سالگرد 22 خرداد؛ روز ملي همبستگي زنان ايران
رمز و راز يك واقعه
ميزگرد
با حضور ناهيد توسلي، منصوره شجاعي، فاطمه فرهنگخواه، مرضيه مرتاضي
لنگرودي، خديجه مقدم و رضوان مقدم
سرویس
زنان
به
سالگرد 22 خرداد نزديك ميشويم؛ روزي كه بهزعم بسياري از فعالان جنبش
زنان، روز همبستگي زنان ايران ناميده شده است. درواقع 22 خرداد سال گذشته
(1384) بزرگترين تجمع زنان جلوي دانشگاه تهران اتفاق افتاد كه بهنظر
اكثر فعالان جنبش زنان واقعهاي مهم و تاريخي بوده است. بهنظر شما
اهميت اين روز در جنبش زنان و دستآوردهاي آن چه بوده است؟
رضوان
مقدم: اجازه بدهيد به عقب برگردم و ابتدا بگويم چرا 22 خرداد اتفاق
افتاد. مسلماً در هر جامعهاي تجمع يك حق قانوني و طبيعي براي تمام
اقشار و گروهها و انجمنهاست. ما بهخوبي لمس ميكنيم كه يكسري
قوانين در جامعهي ما وجود دارد كه حقوق زنان را بهصراحت نقض
ميكند؛ هم قوانين اجتماعي و خانوادگي و هم قانوناساسي و كلاً
قوانين ديگر كه نشأتگرفته از آن است. در اين قوانين درمجموع حقوق
زنان نقض شده يا ناديده گرفته شده است. بههميندليل گردهمايي 22 خرداد
با اعتراض به نقض حقوق زنان در قوانين اتفاق افتاد. بهنظر من اهميت
اين روز از آنجا بود كه اين تجمع فعالان زن را با گرايشها و تفكرات
بسيار متفاوت گرد هم آورد. درواقع اين اولينباري بود كه زنان با گرايشها
متفاوت فكري يك تجمع بزرگ برگزاركردند و مهمتر از آن اين مسأله بود
كه اين تجمع مستقل بود و وابسته بههيچ قدرت داخلي و خارجي نبود و در
حقيقت نشاندهندهي شعور و آگاهي بالاي زنان از حقوق خودشان بود كه به
ياري هم چنين اتحاد كمسابقهاي را بهوجود آوردند تا صدايشان را بهگوش
مسؤولان برسانند. مسألهي ديگري هم كه در اين ميان مطرح بود آن است كه
اين تجمع بدون مجوز برگزار شد و تاكنون هيچ تجمعي از زنان با اين ابعاد
بدون مجوز برگزار نشده بود. اگرچه من به كار قانونمند معتقدم اما ً
وقتي كه به درخواستهاي ما براي گرفتن مجوز ترتيب اثر داده نميشود و
حتي از برگزاري برنامههايي كه مجوز گرفتهاند نيز جلوگيري ميشود،
مردم و گروههاي اجتماعي هم عملاً نميتوانند خودشان را با حاكميت
هماهنگكنند؛ چون ميبينند درخواست كردن يا نكردن مجوز خيلي فرقي
نميكند و اصولاً گويا مسؤولان بنا را بر ندادن مجوز گذاشتهاند، بهويژه
به زنان و برنامههاي آنان. امسال مجوز چند برنامه كه حتي قرار بود در
سالنهاي در بسته برگزار شود، در لحظات آخر لغو شد. براي همين هم ما
ديگر از گرفتن مجوز سرخورده شدهايم. كساني كه دستاندركار اين قضايا
هستند بايد كمي با سعهي صدر بيشتري برخوردكنند و اين حق طبيعي را
براي انجمنها قايل شوند كه گروهها و انجمنها بتوانند بهصورت
مسالمتآميز مطالبات و اعتراضاتخود را در سطح جامعه مطرحكنند.
فاطمه
فرهنگخواه: قبل از هرچيز لازم ميدانم از نشريهي "نامه" كه اين
امكان را بهوجود آورد تا عدهاي از زنان ديدگاههايشان را در
رابطه با حركتهاي زنان و اتفاقاتي كه در ايران در مورد جنبش زنان
افتاده يا ميافتد، مطرحكنند و آنرا مورد ارزيابي قراردهند،
تشكركنم. قبل از ورود به بحث بهتر است كمي به عقب برگردم و تاريخ جنبش
زنان را بررسيكنم. فكر ميكنم يكي از چالشبرانگيزترين مباحثي كه در
جهان خصوصاً در قرن بيستم شاهد آن بودهايم، بحث جنبش زنان است. در
جهان از 150 سال پيش و در ايران طبق آثار مكتوب از زمان مشروطيت، شاهد
حركت زنان بهشكلهاي مختلف بودهايم اما همواره زنان با بازگشت به
عقب و سركوب روبهرو بودهاند و نهتنها خواستههاي بهحقشان
مورد توجه قرار نگرفته است بلكه اين خواستهها و مسايل اجتماعي همواره
با شرع و برخلاف شرع بودن قيد خورده است و متأسفانه از اين حركتها
نهتنها هيچچيزي بهنفع زنان بهدست نيامده است، بلكه بالعكس همواره
در جهت سركوب منافع زنان حركت شده است. در جامعه نيز همواره زنبودن با
جنس دوم بودن و فرودستبودن همراه بوده ولي در اين ميان خود زنان در
مراحل مختلف تغييرات اجتماعي، چه در سطح جهان و چه در سطح ايران، با
كسب آگاهي خواهان تغيير بنيادين در حقوقشان بودهاند. در طول تاريخ
اگر چيزي به زنان داده شده همواره لطفي بوده است كه آقايان در حق زنان
كردهاند و نه حق زنان. بنابراين ما دنبال حق خود هستيم نه اعطاي لطف
آقايان، گرفتن حق هم بهمعناي برتري زنان بر مردان نيست بلكه زنان
خواهان تساوي و برابري هستند اما متأسفانه شرايط اجتماعي همواره زنان
را عقب رانده است. بنابراين تصحيح قوانين بهسمت تساوي، محوريترين چيزي
است كه زنان بهدنبال آن هستند. از اين صحبت ميخواهم نتيجه بگيرم كه
ما بهدنبال حق برابر هستيم و حقخواهي در 22 خرداد نيز با توجه به
اين خواسته يعني تغيير قوانين با رويكرد برابري زنان و مردان شكلگرفت.
اما نكتهي قابل توجه حركت 22 خرداد اين بود كه جنبش زنان توانست
گروههاي مختلف زنان را با گرايشات مختلف حول محور برابريخواهي،
جمعكند. قبل از 22 خرداد نيز مسايل زنان همواره مطرح بوده است، چه بهشكل
مقاله در روزنامهها يا جمعهايي در مكانهاي سرپوشيده و سالنهاي
بسته و چه بهشكل تجمع يك گروه يا گروههاي همفكر در يك فضاي كوچك و
محدود؛ اما در 22 خرداد، همان مباحثي كه در جمع گروههاي مختلف زنان
وجود داشت، به فضاي عمومي كشانده شد و زنان در عرصهي عمومي حق خود را
طلبكردند و نگرش مردانه در قانوناساسي را مورد سؤال قرار دادند. ما
در آنروز خواهان ورود نگاه زنانه به قانوناساسي بوديم و هنوز هم
هستيم و تا زمانيكه تغييرات لازم صورت نگيرد، تلاش خواهيمكرد، زيرا
ما نيمي از جامعه هستيم و اگر قرار باشد باز هم ناديده گرفته شويم،
مطمئناً جامعه دچار مشكلات غيرقابل جبراني خواهد شد.
خديجه
مقدم: من فكر ميكنم اهميت حركت 22 خرداد، مستقلبودن آن بود. چون
هميشه حركتهايي كه فعالان زن انجام ميدادند، بهشكلي وابسته به
احزاب و سازمانها بوده است. درواقع اينكه زنانِ با گرايشات مختلف
فكري و حتي زنان سياسي توانستند فارغ از احزاب و گروههاي سياسي، روي
مسألهي زنان تمركزكنند و در اينمورد خودشان تصميم بگيرند و خودشان
آنرا اجرا كنند و در واقع استقلال آن از ويژگيهاي مهم حركت 22 خرداد
بود. چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، زنان در احزاب سياسي مردسالار
همواره با اين ديدگاه روبهرو بودهاند كه وقتي عدالت اجتماعي برقرار
شود، زنان هم به خواستهها و حقوق خودشان ميرسند، درواقع با اين ديد
خواستههاي زنان ناديده گرفته ميشد و از زنان انتظار داشتند كه از
خواستههاي خودشان بگذرند. اما حالا ما خوشبختانه به جايي رسيدهايم
كه هركدام از جنبشهاي اجتماعي ميتوانند فعاليت و حركت خودشان را بهصورت
مستقل انجام دهند؛ يعني مثلاً جنبش زنان، جنبش دانشجويي، جنبش كارگري و
غيره هريك بهدنبال خواستههاي خود برود و در واقع دستآورد مجموعهي
اين جنبشها ميتواند به تحقق عدالت اجتماعي كمككند. بنابراين تجمع
22 خرداد نشاندهندهي اين بود كه جنبش مستقل زنان بهرسميت شناخته
شده است و اين ديد در جامعه بهويژه در ميان احزاب سياسي و گروههاي
ديگر هم جا افتاده است، چراكه اين تجمع بهطور سمبليك، پذيرش تكثر
جنبشها را چه در ميان زنان و چه در ميان مردان نشان داد. درواقع
جنبش زنان در اينروز توانست اين ديدگاه كه جنبش زنان بايد مستقل باشد
و براي جاانداختن آن عدهاي سالها تلاشكردهاند، را جا بياندازد و
بيهيچ تجربهاي تجمع عظيمي از زنان را در 22 خرداد سازماندهيكند.
يك مسألهي مهم ديگر اين است كه ما توانستيم جداي از اختلافنظرهايي
كه در مسايل ديگر داشتيم، بر سر مسألهي حقوق زنان بهتوافق برسيم و
اين خيلي مهم است؛ چون حقوق زنان يك بحث طبقاتي نيست؛ يعني وقتي زنان
حق شهادت ندارند يا ديهشان نصف مردها است و حق حضانت فرزندان خود را
ندارند و از ارث مساوي محروم هستند و از اين قبيل مسايل، چه كارگر
باشند، چه سرمايهدار و چه از طبقهي متوسط، مورد ظلم مشترك واقع
شدهاند و يك خواست مشترك دارند و اين خيلي مهم بود كه ما بتوانيم به
يك نقطهي مشترك برسيم و اين نقطهي مشترك نيز ميتوانست حول محور
حقوق زنان اتفاق بيفتد كه خوشبختانه اين اتفاق افتاد. مسألهي مهم ديگري
كه در 22 خرداد اتفاق افتاد اين بود كه ما توانستيم بهطور جمعي در
مورد روش كار و حركتمان بحثكنيم و سعيكنيم كه حركتمان بهتر از
حركتهاي قبل باشد، نظرات گوناگون مطرح شد، مثلاً خود من هميشه معتقد
بودم كه حركتهاي ما بايد در محل تردد مردم شكل بگيرد. اين نكته خيلي
نكتهي مهمي بود چون در حركتهاي قبل، مثلاً در تجمعات 8 مارس سالهاي
گذشته در پارك لاله، به دليل اينكه پارك محل رفت و آمد مردم نبود،
تنها توجه مردمي كه به پارك آمده بودند جلب ميشد اما در تجمع جلوي
دانشگاه تهران، اين مسألهي مهم وجود داشت كه اين تجمع در محل رفتوآمد
عدهي زيادي از مردم اتفاق افتاد و من آنروز ميديدم كه زناني كه تا
آنلحظه اصلاً در گروههاي زنان شركت نداشتند، تا شعارها و حرفهاي
ما را ميشنيدند به تجمع ميپيوستند. من آنروز يكي از آشنايانم را
كه ظاهراً در اين وادي نبود در تجمع ديدم، وقتي كه دليل آمدنش به تجمع
را پرسيدم، گفت كه براي خريدآمده بودم اما وقتي شعارها را شنيدم به شما
پيوستم. او عليرغم ممانعت پليس خودش را به ما رسانده بود. اين اتفاقات
براي من خيلي جالب بود. دستآورد ديگر حركت 22 خرداد اين بود كه جوّ
سكوت حاكم بر جامعه را شكست و اين حركت باعث شد كه ما توانستيم حركتهاي
ديگر خياباني هم داشته باشيم و درواقع حركت زنان به عرصهي عمومي
جامعه كشيده شد؛ مثلاً حركت خياباني كه برعليه فقر و خشونت برگزار شد و
بعد از آن هم تجمع 8 مارس در پارك دانشجو. بهنظر من روز 22 خرداد
واقعاً نقطهي عطف مبارزات زنان ايران بعد از انقلاب است.
ناهيد
توسلي: تجمعي كه22 خرداد سال گذشته جلوي دانشگاه تهران برگزار شد،
حركتي بود كه در آن زنان ميخواستند بخشهايي از قانوناساسي را بهنفع
خود اصلاحكنند. و اينكار را بهصورت جمعي و در فضاي عمومي انجام
دادند. من اينجا بحث را روي خواستههاي زنان در اين حركت متمركز
ميكنم، چون دوستان ديگر در مورد ابعاد ديگر قضيه توضيحاتي دادند.
بهنظر من خواستهي اصلاحِ بخشهايي از قانوناساسي حداقلِ
خواستهها و مُحِقترين مطالبهاي است كه زنان ميتوانند آنرا
درخواستكنند. جنبش زنان در نقاط مختلف جهان متفاوت و متنوع است و در
هر نقطه از جهان، زنان ابزارهاي كاركردي متفاوتي را براي رسيدن به
خواستههايشان مورد استفاده قراردادهاند. بنابراين بهنظر من
زنان ايران نيز بايد از ابزارهاي خاص فرهنگي، تاريخي، جغرافيايي و ...خود
براي رسيدن به خواستههايشان استفادهكنند. جنبش زنان در ايران يك
جنبش فرهنگي است، كه متأسفانه كاملاً سياسي شده است. يعني برخوردي كه
با جنبش زنان ميشود، برخوردي سياسي است، درحاليكه جنبش زنان، هرچند
ممكن است جنبههاي سياسي هم داشته باشد ولي اساساً جنبشي فرهنگي است.
به اعتقاد من حركت 22 خرداد براي احقاق حقوق زنان، بنياديترين حركتي
بود كه ميتوانست در جنبش زنان صورت بگيرد، من اينرا عمدتاً بهلحاظ
خواستهاي كه در 22 خرداد مطرح شد ميگويم. دليلآنهم اين است كه
ما بايد ابتدا زيرساختهاي يك خواسته(يا هدف) را آمادهكنيم تا بعد
بتوانيم روي آن، ساختارهاي متفاوت روبنايي را بسازيم. زيرا ساختارهاي
روبنايي قابل تغيير هستند اما ساختن زيربنا مهمترين اصل هر ساختاري
است. من بهعنوان كسي كه فوقالعاده به اين حركت معتقد است، نقد كوچكي
به خودمان وارد ميدانم و آن اينكه ما زنان بايد در مبارزه براي
احقاق حقوقمان در ايران روشمندتر و قانونمندتر برخوردكنيم و ديگر
اينكه حتماً بايد در روشهايخود، ويژگيهاي فرهنگي، سياسي،
اقتصادي و از همه مهمتر ويژگيهاي مذهبي-سنتي جامعهي خود را درنظر
بگيريم. ما ميدانيم كه قانوناساسي كشور ما توسط مردان نوشته شده است
و آنزمان كه اين قانون به نگارش در آمد جز يك خانم، يعني منيره گرجي،
هيچ زن ديگري در نوشتن آن مشاركت نداشت و البته وجود يك زن نيز در اين
ميان نميتوانست تعيينكننده باشد؛ چون اساساً بهصرف حضور يك زن،
نميتوان به اين مسأله اطمينانكرد كه حقوق زنان و خواستههاي آنان
مطرح شود، ديگر اينكه جنسيت يك فرد نميتواند تضمينكنندهي تفكرات
او باشد، چنانچه ممكن است مثلاً آن خانمي هم كه در نوشتن قانوناساسي
حضور داشته است داراي بينشي مردانه بوده و تفكرات او در بافت و
ساختاري مردانه رشد كرده باشد؛ بنابراين زنبودن ايشان نيز شايد نميتوانسته
تأثيري در طرح حقوق زنان در قانوناساسي داشته باشد. از اين زاويه است
كه ميبينيم وقتي بندهاي مربوط به حقوق زن بهعنوان انساني برابر با
مرد در عين عادلانهبودن در قانوناساسي آمد، با تفكرات مردانه و بدون
درنظرگرفتن حضورِ ذهنيت، نگاه و انديشهي زن-مادرانه نوشته شد.
همانطور كه ميدانيم بنيان قانوناساسي ما بر پايهي دين اسلام و
دستورات قرآن (و خوانش و تفسير و تأويل آن دستورات به وسيلهي فقها)
نوشته شده است، بنابراين حالا كه بحث بر سر آن است كه حقوق زنان وارد
قانوناساسي شود، يكي از مباحث اين است كه آيا ما ميخواهيم بگوييم
اين قوانين بايد برابرانه باشد يا عادلانه. بهنظر من، اينجا بحث
عادلانهبودن مطرح است. ما ميخواهيم بگوييم دو چيز با هم برابرند
درحاليكه كيفيتهاي متفاوت دارند ولي همين دو چيز با كيفيتهاي
متفاوتشان ميتوانند برابري عادلانه داشته باشند. بحث مهم ديگري كه
ميخواهم به آن بپردازم اين است كه بعد از حركت 22 خرداد چهگونه بهطور
روشمند و قانونمند ميتوانيم براي اصلاح قانوناساسي و تحقق حقوق
عادلانهي زنان تلاشكنيم؟ بحث من اين است، حالا كه ما در 22 خرداد
توانستيم بحث اساسي و پايهاي قانوناساسي را مطرحكنيم، براي پيگيري
آن بايد از اصول روشمند و قانونمند استفادهكنيم؛ يعني وقتي ميبينيم
قانوناساسي بر پايهي فقه و شريعت نوشته شدهاست، بايد بهدنبال
بازخواني فقه و شريعت برويم و از ابزار بازنگري در فقه و شريعت بهنفع
زنان براي پيگيري اين خواستهها استفادهكنيم. در واقع ميخواهم
بگويم حالا كه ما خواستهي بازنگري در قانوناساسي بهنفع زنان را در
روز 22 خرداد مطرحكرديم و آنرا بهصورت اجماعي از تفكرات مختلف زنان
درآورديم، بايد بهدنبال راهكارها و روشهاي پيگيري اين خواسته
برويم. بهنظر من، ما براي اينكار ميتوانيم نهادها و سازمانهايي
را كه ميتوانند در قانوناساسي اصلاحاتي ايجادكنند، شناساييكنيم و
نمايندگاني از فعالان زنان را انتخابكنيم و رئوس مشكلات زنان در
قانوناساسي را مشخصكنيم تا بتوانيم اين درخواستها را براي اصلاح آن
به نهادهاي تأثيرگذار بر قانونگذاري پيشنهاد دهيم. من اين مسأله را
براي اين مطرح ميكنم كه وقتي ما در ايران در مورد حقوق زنان صحبت
ميكنيم با مسألهي شرع مواجه ميشويم و ميگويند اين حقوق با
قوانين شرع مخالف است، بنابراين از آن ميگذرند. درصورتيكه بايد
ببينيم اين حكم را چه كسي داده است و تفسير و تبيين كرده است؟ اين شرع
از فقه آمده و فقه را چند عالم فقيه گفته و تفسيركردهاند. يعني نبايد
فقط به حقوق زنان در اين مسأله اكتفا كرد، بلكه بايد ريشهيابيكرد و
وقتي ميگويند اين خواسته مخالف شرع است ما ميتوانيم توسط حقوقدانان،
فقها و روشنفكراني كه ميتوانند شرع را بازخوانيكنند، اقدامكنيم.
درواقع بهصورت روشمند و قانونمند موانع و ابهاماتي را كه بهوسيلهي
شرع پيشرويمان ميگذارند بهوسيلهي خود شرع و بازخواني آن، بهوسيلهي
مذاكره و از طريق علما حلكنيم تا از اينطريق بتوانيم در قوانين مربوط
به حقوق زنان اصلاحات لازم را ايجادكنيم. حركت 22 خرداد بسيار بنيادين
و اساسي بود اما اميدوارم بتوانيم خواستهاي را كه در 22 خرداد مطرح
شد بهصورت قانونمند و روشمند پيگيري كنيم.
منصوره
شجاعي: باتوجه به صحبتهاي دوستان و نكات موردنظر شايد بتوان جريان 22
خرداد را در اين جمله خلاصهكرد كه: خواهندگان تدوين و اجراي قوانين
بشري، دادخواهان و حقطلبان مبارز جامعهي امروزي هستند. يعني درواقع
آنچه تحتعنوان حقخواهي و دادخواهي طي ساليان از سوي مبارزان و
فعالان اجتماعي به اشكال گوناگون رخ نموده است، حالا در عموميت و
گستردگي جنبش زنان در جريان انتقاد به قوانين، تغيير و چهگونگي اجراي
آن، ظاهر شده است. ميتوانيم بگوييم كه آنچه در 22 خرداد اتفاق
افتاد، پيش از اين ديده نشده بود. جنبش زنان از زمان مشروطيت جرياني
نسبتاً يكدست بود، يعني عمدتاً بر دو محور آموزش و حق رأي حركت ميكرد.
اتفاقي كه در 22 خرداد از سوي فعالان جنبش زنان افتاد اين بود كه
جرياني متشكل از طيف وسيعي از زنان و با خواستههاي گوناگون با روشي
واحد براي بيان مطالبات ظاهر شد و تصور ميكنم اجماعي به اين ميزان از
گستردگي و تنوع اتفاقي بسيار مهم بود. ديگر اينكه ميبينيم حاصل اين
اتفاق نه يك تجمع يكروزه بود بلكهحركتهايي كه منجر به اين اتفاق شد
خود يك پروسهي آموزشي بود؛ يعني در روند پيشبُرد جريان22 خرداد،
بحثها و مجادلههايي كه در مورد هدف و شيوهي حركت مطرح شد، مباحثي
بسيار مهم و پراهميت بود. نكات مثبت و متعدد ديگري هم در حركت 22 خرداد
وجود داشت، از جمله اينكه زنان از يك فضاي عمومي و خياباني استفادهكردند
و افزون بر اين نكات همانطور كه دوستان ديگر هم گفتند حركتي بسيار
مستقل بود، ديگر اينكه تجمع آنروز يك خاستگاه حقوقي داشت؛ يعني
اعتراض به نبود قوانين برابر، تبعيض و نقض حقوق زنان. از طرفي راه را
براي اجتماعات خياباني بعدي همواركرد، البته منظورم اين نيست كه پيش از
22 خرداد تجمع خياباني اتفاق نيفتاده بود، نه! حركتهاي خياباني پيش
از اين نيز توسط زنان صورت گرفته بود. مثلاً تظاهرات روز جهاني زن در
سال 1357 و در دوران اخير نيز مركز فرهنگي زنان ابتكار تجمعهاي
خياباني توسط زنان را از چندسال قبل آغاز كرده بود؛ بهويژه در سالگردهاي
هشتم مارس. اما حركت 22خرداد در واقع نماد همبستگي گروههاي مختلف
زنان بود و ما در حركتهاي بعد از 22خرداد ميبينيم كه ديگر تجمعات
زنان بهلحاظ كيفي تغيير ميكنند و تنها يك گروه يا انجمن خاص برگزاركنندهي
اينگونه گردهمآييها نيست بلكه در اين تجمعها گروههاي مختلف و گرايشات
گوناگون حضور مييابند. ما نتيجهي حركت جمعي 22 خرداد را در 8 مارس
1384 ميبينيم كه براي اولينبار گروههايي با نگرشهاي گوناگون
سالگرد روز جهاني زن را با همبستگي و در يك شكل عمومي و خياباني برگزار
ميكنند. بنابراين بهنظر من حركت 22خرداد آزمون مهمي براي جنبش زنان
بود كه بتواند خود را محك بزند كه تا چه حّد توانايي انجام حركتهاي
شبكهاي را دارد و چهقدر ميتواند از حركتهاي خياباني استفادهكند
و بر خواستههاي قانونياش پاي بفشارد. درواقع ميشود گفت در اينروز
جنبش زنان خود را به جامعه معرفيكرد و گفت من هستم و از اين خاك و از
اين فضا سهمي دارم. ما ميدانيم كه خيابان و فضاي خياباني در تاريخ
مبارزاتي ما اكثراً متعلق به گروههاي سياسي بوده است؛ بهويژه زمان
انقلاب، ولي در 22 خرداد اين اولينبار بود كه جنبش زنان فراتر از گرايشهاي
سياسي و بهطور مستقل به خيابان آمد و حق خودش را طلب كرد، و اين موضوع
هم يكباره اتفاق نيفتاد و خلقالساعه نبود، بلكه گروههاي زنان
كمكم و بهتدريج زمينهاش را مهيا كرده بودند كه در آنروز بهثمر
رسيد.
مرضيه
مرتاضي: بهنظر من ريشهيابي و يافتن راهكارهايي براي مقابله با
تناقضات حاصل از نابرابريهاي حقوقي كه در سطح خانواده و جامعه بهصورت
آسيبهاي اجتماعي و فقر و فحشا فشار طاقتفرسايي ايجاد كردهاند،
موضوعي نيست كه بدون همفكري و ياري همگاني مردم بهخصوص زنان قابل حل
باشد. به اعتقاد من از منظر سياسي، اين تضييقات ناشي از تفكر
قيمما~بانه و پدرسالاري است كه اصراردارد با تمركز قدرت و ثروت و
تمركز تمامي اختيارات اجتماعي در حوزهي اقتدار خودش مسؤوليت اتفاقاتي
را كه در جامعه ميافتد، نپذيرد. يعني تفكر پدرسالار همهي اختيارات
را از آن خودش ميخواهد، اما حاضر نيست مسؤوليتهايش را بپذيرد و
پاسخگو باشد. بهعنوان مثال ميبينيم كه در بحث فقر و فحشا و انواع
آسيبهاي اجتماعي بدون اينكه بهطور ريشهاي به بحرانها
بپردازد. زنان و حضور اجتماعي آنان در سطح جامعه را از عوامل فقر و
فحشا و آسيبهاي اجتماعي تلقي ميكند، لذا سعي دارند زنان را به خانه
برگرداند. آنهم نه با حقوق برابر و مساوي كه تحتسلطه و رفتار
قيمما~بانهي مرد كه طبق قوانين مدني ايران رييس خانواده است و زنان
فعال در جنبش زنان سالهاست كه عمدهي تلاش خود را بر شناسايي
ريشههاي اين تضييقات و نابرابريها و شناسايي مشكلات زنان در
حوزههاي مختلف گذاشتهاند. و نهايتاً به اين نتيجه رسيدهاند كه براي
ريشهيابي و همچنين اولويتبندي مشكلات اجتماعي زنان به همفكري و كار
مشترك در زمينهي احقاق حقوق زن در خانه و جامعه نياز است. جريان
22خرداد و همچنين 17 اسفند برابر با 8 مارس (روز جهاني زن) در سال 84
نمودهاي عيني اين نياز بودند، مضافاً در آندوره يعني در 22خرداد 1384،
اين دغدغه و دلهرهي منطقي براي تمام جنبشهاي اجتماعي ايران، مانند
جنبش اصلاحطلبي، جنبش دانشجويي و همچنين جنبش زنان وجود داشت كه در
جابهجايي قدرت چه كساني بهقدرت ميرسند و سرنوشت زنان چه ميشود؟
در نشستهاي همانديشي زنان، اين دغدغهها از ديدگاههاي مختلف
مطرحميشد، حاصل جلسات متمادي بحث، گفتوگو و مشورت، رأيآوردن اين
ديدگاه بود كه تجمعي براي نقض قانوناساسي برگزار شود. بهنظر من نشستها
و مشورتهايي كه پيش از برگزاري تجمعات 22 خرداد و 8 مارس بين ديدگاههاي
مختلف زنان صورتگرفت، خيلي مهم بود.
زيرا
بعد از سالها خفقان و بدبيني، فضاي اصلاحات يك امكان حداقلي را
ايجادكرد كه زنان با تفكرات مختلف اجتماعي بتوانند دور هم بنشينند و در
يك فضاي دموكراتيك بحث و تبادل نظر كنند و حاصل اين تبادل نظر استفاده
از فضا و شكاف موجود بين صاحبان قدرت بود كه به حركت 22 خرداد و 8 مارس
رسيد. اما بهنظر من آن فضاي تبادل نظر مهمتر بود؛ زيرا منجر به كار
مشترك شد. در آنجا بود كه همگي با هم بهطور مشترك و در يك تفكر
مشاركتي به اين نتيجه رسيدند كه با استفاده از فضاي انتخاباتي موجود
يكي از مطالبات زنان كه تغيير قانون غيرعادلانهي انتخابات
رياستجمهوري است را در يك تجمع مطرح كنند، براي من اين نشستها
مثمرثمرتر بود تا خود آن تجمعات چند هزارنفري كه در مقابل جمعيت 30
ميليوني زن ايراني رقم قابل توجهي نيست. لذا از نظر من نقطهي عطف آن
نشستهاي همانديشي، آن همفكريها و همدليها و جلساتي بود كه
زنان از گروههاي مختلف دور هم جمع ميشدند و بسيار صميمانه و
محترمانه و مفيد بود. اكنون شاهد هستيم كه آن دغدغهاي كه در رابطه با
درگيريهاي قدرت سياسي بر بخشهايي از فعالان زن حاكم بود، امروز شكل
واقعي بهخود گرفته است و حالا ميبينيم كه متأسفانه فضاي حداقلي كه
در دورهي اصلاحات پديد آمده بود و جنبش زنانميتوانست در آن
حركتكند بسته شدهاست، زنان مستقل بيش از پيش دچار محدوديت شدهاند و
بهجاي تفكر اصلاحطلبانهي زنان در جامعه تفكراتي قدرت گرفتهاند كه
خود حاشيهنشين قدرت هستند و همان تفكرات نظام مردانه و پدرسالارانه
را از حنجرهي زنان بيان ميكنند و آنگاه ادعا ميكنند زنان هم
مشاركت اجتماعي دارند.
اينجا دو بحث مطرح شد، يكي اينكه نشستهاي همانديشي فعالان جنبش
زنان بهدليل فضاي نسبتاً باز دوران اصلاحات زمان آقاي خاتمي بهوجود
آمد و ديگر اينكه با رويكارآمدن آقاي احمدينژاد حركت جنبش زنان
محدود شد. پيشنهاد من اين است كه ديگر دوستان در اينمورد صحبتكنند كه
آيا نشستهاي همانديشي فعالان جنبش زنان كه گروههاي فكري مختلف را
دور هم جمعكرد و مسبب تجمع كمنظير 22 خرداد بود، تنها حاصل فضاي
نسبتاً باز اصلاحات بود يا عواملي غير از فضاي اصلاحات را ميتوان
براي پيدايش آن برشمرد ؟ دوم آنكه آيا واقعاً حركت جنبش زنان نسبت به
گذشته كُند شده است يا عمدتاً تغيير و تحول و كُندشدن حركت را در بالا
يعني در ساخت حاكميت (با تغيير زنان محافظهكار بهجاي زنان
اصلاحطلب) ميبينيم و ممكن است كه ربط چنداني هم به جنبش مستقل زنان
نداشته باشد؟
رضوان
مقدم: بعد از انقلاب 57 و بعد از جنگ، بهتدريج حركتهاي اجتماعي در
سازمانها و
N.G.Oها
شكلگرفت و در حال حاضر در ايران، تعداد زيادي سازمان در ارتباط با
مسايل زنان وجود دارد (شايد حدود 230 سازمان) و اين نشان ميدهد كه
معضل زنان بسيار جدي است. در عرصههاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و...
هميشه به زن بهعنوان يك موجود فرودست نگاه ميشود و در عرصهي
تصميمگيري به زنان بها داده نميشود، آنان از عرصههاي كلان
اجتماعي و مديريتي كنار گذاشته شدهاند. ميخواهم نتيجه بگيرم كه
مسألهاي به نام مسألهي زنان در جامعهي ما جدي است و از طرف ديگر
زنان توانستهاند انجمنهاي مختلف را براي رسيدن به خواستههاي خود
سازماندهيكنند. براي همين هم ما ميبينيم كه مثلاً در حركت 22 خرداد
بيش از 50 سازمان زنان شركت ميكنند. بنابراين ما بايد برگرديم و
ببينيم چه عاملي باعث شده كه حداقل اين 50 تشكل، محور اين حركت جمعي
شدهاند. بهنظرمن اين قضيه برميگردد به اينكه زنان احساس ميكنند
حقوقشان نقض شده است. ما بهعنوان زن و مادر، تربيتكنندهي انسانها
هستيم و قسمت عمدهي آموزش و پرورش دست زنان است اما وزير آموزش و پرورش
مرد است و تصميمگيريها مردانه است، ثانياً؛ قوانين بسياري وجود
دارد كه اصلاً ما زنان را بهعنوان يك انسان زير سؤال ميبرد. ما حق
بيمهمان را درست مثل يك مرد پرداخت ميكنيم اما موقعي كه كشته ميشويم
ديهمان نصف است و شهادتمان نصف مردان است. بنابراين آنچه حركت 22
خرداد را بهوجود آورد همان نقض حقوق زنان است. درست است كه حركت 22
خرداد يكي از توليدات نشستهاي همانديشي فعالان جنبش زنان بود، اما
اينكه زنان بسياري با اين حركت همراه شدند به اين نكته بازميگردد كه
زنان در جامعهي ما از نقض حقوقشان رنج ميبرند. از طرف ديگر حركت
22 خرداد حول نقض قوانين بود و اين قوانين نابرابر براي همهي گروههاي
زنان يكسان است، از زن خانهدار تا معلم و استاد دانشگاه و غيره. براي
همين هم بود كه در همانديشي فعالان جنبش، زنان با ديدگاههاي مختلف
روي مسألهي نقض قوانين به توافق رسيدند و اجماع پيدا كردند. در مجموع
ميخواهم بگويم كه اين شرايط اجتماعي نبود كه باعث حركت 22 خرداد شد
بلكه اين خواستهي زنان بود كه 22 خرداد را بهوجود آورد و با اينكه
الان شرايط اجتماعي عوض شده است، باز اين خواسته عمل ميكند و بهشدت
فعال است؛ مثلاً ما ميبينيم كه تجمع 8 مارس در پارك دانشجو در همين
شرايط جديد بهوجود آمد و الان هم ميبينيم كه حركت جنبش زنان با
وجود تغيير شرايط سياسي باز هم تداوم دارد و حركتهاي زنان بهطور
مرتب پيگيري ميشود.
ناهيد
توسلي: آنچه خانم مقدم فرمودند درست است، اما در اين ميان يك مسأله
وجود دارد و آن اينكه اصلاحات يك فضايي را بهوجود آورد كه برخي از
مسايل بتواند مطرح شود، يعني بسياري از مسايل در طول تاريخ پدرسالاري و
استبدادي 2500 ساله، چه در ايران، چه در شرق و چه در جهان امكان اعلام
حضور پيدا نكرده بودند. بعد از انقلاب 57 و از دهههاي 70 و 80
ميلادي به بعد، جنبشها و شرايطي در جهان بهوجود آمد كه همزمان شد
با انقلاب ما. يعني اين صرف انقلاب ما نبود كه زنان را تشويق به احقاق
حقوقشان كند. الان در اينترنت سايتهاي مختلفي وجود دارد كه در آن
زنان كشورهاي غير جهان سومي مانند سوئد، نروژ، آمريكا و كانادا و...
همه دنبال حقوقشان هستند. در واقع اين مسألهاي نيست كه فقط در
ايران وجود داشته باشد و يك مسألهي جهاني است و تنها با توجه به
تاريخ و جغرافياي هر منطقه و كشور متفاوت است. انقلاب ايران موجب شد كه
ما روي موضوع صِرف آزاديخواهي تمركزكنيم، يعني بعد از انقلاب ايران
اولين دغدغهي مردم آزادي بود. اين بود كه مردم شعار آزادي دادند و
وقتي همه دنبال آزاديخواهي رفتند، زنان هم به حركت در آمدند. زنان هم
اين آگاهي را داشتند كه از آزادي انساني برخوردار نيستند، بنابراين،
وارد عرصه شدند و اين حركت اثر خود را نشان داد. يعني درحاليكه
حاكميت، بعد از انقلاب مرتب روي قوانين شرعي سنت تكيه ميكرد و روي
عقل مذكر و حاكميت مذكر، قانونمداري مذكر و نگاه مذكر از بالا به
پايين تمركز ميكرد، زنان در ميان حركتهاي آزاديخواهي احساسكردند
ميتوانند بهتنهايي خواستههاي خودشان را مطرحكنند، بنابراين
نشستهاي همانديشي شكلگرفت. درواقع همانديشي موقعي شكلگرفت كه
در فضايي قرارگرفتيم كه آزاديطلبي در جامعهي ايران رشد پيدا كرده
بود.
ببينيد! اين بحثها در مورد همهي جنبشهاي ديگر هم صدق ميكند،
درصورتيكه فعالان جنبش زنان پيش از فعالان بقيهي جنبشها توانستند
باوجود تنوع ديدگاهي و عقيدتي، حركتهاي همبستهي خود را شكل دهند و
حتي آنرا به سطح شهر و خيابان بكشند.
منصوره
شجاعي: به روايت ديگر شايد بتوانيم بگوييم كه جنبش زنان هوشمندانهتر
از ديگر جريانات و همگام با جنبش دموكراسيخواهي، تا حدودي در برخي
زمينهها موفق به بهرهمندي از فضاي اصلاحات شد. اما اين بهنوعي يك
قضيهي پارادوكسيكال است؛ يعني حتي اگر معتقد باشيم كه نشستهاي
همانديشي فعالان جنبش زنان حاصل فضاي نسبتاً باز دوران اصلاحات باشد،
اما اين نكته نيز قابل كتمان نيست كه اصلاحطلبان توان پذيرش ايدههاي
مستقل فعالان جنبش زنان را حتي در همانديشي نداشتند. درواقع اصلاحات
توان و ظرفيت تحمل خواستههاي مستقل زنان را نداشت. اما جنبش زنان
خاستگاه حقوقي دارد و جنبشي كه خاستگاه حقوقي دارد، مطالباتش عيني و
مشخص است و اين مطالبات برونداد ملموس زندگي فردي، خانوادگي و
اجتماعي است و جسارت ابراز آن بيش از ساير جريانات خواهد بود.
فاطمه
فرهنگخواه: من ايجاد سازمانهاي غيردولتي زنان را حاصل فضاي
اصلاحات نميدانم. اين موضوع كاملاً به گذشته برميگردد و
كوتاهترين زماني كه ميتوان به آن اشارهكرد بعد از سومين كنفرانس
جهاني زنان در كنيا و شهر نايروبي است كه به تبع آن سازماندهياي براي
حضور زنان در چهارمين كنفرانس جهاني زنان در پكن شكلگرفت. اين موضوع
بازميگردد به مسايل پس از جنگ و دولتهايي كه بعد از جنگ چنين فضايي
را بهوجود آوردند، در واقع فضاي بهوجود آمده در دوران سازندگي، اين
امكان را به اصلاحات داد كه گامهاي بلندتري بردارد، من اعتقاد ندارم
كه همهچيز را صرفاً به دوران اصلاحات نسبت دهيم، چون پيش از آنزمان و
بعد از جنگ اين ظرفيتها بهوجود آمد. درواقع بايد بگويم كه از بعد
از جنگ بهتدريج فضاهايي بهوجود آمد كه در آن خواستههاي زنان
توانست رشدكند و سازمانهاي غيردولتي يا
N.G.Oهاي زنان
بيشتر در اين زمان شكلگرفت. در دوران اصلاحات درواقع اين سازمانها
بههم وصل شدند و شبكه را بهوجود آوردند. بنابراين بهنظر من
سازمانهاي غيردولتي زنان در برجستهكردن خواستههاي زنان نقش مؤثري
داشتند. درواقع اين سازمانها در دوران بعد از جنگ شكلگرفتند و در
دوران اصلاحات همديگر را پيدا كردند و براي كارهاي سازماندهيشدهتر
اقدامكردند. البته من اين نحوهي سازماندهي و كار شبكهاي را به گذشتهي
دورتر نيز ربط ميدهم، ما از زمان مشروطيت سازماندهي زنان را شاهد
هستيم. مباحث مربوط به مسايل زنان، بسته به شرايط اجتماعي، در دورهاي
مسكوت مانده و در دورهي ديگري رشدكرده و در دورهاي سركوب شده است.
درواقع بعد از جنگ و در دوران اصلاحات اين مسايل امكان تبلور بيشتر
پيدا كرد ولي در گذشته در لايههاي مختلف اجتماعي وجود داشته ولي
امكان طرحشدن نداشته است.
خديجه
مقدم: من فكر ميكنم فضاي اصلاحات خيلي به حركت ما، يعني به تشكيل
نشستهاي همانديشي، كمك نكرد. چون بسياري از ما بهعنوان اشخاص
حقيقي در آنجا شركت ميكرديم. مثلاً جمعيتي كه من در آن فعاليت
ميكنم، فعاليت خود را از سال 1372 شروع كردهاست و سال 74 در وزارت
كشور به ثبت رسيدهاست، درصورتي كه آقاي خاتمي سال 76 رييسجمهور شد.
تشكيل
N.G.Oها و
گروها سالها پيشتر اتفاق افتاده بود اما كثرت تشكلهاي
غيردولتياي كه در دوران اصلاحات ظهور يافت، شايد اين تصور را
بهوجود ميآورد كه سازماندهي زنان در ايندوره صورت گرفته است.
دوران اصلاحات موجي بود كه آمد و رفت، درحاليكه خواستههاي زنان
خيلي عميق و بنيادين و ملموس است، براي همين هم هست كه با فرونشستن اين
موجها از بين نميرود. بهياد داشته باشيم كه در همان دورهي
اصلاحات هم با هر حركتي كه كمي خارج از چارچوبهاي تحميل شده انجام
ميشد، بلافاصله احضار ميشديم. بهنظر من خواستههاي زنان و ايجاد
شبكهاي بهنام همانديشي فعالان جنبش زنان يك موج نيست و عميقتر
و بنياديتر از اين حرفهاست. ما بايد ريشههايمان آنقدر قوي
باشد كه باد نتواند ما را بههر طرفي كه ميخواهد ببرد.
مرضيه
مرتاضي: روانشناسان ميگويند زنان بيش از مردان اهل مشورت و تصميمات
جمعي هستند. حتي تودهي زنان وقتي كنار هم مينشينند و سبزي پاك
ميكنند يا تخمه ميشكنند، مشغول همانديشي هستند؛ زيرا سعي ميكنند
مشكلات را با استفاده از تفكرات همديگر و مشورت با يكديگر كاهش دهند.
چيزي كه من ميخواهم بگويم اين است كه در دوران اصلاحات حركت زنان از
محافل و خانهها وارد جامعه شد. اين نكتهي خيلي مثبتي بود. اما چيزي
كه بهنظرم بيشتر مثبت بود اين است كه يك همراهي نسبي بين گروهي از
زناني كه حاكميت به آنان اعتماد داشت و رفتار آنان را مطابق موازين
اسلام ميدانست، با گروهي از زناني كه از حوزهي مشاركت اجتماعي به
حاشيه رانده شده بودند، بهوجود آمد. زناني كه همسران يا معتقدان
دولتمردان اصلاحطلب بودند، بهواسطهي اعتمادي كه نظام به آنها
داشت با احتياط وارد حوزهي مطالبات زنان شدند. البته يك نكته را بايد
تذكر بدهم و آن اينكه امروز طرح شعارهايي در جهت رفع تبعيضات جنسيتي
از اساسيترين مؤلفههاي روشنفكري و اصلاحطلبي در ايران محسوب ميشود؛
يعني مردان اصلاحطلب درون حاكميت نميتوانستند بدون توجه به حقوق
زنان مدعي اصلاحطلبي باشند، اما همان مردان اصلاحطلب صاحب قدرت، به
افراد خارج از حوزهي تفكر خود اعتماد نداشتند؛ لذا زنان صاحب صلاحيت
از نظر اصلاحطلبان حاكم، وارد حوزهي مسايل زنان شدند. اين دسته
همواره با رعايت مصلحت نظام و طبق موازين اسلامي تأييد شده در تفكر
اصلاحطلبي حكومتي، با فعالان جنبش زناني كه اغلب، زنان مستقل بودند،
همراهي نمودند. اين همراهي يا همكاري نسبي يك چتر امنيتي براي نشست همگاني
و همفكري بين فعالان جنبش زنان بهوجود آورد كه جنبش زنان از آن بهخوبي
و هوشمندانه بهره برد. جاي خوشوقتي است كه بسياري از زنان اصلاحطلب
كه زماني نماينده، مشاور، وكيل و مدير معتمد حاكميت بودند، امروز از
فعالان صديق جنبش زنان محسوب ميشوند و جابهجايي قدرت باعث
كناركشيدن آنان از فعاليت در حوزهي مسايل زنان نشد. البته درصدي از
آنان سياست صبر و انتظار پيشگرفتهاند و همچنان منتظرند تا هماي
سعادت و قدرت بر سرشان بنشيند تا دوباره همكاري را آغازكنند. من بهعنوان
كسي كه آرزومند برطرفكردن چنين تبعيضاتي در سطح جامعه است، به هرگونه
نيرو و استعداد بالقوه و بالفعل در حوزهي جنبش زنان كه به رفع اين
تبعيضات كمككند خوشآمد ميگويم.
ناهيد
توسلي: در رابطه با صحبتهاي خانم مرتاضي ميخواهم به نكتهاي
اشارهكنم؛ همسران دولتمرداني كه وارد حوزهي زنان شدند، صرفاً
بهدليل دغدغهي آزادي زنان وارد اين حوزه نشدند. آنها زير چتر
حاكميتي كه همسرانشان داشتند و بهدليل اينكه خانوادههاشان از
حالت مردسالار به خانوادهاي مدني تغيير يافته بود، به اجتماع وارد
شدند و بهنظر من تمام رفتارها و حركتهاي بخش عظيمياز آنان در
راستاي اقتدار حاكميت مردانه بود و در همين وضعيت مرد/پدر سالارانهي
جامعهي ايران وارد حوزهي زنان شدند و اين موجب شد كه انديشه و تفكر
مردانهي حاكم را بال و پر دادند، البته بيآنكه اين قصد را داشته
باشند. بهنظر من زن موقعي ميتواند آزادي داشته باشد كه در حوزهي
خصوصي هم آزاد باشد. زن ايراني اصلاً حوزهي خصوصي ندارد. بنابراين ما
با كساني ميتوانيم همكاريكنيم كه اصلاً با آزادي زنان و با تفكر
مردان درگير باشند و به آن انتقاد داشته باشند؛ يعني اين سايهي
مردانه بر جهان و بر زندگي زنان و كودكان بايد از بيخ برداشته شود و يك
حاكميت دوجنسي و دوجنسيتي يا غيرجنسي و غيرجنسيتي بهوجود بيايد كه در
آن، هم زن و هم مرد هر دو حق داشته باشند در همهي حوزهها از جمله
حوزههاي قانونگذاري، بهويژه تدوين قانون اساسي (كه مربوط به حقوق
شهروندان يك كشور است و زن و مرد، هر دو را شامل ميشود)بهگونهاي
برابر و مساوي و عادلانه حضور داشته باشند.
منصوره
شجاعي: ببينيد! تصور ميكنم ميتوان از صحبتهاي خانم مرتاضي
اينطور برداشتكرد كه انگار ما در گوشهي امني كه همسران دولتمردمان
برايمان تدارك ديده بودند، خوش و خرم و بهراحتي كارميكرديم و
هيچنوع چالش و درگيري هم با هم نداشتيم و حاصلاش هم به يكباره شد
22 خرداد. اما لااقل آنگونه كه من تجربهكردم جريان بهاينشكل نبود.
آن چتر امنيتي كه خانم مرتاضي ميگويند در واقع نهتنها چتر امنيتي
نبود بلكه ريسكپذيري را هم بيشتر ميكرد و در مجموع نهتنها فضاي
امني بهوجود نميآورد بلكه يك فضاي متناقض، بحراني و پرچالش ايجاد
ميكرد.
حتي
درمورد نحوهي شكلگيري اين حركت كه بهطور مشخص با ورود خانم عبادي به
ايران اتفاق افتاد، اختلاف نظر وجود داشت. اما عليرغم همهي تناقضات،
اختلافات و بحرانها همانديشي فعالان جنبش زنان ثمر داد و حركتهايي
از دل اين جريان پا به عرصهي حضور گذاشت.
رضوان
مقدم: صرفنظر از همهي تفاوتهاي فكري كه افراد و گروههاي مختلف
با هم داشتند، نشستهاي همانديشي تعاملي بود بين افراد و بهنظر من
هيچ فرد يا گروهي براي جمع، هيچ امنيتي را به ارمغان نياورد؛ يعني
همهي ما كه آنجا بوديم با انديشههاي مختلف تعاملكرديم و روز 22
خرداد روي يك مسألهي مشترك توافقكرديم. حتي من معتقدم كه زنان آنقدر
از شعور بالايي برخوردار هستند كه ديگر اجازه نميدهند مورد
سوءاستفادهي هيچ دسته و گروه و قشري قرار بگيرند. درواقع در نشستهاي
همانديشي، ما اجازه نداريم كه مورد سوءاستفاده قرار بگيريم. ممكن است
بهقول خانم خديجه مقدم اصلاحات توانست از رأي زنان استفادهي ابزاري
كند اما حداقل در همانديشيهايي كه فعالان جنبش زنان حضور جدي داشتند،
نتوانست اينكار را بكند.
فاطمه
فرهنگخواه: پرسش من از خانم مرتاضي اين است كه جريان اصلاحطلبي چه
حمايتي از زنان كرد؟ حتي وقتي ما جلوي دانشگاه يا روز 8 مارس در پارك
دانشجو كتك خورديم، جريان اصلاحطلب كدام اطلاعيه را در حمايت از زنان
صادركرد؟ براي اينكه مسأله را كمي بازكنم، بايد بگويم كه جنبشهاي
اجتماعيِ كوچك هستند كه بههم ميپيوندند و جنبش بزرگي را بهوجود
ميآورند كه اين اتفاق در نهايت منجر به تغييرات اجتماعي ميشود.
تغييرات اجتماعي نميتواند توسط يك گروه خاص تحقق يابد، تغيير بايد يا
در سطح كلي جامعه بهوجود آيد. انتظار ما اين بود كه اصلاحطلبان و
كساني كه بحث دموكراسيخواهي را مطرح ميكنند، به اين جنبشها
كمككنند كه نكردند. دموكراسيخواهي چيست؟ آيا دموكراسي چيزي است كه
وراي جامعه قراردارد يا ظرفي است كه مسايل در آن شكل ميگيرد و از
پايين به بالا ختم ميشود؟ حالا با توجه به اين نگاه، انتقاد من اين
است كه چرا جريانات فكري مثل اصلاحطلبان كه مدعي دموكراسيخواهي
بودند و در قدرت سهم داشتند از زنان حمايت نكردند؟ در زمان انقلاب،
زنان آگاهانه و بهعنوان يك نماد اعتراض به رژيم گذشته روسري سركردند
اما در آن زمان، بههيچوجه قرار بر اين نبود كه اين امر تداوم پيدا
كند و به اجبار تبديل شود. من توصيه ميكنم كه همه به روزنامههاي
اول انقلاب مراجعهكنند و ديدگاههايي كه آنزمان در مورد حجاب وجود
داشت را بخوانند. در آنزمان زنان دو گروه شدند، يك گروه حجاب را
انتخابكردند و گروه ديگر به آنها اعتراضكردند. در دانشگاه تهران هم
جلسهاي برگزار شد و گروهي از خانمها به اجباريشدن حجاب اعتراضكردند
اما گروهي كه خود را حزباللهي ميخواندند با زنجير، قمه و چوبهايي
كه سرش ميخ كوبيده بودند، زنان را زدند. چرا در اول انقلاب جلوي اين
حركتها گرفته نشد كه اينزمان بهاين شكل بروزكند و تداوم يابد و
هرجا مشكلي بهوجود ميآيد به زن و بيحجابي او نسبت داده شود؟
اعتراضات ما بنيادين است و يكي-دو تا نيست.
مرضيه
مرتاضي: بهنظر من ذات جنبش زنان بر مصالحه و همكاري با هركسي است كه
قدمي در راه احقاق حقوق زنان و رفع تبعيضات برميدارد. ببينيد! من يا
خانم توسلي براي نمايندگي مجلس رد صلاحيت شدهايم اما مثلاً خانم
كولايي يا حقيقتجو صلاحيتشان تأييد ميشود. با اينحال من
بهعنوان يك فعال جنبش زنان فكر ميكنم چون ذات جنبش زنان بر همكاري
است، اگر آنها هم (بهعنوان جريان اصلاحطلبي) قدمي براي احقاق
حقوق زنان بردارند، بايد از آن استقبال كرد. درواقع با رد صلاحيت خانم
كولايي و حقيقتجو و دادگاهيكردن آنها، قدرت حاكم اعتمادش را از
آنها پسگرفت؛ آنگاه آنها نيز به صف زنان مستقل در جنبش زنان براي
احقاق حقوق خويش پيوستند و خود را از تفكر انحصارطلبانهي حاكميتي جدا
ساختند. من مجموعه لوايحي كه دورهي ششم مجلس شورا به تصويب رسيد را
اصلاحطلبانه قلمداد ميكنم، نه اينكه تك عناصري از زنان كاري كرده
باشند. در مجلس ششم بحث كنوانسيون رفع تبعيض از زنان مطرح و پيگيري
شد، قوانين در برخي موارد اصلاح شدند و اگر بنا باشد مرزبندي و
خطكشي كنيم و زنان مستقل و زناني كه بههردليل از حاكميت لطمه
خوردهاند بخواهند به جنبش زنان قيمما~بانه نگاهكنند و نقش هر
عنصري ولو ريزترين عناصر را ناديده بگيرند، همان نظام مردسالارانه و
منيّتطلبانهي مردان را بازتوليد ميكنند و اين بهنفع جذب سرمايههاي
اجتماعي براي زنان نيست. امنيت يك ضرورت است، حتي يك امنيت حداقلي باعث
افزايش سرمايهي اجتماعي ميشود و لازم نيست ما براي پيشبُرد اهدافمان
كاملاً توافق داشته باشيم. بهنظرم يك توافق حداقلي در پرتوي يك امنيت
حداقلي مسلماً باعث پيشبُرد جنبش زنان ميشود و من از اين استقبال
ميكنم.
منصوره
شجاعي: در پاسخ به صحبت خانم مرتاضي كه بحث قيمما~بي را مطرحكردند،
ميخواستم بگويم كه هيچكس حركت قيمما~بانه را تأييد نميكند و
اتفاقاً تجربهي من اين است كه جنبش زنان هرگز سياستاش بر حذف نبوده
و تجربهي همانديشي فعالان جنبش زنان نيز به همهي ما نشان داد كه
خوشبختانه جنبش، اجازهي حضور قيمما~بانه را به كسي نميدهد. و از
22 خرداد كه مبارزهي مستقل فعالان جنبش زنان به سمتوسوي تغيير قوانين
رفت، مشخصاً معلومكرد كه ميخواهد چه بكند. ببينيد! حق، ايجاد قانون
ميكند اما قدرت، نقضكنندهي قوانين بشري است. جامعه از طريق
قوانين بشري ميتواند به حق خودش دست پيداكند. بنابراين در جنبش زنان
و بهشكل كوچكتر آن در همانديشي فعالان، شاهد شكلگيري نوعي
دادوستد مدني هستيم، حقخواهي است كه به تغيير و وضع قوانين بشري منجر
ميشود. حالا از اين بهبعد بهقول خانم توسلي موضوع مهم، بحث روش
خواهد بود كه در پروسهي اين كار گروهي و همدلي گروهيمان به اين
برسيم كه اصلاً حق چيست؟ محق كيست؟ ناحق چيست؟ و مطالبه كدام است؟ تا
اينكه اين پرسشها بتواند مبناي بحثهاي گروهيما در اين شبكهي
همانديشي شود.
خانم
مرتاضي! شما هم در گروههاي سياسي حضور داشتهايد و هم در جنبش زنان،
فكر ميكنيد حركتهاي مرسوم سياسي در احزاب چه تفاوتي با حركتهاي
زنان ازجمله حركت 22 خرداد داشته است؟
مرضيه
مرتاضي: بهنظرمن در جامعهاي كه تفكر اقتدارگرا در آن حاكم باشد،
چون حاكميت تمام انتقادات و مطالبات را از مباني تفكر خودش ميگذارند،
آنها را سياسي ميكند و نگاه زورمدارانه به آن دارد؛ لذا براي اينكه
جنبش زنان به دام سياسيبازي يا سياسيكاري نيفتد، يعني همان ورطهاي
كه امروز بسياري از احزاب، گروهها و روشنفكران دچار آن شدهاند و
آنها را اجباراً به وحدتنظر بر عليه سياست بهمعناي قدرت سركوبگر از
بالا رسانده، لازم است براي پرهيز آگاهانه از افتادن به چنين دامي
نهتنها معناي واقعي سياست كه تدبير زندگي است را از طريق رفتار
مسالمتجويانه و مشاركتي در حوزهي عمومي نزديك سازد، بلكه لازم است كه
بر حركتهاي اصلاحي و حقوقي خود در سطح جامعه متمركزتر شود. قطعاً اين
حركتهاي اصلاحي از طرف زورمداران به چالش كشيده ميشود و با
آنبرخورد ميشود، بهاينمعنا كه سياسي ميشود، اما ما نبايد از
سياسيشدن آن وحشتي داشته باشيم؛ چون هر حركت اصلاحي هزينههايي دارد.
اما بهنظرم اين تعريف آگاهانه از سياست مهم است كه ما بدانيم در حركت
اصلاحيمان چهگونه حركتكنيم كه هزينههاي حداقلي و منافع حداكثري
داشته باشد و اين نسبت بين هزينه و فايده را در يك عقلانيت مدرن (چون
كه جنبش زنان اصولاً يك جنبش اجتماعي مدرن است) تعريفكنيم؛ هرچند
نظام تفكر سنتي اصولاً عقلانيتي براي زنان و جوانان قايل نيست، لذا در
برابر تغييرات ناشي از اين عقلانيت مقاومت ميكند.
منصوره
شجاعي: سياسيبودن با تشكيلاتيبودن و حزبيبودن كاملاً متفاوت است.
جنبش حقوقي زنان نميتواند بياعتنا به سياست عملكند اما تفاوت آن
با احزاب سياسي بهطور مشخص اين است كه احزاب سياسي براي دستيابي به
اهداف اقتدارگرايانهي خود و اهداف تكمخاطبي فعاليت ميكنند اما در
جنبش زنان ميتوانيم نشانههاي نوين و ساختارشكنانهاي را ببينيم كه
مخاطبهاي بيشتري دارد. دومين تفاوت در ضديت با قدرت است؛ يعني جنبش
زنان، خواهان وضع قوانيني است كه بهموجب آن قدرت تعديل شود و
قدرتمداري برچيده شود، درصورتي كه احزاب سياسي مشخصاً براي بهقدرت
رسيدن تلاش ميكنند. سومين رويكرد اين است كه جنبش زنان به حذف هيچ
تفكر و رويكردي نميانديشد بلكه بهنحوهي حضور و چهگونگي حق حضور
براي همه ميانديشد، جنبش زنان به فكر تغيير جهان و درحقيقت تغيير
مناسبات ناعادلانهي جهان براي رسيدن به برابري و عدالت جنسيتي است.
رضوان
مقدم: تفاوت حركتهاي مستقل زنان با احزاب سياسي در اين است كه احزاب
سياسي هدفشان كسب قدرت سياسي يعني رسيدن به حاكميت است، درحاليكه
زنان بهدنبال كسب قدرت نيستند بلكه صرفاً بهدنبال برابري حقوق زن و
مرد هستند؟ "جهاني ديگري ممكن است" شعار آنان است؛ يعني جهاني عاري از
خشونت، جهاني همراه با صلح و جهاني كه برابري حقوق زن و مرد در آن لحاظ
شده باشد، نه زن بهعنوان موجودي فرودست و مرد بهعنوان فرادست و
تصميمگيرنده براي زنان. بنابراين حركت زنان ممكن است به مسايل سياسي
هم ارتباط پيدا كند ولي بهدنبال كسب قدرت سياسي نيست.
فاطمه
فرهنگخواه: دوستان ديگر بهخوبي اين تفاوت را مطرحكردند اما
نكتهاي كه من ميخواهم بيانكنم اين است كه چرا نبايد براي زنان
زمينهي رشد در عرصههاي سياسي كشور فراهم آيد؟ بهنظر من هيچ
مغايرتي وجود ندارد كه يك زن عضو يك حزب باشد و درعينحال فعال جنبش
زنان هم باشد، آزاديخواه هم باشد و مستقل هم باشد. رسيدن زنان
بهقدرت، از طريق احزاب ممكن است، بنابراين زنان بايد بهسمتي
حركتكنند كه در ساختارهاي حزبي موجود حضور يابند. اما درعينحال بايد
تأكيدكنم كه خواست زنان در جنبش زنان الزاماً رسيدن به قدرت نيست بلكه
جنبش بهدنبال گرفتن حق جامعه از زنان است، به اين دليل كه جامعه روي
من بهعنوان زن سرمايهگذاري كرده و من بهعنوان يك زن
تحصيلكردهام، دانشگاه رفتهام، و كار ميكنم، بنابراين جامعه طلبي
از من دارد. وقتي حاكميت امكان رشد به زن را در جامعه نميدهد، در
واقع جامعه را از انديشه، فكر، خلاقيت و نوآوري زن محروم ميكند.
ناهيد
توسلي: جنبش زنان در جامعهي ما بهويژه از پس از انقلاب كه سنت و
شريعت با سياست و حاكميت ادغام شده است، چارهاي جز عبور از حوزهي
سياست ندارد. واردشدن به حوزهي جنبش زنان خوشبختانه يا متأسفانه
بايد از كانال سياست بگذرد. راهي جز اين نيست و اين واقعيت را بايد پذيرفت.
ولي خود زنان هيچگاه از تلاش و جنبش خود، هدف سياسي ندارند. به
عبارتي ديگر اهدافي كه در حاكميت مردانه وجود دارد در جنبش زنان وجود
ندارد؛ يعني اين جنبش هدف اقتدارگرايانهي سياسي ندارد. در واقع زنان
بهدليل ويژگي زن/ مادرانه كه ويژگي بسيار مهم تاريخي- اسطورهاي
بوده و هست هدف سياسي ندارند، گرچه حاكميت با آنها رفتار سياسي
ميكند و مشكل اينجا بهوجود ميآيد كه زنان نيّت سياسي عملكردن
بهمعناي اقتدارگرايانه ندارند ولي حاكميت با آنها برخورد سياسي
ميكند. اگر زنان در حوزههاي اجتماعي بهويژه در حوزهي آزادي
انسانها و حقوقبشر تلاش ميكنند، اين تلاش براي بهدست آوردن
آزادي در نهايت بهنفع خود مردها هم خواهد بود. بهنظر من جنبش زنان
عملاً بخشي از جنبش سياسي شده است. خلاء حضور انديشهي زن/مادرانهي
زنانه موجب اينهمه خشونت و كشتار و فجايع در جامعهي جهاني شده است.
بهنظر من در جامعهي ما اساساً بايد از ساختارهاي مردانهي جهاني
در همهي حوزهها بهقول دريدا ساختارزدايي شود و همهي بنيانها
و قوانين و پروتكلهايي كه وجود دارد با حضور مؤثر زنان و مردان بهگونهاي
عادلانه و برابر تدوينگردد. كما اينكه اگر زنان وارد حوزهي
قانونگذاري شوند، شايد قوانيني تصويب شود كه بهنفع خود مردها هم باشد؛
چون نگاه زن نگاهي سرشار از عطوفت است و امروزه عطوفت، عشق و محبت از
زندگي جهاني ما رخت بر بسته است؛ بهويژه پس از سال 2000 كه جهان شاهد
مشكلات فراواني بوده است.
خديجه
مقدم: من معتقدم، ما زنان ضمن اينكه هويت مستقلمان را در سازمانهاي
مستقل خود داريم، بايد در ديگر حركتهاي اجتماعي و سياسي هم فعاليتكنيم.
بهخاطر اينكه مسألهي زنان، مسألهي جامعه است. ما اگر ميخواهيم
به حق و حقوق خود برسيم، احتياج داريم كه به مردان هم آموزش دهيم و نقض
حقوق زنان را از بين ببريم و درواقع كل جامعه بايد حقوق زنان را بهرسميت
بشناسد. بهنظر من اگر زنان در فعاليتهاي سياسي حضور نداشته باشند،
دولتمردان همچنان به يكهتازي خود ادامه خواهند داد. حتي بايد براي
ازبينبردن تبعيضهايي كه تاكنون صورتگرفته است يك تبعيض مثبت براي
زنان قايل بشوند، براي نمونه اگر در مجلس پنجاه درصد نمايندگان، زنان
آگاه باشند و از حقوق زنان دفاعكنند، اينهمه بيعدالتي وجود نخواهد
داشت و نهتنها حقوق زنان، بلكه بهطوركلي حقوقبشر بهتر رعايت خواهد
شد.
با
تشكر از همهي دوستاني كه وقت گذاشتند و در اين ميزگرد شركت كردند.
منبع :
نشریه نامه |