عمر ما کوتاست، چون گل صحراست، پس بیایید شادی کنیم
•
کمیته تحقیق و پژوهش
خانه کودک شوش محل فعالیت کودکان کار را در کارگاههای اطراف بازار
شناسایی کرده بود که قرار بود آن روز در اقدامی نمادین در راستای جذب
این کودکان به خانه کودک شوش و برخورداری از خدمات این مرکز به محل کار
آنها برویم و با اهدای گل از آنها برای حضور در اردوی جمعه دعوت کنیم
...
قرارمون ساعت
۹
صبح بود، میدان شوش، جنب سینما شباهنگ، خانه کودک شوش. سلام؛ کمک نمیخواین؟
چرا ممنون، در دعوتنامهها تاریخ را اضافه کنید، کم کم به تعدادمان
اضافه شد، پشت دعوتنامهها نقاشی تعدادی کودک بود، لباسهایشان وصله
پینه داشت ولی شاد بودند حتی بادبادکهایشان میخندیدند، اغلب نقاشیها
را بچهها رنگ کرده بودند بقیه را هم ما شروع به رنگ کردیم، دعوتنامهها
برای بچههایی بود که در کارگاهها کار میکردند آنها جمعه به پارک
جنگلی دعوت شده بودند.
به
سراغ شاخههای گل رز رفتیم که قرار بود به همراه دعوتنامهها و کتابهای
داستان به دست کودکان کار داده شود.
خار
گلها را جدا میکردیم تا بچههایی که خار گل زندگی را بسیار بر وجودشان
حس کرده بودند، دیگر تیغ گلها دستشان را نیازرد.
کارتی
که روی آن «دوستدار کودک» نوشته بود به لباسمان سنجاق کردیم و برای
گروهبندی و شنیدن توضیحات مسوولان انجمن جمع شدیم.
علی
اکبر اسماعیلپور، عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان توضیح
داد که چند روز گذشته، همزمان با
۱۲
ژوئن، روز جهانی منع کار کودکان بود و همچنین در روزهای اخیر اجلاس
جهانی سازمان بینالمللی در ژنو برگزار شد.
او
ادامه داد: نود و پنجمین اجلاس جهانی کار، موضوعات کار کودک، بهداشت و
ایمنی کار در محیط کارگاهها و در کمیتههای مقاولهنامههای
ILO و نحوه
عملکرد کشورها در رابطه با مقاولهنامهها، توصیهنامهها و
دستورالعملها بحث و بررسی شد.
به
گفته عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان، ایران نیز که از کشورهای
امضاء کننده این مقاولهنامه است که در این اجلاس بیان داشته است که در
کشور این مقاولهنامه را به درستی اجرا میشود.
کشورهای جهان با پیوستن به مقاولهنامه شماره
۱٨۲
ملزم به اتخاذ تدابیر فوری و موثر برای محو بدترین اشکال کار کودک
هستند. دولت ایران نیز در سال ٨۰
به مقاولهنامه ۱٨۲
حقوق بنیادین کار پیوسته است، ضمن آن که پیش از این تاریخ نیز، کنوانسیون
حقوق کودک را در شهریور ماه
۷۰
امضا کرده و در سال
۷۲
به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است.
علیرغم پیوستن ایران به کنوانسیون ممنوعیت و محو فوری بدترین اشکال کار
کودک، ماده
۷۹
قانون کار ایران مصوب سال
۶۹
نیز صراحتا تاکید دارد که «به کارگماردن افراد از
۱۵
سال تمام ممنوع است». ماده ٨۰
قانون کار نیز، کارگری را که بین
۱۵
تا ۱٨
سال سن دارد، کارگر نوجوان مینامد و تصریح میکند که چنین کارگری در
بدو استخدام باید از سوی سازمان تامین اجتماعی مورد آزمایش پزشکی قرار
گیرد.
در
ادامه این ماده قانون آمده است: «پزشک درباره تناسب نوع کار با توانایی
کارگر نوجوان اظهارنظر میکند و چنانچه کار مربوط را نامناسب بداند،
کارفرما مکلف است در حدود امکانات خود، شغل کارگر را تغییر دهد.»
ماده ٨۲
قانون کار، ساعات کار روزانه کارگر نوجوان را نیم ساعت کمتر از ساعت
کار معمولی کارگران تعیین و ترتیب استفاده از این امتیاز را موکول به
توافق کارگر و کارفرما میکند.
کمیته
تحقیق و پژوهش خانه کودک شوش محل فعالیت کودکان کار را در کارگاههای
اطراف بازار شناسایی کرده بود که قرار بود آن روز در اقدامی نمادین در
راستای جذب این کودکان به خانه کودک شوش و برخورداری از خدمات این مرکز
به محل کار آنها برویم و با اهدای گل از آنها برای حضور در اردوی جمعه
دعوت کنیم.
نزدیک
به
۲۵
نفر بودیم که به ۵
گروه حدود ۵
نفره تقسیم شدیم.
مناطق
شناسایی شده، کارگاههای سری دوزی خیابانهای بالای میدان اعدام،
مغازههای بازار حضرتی در چهارراه مولوی، تولیدیهای بالای پاساژ در
بازار آهنگران، بازار سید اسماعیل چهارراه مولوی و باربرها و
دستفروشهای چهار راه گلوبندک و سیروس بودند.
به
منظور این که داوطلبان دوستدار کودک رفتار مناسبی برای جذب کودکان کار
به خانه کودک شوش داشته باشند؛ دکتر شیوا دولت آبادی، روانشناس برای
جمع که اغلب آنها قبلا به نوعی با این مرکز همکاری داشتند، توضیح داد و
گفت: ما نمیخواهیم با دادن شعارهایی مثل، جلوگیری از استثمار کودکان،
درهای همکاری کارفرمایان و کودکان را به روی خودمان ببندیم، بلکه باید
رنگ زندگی و شادمانی را به میان بچههای کار ببریم.
او
افزود: کودکان کار باید همانند سایر کودکان بچگی کنند، بتوانند درس
بخوانند و ما وظیفه داریم از طریق برقراری ارتباط مناسب و معرفی خانه
کودک شوش، امکان دستری به این حقوق را به آنها بدهیم.
انجمن
حمایت از حقوق کودکان از سال
۱٣۷۹
در قالب طرحی به نام طرح توانمندسازی کودکان در وضعیت دشوار به آموزش
کودکان شوش و دروازه غار میپردازد و با بهرهگیری از توان داوطلبانه
اعضا خود به دستاوردهای مطلوبی دست مییابد.
از سال
٨۰
تا به حال ابتدا مدرسه شهید منتظری فقط برای روزهای جمعه و پس از مدتی
توقف، مدرسه جوادالائمه برای
۵
روز در هفته و به صورت پارهوقت در اختیار انجمن قرار میگیرد و از
مهرماه سال قبل در حالی که تعداد این کودکان به حدود
۵۰۰
نفر رسیده بود به دلیل عدم تمدید موافقتنامه در مدرسه به روی این
کودکان و مربیان بسته شد.
البته
به تازگی توافقات اولیه در خصوص اهدای یکساله مدرسه روز آزادی به انجمن
حمایت از حقوق کودکان کار صورت گرفته است، ولی براساس برآورد اولیه،
بازسازی مدرسه حداقل
۲۰
میلیون تومان اعتبار نیاز دارد در حالی که تنها منبع در اختیار انجمن
حمایت از حقوق کودکان کمکهای مردمی است.
در
گروه ما، دکتر شیدا دولت آبادی، خانم معلم و دو نفر دیگر به همراه سر
گروه آشنا به محلهای کار کودکان وجود داشت.
برای
دعوت از کودکانی که در سریدوزیهای کار میکردند به راه افتادیم.
خیابان خیام، کوچه مزینی و ...، کوچهها باریک و پر رفت و آمد البته
افرادی که از ظاهرشان مشخص بود اغلب آنها در کارگاهها کار میکنند.
رفتیم
مستقیم، دست چپ، درباره چپ؛
سر
گروه جلوتر میرفت ما را به داخل کارگاهی راهنمایی کرد، خیلی تاریک بود
دیوارها از سیاهی مثل تخته سیاه شده بود و پر بود از نوشتهها و خطوط
کج و راست؛ اتاق کمتر از
۹
متری دور تا دور اتاق چرخ خیاطی صنعتی بود و زمین پر بود از جورابهای
مردانه که در نوبت چرخکاری بودند.
خانم
دکتر بسیار شاد و با لحن مهربانی گفت: بچهها ما از خانه کودک شوش
آمدیم و شما را به اردوی تفریحی روز جمعه دعوت میکنیم.
خانم
معلم شاخه گلها را به همراه دعوتنامه به پسرکهای نوجوان میداد.
صدای
خانم دکتر در صدای چرخ خیاطی گم میشد ولی به هر حال بچهها متوجه شدند
ما برای چه کاری به آنجا آمده بودیم.
مردی
میانسالی هم در پشت یکی از چرخها مشغول کار بود که بچهها او را
کارفرما میشناختند با خوشرویی با ما مواجه شد و قول همکاری داد.
پسرک
در حالی که از حضور ما متعجب و در عین حال خوشحال شده بود با تمام وجود
و با چشمان بسته گل رز را بو میکرد. پرسیدم اینجا چکار میکنی؟ گفت:
جواربها را پشت و رو میکنم.
در
کوچه تنگ پیرمردی در حالی که سینی خرما به سمت ما تعارف میکرد، گفت:
پنجشنبه است، خیرات اموات بفرمایید.
دندانهای طلایش در زیر آفتاب میدرخشید گرمی و صمیمیت روزگار گذشته و
کوچه و پس کوچههای باریک شهرمان را یادآور میشد ـ این نکته را خانم
معلم تاکید کرد ـ
.
از در
ورودی سه تا پله پایین رقتیم، پر بود از دستگاههای جوراببافی، از این
اتاق به دو اتاق تو در تو رفتیم. خیلی گرم بود، عرق پیشانی کارگرانی که
اغلب جوان و نوجوان بودند هم این را نشان میداد.
به محض
این که وارد شدیم پسرک که سن و سالی نداشت انگار که شرم کرده و یا شاید
خواسته که مرتب باشه بر روی عرق گیرش پیراهنش را پوشید.
خانم
معلم انگار که سر کلاس باشد با مهربانی به پسرک خانه کودک شوش را معرفی
کرد و گفت که میتواند در اوقات فراغت از کار میتواند به آنجا بیاید و
از او برای آمدن به اردو دعوت کرد.
بعد از
گذشت
۵۰
متر به کارگاه دیگری رسیدم کارگاهها خیلی قدیمی بودند.
به
طبقه دوم رفتیم فضا کارگاهها شبیه بقیه بود؛ پسر نوجوانی در کنار پدرش
کار میکرد، از شباهت چهرهاش میشد نسبت پدر و فرزندی را در مورد آنها
متوجه شد، ولی پدر هم گفت که پسرم برای تابستان به کمک من آمده است.
چهرهاش
نشان میداد که از پسرش راضی است و از این که پسرش بخواهد فردا به اردو
بیاید ابراز رضایت کرد.
به قول
خانم معلم اغلب بچههایی که در کارگاهها کار میکردند وضعیت بدی
نداشتند و برای کمک به خانواده، تابستان به کارگاهها آمده بودند.
به
اعتقاد خانم معلم کار بچهها در تعطیلات تابستان موجب میشود آنها
حرفهای را بیاموزند ولی کاری که موجب شود بچهها از درس خواندن و
کودکی کردن دور بمانند، آنها را از حقوق معلماشان محروم میکند.
این که
همواره تعدادی از بچههای کم سن و سال مجبورند برای کمک به تأمین معاش
خانواده خود کار کنند، اجتنابناپذیر است، پس باید شرایطی را فراهم کرد
که کودکان از کارهایی که به آنها به لحاظ جسمی و روحی و روانی آسیب
وارد میکنند دور بمانند و در مقابل از تحصیل، شادی و کودکیشان دور
نمانند.
خبرگزاری دانشجویان ایران |