاچاق سلاح هسته ای و خرابكاری لوله های نفت و گاز روسيه شركت داشت. اين فعاليت ها و همچنين سفيد كردن پول های قاچاق مبالغ لازم را برای استخدام مزدور و خريد اسلحه در اختيار باسايف قرار مي داد. در دوران تعليمات در افغانستان باسايف با الخطاب سعودی كه به عنوان فرمانده مجاهدين داوطلب در افغانستان می جنگيد آشنا و متفق شد. باسايف به محض برگشت به گروزنی در سال 1995 از الخطاب دعوت كرد پايگاهی نظامی جهت تعليم مجاهدين چچنی برپا سازد. براساس گزارش‌های بی.بی.سی. بودجه اعزام الخطاب به چچن از طرف "سازمان بين‌المللی كمك های اسلامی” مستقر در عربستان سعودی تامين شد. اين سازمان از مساجد و ثروتمندانی كه راه خود را به چچن بازكرده اند كمك مالی دريافت می‌كند.

 

 نابودی نهادهای لاييك شوروی سابق

 نابودی نهادهای لاييك كشورهای مسلمان نشين شوروی سابق در جهت منافع استراتژيك آمريكا در منطقه قرار دارد. در جمهوري های آسيای مركزی، چچن و داغستان كه عضو فدراسيون روسيه هستند سنت های لاييك پذيرای قوانين اسلامی نيستند. جنگ نيروهای شورشی چچن بر ضد مسكو در فاصله سال های 1996- 1994 به اضمحلال نهادهای لاييك دولتی منجر شد. زير فشار شبه نظاميان اسلامی، در تعداد زيادی از موسسات دولتی چچن سازمان های موازی تشكيل شد. در بعضی از دهات و شهرهای كوچك با توسل به رعب و وحشت دادگاه های اسلامی براساس قوانين شريعت ايجاد شدند. برپايی اين دادگاه های شرعی از جمله شرط هايی بود كه عربستان سعودی و كشورهای حوزه خليج فارس برای كمك به ارتش شورشيان قرار داده بودند. مردم محلی شديدا دربرابر برپايی اين دادگاه‌ها مقاومت كردند. قاضی القضات دادگاه‌های اسلامی در چچن شيخ ابوعمر است. او در سال 1995 به چچن آمد تا در صف مجاهدينی كه زير رهبری الخطاب جنگ مي كردند به بنيادگرايان اسلامی چچن كه از اسلام اطلاعات ناچيزی داشتند تعلميات دينی بياموزد. درهمين دوران در روسيه زير رهبری يلتسين، براساس سياست تحميلی صندوق بين‌المللی پول، نهادهای دولتی و اجتماعی فدراسيون روسيه يكی پس از ديگری به ورشكستگی كشيده مي شدند. در نتيجه بنيادهای شرعی كه از طرف عربستان سعودی تامين مالی مي شد، به تدريج جانشين نهادهای دولتی و اجتماعی فدراسيون روسيه در چچن مي شدند. جنبش وهابيت عربستان سعودی نه تنها سعی مي كرد نهادهای اجتماعی در داغستان و چچنی را در كنترل خود بگيرد بلكه مي كوشيد جای رهبران موسوم به صوفی مسلك اين نواحی را اشغال كند، چون درحقيقت هم رهبران اين سازمان های محلی و هم صوفی ها با شورشيان اسلامی مقابله مي كردند. گروه های وهابی هرچند اقليت كوچكی را تشكيل مي دهند، از پشتيبانی مالی و نظامی قابل ملاحظه ای برخوردارند. آنان در چچن مي خواهند با پاشيدن تخم وحشت در ميان توده ها و با ايجاد آنارشی و نقض قوانين موجود ايدئولوژی اسلامی انحصار طلب خويش را بر جامعه تحميل كنند. حتی اعتقادات اسلامی موجود مردم محلی نيز پذيرای چنين گروه هايی نيست. هدف آنان بيشتر ايجاد نفاق برای رسيدن به اهداف خويش است تا برقراری يك حكومت اسلامی. اين گروه ها در حقيقت فرقه های آنارشيستی هستند كه ازاتيكت اسلامی استفاده مي كنند.

 

پشتيبانی از گروههای جدايی طلب هندوستان

سازمان اطلاعات پاكستان – ای.اس.ای - به موازات فعاليت های مخفيانه در شوروی سابق و بالكان، از سال 1980 پشتيبانی از شورش های اسلامی جدايی طلب جامو- كشمير هندوستان را آغاز كرد. هرچند اين شورش ها به صورت رسمی از جانب واشنگتن محكوم شده است اما سرويس امنيتی پاكستان در كليه اين عمليات از حمايت نهانی آمريكا برخوردار بوده است. هم زمان با امضای قراداد صلح درژنو و خروج نيروهای شوروی از افغانستان ای.اس.ای در تشكيل " جنبش مجاهدين حزب الله كشمير" مشاركت كرد. سپاه طيبه و جيش محمد دو گروه ايجاد شده توسط پاكستان مسئول حمله تروريستی به پارلمان هند در سال 2001 بودند كه هند و پاكستان را به آستانه جنگ كشاند. اين دو گروه به صورت مخفی زير حمايت ای.اس.ای پاكستان قرار دارند. تهاجم هماهنگ به پارلمان هند و بدنبال آن شورش های قبيله‌ای در گوجار در اوايل سال 2002 اوج عملياتی بود كه ای.اس.ای از سال 1980 با پول های بدست آمده از قاچاق مواد مخدر آغاز كرده بود. تكراری است اگر بگوييم اين عمليات تروريستی كه زير حمايت ای.اس.ای انجام می‌شود در خدمت منافع ژئوپوليتيك ايالات متحده آمريكاست. اين امر نه تنها در جهت بی ثباتی، تجزيه و تضعيف اتحاد هندوستان عمل می ‌كند بلكه مي تواند مقدمه جنگ منطقه ای بين هند و پاكستان نيز باشد.

 

منابع موثق

شورای پرقدرت روابط خارجی آمريكا – سی.اف.ار.-  كه به صورت پنهانی خطوط عمده سياست خارجی آمريكا را تعيين می ‌كند، حمايت ای.اس.ای پاكستان از دو گروه نامبرده جيش محمد و سپاه طيبه را به روشنی تاييد می ‌كند. در گزارش اين شورا از جمله تاكيد می‌شود كه "دولت پاكستان از طريق ای.اس.ای پول، اسلحه و پايگاه تمرينات نظامی در اختيار دو گروه جيش و سپاه گذاشته و آن ها را در عبور از مرز ياری كرده است." اين كمك ها با اين اميد انجام مي شد كه "جهاد" و جنگ مقدسی نظير آنچه بريگاد بين‌المللی اسلامی برعليه اتحاد شوروی در افغانستان به راه انداخته بود در كشمير نيز به صورت طولانی مدت توسط اسلامگرايان به راه افتد.

 

 (از پرسش و پاسخ شورای روابط خارجی آمريكا)

- سوال: گروه های مذكور(سپاه طيبه و جيش محمد) منبع مالی ديگری به جز حكومت پاكستان داشتند؟

- پاكستانی ها و كشميري های مقيم انگليس سالانه ميليون ها دلار برای آنان مي فرستادند.

وهابيون خليج فارس هم به آنان كمك می كردند.

- سوال: تروريست های اسلامی كشمير با القاعده در ارتباط هستند؟

- در سال 1998 فاروق كشميری خليل رهبر "حركت" زير اعلاميه بن‌لادن را كه در آن حمله به منافع ايالات متحده و متحدانش و غيرنظاميان آمريكا خواسته شده بود امضا نمود. براساس سخنگويان آمريكا و هندوستان بن‌لادن گروه جيش را از نظر مالی تامين مي كرد و "مولانا مسعود ازهر" موسس گروه جيش به كرات برای ملاقات بن‌لادن به افغانستان مسافرت كرده بود.

- سوال: طرفداران اين گروه های اسلامی در كجا تعليم ديده بودند؟

- بيشتر آن ها در همان مدارس و آموزشگاه‌هايی تحصيل كرده اند كه طالبان و مبارزان خارجی افغانستان در آنجا تعليم مي ديدند. ولی دوره های نظامی را در پايگاه های واقع در افغانستان و يا در دهات كشمير كه به وسيله پاكستان اداره می ‌شود به پايان رسانده اند. گروه های افراطی اسلامی جديدا مدارس علميه در كشمير تاسيس كرده اند.

 مطلبی را كه شورای روابط خارجی آمريكا بدون ذكر از آن مي گذرد ارتباطات بين اين گروه‌ها و سازمان سيای آمريكاست. همان طور كه برژينسكی كه خود عضو شورای روابط خارجی هست متذكر می ‌شود بريگاد اسلامی بين‌المللی يكی از توليدات سازمان سياست.

 

شورشهای ايجاد شده در چين توسط ايالات متحده

برای درك بهتر مفهوم "جنگ نوين" ايالات متحده حائز اهميت است كه به كمك ای.اس.ای به شورش های اسلامی در مرزهای غربی چين با افغانستان و پاكستان نيز اشاره كنيم. در حقيقت چند جنبش اسلامی كه در جمهوري های مسلمان نشين شوروی سابق فعال هستند، در چين نيز در دل جنبش جدايی خواه تركستان و ايغور در منطقه زين جيانگ ايغور حضور فعال دارند. اين گروه های جدايی خواه كه شامل گروه های تروريست تركستان شرقی "حزب اصلاح‌طلب اسلامی” ، "اتحاد و وحدت ملی تركستان شرقی”، " سازمان آزادی ايغور" و"حزب جهاد ايغور" آسيای مركزی مي باشند از طرف گروه القاعده تعليم نظامی و پشتيبانی مادی مي شوند.

هدف اين شورش های اسلامی در چين كه به پشتيبانی ای.اس.ای پاكستان و القاعده انجام مي شوند ايجاد يك خلافت در منطقه است.

اين دستگاه خلافت، كشورهای ازبكستان، تاجيكستان، قرقيزستان و منطقه خودمختار ايغور در چين (تركستان شرقي) را دربرمی گيرد. طرح خلافت در حقيقت اقدامی برعليه تماميت ارضی چين است. اين جنبش های جدايی خواه با حمايت مالی "بنيادهای” وهابيون و دولت های حوزه خليج فارس در مرزهای غربی چين در خدمت منافع استراتژيك ايالات متحده در آسيای مركزی هستند. علاوه بر آن برخی از محافل قدرتمند آمريكايی از جدايی ‌خواهان تبت نيز حمايت می كنند. واشنگتن با پشتيبانی نهایی از جدايی خواهی در منطقه زينگ جيانگ ايغور كه توط ای.اس.ای انجام مي دهد در حقيقت به دنبال ايجاد آشوب و هرج و مرج در جمهوری خلق چين است. علاوه براين "عمليات مخفی” ايالات متحده به صورت علنی پايگاه های نظامی خود را در افغانستان و چند جمهوری اتحاد شوروی سابق، در جوار مرزهای غربی چين  مستقر كرده است. ميليتاريزاسيون دريای چين (جنوبي) و تنگه تايوان در خدمت همين استراتژی قرار دارد.

سياست خارجی ايالات متحده در جهت جلوگيری از بنيادگرايی اسلامی نيست، بلكه دقيقا برعكس بالا بردن موج بنيادگرايی اسلامی در خاورميانه و آسيای مركزی از اهداف پنهانی واشنگتن است. سياستهای جديد ايالات متحده بيش از پيش در جهت پشتيبانی از بنيادگرايی و تروريسم بين‌المللی قرار دارد. هدف ايالات متحده دامن زدن به آشوب در جوامع مختلف برای جلوگيری از اتحاد جنبش های اجتماعی است كه مي توانند به مخالف با امپراطوری آمريكا اقدام نمايد. به همين لحاظ واشنگتن از طريق عمليات مخفی سازمان سيا به رشد بنيادگرايی اسلامی در چين و پاكستان كمك مي نمايد. در كليه كشورهای در حال توسعه رشد سازمان های بنيادگرا و سكتاريست در جهت تامين منافع آمريكاست. اين جنبش های گوناگون و شورش های مسلحانه بيشتر در كشورهايی بروز می ‌كند كه نهادهای ملی دولتی زير تاثير اصلاحات اقتصادی تحميلی از طرف صندوق بين‌المللی پول نابود شده اند. سياست های اقتصاد درمانی صندوق بين‌المللی پول تقريبا هميشه موجد برخوردهای قومی و اجتماعی است و به نوبه خود اين وضعيت باعث ظهور بنيادگرايی و خشونت مي شود. سازمان های بنيادگرا نهادهای لاييك را نابود مي كنند و خود جانشين آن ها مي شوند. به بيان ديگر بنيادگرايی به تفرقه قومی و اجتماعی كمك می ‌كند و باعث می ‌شود مردم نتوانند به صورت يكپارچه با امپراطوری آمريكا مخالفت كنند. اين سازمان ها مثل طالبان مي توانند "مواضع ضد عمو سامی” به خود بگيرند كه به هيچ عنوان نمي تواند منافع اقتصادی و ژئوپوليتيك آمريكا را  به طور واقعی تهديد كند.

 

  

جنگ و جهانی شدن

فصل سوم

جنگ شيعه با شيعه
خطری كه ايران را تهديد می كند

ايران با اطلاع و نظارت دولت آمريكا مقادير مهمی راكت های 107 ميليمتری و 122 ميليمتری و همچنين موشك انداز و.ب.ر- 230 چينی را كه در ايران ساخته می‌شود به ارتش بوسنی تحويل داد. علاوه بر اين چهارصد نفر از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تجهيزات كامل وارد بوسنی شدند. سازمان سيا در جريان اين عمليات بود و می دانست كه تعدادی ازا ين 400 نفر با هدف انجام عمليات تروريستی در اروپای غربی به بوسنی اعزام شده اند.(از كتاب تحقيقاتی "جنگ و جهانی شدن")

 

تحقيقات بسيار ارزشمند "ميشل شوسودفسكی” تحت عنوان " جنگ و جهانی شدن"، می توانست در اوج جنجال تبليغات جهانی برای آماده سازی افكار عمومی جهان جهت حمله نظامی به عراق، به عنوان يك تحقيق پايه ای مورد توجه قرار گيرد، اما چنين نشد. يورش شبكه های تلويزيونی جهانی فرصت تفكر برای كسی باقی نگذاشت. ميشل شوسودفسكی استاد دانشگاه در اوتاوای كاناداست و تحقيقات وی به زبان‌های انگليسی و فرانسه و چندين زبان ديگر منتشر شده است.

آنچه در اين كار تحقيقی ارزنده (در كنار روابط كاخ سفيد با صدام حسين) برای مردم ايران حائز اهميت تاريخی است، نقشی است كه بخشی از حاكميت جمهوری اسلامی كه اكنون نيز قدرت واقعی را در اين حاكميت در اختيار دارد در حوادث مورد بررسی در اين تحقيق داشته است. بخشی كه از دخالت در افغانستان و قرار گرفتن در كنار مرتجع ترين گروه های مذهبی آلت دست سازمان های جاسوسی جهان درس لازم را نگرفت و ارتش امريكا را در مرزهای شرقی كشور به صف كرد. آن ها را با شعار "ضد امريكائی” و به آتش كشيدن مشمئز كننده و پوچ ارتش امريكا در خيابان های تهران، در عمل پايگاه های هوائی استراتژيك "شيندان" و "خوست" را به سكوهای پرش ارتش امريكا عليه تماميت ارضی ايران تبديل كرده و زمينه ساز استقرار امريكا در افغانستان و اين پايگاه ها شدند!

آن ها از جنگ فرسايشی با عراق نيز درس نگرفتند. يكصد ميليارد دلار خسارت جنگی، حاصل صدور جمهوری اسلامی به جهان اسلام و فتح كربلا و رسيدن به قدس شريف شد!

در نمازهای جمعه تهران آيت الله جنتی و هاشمی رفسنجانی از فتوحات پياپی عليه ارتش صدام و فتح قريب الوقوع كربلا و نجف سخن گفتند و خطبه خواندند. هر بار و هر جمعه مردم سه بار صلوات فرستادند و برای امريكا و صدام حسين طلب مرگ كردند و اين درحالی بود كه سرنخ ادامه جنگ در دست امريكا بود و طرفداران شعار "جنگ جنگ تا پيروزی” خزانه كشور را همراه لوله های نفت به جيب بزرگ ترين كمپانی های نفتی و تسليحاتی امريكا وصل كرده بودند.

جنگ پايان يافت، خسارات باقی ماند، هزاران نيروی جوان انقلابی آرمان خواه كشور دركنار يك ميليون كشته و مجروح جنگی در جبهه به خاك افتادند، شهرهای بزرگ خوزستان نابود شدند، از درون شبكه های خريد اسلحه جمهوری اسلامی، سازمان های جاسوسی امريكا وانگليس تا مغز استخوان ستاد جنگ، فرماندهی سپاه، شورای تبليغات اسلامی و سرانجام "حاكميت مافيائی بازار- روحانيون" نفوذ كردند، كه بخش عمده حوادث 6 سال گذشته و اميدوار ساختن مردم به نجات دهنده ای از خارج كشور( كه جز امريكا نيروی ديگرنمی تواند باشد!) حاصل آن است.

پايان جنگ با عراق و به زانو در آمدن خزانه كشور و به خاك افتادن يك ميليون ايرانی، هم زمان شد با فروپاشی اتحاد شوروی و تغيير فاجعه بار توازن قدرت جهانی. رويدادی كه سهم و نقش حاكميت جمهوری اسلامی در آن كم نبود.

جهان سرمايه داری به رهبری امريكا جبهه جديدی را در اروپای شرقی گشود. تجزيه جمهوری چكسلواكی به دو جمهوری اسلواك و چك، تبديل آلبانی به سكوی نظامی در بالكان و پاره پاره كردن جمهوری فدراتيو يوگسلاوی، كه دشوارترين و پيچيده ترين عمليات در همين بخش سوم صورت گرفت. ماجراجويانی كه می خواستند از كربلا به قدس شريف بروند، هنوز جنازه ده ها هزار قربانی جنگ با عراق را از بيابان های جبهه جنگ با عراق به ايران منتقل نكرده راهی بوسنی شدند. آيت الله جنتی، روحانی فاجعه آفرينی كه علاوه بر رياست بر شورای نگهبان و شورای تبليغات اسلامی، پدرخوانده انصار حزب الله و گروه های فشار و ترور داخلی است مبتكر اعزام نيروی نظامی و تبليغاتی به بوسنی شد و خود نيز علنی و غير علنی بارها راهی آن ديار شد. در بخش سوم گزارش تحقيقی شوسودفسكی به اين ماجراجوئی نيز پرداخته شده است. شركت تازه تاسيس هوائی هاشمی رفسنجانی "ماهان" از دل اين ماجراجوئی پرهزينه جديد سر برآورد، همچنان كه تيم های ترور در اروپا و امريكای لاتين از كنار آن بيرون آمدند. پول حاصل از نفت ايران اين بار در بوسنی به جيب امريكائی ها و شركت های بزرگ اسلحه سازی رفت و جمهوری اسلامی جاده صاف كن كاخ سفيد در بوسنی شد. چند سردار و خبرنگار جنگی ماجراجوئی اسلامی در بوسنی به اروپا گريختند و پناهنده شدند و قاچاقچيان عتيقه و شبكه شستشوی پول قاچاق مواد مخدر از تهران به بوسنی و از بوسنی به پراگ( پايتخت جمهوری چگ) پل ارتباطی زدند. وقتی حاكميت بوسنی كاملا در اختيار حاكميت امريكائی قرار گرفت و اين جمهوری مسلمان نشين يوگسلاوی سابق به مهم ترين پايگاه نظامی امريكا در بالكان تبديل شد، پاسدار و مبلغ اعزامی جمهوری اسلامی را يا بيرون كردند و يا به شبكه القاعده وصل كردند تا بعدا و در حوادث ديگری به خدمت گرفته شوند. هيچ مقامی در جمهوری اسلامی تاكنون پيرامون اين نقش جمهوری اسلامی در بوسنی سخن نگفته است، اما مگر اسناد اين گونه نقش آفرينی ها تا پايان مخفی می ماند؟ بی شك نه!

فرماندهان سپاه، واحد جنبش های رهائيبخش اسلامی سپاه پاسداران و مبلغان شورای تبليغات اسلامی همراه فرمانده آن "آيت الله جنتی" و فرماندهان سه لشكر قدس، محمد و بدر كه با القاعده عهد اخوت اسلامی دارند دست از پا دراز تر از بوسنی بازگشتند! و بزرگراه بالكان را برای امريكا باقی گذاشتند تا به مثلث طلائی در مرزهای مشترك ايران-افغانستان- پاكستان وصل كند: در خدمت امريكا، با شعار مرگ بر امريكا!

ارتش امريكا كه عزم خود را برای برداشتن دوست و همكار قديمی خويش در منطقه جزم كرد، صدام حسين يك هفته هم در بغداد دوام نیاورد. نوبت به حكومت جانشين رسيده است. رويای حضور و صدور جمهوری اسلامی با ترور سيد مجيد خوئی در نجف آغاز شد. تروری كه سرآغاز جنگ شيعه با شيعه در عراق است و از دل آن شايد ابتدا منطقه خودمختار و فقير نجف دركنار كردستان و دولت مركزی بيرون بیاید. در ابتدا، زيرا در گام های بعدی می تواند تجربه يوگسلاوی در منطقه پياده شده و بخش هائی از خوزستان ايران نيز بدان ضميمه شود. مهم جرقه اول است و تشويق آن ها كه در 24 سال گذشته هرجا آشی پخته شده فراش و خطيب آن شده اند و حالا زير عبای سيد باقر حكيم و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق روياهای خود را می پرورانند. شايد در آينده ای كه چند سالی بيش نخواهد پائيد اسناد جنگ شيعه با شيعه در خليج فارس نيز نوشته شود و نام نقش آفرينان مذهبي- حكومتی آن در جمهوری اسلامی نيز در فصل از تاريخ ثبت شود!

 

بخش سوم  

 

پشتيبانی واشنگتن از تروريسم بين‌المللی

دولت بوش " شبكه اسلامی بنيادگرا" را خطری جدی برای ايالات متحده اعلام می‌كند و آن را مسئول حملات تروريستی يازدهم سپتامبر می داند. اما همين شبكه اسلامی يكی از اجزای مهم "عمليات مخفی” سيا در بسياری از كشورهای جهان بوده و منجمله در كشورهای حوزه بالكان، اتحاد شوروی سابق، هند و چين در خدمت سياست خارجی آمريكا قرار گرفته است.

در همان زمانی كه مجاهدين بنيادگرا به نفع امريكا درحال جنگ هستند، اف.بی.آی. كه سازمان پليس داخلی ايالات متحده است - و از بعضی جهات مستقل از سازمان سيا عمل می‌كند-  برعليه همين مجاهدين كه آنان را تروريست مينامد اعلام جنگ می كند، و اين در حالی است كه سازمان سيا از زمان حضور ارتش شوروی در افغانستان تاكنون به همين تروريست های بين‌المللی مخفيانه كمك می رساند.

با توجه به اين كه سازمان سيا اعتراف كرده كه در دوران جنگ سرد از بن‌لادن به عنوان يك "ابزار اطلاعاتی" استفاده مي كرده،  دولت ايالات متحده نمی تواند رابطه خود را با بن‌لادن انكار نمايد ولی مدعی است اين ارتباط مدت زمان زيادی است كه ديگر قطع شده است!

سازمان سيا اصطلاح "ابزار اطلاعاتی” را چنين تعريف می كند كه برخلاف يك مامور مستقيم اطلاعات كه بايد در صورت لزوم تا حد فدا كردن خود برای منافع آمريكا پيش رود، يك "ابزار" اطلاعاتی كافيست كه در جهت منافع سياست خارجی ايالات متحده قرار داشته باشد. اين ابزارهای اطلاعاتی غالبا خود نمی دانند كه در حال انجام وظيفه‌ای هستند كه سازمان سيا برعهده آنان گذاشته و به اجرای آن در صفحه شطرنج ژتوپوليتيك مامور كرده است. برای اين كه اين ماموريت ها "موفق" شود، سازمان سيا از سرويس های مختلف جاسوسی نظير سازمان اطلاعات نظامی پاكستان موسوم به ای.اس.ای استفاده می‌كند.

 

 نظريه "چرخش" (1)

از يازدهم سپتامبر بدين سو برخی رسانه های گروهی آمريكا با پذيرش ارتباط بن‌لادن با سازمان سيا آن را واقعه ای مربوط به دوران جنگ شوروی و افغانستان اعلام مي كنند. آنان بدين وسيله اقداماتی را كه سازمان سيا بعد از جنگ سرد در جهت تقويت و رشد سازمان های بنيادگرا كرده است مسكوت می گذارند و واقعيت را در مورد عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر تحريف می كنند.

مثال روشن در اين مورد تئوری موسوم به "چرخش" است كه رسانه ها سعی می كنند آن را به نحوی عنوان كنند كه گويی "ابزار اطلاعاتی" بر ضد كسانی كه آن را تربيت كرده اند "چرخش" كرده است. يا به قول آنان " چيزی كه خودمان درست كرديم در دامن خودمان منفجر شد". اينان با سفسطه گرايی خاصی سياست آمريكا را توجيه می كنند و می خواهند وانمود كنند كه آمريكا و سازمان سيا مظلوم واقع شده اند.

مثلا به نوشته روزنامه گاردين "سلاح هايی كه ايالات متحده و بريتانيای كبير به همراه متدهای پيشرفته جنگی در اختيار مجاهدين قرار دادند به فاجعه در غرب ختم شد و براساس پديده "چرخش" برعليه كسانی مورد استفاده قرار گرفت كه آن ها را تهيه ديده بودند". با آن كه رسانه های گروهی آمريكا خود اعتراف می كنند كه روی كار آمدن دولت طالبان در افغانستان ناشی از كمك های پنهانی است كه ايالات متحده به مجاهدين و گروه های بنيادگرا كرده است، اما بلافاصله پس از قبول اين واقعيت آن را رها كرده و به سراغ توطئه ای كه اسامه بن‌لادن با حيله گری برعليه سيا ترتيب داده است می روند و چنان مطرح مي كنند كه گويی پسری به پدرش خيانت كرده است. تئوری "چرخش" دروغ محض است. سيا به هيچ عنوان ارتباط خود را با شبكه بنيادگرايان اسلامی قطع نكرده است.

 

تكرار "ايران گيت" در بوسنی

چه كسی می تواند اليورنورث و گروه مخالفان دولت نيكاراگوئه موسوم به "كنترا" را از ياد ببرد؟ آيا می توان اسلحه های خريداری شده از عوايد قاچاق مواد مخدر در دروان دولت ريگان و تجهيز كنترا را برای جنگ برعليه دولت ساندينست ها از سوی واشنگتن از ياد برد؟ همين روش در سال 1990 در بالكان برای تحويل اسلحه به مجاهدين اسلامی در پيش گرفته شد. مجاهدينی كه در صف ارتش مسلمان بوسنی برعليه فدراسيون يوگسلاوی مبارزه می كردند.

در طول دهه نود، سيا به واسطه سرويس اطلاعات نظامی پاكستان به ارتش مسلمان بوسنی در جنگ داخلی يوگسلاوی مزدور و "مجاهد" تحويل می داد. در سی يكم اكتبر 1994 سرويس خبری دفاعی بين‌المللی لندن گزارش داد كه "براساس منابع موثق ايالات متحده به نيروهای مسلمان بوسني- هرزه گوين در تمرينات نظامی كمك كرده و اسلحه در اختيار آنان قرار مي دهد و بدين سان آشكارا توافق نامه های سازمان ملل را نقض می‌كند." براساس همين گزارش سازمان های آمريكايی به مسلمانان بوسنی اسلحه های ساخت چين، كره شمالی و ايران را تحويل می دهند. همين منابع گزارش می دهند كه ايران با اطلاع و نظارت دولت آمريكا مقادير مهمی راكت و تجهيزات نظامی تحويل ارتش مسلمان بوسنی داده است. از جمله اين مهمات راكت های 107 ميليمتری و 122 ميليمتری و همچنين موشك انداز و.ب.ر- 230 چينی را كه در ايران ساخته می‌شود مي توان نام برد. علاوه بر اين چهارصد نفر از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تجهيزات كامل وارد بوسنی شده‌اند. همين منابع عنوان می كنند كه سازمان سيا در جريان اين عمليات نيز بوده و گفته مي شود تعدادی ازاين 400 نفر با هدف انجام عمليات تروريستی در اروپای غربی به بوسنی اعزام شده بودند. در همين دوران يعنی در سپتامبر و اكتبر 1994 تعداد قابل ملاحظه ای از مجاهدين "افغان" مخفيانه به پلوس در كرواسی منتقل و از آنجا با پاسپورت های جعلی برای خدمت در ارتش مسلمان بوسنی به كوپرز، زنيكا و بانچالوكا اعزام شدند. تا پايان سال 1994 اين نيروها به پيروزی‌های قابل توجهی دست يافتند. براساس منابع مطلع در سارايوو، نيروهای اسلامی از كمك يك گروه بنگلادشی حافظ صلح سازمان ملل در يوگسلاوی برخوردار بودند كه در اوايل سپتامبر 1994 جانشين يك گروه فرانسوی شده بود.

"واحدهای واكنش سريع آمريكايی كه مجهز به وسايل ارتباطی و شناسايی بودند مجاهدين را هنگام ورود به كروواسی همراهی می كردند. براساس منابع ما نظاميان آمريكايی ماموريت داشتند شبكه فرماندهی كنترل ارتباطات و اطلاعات را ايجاد كرده و حمله های ارتش مسلمان بوسنی را - در همراهی با مجاهدين و نيروهای كروات بوسني- در كوپرز، زنيكا و بانچالوكا پشتيبانی و هماهنگ نمايند. اخيرا (سال 94) چند حمله از بانچالوكا و زنيكا كه منطقه تحت حفاظت سازمان ملل متحد هستند به نيروهای يوگسلاو صورت گرفته است. دولت آمريكا در تمام مراحل جنگ تحريم سازمان ملل و ممنوعيت مسلح كردن نيروهای درگير در يوگسلاوی سابق را نقض كرده و فعاليتهای مخفی خود را همچنان ادامه مي دهد. در دو سال گذاشته (1994) ايالات متحده سه هيئت بلند پايه را برای ترغيب دولت يوگسلاوی به تبعيت از آمريكا به آنجا اعزام نموده است كه موفقيتی بدست نياورده است. قابل ذكر است كه يوگسلاوی تنها كشور منطقه است كه تاكنون سياست های آمريكا را نپذيرفته است. " (همان منبع)

  

منابع موثق

شايد باوركردن اين امر مشكل باشد كه حزب جمهوريخواه آمريكا خود در گزارشی به كنگره، ارتباط دولت كلينتون را با شبكه بنيادگرايان اسلامی بوسنی با ارائه اسناد كامل فاش كرده است. كميته حزب جمهوريخواه در اين گزارش به كنگره آمريكا جزئيات كامل ارتباط دولت كلينتون با بنيادگرايان اسلامی را جهت تبديل بوسنی به يك پايگاه نظامی بنيادگرايان آشكار ساخته است. به نوشته گزارش"اين اقدام با به خدمت گرفتن هزاران مجاهد" از شبكه مبارزان اسلامی دنيای اسلام صورت گرفته است. در اين گزارش كه اسناد كامل آن نيز ارائه شده گفته می‌شود: "بدترين تهديد برای نيروهای حفظ صلح در بوسنی و هرزه گوين و مهمتر از آن برای نظاميان آمريكايی مامور در منطقه آن است كه دولت كلينتون همكاری خود را با ايران برای تحويل اسلحه به نيروهای اسلامی سارايوو از مردم و كنگره آمريكا مخفی كرده است. اين تصميمی است كه كلينتون مستقيما در آوريل 94 به درخواست آنتونی ليك ( وی اكنون در مقام رياست شورای امنيت ملی است) و سفير ايالات متحده در كروواسی پيتر گالبريث اتخاذ كرده است. (اطلاعيه به كنگره در شانزده ژانويه 1997)

براساس گزارش لوس آنجلس تايمز( كه به منابع اطلاعاتی مخفی متكی است) اين تصميم نقش مهمی در نفوذ نيروهای ايرانی به بوسنی بازی كرده است. هم زمان با ورود نيروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران و نيروهای اطلاعاتی آن (وزارت اطلاعات و امنيت) به بوسنی، هزاران "مجاهد" ديگر نيز از چندين كشور اسلامی وارد بوسنی شدند. اين مجاهدين به همراه بعضی از سازمان های بنيادگرا از كشورهايی نظير برونی، مالزی، پاكستان، عربستان سعودی، سودان و تركيه به اين كشور اعزام شدند. در اين ميان مي توان از جمله به ورود داوطلبان سازمان به اصطلاح "بشردوستانه" تی.دبليو.ار.ا. كه مقر آن در سودان است اشاره كرد.

 

دولت كلينتون در مسلح ساختن گروه های بوسنی شركت مستقيم داشت و از جمله وظيفه آزمايش و بررسی فنی موشك های ساخت ايران برعهده مستشاران آمريكايی گذاشته شده بود. سازمان تی.دبليو.ار.ا اشاره شده در بالا نيز كه به دروغ سازمان بشردوستانه معرفی شده در سودان تاسيس و يكی از عوامل مهم مسلح ساختن گروه های مسلمان بوسنی مي باشد. اين سازمان با شخصيت های مهم شبكه تروريسم اسلامی از جمله شيخ عمر عبدالرحمان (كه در رابطه با حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی در سال 93)، مجرم شناخته شد  و اسامه بن‌لادن كه منبع تامين مالی تعداد زيادی از گروه های بنيادگراست در ارتباط مي باشد.

گزارش حزب جمهوريخواه بدون هيچ نوع شبهه ای همكاری دولت كلينتون را با تعداد زيادی از گروه های بنيادگرای اسلامی منجمله شبكه بنيادگرای القاعده تاييد می‌كند. اما قصد جمهوري خواهان در حقيقت مبارزه با دولت كلينتون بود و نه زير سئوال بردن اين اقدامات. و چون در آن زمان چشم تمام مردم آمريكا به مسئله رابطه نامشروع كلينتون و مونيكا لوينسكی دوخته شده بود، جمهوري خواهان ترجيح دادند يك افتضاح "ايران گيت" ديگر اين بار در رابطه با بوسنی به راه نياندازند و توجه مردم آمريكا را از ماجرای مونيكا لوينسكي(معشوقه و منشی كلينتون) منحرف نكنند. جمهوريخواهان در اين دوران بركناری كلينتون را به دليل آن كه به مردم آمريكا درباره رابطه خود با لوينسكی دروغ گفته بود مي خواستند. اما در مورد دروغ بزرگ تر كه در رابطه با قاچاق مواد مخدر و عمليات مخفی دربالكان بود، دمكرات ها و جمهوري خواهان زير فشار پنتاگون و سيا به توافق رسيدند و ماجرا را ختم كردند.

  

از بوسنی تا كوزوو

مدل بوسنی كه در گزارش كميته حزب جمهوريخواه به كنگره با اسناد كامل افشا شده بود، دقيقا در كوزوو نيز اجرا شد. تنها تفاوت آن با مدل بوسنی در اين بود كه در كوزوو دولت آمريكا و ناتو متحدا عمل كردند.

در سال های 1998-1999 مزدوران "مجاهد" از كشورهای خاورميانه و آسيای مركزی برای مبارزه در كنار "جبهه آزاديبخش كوزوو" موسوم به "اوچيكا" به كوزوو اعزام شدند. اوچيكا بعدا با ناتو در قسمت اعظم جنگ برعليه يوگسلاوی از نزديك همكاری كرد. براساس گزارش های منابع نظامی بريتانيا وظيفه تعليم و مسلح كردن اوچيكا به سازمان ضداطلاعاتی دفاعی آمريكا د.ای.ا. (ديفنس انتليجنت ايجنسي)، سرويس مخفی بريتانيا (ام.آی.6) ، اعضای فعال و قديمی گروه هوابرد بريتانيا (اس.آ.اس.)  و به سه شركت خصوصی سرويس های امنيتی بريتانيا و ايالات متحده واگذار شد.

مقامات بلند پايه بريتانيا معتقدند كه سازمان ضداطلاعاتی ارتش آمريكا - دی.ا. ا.- برای تعليم نظامی اوچيكا نيازمند سرويس مخفی بريتانيا مي باشد. متعاقب آن ام.آی.6 با دو شركت خصوصی سرويس امنيتی بريتانيا به توافق رسيد. اين دو شركت به نوبه خود با اعضای تيپ هوابرد تماس گرفتند و ليست سلاح و مهمات مورد نياز اوچيكا را تهيه كردند.

هم زمان با اين عمليات و قبل از آن كه ناتو بمباران يوگسلاوی را آغاز كند، اعضای گروه هوابرد بريتانيا (اس.آ.اس.)‌ در ماه مارس 1999 در كوزوو مستقر شدند. هنگامي كه نيروهای ويژه بريتانيا در شمال آلبانی سرگرم تعليم نظامی جبهه آزاديبخش كوزوو بودند، نظاميان ترك و افغان كه با كمك مالی "شبكه اسلامی” به آنجا اعزام شده بودند با بريتانيايی ها درمورد تاكتيك های جنگ چريكی و جنگ های نامنظم همكاری و هماهنگی داشتند. بن‌لادن نيز شخصا به آلبانی مسافرت كرد. او يكی از گروه های متعدد بنيادگرايان را كه به آنجا اعزام كرده بودند رهبری مي كرد. وی احتمالا در سال 94 نيز اقداماتی را در آلبانی انجام داده بود. منابع آلبانيايی مطلعند كه "سالی بريشا" كه در حال حاضر رييس‌جمهور آن كشور است با گروه هايی كه اكنون به عنوان بنيادگرا معروفند ارتباط داشته است. گزارش فرانك سيلوفر درمقابل كميته قضايی مجلس نمايندگان آمريكا موضوعی را كه به طور كامل از مردم آمريكا پنهان نگه داشته شده فاش می‌كند و نشان مي دهد كه بخش اعظم بودجه اوچيكا از طريق قاچاق مواد مخدر تامين می‌شود. آلبانی و كوزوو در قلب "بزرگراه بالكان" قرار دارند، بزرگراهی كه "مثلث طلايی" افغانستان و پاكستان را به بازار مواد مخدر اروپا متصل می‌كند و هشتاد درصد هرويين اروپا از آن عبور می‌كند.

 

گزارش كنگره آمريكا 13 دسامبر 2000

از اظهارات رالف موچك از مسئولان سازمان پليس بين‌الملل – انترپول- در مقابل همين كميته قضايی چنين برمی آيد كه وزارت خارجه آمريكا اوچيكا را يك گروه تروريستی می داند كه بودجه خود را از طريق قاچاق مود مخدر و كمك مالی بعضی كشورهای اسلامی و شخصيت ها كه در ميان آنان بن‌لادن قرار دارد تامين می‌ كند. موضوع ديگری كه بن‌لادن را به اوچيكا مرتبط می نمايد حضور برادر يكی از رهبران اسلامی "جهاد" مصر است كه به مثابه فرمانده يكی از گروه های اوچيكا در جنگ كوزوو شركت داشته است. اين شخص يكی از فرماندهان نظامی شبكه اسلامی القاعده اسامه بن‌لادن مي باشد. (گزارش كنگره امريكا 13 دسامبر 2000)

 

مادلن البرايت از اوچيكا پشتيبانی می‌كند

اما دولت آمريكا به هيچ عنوان ارتباط اوچيكا با تروريسم بين‌المللی و جنايت های سازمان داده شده را كه در كنگره آمريكا با جزييات تمام فاش شده بود در نظر نمی گرفت. چند ماه قبل از بمباران يوگسلاوی، مادلن البرايت وزير امور خارجه آمريكا سعی نمود به اوچيكا "مشروعيت سياسی" بدهد و ناگهان اين گروه شبه نظامی به يكی از "نيروهای دمكراتيك" كوزوو تبديل شد. اولبرايت از اين طريق به ديپلماسی بين‌المللی خود سرعت بخشيد و به اوچيكا نقش مهمی در "مذاكرات صلح" به نتيجه نرسيده رامبويه در آغاز سال 99 واگذار شد. در همين دوره اوچيكا روابط خود را با گروه های بنيادگرا و منجمله شبكه بنيادگرای القاعده گسترش داده و محكم تر می كرد.

 

كنگره آمريكا با سكوت از تروريسم دولتی حمايت می‌كند

درحالي كه مدارك موجود همكاری مشترك اوچيكا و گروه القاعده اسامه بن‌لادن را تصديق می‌كند، اين امر مانع از آن نمي شود كه دولت كلينتون و بعدا دولت بوش به اين گروه كمك كنند و به آن اسلحه و مهمات تحويل دهند. اين اسناد نشانگر آن است كه تمام اعضای سنا و مجلس نمايندگان از ارتباط حكومت آمريكا با تروريسم بين‌المللی و القاعده مطلع بوده اند. به قول جان كاسيت از اعضای كنگره در مقابل كميته نيروهای مسلح مجلس: ما در سال 98- 99 با اوچيكا رابطه برقرار كرديم در حالي كه می دانستيم اين ارتباط به نحوی از انحا به بن‌لادن كمك می‌كند.

 

كميته نيروهای مسلح كنگره آمريكا

اعضای كنگره آمريكا كاملا از ارتباط دولت آمريكا با بن‌لادن خبر داشتند. آن ها دقيقا می دانستند كه بن‌لادن كيست: پياده شطرنجی در اختيار دولت كلينتون و بعدا دولت بوش. نتيجتا همگی اعضای كنگره اعم از دموكرات و جمهوريخواه می دانستند كه جنگی كه از فردای يازدهم سپتامبر برعليه "تروريسم بين‌المللی" به راه افتاد براساس برنامه ای بود كه از قبل پيش بينی آن شده بود و به همين دليل متحدا پشتيبانی خود را از دولت بوش در جنگ برعليه بن‌لادن اعلام كردند.

در سال 1999 سناتور جو ليبرمن آشكارا اعلام كرد: "مبارزه برای اوچيكا مبارزه برای دفاع از حقوق فردی و ارزش های آمريكايی است." او درحالی اين را می گفت كه از ارتباط تنگاتنگ ميان اوچيكا و گروه القاعده بن‌لادن با خبر بود. چند ساعت بعد از حمله موشك های آمريكايی به افغانستان در 7 اكتبر 2001 همين سناتور خواهان حمله هوايی به عراق برای مجازات تروريست ها شد و گفت: "ما در حال جنگ با تروريسم هستيم. ما نمی توانيم حملات خود را محدود به بن‌لادن و طالبان نماييم." ليبرمن در حالی ناگهان ضدتروريست شد كه به عنوان عضو گروه سناتوری نيروهای مسلح ، به كليه اسناد كنگره در مورد رابطه اوچيكا و بن‌لادن دسترسی داشت. اين موضع گيري ها نشان مي دهد كه او هنگامی كه حمايت از اوچيكا را حمايت از ارزش های آمريكايی عنوان مي كرد دقيقا مي دانست كه دستگاه دولتی آمريكا و ناتو حامی و پشتيبان بن‌لادن هستند.

 

جنگ مقدونيه

در سال 1999 در هياهوی جنگ در يوگسلاوی، سازمان آزاديبخش كوزوو دامنه فعاليت تروريستی خود را به جنوب كوزوو و مقدونيه گسترش داد و پس از تغيير نام خود به "بريگاد حفاظت از كوزوو" (تی ام كا) سازمان ملل آن را به رسميت شناخت. يعنی از آن زمان به بعد از يك منبع مشروع تامين مالی مي شد و درعين حال از كمك های نظامی مستقيم ايالات متحده بهره مي برد. فرماندهان تی ام كا – يا همان اوچيكا- دو ماه پس از آن كه زير حمايت سازمان ملل تاسيس شد، با استفاده از كمك های مادی سازمان ملل خود را آماده حمله به مقدونيه كردند. اين امر دنباله منطقی سياست تروريستی آن ها در كوزوو بود. روزنامه "اسكوپيه دنويك" در 21 مارس 2000 گزارش داد كه "تی ام كا" ششمين پايگاه عملياتی خود را در جنوب صربستان و در مقدونيه تاسيس كرد. "براساس منابع موثق بريگاد حفاظت از كوزوو (مرتبط با تی ام كا و زير حمايت سازمان ملل) در مارس 2000 ستادهای فرماندهی خود را در شهرهای تتوو، گستيورا و اسكوپيه ايچاد كرده و در حال تاسيس پايگاه های دبار و استروگا (در همسايگی آلباني) هستند و اعضای آن ها كدهای شخصی معينی دارند." (همان منبع و اخبار بی بی سی 24 مارس) .

 

همكاری شبكه اسلامی و ناتو در مقدونيه

مزدوران خارجی كه در سال 2001 در مقدونيه و در صف آ.ال. ان. (كه خود را وابسته به اوچيكا مي داند) مبارزه می كردند، مجاهدينی بودند كه از كشورهای شوروی سابق، خاورميانه و آسيای مركزی به آنجا اعزام شده بودند. در داخل مجموعه ای كه با دولت مقدونيه می جنگيدند علاوه بر مزدوران مجاهد، مشاوران نظامی آمريكايی، تعدادی از اعضای يك سازمان مزدوران حرفه ای كه با پنتاگون قرارداد دارد و همچنين گروه "سربازان سرنوشت" كه متشكل از مزدوران بريتانيا، هلند و آلمان است به اوچيكا برای مبارزه برعليه دولت مقدونيه پيوسته بودند. بعضی از اين مزدوران قبلا در صفوف اوچيكا و ارتش مسلمان بوسنی در جنگ بوسنی شركت داشتند. رسانه های گروهی و دولت مقدونيه بدون هيچ شبهه ای اعتقاد دارند كه حكومت ايالات متحده و شبكه اسلامی دست در دست ا.ال.ان. در اقدامات تروريستی در مقدوينه شركت داشتند. ا.ال.ان. يكی از شعبه های اوچيكاست. اين گروه و ت.ام.كا كه تحت حمايت سازمان ملل قرار دارند، گروه يگانه ای هستند كه فرماندهان و پرسنل مشترك دارند. فرمانده ت.ام.كا از سازمان ملل حقوق می گيرد اما در كنار مجاهدينی قرار دارد كه برضد نيروهای دولتی مقدونيه مبارزه می‌كند. نيروهای ا.ال.ان. و اوچيكا در همان حالی كه از طرف شبكه القاعده بن‌لادن حمايت مالی می شوند، از پشتيبانی ناتو و سازمان موقت ملل متحد مستقر در كوزوو نيز برخوردارند.

 

مناسبات ريشه دار

بدينسان مشاهده می‌شود كه ارتباط آمريكا با بن‌لادن به سال های جنگ شوروی محدود نمي شود، بلكه همچنان "شبكه اسلامی” يكی از عناصر اصلی "عمليات مخفی” نظامی امريكاست. اين شبكه همچنان با واسطه ای.اس.ای. پاكستان مورد حمايت سيا آمريكا قرار دارد و عمليات نظامی و اطلاعاتی را در مقدونيه و جنوب صربستان زير نظر واشنگتن اجرا مي كند. به عبارت ديگر گروه های تروريستی ا.ال.ان. و اوچيكا، هم از كمك مالی برنامه سازمان ملل برای حفظ صلح استفاده مي كنند و هم از كمك گروه های اسلامی كه در بين آن ها شبكه القاعده قرار دارد برخوردارند. در اين ميان عوايد قاچاق مواد مخدر را هم كه با همكاری دولت آمريكا به دست می آيد نيز بايد به منابع اين سازمان ها اضافه كرد.

چندين گروه اسلامی مجاهدينی را كه در صف ا.ال.ان. مبارزه می كنند جمع آوری می كنند. مستشاران نظامی آمريكايی و مزدوران غربی كه از كشورهای عضو ناتو می باشند همراه با مجاهدين به خدمت گرفته شده از كشورهای خاورميانه و آسيای مركزی دوش به دوش هم در كنار ا.ال.ان. مي جنگند و در همان حال رسانه های گروهی ايالات متحده از تئوری "چرخش" دم می زنند و مدعی هستند كه "ابزارهای اطلاعاتی” برعليه كسانی كه در گذشته آن ها را ايجاد كرده‌ا‌ند چرخش كرده‌اند! در سال 2001 و در همان حوالی حوادث يازدهم سپتامبر در مقدونيه شبكه القاعده با واشنگتن و ناتو همكاری داشت. ارتباط بين حكومت آمريكا و گروه های تروريسم بين‌المللی به وسيله گزارش های رسانه های گروهی، شهود عينی، سندهای تصويری، و همچنين بيانيه رسمی نخست وزی مقدونيه ( كه آمريكا و كشورهای غربی را به پشتيبانی مستقيم از تروريست ها متهم می‌كند ) افشا شده است. در همين دوران آژانس رسمی مقدونيه از ارتباط فرستاده ويژه واشنگتن جيمز پارديو و تروريست های ا.ال.ان. پرده برمی دارد. تمام اين ها نشان مي دهد كه "ابزارهای اطلاعاتی” همچنان در خدمت منافع واشنگتن قرار دارند.

 

سفير ايالات متحده جيمزپارديو

جيمز پارديو وظايف خود را در بالكان از سال 1993 آغاز كرد. وی به مثابه مامور عاليرتبه اطلاعاتی در نزد فرماندهی كل نيروهای آمريكايی در منطقه و به منظور كمك به ارتش مسلمان بوسنی اعزام شد. سرهنگ پارديو ماموريت داشت تا برای ارتش مسلمان بوسنی كمك های بيشتری را جمع آوری كند. اين كمك ها در آن زمان بمثابه "كمك های اجتماعی” قلمداد مي شد. اما گزارش كميته حزب جمهوريخواه به كنگره نشان داد كه ايالات متحده مصوبات سازمان ملل را در مورد تحريم اسلحه به ارتش بوسنی نقض می كرده است. پارديو در گروه مسئولان اطلاعاتی كه از نزديك با رييس شورای امنيت ملی تونی بليك رابطه داشتند نقشی مهم برعهده داشت. او بعدا در مذاكرات صلحی كه در 1995 در "دايتون" برگزار شد به عنوان نماينده وزارت دفاع آمريكا شركت كرد. قبل از شروع بمباران يوگسلاوی در سال 99 از بيل كلينتون به عنوان فرستاده مخصوص برای ثبات نظامی كوزوو ماموريت گرفت. به او به ويژه وظيفه كمك به اوچيكا كه در آن زمان از طرف بن‌لادن نيز حمايت مالی مي شد واگذار گرديد. پارديو نقش مهمی در پياده كردن "مدل بوسنی” در كوزوو و بعدا در مقدونيه ايفا كرد.

 

تلاش دولت بوش برای گمراه كردن مردم آمريكا

دولت بوش جنگ بيسابقه ای را در آسيای مركزی به راه انداخته و ادعا می‌ كند كه در حال مبارزه با "تروريسم بين‌المللی” است. در حالي كه در حقيقت اين تروريسم بين‌المللی يكی از عناصر مهم پيشبرد سياست خارجی ايالات متحده را تشكيل مي دهد. به عبارت ديگر توجيه شروع جنگ در آسيای مركزی چيزی بيش از يك بهانه ساختگی نيست. دولت آمريكا آگاهانه و به عمد مردم آمريكا را فريب مي دهد و گمراه می ‌كند. به ياد بیاوريم كه دقيقا چند ساعت بعد از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی بدون هيچ مدركی اسامه بن‌لادن به عنوان دشمن شماره يك معرفی گشت و در سيزدهم سپتامبر هنگامی كه هنوز تازه تحقيقات اف.بی.ای. شروع شده بود بوش قول داد كه دنيا را به پيروزی رهنمون خواهد كرد.

علاوه براين كليه نمايندگان كنگره و مجلس - به استثنای تنها يك نماينده با جرات و شريف - دولت بوش را در راه اندازی جنگ تاييد كردند. اين نمايندگان همگی به اسناد محرمانه ای كه نشانگر ارتباط سازمان های دولتی آمريكا با تروريسم بين‌المللی بود دسترسی داشتند و نمی توانند اين واقعيت را كتمان كنند. ضمن اين كه بسياری ازاين اسناد به طور عمومی و علنی نيز منتشر شده بود.

 قطعنامه تاريخی كنگره آمريكا كه در چهاردهم سپتامبر توسط نمايندگان مجلس و سنا به تصويب رسيد مقرر می دارد : "رئيس‌ جمهور حق دارد از تمام نيروهای موجود استفاده نمايد و ملت ها، سازمان ها و اشخاصی را كه تشخيص مي دهد در انجام و يا قصد انجام و يا همكاری در حمله تروريستی يازدهم سپتامير شركت داشته اند و يا اين به سازمان ها و اشخاص پناه داده اند (برای جلوگيری از اعمال تروريستی آن ها در آينده) سركوب و مجازات كند" تمام تحليل های ما نشان مي دهد كه سازمان های دولتی آمريكا و همچنين ناتو بعد از پايان جنگ سرد به چنين سازمان هايی پناه داده اند و به آن ها كمك كرده اند. قطعنامه كنگره در چهاردهم سپتامبر مي تواند در يك زمان خاص با تئوری "چرخش" منطبق شده و برعليه مسئولان آمريكايی تروريسم بين‌المللی چرخش كند. اگر اين قطعنامه بخواهد واقعا اجرا شود آنگاه شايد رسوايی جديدی از نوع "اسامه گيت" را شاهد باشيم كه متهمان آن، سازمان ها يا مسئولان بلندپايه دولت كلينتون يا بوش، سيا يا كنگره آمريكا خواهند بود كه با بن‌لادن و شبكه القاعده همكاری كرده اند.

--------------------------

 (1) مترجم اصطلاح "چرخش" را دربرابر واژه انگليسی blowback و فرانسه  revirementبه كار گرفته است. مفهوم اين اصطلاح بازگشت يك عمل برضد عامل آن است. رسانه های گروهی آمريكا اين اصطلاح را در مورد بن‌لادن و شبكه اسلامی به كار می گيرند و منظورشان اين است كه بن‌لادن با وجودي كه دست پروده سازمان اطلاعاتی آمريكا بوده است، اما بعد از جنگ سرد اين دست پرورده برضد پديد اورندگان خود يعنی ايالات متحده "چرخش" كرده است. بحث نويسنده در اين فصل اين است كه نشان دهد آيا واقعا بن‌لادن بعد از جنگ سرد برضد آمريكا "چرخش" كرده يا اين كه آمريكا از وی و سازمان القاعده تا همان سپتامبر 2001 نيز برای پيشبرد سياست خود در جهان استفاده مي كرده است.

 

   

فصل چهارم

نقش سازمان ای.اس.ای. پاكستان در عمليات تروريستی

  دولت آمريكا همواره و با آگاهی كامل از "تروريسم بين‌المللی” برای پيشبرد سياست خارجی خود بهره برداری كرده است و سرويس اطلاعاتی نظامی پاكستان را واسطه اين امر قرار داده است. طنز تاريخ اينجاست كه در حاليكه همه ميدانند شبكه القاعده بن‌لادن با پشتيبانی ای.اس.ای. پاكستان تشكيل شده، دولت بوش در هياهوی حوادث يازدهم سپتامبر از همين سازمان اطلاعاتی پاكستان ميخواهد كه "در مبارزه عليه تروريسم بين‌المللی” به آمريكا كمك كند.

روز سيزدهم سپتامبر يعنی دو روز پس از واقعه يازدهم سپتامبر، مطبوعات آمريكا خبر دادند كه يك هيئت بلندپايه پاكستانی به رياست ژنرال محمد احمد - رييس ای.اس.ای.- برای مذاكره با مقامات وزارت خارجه آمريكا به واشنگتن آمده است.

رسانه های گروهی آمريكايی چنين وانمود كردند كه دولت پاكستان اين هيئت را براساس دعوت رسمی دولت آمريكا و بعد از وقايع يازدهم سپتامبر به آمريكا اعزام نموده، در حاليكه واقعيت چيز ديگری است. براساس گزارش نيويورك تايمز رييس سازمان جاسوسی پاكستان "به هنگام وقايع تروريستی يازدهم سپتامبر" در ايالات متحده حضور داشت. براساس همين گزارش ژنرال احمد برای "مشورت های رسمی ادواری” با همتايان آمريكايی خود به آمريكا رفته بود. اما نيويورك تايمز به "فعاليتهايی كه وی درست يك هفته قبل از عمليات تروريستی در آمريكا انجام داده" اشاره نمی كند. به گزارش نيوزويك " ژنرال احمد به هنگام عمليات تروريستی در واشنگتن بوده و بدليل ممنوعيت پروازهای بين‌المللی همچون بقيه مسافران در آنجا ماند"

درواقع ژنرال احمد در چهارم سپتامبر 2001 يعنی يك هفته قبل از عمليات تروريستی در نيويورك و واشنگتن وارد آمريكا شد. اما تنها پس از حوادث يازدهم سپتامبر و اعلام دعوت بوش از پاكستان برای كمك به مبارزه عليه "تروريسم بين‌المللی” بود كه خبر جلسه 13 سپتامبر وی با مقامات وزارت امور خارجه آمريكا منتشر شد.

روزنامه نيويورك تايمز تاييد مي‌كند كه ژنرال احمد با ريچارد آرميتاژ معاون وزارت امور خارجه آمريكا در روزهای 12 و 13 سپتامبر پشت درهای بسته ملاقات كرده است. در همين روزها ژنرال احمد با سناتور ژوزف بيدن مسئول كميته قدرتمند سناتوری روابط خارجی نيز ديدار ميكند. بتدريج خبرهای گوناگونی از ديدارهای "مشورتی” كه ژنرال احمد با همقطاران آمريكايی اش در هفته قبل از وقايع واشنگتن و نيويورك داشته، منتشر شد. براساس اين خبرها احمد با مقامات سازمان جاسوسی آمريكا – سيا- ، پنتاگون و شورای امنيت ملی در اين دوران ملاقات و گفتگو می كرده است.

از مسائل مورد بحث در اين "ملاقاتهای مشورتی ادورای” هيچ خبری منتشر نشده است. آيا موضوع اين جلسات به نحوی از انحا مربوط به تصميماتی است كه در ديدارهای دوازدهم و سيزدهم سپتامبر اتخاذ شد و براساس آنها پاكستان برای دوران پس از يازدهم سپتامبر به همكار آمريكا تبديل شد؟ آيا برنامه ريزی جنگ در دستور اين جلسات بوده است؟

 

  محور ای.اس.ای. – اسامه – طالبان

در نهم سپتامبر 2001 احمد شاه مسعود رهبر اتحاد شمال افغانستان ترور شد. اتحاد شمال و دولت بوش از دخالت احتمالی سرويس جاسوسی پاكستان در اين واقعه خبر دادند. اطلاعيه رسمی اتحاد شمال تاكيد كرد "محور ای.اس.ای. – طالبان و اسامه" ترور احمد شاه مسعود را بوسيله دو عرب سازمان داده بودند. ... ما معتقديم كه اتحاد مثلث اسامه بن‌لادن – طالبان و سرويس جاسوسی ارتش پاكستان در پشت اين واقعه ميباشد" البته اگر اين اطلاعيه هم نبود قضيه اتحاد ميان طالبان – ای.اس.ای. و اسامه بن‌لادن برهمه عيان بود و از جمله در كنگره آمريكا با جزييات كامل مورد بحث قرار گرفته و اسناد آن منتشر شده بود. (به فصل سوم مراجعه شود)

برنامه كاری رييس سازمان جاسوسی نظامی پاكستان در بازديد رسمی از ايالات متحده آمريكا - چهارم تا سيردهم سپتامبر 2001

 تابستان 2001 –  ژنرال محمود احمد رييس سازمان جاسوسی پاكستان مبلغ 100 هزار دلار به حساب محمد عطا واريز ميكند. (دولت آمريكا بعدا محمد عطا را هدايت كننده نخستين هواپيمايی كه برجهای مانهاتان اصابت كرد، معرفی كرد.)

چهارم سپتامبر- ژنرال احمد برای ديدار رسمی به ايالات متحده آمريكا وارد ميشود
چهارم تا نهم سپتامبر- او با همتاهای آمريكايی خود از جمله ژرژ تنت رييس سيا ديدارهايی انجام ميدهد

نهم سپتامبر – احمد شاه مسعود رهبر اتحاد شمال به قتل ميرسد. اطلاعيه رسمی اتحاد شمال مثلث همكاری اسامه بن‌لادن ، طالبان و ای.اس.ای.. را مسئول قتل مسعود معرفی ميكند
يازدهم سپتامبر – عمليات تروريستی عليه مركز تجارت جهانی و پنتاگون صورت ميگيرد.
دوازدهم و سيزدهم سپتامبرژنرال احمد با ريچارد آرميتاژ معاون وزارت خارجه آمريكا ملاقات مي‌كند و در نتيجه آن تصميم به همكاری ميان ارميتاژ و ژنرال احمد اتخاذ ميشود
13 سپتامبر – ژنرال احمد با ژوزف بيدن رييس كميته روابط خارجی سنا ملاقات مي‌كند عليرغم آنكه دولت بوش از روابط بين اسامه بن‌لادن، طالبان و سرويس جاسوسی پاكستان و نقش آنها در ترور احمد شاه مسعود اطلاع داشت، دو روز قبل از وقايع يازدهم سپتامبر دولت بوش در جلسه وزارت امور خارجه تصميم گرفت "بصورت مستقيم" با سرويس اطلاعات نظامی پاكستان ای.اس.ای. همكاری كند.

رسانه های گروهی غربی از دخالت ای.اس.ای. در ترور احمد شاه مسعود بی اعتنا گذشتند و اين توطئه را حادثه ای عادی جلوه دادند. اين رسانه ها درباره ارتباط ترور مسعود با وقايع يازدهم سپتامبر كه سرانجام آن به اشغال افغانستان ختم شد هيچ پرسشی را مطرح نكردند. بدون هيچ بحث و گفتگويی پاكستان به مقام دوست و هم پيمان ايالات متحده ارتقا يافت.

تمام رسانه های گروهی آمريكا تقريبا همصدا با هم منطق فوق العاده عجيبی را مطرح كردند كه براساس آن چون پاكستان بر رهبران طالبان كه واشنگتن آنان را به پناه دادن بن‌لادن متهم مي‌كند نفوذ دارد، به همين دليل مسئولان آمريكايی از اين كشور تقاضای "همكاری” نموده‌اند.

درورای اعلام "مبارزه بر عليه "تروريسم بين‌المللی” دروغ بزرگی اختراع شده بود كه بنظر ميرسد بجز يك خبرنگار كسی آن را مطرح نكرد. اين خبرنگار هنگام مصاحبه مطبوعاتی كالين پاول در وزارت خارجه آمريكا در سيزدهم سپتامبر از او پرسيد: آيا ايالات متحده پاكستان را يك دوست ميداند يا اين كشور را آنطور كه در گزارش "الگو های تروريسم جهانی” عنوان شده محلی برای آموزش تروريستها؟ پاكستان را جزو كدام گروه بايد به حساب آورد؟"  پاسخ كالين پاول چنين بود: "ما فهرستی از اقداماتی را كه تشخيص داده ايم به نفع ماست  به دولت پاكستان ارائه داده ايم و از اين كشور خواسته ايم كه در اين موارد با ما همكاری كند. درمورد اين اقدامات امروز بعدازظهر با رييس‌جمهور پاكستان صحبت خواهيم كرد."

سندی كه خبرنگار به آن اشاره می كرد يكی از سندهای منتشره از جانب وزارت خارجه امريكاست. بعبارت ديگر اسناد رسمی خود دولت آمريكا جواب بی ربط آقای پاول را نقض می كند. ما عينا قسمتی از اين سند رسمی را نقل ميكنيم : "... پاكستان به طالبان از لحاظ تجهيزات، سوخت، منابع مالی و همكاری و مشاورت نظامی كمك مي‌كند. پاكستان مانع نمی شود كه تروريستهای اين كشور به افغانستان رفته و در كنار طالبان بجنگند. حكومت اسلام‌آباد در جهت محدود كردن فعاليتهای بعضی از مدارس علميه كه در خدمت گرفتن نيرو برای تروريستها هستند هيچ مانعی نگذاشته است."

اين اسناد بدون هيچ نوع شبهه‌ای ارتباط بين رييس‌جمهور پاكستان ( وهمچنين سرويس جاسوسی پاكستان) را با "تروريسم بين‌المللی” تاييد ميكنند. و انگاه دولت بوش به دنبال "كمك" كسانی نظير سرويس جاسوسی پاكستان است كه خود آن را حامی تروريستها ميداند. درخواستی كه شايد ابلهانه باشد اما با اهداف استراتژيك واشنگتن در آسيای مركزی و خاورميانه همآهنگی دارد.

جلسه سيزدهم سپتامبر وزارت امور خارجه كه بين معاون وزارت امور خارجه ريچارد آرميتاژ و ژنرال محمود احمد در پشت درهای بسته برگزار شد، در برنامه ريزی جنگ نقشی مهم بازی كرد. "آقای ريچارد آرميتاژ معاون وزارت امور خارجه فهرست تدابيری را كه دولت پاكستان بايد براساس خواست واشنگتن اتخاذ كند در اختيار رييس ای.اس.ای. قرار داده است"  "بعد از يك مكالمه تلفنی بين كالين پاول وزير امور خارجه آمريكا و پرويز مشرف رييس‌جمهور پاكستان سخنگوی وزارت امور خارجه اعلام كرد كه "پاكستان قول همكاری داده است" كمی بعد در همان روز سيزدهم سپتامبر رييس‌جمهور جرج بوش اعلام كرد پاكستان قبول نموده با ما در مورد تعقيب كسانی كه اين حمله ناجوانمردانه برعليه آمريكا را انجام داده اند همكاری نمايند.

 

ماموريت رييس سازمان جاسوسی پاكستان در افغانستان

در همان روز سيزدهم سپتامبر پرويز مشرف رييس‌جمهور پاكستان قول ميدهد كه رييس ای.اس.ای. را به افغانستان اعزام نمايد تا با طالبان و برای استرداد بن‌لادن مذاكره نمايد. بدنبال اعلام اين مطلب كه تصميم آن احتمالا به درخواست واشنگتن در ديدار بين آرميتاژ و ژنرال احمد گرفته شد، رييس سازمان جاسوسی پاكستان به اسلام آباد برای سازمان دادن ماموريتی ناممكن مراجعت مي‌كند.

"ژنرال احمد به درخواست امريكاييها به قندهار در افغانستان رفت و درخواست گستاخانه خود را با محمد عمر رهبر طالبان در ميان گذاشت و از وی خواست كه يا بايد بن‌لادن را تحويل دهد يا آنكه آمريكا و متحدانش جنگ برعليه طالبان را آغاز ميكنند."

دوبار مذاكرات ژنرال احمد و طالبان نتيجه ای نداد و با شكست مواجه شد. در عين حال "شكست" اين مذاكرات درمورد استراد بن‌لادن خود جزيی از برنامه ريزی امريكاييان برای شروع به جنگ و دخالت نظامی در منطقه بود. يعنی درصورتيكه طالبان حاضر ميشد بن‌لادن را تحويل دهند جنگ برعليه "تروريسم بين‌المللی” از مهمترين توجيه خود محروم ميشد و در آن موقع اگر جنگی برعليه افغانستان صورت ميگرفت مشخص ميشد كه اين حمله براساس منافع استرتژيكی- اقتصادی آمريكا قبل از وقايع يازدهم سپتامبر برنامه ريزی شده است. همزمان با اين وقايع مقامات بلندپايه پنتاگون و وزارت خارجه آمريكا جهت بررسی نهايی نقشه جنگ به اسلام اباد رفت و آمد ميكردند. يكشنبه قبل از شروع بمباران شهرهای اصلی افغانستان (يكشنبه قبل از هفت اكتبر) ژنرال احمد از پست خود تحت عنوان "جابجايی عادی " بركنار شد. بعدا مشخص شد كه وی به مقام بسيار مهم فرمانداری پنجاب در مرزهای غربی با هند منصوب شده است.

 

حلقه مفقوده

چند روز بعد از بركناری ژنرال احمد ، روزنامه تايمز هند در مقاله ای كه تقريبا تمام روزنامه های غربی آن را نديده گرفتند؛ روابط ميان ژنرال احمد و محمد عطا مسئول حادثه تروريستی يازدهم سپتامبر را برملا ساخت. برای كسانی كه در پی درك واقعيت يازدهم سپتامبر هستند از بسياری جهات اين مقاله حلقه مفقوده زنجيری است كه آنان را به حقيقت رهنمون مي‌كند. تايمز هند در شماره نهم اكتبر 2001 مينويسد "درحاليكه سخنگوی دولت پاكستان وانمود مي‌كند ژنرال احمد رييس ای.اس.ای. روز هشتم اكتبر تقاضای بازنشستگی كرده است(روزی كه امريكاييها بمياران افغانستان را شروع كردند) منابع كاملا اگاه روز سه شنبه نهم اكتبرتصديق كردند كه ژنرال احمد بدليل اسنادی كه احتمالا هند در مورد رابطه وی با يكی از عاملان عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر افشا نموده از كار بركنار شده است. مقامات آمريكايی بعد از آگاهی از اينكه ژنرال احمد بواسطه "عمر شيخ" مبلغ صدهزار دلار به يكی از هواپيماربايان يعنی محمد عطا پرداخت كرده است بركناری وی را خواستار شدند. مقامات دولتی تاييد ميكنند كه هند نقش بسيار مهمی در افشای اين مسئله ايفا نموده  است. اين مقامات بدون ذكر جزييات مسئله اذعان دارند كه اطلاعاتی كه هند مخصوصا در رابطه با تلفن جيبی عمرشيخ افشا نموده به اف.بی.آی. كمك موثری در كشف اين ارتباط نموده است. وجود رابطه مستقيم بين سازمان ای.اس.ای. و عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر ميتواند پيامدهای سنگينی بدنبال داشته باشد. ايالات متحده نميتواند باور كند كه ديگر نظاميان بلندپايه پاكستان درجريان اين ارتباط نبوده اند. شواهد وجود توطئه ای وسيع ميتواند اعتماد ايالات متحده را در مورد مشاركت پاكستان در اتحاد ضدتروريستی خدشه دار كند"

براساس تحقيقات اف.بی.آی. محمد عطا هواپيماربايی است كه اولين برج ساختمان تجارت جهانی را مورد هدف قرار داده و احتمالا وی طراح عمليات بوده است. مقاله تايمز هند براساس اطلاعات رسمی تهيه شده كه سرويس اطلاعاتی هند رسما به واشنگتن ارائه داده است. خبرگزاری فرانسه در دهم اكتبر 2001 در همين مورد چنين گزارش ميدهد: برپايه اطلاع يك مقام بلندپايه دولتی هند به خبرگزاری فرانسه ارتباط ژنرال احمد با محمد عطا و انتقال پول به نامبرده جزيی از اطلاعاتی است كه هند رسما به مقامات آمريكايی داده است. وی ميگويد: "اطلاعاتی كه ما به ايالات متحده داده ايم خيلی بيش از دادن يك برگه اطلاعاتی ساده بود كه روابط يك ژنرال "شرور" را با يك اقدام تروريستی نشان دهد"

تحقيقات بعدی اف.بی.آی. اطلاعات سرويس اطلاعاتی هند در مورد ارتباط سرويس مخفی پاكستان - ای.اس.ای. – با تروريستها و انتقال پول بدانان را تاييد كرد.

اف.بی.آی. بدون اينكه به ارتباط ای.اس.ای. با تروريستها اشاره كند به مشخص شدن افرادی اشاره ميكند كه با بن‌لادن مرتبط بوده اند و در حقيقت حواله كنندگان پول به تروريستها می باشند. مسولان اف.بی.آی. در رابطه با حوادث يازدهم سپتامبر به اژانس ا.ب.ث نيوز اعلام كردند كه آنها توانسته اند منبع صدهزار دلار پولی را ردگيری كنند كه از بانكهای پاكستانی به دو بانك در فلوريد به حسابهای محمد عطا متهم به هواپيماربايی واريز شده است. امروز صبح (29 سپتامبر) مجله تايمز نوشت كه بخشی از اين مبلغ تنها چند روز قبل از عمليات تروريستی به آمريكا رسيده است و ميتوان بدون ترديد منشا آن را كه افراد مرتبط با بن‌لادن هستند پيگيری نمود. تمام اين كشفيات تا اين لحظه نتيجه تحقيقاتی  است كه اف.بی.آی. انجام داده و رهبر توطئه و فرستندگان پول و كسانی كه برنامه ريزی و هماهنگی عمليات تروريستی را بعهده داشته اند رديابی كرده است.

 

آيا سرويس اطلاعات نظامی پاكستان در جريان توطئه بوده است؟

افشاگری های "تايمزهند" و تاييد اف.بی.آی. از چند جهت قابل بررسی است و نشاندهنده آن است كه نه تنها رييس سازمان ای.اس.ای. (مظنون به فرستادن پول) و رهبر تروريستهای مركز تجارت جهانی محمد عطا با هم رابطه داشته اند، بلكه بقيه رهبران ای.اس.ای.. هم احتمالا با تروريستها مرتبط بوده اند. تايمز هند تاكيد مي‌كند كه يازدهم سپتامبر يك "تروريسم خودجوش" نيست كه توسط يك هسته از شبكه القاعده انجام شده باشد. اين عمليات مطمئنا توسط يك گروه امنيتی برنامه ريزی و هماهنگی شده كه منشا آن ای.اس.ای.. پاكستان است. همچنين اين مقاله سعی مي‌كند دليل حضور ژنرال احمد و هيئت نمايندگی سرويس اطلاعاتی پاكستان را از يك هفته قبل از عمليات تروريستی در آمريكا پيگيری نمايد و از اين احتمال پرده برميدارد كه آنان طی اين مدت با تروريستها در تماس بوده اند. اما عليرغم آنكه تحقيقات اف.بی.آی. شركت پاكستان در عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر را تاييد می نمايد دولت بوش با تكيه به همكاری دولت پاكستان قصد "مبارزه برعليه "تروريسم بين‌المللی” را دارد.

در اينجا لازم است ياداوری كنيم كه ژنرال احمد با حمايت ايالات متحده به رياست سرويس اطلاعاتی پاكستان منصوب شد. احمد از سال 1999 بمثابه رييس ای.اس.ای.. با همتايان آمريكايی خود در سازمان سيا ، سرويس اطلاعات دفاعی آمريكا - د.ای.آ. - و پنتاگون رابطه مسقيم داشت. همچنين بايد يادواری كرد كه از پايان جنگ سرد تا كنون سازمان ای.اس.ای.. بعنوان سكوی پرتاب "عمليات مخفی سيا در كشورهای حوزه بالكان ، قفقاز و آسيای مركزی را عمل كرده است"

بعبارت ديگر ژنرال احمد در خدمت منافع ايالات متحده قرار داشت. بركناری مشكوك وی كه براساس دستور واشنگتن صورت گرفت نميتواند برآمده از يك اختلاف بنيادين سياسی باشد. اگر پشتيبانی ايالات متحده از طريق ای.اس.ای.. پاكستان نبود، طالبان به هيچ عنوان نميتوانست در افغانستان حكومت تشكيل دهند. مجله جنيس ديفنس در همين رابطه است كه مينويسد: "نيمی از مهمات و قوای كمكی به طالبان از طريق پاكستان و بوسيله سازمان ای.اس.ای.. وارد افغانستان ميشدند، سازمانی كه از حمايت ايالات متحده برخوردار بود. "

علاوه براين قتل رهبر اتحاد شمال احمد شاه مسعود – كه احتمالا ای.اس.ای. در آن دست داشت به هيچ عنوان در سياست خارجی ايالات متحده تاثير نگذاشت. ايالات متحده از پايان دهه هشتاد در جهت تضعيف احمد شاه مسعود عمل كرد و در اين مسير گاه از طالبان و گاه از گروههای شيعی مذهب و گلبدين حكمتيار بهره ميگرفت. دليل ديگر مخالفت آمريكا حمايت مسكو از مسعود بود. بعد از ترور مسعود اتحاد شمال به چند شاخه تقسيم شد. اگر مسعود زنده مي ماند پس از سقوط طالبان بر اثر بمباران آمريكايی ها، وی مي توانست در راس حكومت قرار گيرد.

همانطور كه كميته روابط خارجی مجلس نمايندگان آمريكا تاييد مي كند كمك آمريكايی ها به طالبان از طريق ای.اس.ای. پاكستان و بن‌لادن، بخشی از سياست حكومت ايالات متحده در دوران پس از پايان جنگ سرد است. و چنانكه در گزارش 12 ژوييه مجلس نمايندگان آمريكا به صراحت گفته ميشود: "درتمام اين مدت ايالات متحده آمريكا از طالبان پشتيبانی و حمايت مالی نموده است ..... در پاكستان يك حكومت نظامی زير رهبری رييس‌جمهور مشرف وجود دارد كه در حال مسلح كردن طالبان تا دندان است ...... اجازه بدهيد اضافه كنم كه كمكهای آمريكا همواره به قسمتهای اشغلی توسط طالبان سرازی مي‌شود ..... ما از طالبان پشتيبانی ميكنيم به همين دليل كمكهای ما فقط متوجه اين گروه است ..... و زمانی كه ديگران از خارج سعی ميكنند به بقيه مناطق كمك برسانند وزارت خارجه ما با برنامه های آنان مخالفت مي‌كند .... همزمان با اين مسايل پاكستان به يك عمليات بزرگ جهت تجهيز دوباره طالبان دست زده است كه ميتواند شكست تمام نيروهای ضدطالبان را در منطقه درپی داشته باشد."

 

  

فصل پنجم

فصل دوم کارنامه بوش

 

 

تصرف ذخاير نفتي و لوله هاي عبور گاز

"جنگ جديد آمريكا"، که 11 سپتامبر کلید آن خورده شد، در جهت فروپاشي مرزهاي اقتصاد ملي كشورهاي منطقه و گسترش "بازار آزاد" است. حمله نظامي به افغانستان به رهبري آمريكا ( با همكاري تنگاتنگ بريتانياي كبير) پيش از همه به منافع اتحاد غولهاي نفتي "آمريكايي – انگليسي " و كمپاني هاي بزرگ توليد كننده اسلحه ( لوكهايد مارتين، ريتون، بويينگ ، نورث روپ گرومن و ژنرال ديناميك) خدمت مي كند.

"محور انگليسي – آمريكايي " در آسياي مركزي و خاورميانه در حال شكل دادن به ماشين نظامي خويش در عرصه دفاعي و سياست خارجي است. همسويي منافع اقتصادي بريتانيا و آمريكا در عرصه بانكی، نفت و صنايع دفاعي به هم پيماني دو كشور انجاميده است. اتحاد دو شركت بزرگ نفت انگليس "بريتيش پتروليوم" و شركت نفتي آمريكايي "آموكو" منجر به تشكيل بزرگترين شركت نفتي جهان شد و در جهت نزديكي روابط انگليس و آمريكا نقش مهمي داشت.

ز فرداي جنگ يوگسلاوي در 1999 غول صنايع نظامي انگليس، يعني "بايس ب ا اي" به گروه شركت هاي طرف قرارداد وزارت دفاع آمريكا اضافه شد. جنگ جديد آمريكا در افغانستان تقريبا سه سال قبل از وقايع يازدهم سپتامبر در دست تهيه و برنامه ريزي بود. يعني از همان زمان آغاز جنگ در يوگسلاوي و گسترش ناتو (سازمان اتلانتيك شمالي) با –

پذيرفتن مجارستان، لهستان و جمهوري چك. گسترش ناتو برضد يوگسلاوي و روسيه بود. در آوريل 1999 حدود يكماه پس از بمباران يوگسلاوي دولت كلينون گسترش ناتو در شوروي سابق را هم به مرحله اجرا گذاشت. در مراسم پنجاهمين سالگرد بنيادگزاري ناتو روساي دولتهاي گرجستان، اوكراين، آذربايجان، ازبكستان و مولداوي در آمفي تئاتر "آندرو ملون" در واشنگتن گرد هم آمدند و در همانجا پيمان "گوام" را امضا كردند. بنوشته مطبوعات اين پيمان"يك اتحاد نظامي- منطقه اي در چارراه مخازن نفت و گاز درياي خزر است و در ضمن دو كشور مولداوي و اوكرايين ميتوانند در صادرات نفت نقش مهمي به طرف غرب، از طريق لوله هاي نفتي داشته باشند."

گرجستان، آذربايجان و ازبكستان اعلام كردند كه از "اتحاد امنيتي" جامعه كشورهاي مستقل با روسيه بيرون مي روند، اتحادي كه درچارچوب همكاري هاي نظامي بين كشورهاي شوروي سابق بوجود آمده بود.

 

1- شكل گيري گوام با حمايت ناتو و بودجه كشورهاي غربي با هدف جدايي هرچه بيشتر كشورهاي جامعه ملل مستقل (از روسيه و از يكديگر)  صورت گرفت. هرچند جنگ سرد به صورت رسمي پايان گرفته است اما هنوز به شكل ديگري ادامه دارد. نه تنها اين گروه تازه شكل گرفته حمايت كامل خود را از ناتو در حمله به يوگسلاوي اعلام كرد بلكه در عمليات نظامي "كم شدت" نيز شركت دارد. و درعين حال ادعا مي‌شود كه يك پيمان نظامي برعليه ديگر كشورها (روسيه ) نيست.

سازمان گوام درجهت خدمت به منافع آمريكا و انگليس در منطقه سعي دارد روسيه را از دسترسي به منابع درياي خزر محروم و اين كشور را از نظر سياسي منفرد سازد.

 

 ميليتاريزه كردن دالان ارُوآسيا

 

در نوزدهم مارس 1999، يعني دقيقا پنج روز قبل از اينكه ناتو بمباران يوگسلاوي را شروع كند، كنگره آمريكا "قانون استراتژيك جاده ابريشم" (سيلك رود استراتژيك اكت) را تصويب كرد. هدف از اين قانون تامين  منافع آمريكا از درياي مديترانه تا آسياي مركزي است. "استراتژي جاده ابريشم" يا به اختصار "اس.ار.اس" امپراتوري تجاري آمريكا را در دالان اورآسيا پي ريزي مي‌كند. جاده قديم ابريشم شاهرگ اقتصادي آسياي مركزي و ماوراي قفقاز بود و از كشورهايي كه اكنون ارمنستان، آذربايجان، تركمنستان، تاجيكستان و قرقيزستان را تشكيل ميدهند عبور ميكرد. این منطقه در سده پيش صحنه انواع نزاع ها ميان روسيه تزاري، بريتانياي استعمارگر، فرانسه ناپلئوني و امپراتوريهاي ايران و عثماني در آسياي مركزي بود. اما هيچيك از اين امپراتوري ها نتوانستند بر اين منطقه تسلط كامل پيدا كنند. بعد از صد سال، با فروپاشي اتحاد شوري دوباره بازي جديدي در اين منطقه شروع شده ولي اين‌بار كمپاني هند شرقي جاي خود را به يونوكال و توتال و شمار زيادي از موسسه ها و سازمانهاي مالي و تجاري داده است و كشور جديدي وارد ماجرا شده كه در سابق وجود نداشت. يعني ايالات متحده آمريكا. پنج جمهوري سابق اتحاد شوروي يعني تاجيكستان، تركمنستان، قرقيزستان، ازبكستان و قزاقستان درصدد اتحاد با آمريكا هستند. قزاقستان و تركمنستان داراي منابع عظيم گاز و نفت در حوزه درياي خزر ميباشند كه قصد دارند هر چه زودتر از آن بهره برداري كنند. ازبكستان هم داراي منابع گاز و نفت ميباشد. 104

 

ايالات متحده مي كوشد رقباي خود، مخصوصا روسيه، ايران و چين را در چارچوب "استراتژي جاده ابريشم" تضعيف و بي ثبات كند. هدف سياست ايالات متحده آمريكا رسيدن به منافع انرژي منطقه از طريق ايجاد جدايي ميان اين كشورها با روسيه، برقراري هرچه بيشتر ارتباط آنان با غرب، شكستن مونوپول روسيه در انتقال نفت و گاز طبيعي و بوجود آوردن فروشندگان متفاوت متعدد انرژي، تشويق و ترغيب آنها براي ايجاد لوله هاي نفت از شرق به غرب، بدون عبور از ايران و جلوگيري از نفوذ ايران در آسياي مركزي ميباشد. بنوشته منابع غربي "آسياي مركزي محيط مناسبي براي كمپاني هاي مختلف غربي در بخشهاي گوناگون ميباشد. اين امر به رشد اقتصادي منطقه كمك خواهد كرد.  ژاپن ، تركيه ، ايران ، اروپاي غربي و چين هم كه به رشد اقتصادي خود اهميت ميدهند تسلط كامل اقتصادي روسيه در منطقه را خواستار نيستند. براي سياست گذاران آمريكايي فوق العاده مهم است كه موقعيت آسياي مركزي و اهداف تعيين شده در آن را دقيقا در جهت منافع ايالات متحده و سرمايه گذاران آمريكايي درك كنند." براي اتخاذ يك سياست درست.

همزمان با آنكه جاده ابريشم راه ورود جمهوري هاي شوروي سابق را به سمت اقتصاد آمريكايي باز مي‌كند، اتحاد نظامي گوام " راه همكاري هاي نظامي را در آنچه مربوط به تاسيس پايگاه هاي نظامي امريكايي‌ها در اين جمهوريهاست هموار مينمايد. مثلا زير نظر گوام در ازبكستان يك پايگاه نظامي ايجاد كرد كه از آن براي حملات هوايي به افغانستان در 2001 استفاده نمود.

با تشكيل جاده نوين ابريشم بايد ارتباط تنگاتنگ سياسي، اقتصادي و امنيتي بين كشورهاي ماوراي‌ قفقاز و آسياي مركزي زير نظر واشنگتن و در مخالف با روسيه برقرار شود. به همين منظور زير نظر ايالات متحده و در ارتباط با صندوق بين‌المللي پول و بانك جهاني جمهوري هاي سابق شوروي دعوت ميشوند تا "به ايجاد بازار آزاد و تشكيل حكومتهاي دمكراتيك اقدام نمايند. كه اين امر محرك اساسي براي سرمايه گذاري هاي بين‌المللي و رشد تجارت و ديگر مبادلات بازرگاني خواهد شد."  (در اين مورد نگاه كنيد به بحثهاي كنگره آمريكا بر سر قانون استراتژي جاده ابريشم)

يعني در حقيقت آمريكايي ها مي كوشند با " جهش ليبراليسم سياسي و اقتصادي " در اين كشورها و تحميل رفرم هاي پيشنهادي بانك جهاني، صندوق بين‌المللي پول و سازمان تجارت جهاني به هدف اساسي خود دست يابند كه ايجاد يك "بازار آزاد" از نظر جغرافيايي وسيع براي موسسات و سازمانهاي مالي آمريكايي است. شكل گيري جاده ابريشم در سرزميني كه از درياي سياه تا مرزهاي چين امتداد پيدا مي‌كند و هشت جمهوري سابق شوروي را در برمي گيرد قصد ايجاد يك منطقه "تبادل آزاد كالا" تحت كنترل ايالات متحده را دارد. يعني اين منطقه وسيع كه تا همين اواخر از نواحي تحت نفوذ مسكو بود در مدت زماني نه چندان طولاني به يك منطقه موزاييكي تحت الحمايه آمريكا مبدل خواهد شد. از طرف ديگر در "استراتژي جاده ابريشم" اسراييل نيز بعنوان شريك ايالات متحده در پروسه استعماري دالان "اوراسيا" در نظر گرفته شده است: بنوشته مطبوعات غرب" چندين كشور مسلمان ولي لاييك كه در ترانس قفقاز و آسياي مركزي قرار دارند كه بدنبال برقراري روابط با ايالات متحده و از آن طريق روابط ديپلماتيك و دوستانه با اسراييل ميباشند. "

 

ديپلماسي نفتي

 

افغانستان از چندين زاویه كشوري استراتراتژيك به حساب ميايد. اين كشور نه تنها جاده ابريشم را به مرزهاي غربي چين متصل مي‌كند، بلكه در جوار پنج كشور داراي قدرت اتمي يعني چين، روسيه، هند، پاكستان و قزاقستان نيز قرار دارد. حدود يك ماه پس از آغاز بمباران افغانستان يك "حكومت موقت " براساس دستور ايالات متحده و از طريق "جامعه بين‌المللي" در كابل تشكيل شد. هدف ايالات متحده ميليتاريزه كرده افغانستان از طريق حضور دائمي گروههاي نظامي تحت عنوان "نيروهاي حافظ صلح" ميباشد.

در ضمن افغانستان از نظر استراتژيكي در مسير عبور چندين دالان لوله هاي نفت و گاز نيز قرار دارد و در پروژه "لوله هاي گازي " كه از تركمنستان كشيده شده است، نقش پل ارتباطي را دارد. همين لوله هاي گاز موضوع مورد بحث شركت يونوكال و حكومت طالبان بود. اين لوله ها ميبايد افغانستان را طي كنند تا به درياي عمان و سواحل پاكستان برسند. . جمهوريهاي سابق شوروي در آسياي مركزي تركمنستان، ازبكستان و مخصوصا "كويت جديد" يعني قزاقستان داراي ذخاير عظيم نفت و گاز ميباشند. روسيه پيشنهاد آمريكا را براي عبور نفت و گاز اين كشورها از لوله هاي گاز و نفت خود رد كرده است. ايران هم براي آمريكا يك مسير خطرناك به حساب ميايد. در اين ميان تنها كشوري كه باقي مي ماند افغانستان است. شركت نفتي آمريكايي شورون كه كنداليزا رايس مشاور بوش(اکنون وزیر خارجه بوش) در "مسايل امنيت ملي" از اعضاي هيئت اجراييه اين شركت در سالهاي نود بود، منافع عميقي در قزاقستان دارد. از طرف ديگر شركت يونوكال كه در گذشته اتحاد نفتي شركت هاي كاليفرنيا نام داشت، به يك توافق هشت ميليارد دلاري با تركمنستان براي صدرو گاز طبيعي دست يافته كه گاز تركمنستان را از طريق افغانستان به پاكستان از طريق لوله هاي گازي كه سه ميليارد دلار هزينه تاسيس آن است رسانده خواهد شد. منابع غربي مدعي هستند مخازن گاز و نفت "دالان اوراسيا" بسيار قابل توجه و حداقل معادل ذخاير نفتي خليج فارس است.

منطقه ترانس قفقاز و آسياي مركزي ميتواند بحد كافي گاز و نفت توليد كند و وابستگي انرژتيكي ايالات متحده به كشورهاي خليج فارس را كه از نظر سياسي بي ثبات تشخيص داده ميشوند كاهش دهد. به گفته ويليام اودوم" ايالات متحده بايد سياست محوري خود را تنگاتنگ با سياستهاي خارجي و كمكهاي بين‌المللي در جهت استقلا سياسي و اقتصادي اين مناطق سوق داده و در مسير ايجاد دموكراسي و تبادل آزاد و حقوق فردي و جذب اقتصاد منطقه تلاش نمايد.