22
خرداد؛ روز ملي همبستگي زنان
نوشين
احمدی خراسانی
خرداد
1384 براي همهي ما كه سالها انتظار كشيده بوديم و با اميد و شكيبايي
خشتهاي آنرا تك به تك روي هم چيدهبوديم و آرزوي تحققاش را در دلمان
ميپرورانديم، اتفاق بسيار مهمي بود؛ در اينروز با تجمع هزاران زن در
خيابان انقلاب، نطفهي جنبش همبستگي "زنان" در مقابل سردر دانشگاه
تهران بسته شد.
در آن
مقطع زماني، يعني فرصت پيش از انتخابات رياستجمهوري كه هميشه فضا بهدلايل
انتخاباتي كمي بازتر ميشود و همهي نيروهاي فعال اجتماعي سعي ميكنند
كاري انجام دهند، ما هم بهنوبهي خود فكركرديم چه چيزي ميتواند ما
(گروههاي مختلف و متنوع زنان) را بههم نزديككند. طبعاً نزديكي و
اتحاد بدون دستيابي به توافق، امكانپذير نبود. در نتيجه در آن فرصت
كوتاه ميبايست به توافقي جمعي برسيم؛ يعني سعيكرديم سرفصل توافقهاي
"حداقلي و مشترك"مان را پيداكنيم و براي انجام فعاليتي مشترك بر آن
تكيهكنيم. در روند تدارك آن حركت تاريخي، تجربههاي بسياري آموختيم.
يكي از تجربههاي گرانبهاي آنروز، اين بود كه زنان ثابتكردند كه ميتوانند
در استقلال كامل و بهنحو احسن، اعتراضهاي خياباني را نيز مديريت و
برنامهريزي كنند.
همچنين
بحثهاي گروهي و عمومي مخالفان و موافقان در يك فضاي صميمانه مطرح شد
(و خوشبختانه هنوز هم ادامه دارد)، تداوم بحثها، صد البته از بركت آن
عمل اجتماعي و تاريخي است؛ چون بهنظرم در حوزهي مسايل زنان، بهويژه
در اين دورهي خاص تاريخي كشورمان، شناخت و تئوري از دل عمل اجتماعي
بيرون ميآيد؛ يعني در مسير حركت و فعاليتي كاملاً جمعي براي تغيير است
كه زنان درگير در آن حركت، متوجه ميشوند كه مردسالاري چهگونه عمل
ميكند و يادميگيرند با چه روش و سياستي با سلطه و نابرابري مبارزهكنند
و از دل همين فعاليتهاي ماندگار، تئوريهاي خود را نيز تدوين و
بازآفريني ميكنند.
انتخاب
دشوار يك گزينهي مستقل:
در
آستانهي روز تاريخي 22 خرداد، بحث انتخابات رياستجمهوري خيلي داغ
بود. ما با چند گزينه روبهرو بوديم كه طرفداران آنها هركدام دلايل و
توجيهات خاص خودشان را داشتند. براي نمونه تعدادي از دوستان موافق شركت
در انتخابات بودند و با برگزاري تجمع مستقل زنانه، مخالف بودند. آنها
استدلال ميكردند كه ميتوانيم از جناحي حمايتكنيم كه جناح دموكراتتر
تلقي ميشد. اين گزينه هم بهنظرم منطقي بود؛ چون هرچه فضاي سياسي
بازتر شود، بهيقين براي حركت مستقل زنان وضعيت بهتري فراهم ميآيد.
چون خيلي بعيد است كه با بستهترشدن فضاي سياسي، تحولات كلان بهتري
پيش رويمان گشوده شود.
يك
انتخاب ديگر اين بود كه از فضاي بالنسبه بازتري كه هميشه در بحبوحهي
انتخابات فراهم ميشود استفادهكنيم و در آن ميان، حرف مستقل خودمان را
بزنيم. گزينهي سوم هم اين بود كه اصلاً كل اين فضا را ناديده بگيريم و
همهچيز را به آينده، به يك حركت نهايي و عظيم موكولكنيم كه اصولاً
هيچگاه به نتيجهاي ملموس منجر نشده است. بههرحال هميشه عدهاي هستند
كه به اميد وقوع حركتي بزرگ، دست روي دست ميگذارند و اصولاً هم كاري
نميكنند. معلوم هم نيست اين تغيير عظيمي كه قرار است در جامعه صورت
بگيرد چهطور و كجا و توسط چه كساني رخ ميدهد؟ بهنظر آنها، ما بايد
تغيير و اصلاحات كوچك را رهاكنيم و چشم بهراه تغييرات بزرگ به انتظار
"روز موعود" بنشينيم.
ما بهعنوان
بخشي از زنان جامعه بايد ميسنجيديم و تصميم ميگرفتيم كه در آن مقطع
چه حركتي ضروري است و چه حركتي ميتواند به زنها قدرت و توانمندي
بيشتري بدهد تا ياد بگيريم در آينده نيز براي ايجاد تغييرات به نيروي
خودمان متكي باشيم. بالاخره بايد روزي ميآموختيم كه روي پاي خودمان
بايستيم؛ بنابراين گرچه اين نگرش كه فلان جناح دموكراتتر سركار بيايد،
نگرشي مثبت بود، ولي اين تنها راهي نبود كه در آن مقطع خاص به خود زنان
و حركت مستقلشان قدرت و خودباوري بدهد؛ چون بهنظرم همان ديدگاه سنتي
را تقويت ميكرد كه يكعده آدم خوب و اصلح بيايند و براي ما زنان كاري
انجام دهند، هرچند هم وقتي ميآيند معمولاً نميتوانند كاري انجام دهند
و شايد در بهترين حالت، وضع را خرابتر نميكنند و "فضاي قصدناشدهاي"
در برابر زنان ميگشايند.
فرصتشناسي زنانه:
در
فضاي خاص پيش از انتخابات واقعاً فرصتي پيش آمده بود كه ما زنان ميتوانستيم
پس از گذشت ربع قرن، كاري مستقل انجام دهيم. درثاني اگر قرار بود بعدها
هم از فضاي نسبتاً باز "قصدناشده"ي برخي از جناحهاي حكومت (جناح
اصلاحطلب) بهره بگيريم، چرا بايد از همان بحبوحهي انتخابات و فضاي بهدست
آمده ـ به بهانهي آينده ـ چشمپوشي ميكرديم؟ يك كار ديگر هم اين بود
كه مثل برخي گروهها بنشينيم و منتظر باشيم تا ببينيم در اين دعواهاي
انتخاباتي چهكسي زمين ميخورد و چهكسي بلند ميشود و اصلاً منكر وجود
"فرصت" باشيم و مثل هميشه فضاها را از دست بدهيم به اميد يك فرصت بهاصطلاح
بزرگ و طلايي در آينده. ولي ما فرصتشناسي كرديم و از بركت همبستگي و
مشورتهاي طولاني با يكديگر، سرانجام گزينهاي را انتخابكرديم كه
بتوانيم حرف مستقل خودمان را بزنيم.
تجربهاي ناب و تازه:
حركت
تاريخي 22 خرداد توانست به بسياري از زنان شركتكننده، فارغ از علايق
سياسي و فكريشان، اعتماد بهنفس، خودباوري، و تجربياتي بيشتر و
غنيتر بدهد. ما با همهي بيتجربگيمان سرانجام موفق شديم يك كار
مشترك و سازمانيافتهي اجتماعي را در پرتو خرد جمعي و با همياري
يكديگر تجربهكنيم. ارزيابيهاي بعدي نشان داد كه برنامهريزيمان خوب
بود، در سازماندهي تجمع نيز موفق بوديم و با صبر و بردباري از
خشونتهاي احتمالي جلوگيريكرديم. ما روي زمين نشستيم، كتك خورديم اما
نه مقابلهكرديم، نه به خواست آنها پراكندهشديم. در واقع ما
مقاومتكرديم، نه مقابله! يعني حركتي كاملاً مدني و متمدنانه و با
رويكرد غيرخشونتآميز.
چالشهاي پرتب و تاب:
البته
در روند تدارك آن حركت، بيترديد با يكديگر درگيريهاي تئوريك
پيداكرديم؛ چند نفري، حركت مستقلمان را همنوايي با بيگانگان قلمداد
ميكردند، بعضي ديگر استدلال ميكردند كه حركتمان بهنفع دولت و
مشروعيتدادن به حاكميت است، اتهاماتي هم مطرح شد كه گويا ما از
"بيرون" خط ميگيريم! همهي اين چالشهاي تبآور و انرژيسوز وجود داشت
و توانِ كاريِ بيشتري طلب ميكرد. با همهي اين فشارها، اما كارها و
وظايف محوله، با اميد و همكاري دستهجمعي بهخوبي پيش ميرفت.
هرچه
به "روز واقعه" نزديكتر ميشديم، از يكسو اتحاد و همبستگيمان بيشتر
ميشد، برق شادماني و اميد به تأثيرگذاري بر حيات جمعي و زندگي عمومي و
اميد به تغيير در قوانين ناعادلانه و زنستيز بهوضوح در چشمها،
بهخصوص در چشمان پرفروغ ياران جوانمان موج ميزد؛ و از سويي ديگر،
اختلافهاي فكري و عقيدتي، حب و بغضهاي بيپايه و خط و خطكشيهاي
صوري بهطرزي ناباورانه رنگ ميباخت.
در
تمام مدت آن دوران كوتاه و فشرده، بهطور مرتب روي روشها نيز بحث و
گفتوگوي مفصلي داشتيم، در مورد اينكه با چه اسلوبي ميتوان بهرغم
اختلاف فكري، خواستههاي مختلف را بههم نزديككرد و ضمناً به موازات
اينها، شيوههاي فشار زيركانهي برخي از مردان و زنان (در موقعي كه
جنبش زنان كار جدي و كاملاً مستقل ميكند) هم مشخص شد و ديديم كه برخي
از آنها هنوز تحمل استقلال واقعي ما را ندارند.
زنان و
نيروي انتظامي؛ يكبهيك، مساوي:
شايد
دولتمردان و مسؤولان وزارتكشور هم پس از برگزاري اين تجمع مدني، قانع
شدند و در مواجهه با مدنيت اين حركت عمومي و اجتماعي، ترس و تابوي
سنتيشان از اعتراضات خياباني شكست. براي مثال، نيروي انتظامي هم
تجربهي تازهاي در مواجهه با تجمعهاي خياباني بهدست آورد. آنها
گرچه در ابتدا ـ بهطور سنتي ـ با خشونت با اين تجمع صلحآميز
برخوردكردند، ولي پس از گذشت مدتي، مديران و فرماندنها ارشد متوجه
شدند كه با تجمعي متفاوت روبهرو شدهاند؛ تجمعي اگرچه اعتراضي ولي
آرام و براي دستيابي به خواستهاي حقوقي و مدني در شكلي مسالمتجويانه
و با آهنگ دلپذير سرودهاي زنانه و حقطلبانه! تجمعي كه نه براي مقابله
و سردادن شعارهاي تهاجمي و احساسي، بلكه براي خواندن سرود صلح و همبستگي
در ميدان عمل اجتماعي همآورد ميطلبد. در نتيجه اگر در نيم ساعت اول،
زنان تجمعكننده پيروز اين كارزار بودند، اما در نيم ساعت بعدي، نيروي
انتظامي نيز به پيروزي انكارناپذيري دست يافت. مديريت نيروي انتظامي به
جاي برخورد سنتي و خشونتآميز، آگاهانه وارد رقابت با جنبش جامعهي
مدني شد؛ يعني بهجاي برخورد فيزيكي، تصميمگرفت آرايش فضا را بهنفع
خود تغيير دهد. بايد شجاعانه اعترافكنيم كه در "هافتايم" دوم، در
مقابل تاكتيك هوشمندانهي نيروي انتظامي غافلگير شديم؛ زيرا آنها با
ايجاد ديوار طويل (از اتوبوسهاي دو كابينه) ما را از بقيهي مردم،
كاملاً جداكردند و در انزوا قرار دادند. وضعيتي كه ما به هيچوجه
انتظارش را نداشتيم.
آري،
ما در نيمساعت دوم تجمع، شكست خورديم؛ يعني نتوانستيم تاكتيك آنها را
پيشبينيكنيم در نتيجه غافلگير و حتي منفعل شديم و در فضايي محدود و
بسته، به محاصره افتاديم. اما اين بازي رقابت، موفقيتي بزرگ براي هر دو
سوي معادله بود؛ زيرا پليس (بهعنوان نماينده دولت) بالاخره وارد ميدان
رقابت (و نه خشونت) با جامعهي مدني شده بود. نتيجهي اين زورآزمايي
مدني، يك به يك، مساوي شد؛ يعني هافتايم اول زنان و هافتايم دوم نيروي
انتظامي! نيمساعت برنده بوديم و نيمساعت بعد، بازندهي ميدان. بااينحال،
هم جامعهي مدني و هم دولت به تجربهي تازهاي دستيافتند. كمترين
نتيجهاش، بيترديد اينبود كه ترس و تابوي هر دو طرف از برگزاري تجمعهاي
خياباني شكست و اعتراضهاي خياباني گام بزرگي بهسوي حقانيت و حقوقيبودن
خويش برداشت.
باز هم
كتك خورديم:
همين
تجربه، بهنظر من در آينده هم تأثير خواهد گذاشت، گرچه همين الان هم
سقف حركتهاي زنان را بالا برده است. از آنروز به بعد، اكثر حركتهاي
اعتراضي زنانه (چه در تهران و چه برخي شهرستانها)، شكلي خياباني گرفته
است (براي نمونه تجمعات نه چندان گسترده در تهران، ميدان انقلاب و نيز
روبهروي بازارچهي كتاب يا در شهرستانهاي گرگان و سنندج و تبريز
اتفاق افتاد) كه اوج آن در برگزاري 8 مارس امسال (17 اسفندماه 84) در
"پارك دانشجو" در تهران بود. در اين روز جهاني نيز نهادها و سازمانهاي
زنان، بهخصوص اتحاد و همياري دو جمع بزرگ، متشكل از گروههاي مختلف
زنان ـ يعني "هواداران حركت جهاني زنان" و "همانديشي فعالان جنبش
زنان" ـ بهرغم گرايشهاي فكري و عقيدتيشان، در همبستگي كامل و
بههمان روش مقاومت مدني (شبيه 22 خرداد) عملكردند؛ يعني درست مثل آنروز
در محوطهي جلوي دانشگاه، اينبار در پارك دانشجو باز هم روي زمين
نشستيم و همان سرود (اي زن، اي حضور زندگي...) را خوانديم و البته باز
هم كتك خورديم، بااينحال خودمان را بار ديگر روِيتپذيركرديم و سير
حركتهاي بعد، ما را به اين نتيجه رساند كه گزينهي سياست خياباني در
22 خرداد، شروع مبارك و بهجايي بوده است. البته در پارك دانشجو (برخلاف
سالهاي پيش كه عمدتاً در پارك لاله برگزار ميشد)، توهين و ضربوشتم
نيروي انتظامي بسيار شديد بود، بهطوري كه اين شدت خشونت، همهي ما را
غافلگيركرد و باعث شد نتوانيم "موقعيتمان" را حفظكنيم؛ يعني بهجاي
ماندگاري و تداوم نشستن بر روي زمين، وادار به "ترك موقعيت" شديم. خب
اين شايد يك اشتباه تاكتيكي از جانب ما بود كه نبايد از روي زمين بلند
ميشديم ولي درمقابل اين هجمه، باز هم زنانه و مدني عملكرديم و براي
نخستينبار، برخي از ما كه در آن تجمع شركت كردهبوديم، بهطور
دستهجمعي ـ و با وكالت شيرين عبادي ـ از نيروي انتظامي به دادگاه
شكايت برديم؛ چون معتقديم كه تلاش و مبارزه براي كسب حقوق برابر و
عادلانه، بهوسعت همهي حوزههاي زندگي اجتماعي و خصوصيمان است، گرچه
همهي دوستان و ياران جنبش زنان با اين شيوه (شكايتكردن) موافق نبودند
و براي اين عدم موافقت، دلايل خودشان را داشتند.
ميخواهيم "ديده" شويم:
اما،
يكي از دلايل اصلي جنبش مستقل زنان براي گسترش اعتراضات خياباني نظير
روز 22 خرداد، يا 8 مارس در پارك دانشجو اين است كه تا جامعه و حكومت
را وادار نكنيم ما را ببينند، نميتوانيم مطالبات حقطلبانهمان را
بيانكنيم، خيابان، مكاني است كه ميتوانيم براي ديدهشدن از آن بهره
ببريم (آخر ما هم در اين مملكت، حقي داريم و فضاي شهري، به ما هم تعلق
دارد.) اين كه دولتها به فكر بيفتند كه خواستههاي يك گروه اجتماعي را
جدي بگيرند فقط به مضمون آن خواستهها ربط ندارد بلكه بيشتر بهميزان
توانمندي آن گروه اجتماعي و تأثيرگذاري آن بر افكار عمومي مربوط است.
وقتي ما حضورمان را از سايتهاي اينترنتي و روزنامهها به سطح شهر و به
خيابان گسترش ميدهيم، در واقع شور و نشاط بيشتري را در پيكرهي
مطالبات زنان بهوجود ميآوريم. حضور فعال در مطبوعات و سايتهاي
اينترنتي لازم است اما كافي نيست؛ يعني شعاع ابراز دردها و بيان مشكلات
چرا فقط بايد به مطبوعات، محدود و منحصر باشد؟ واقعاً چه اشكالي دارد
كه مشكلاتمان را در سطح شهر با مردم و مسؤولان در ميان بگذاريم؟ آيا
تحقق "حق بيان و عقيده"، تنها در فضاي اينترنت و مطبوعات معنا ميدهد؟
از طرف
ديگر وقتي براي تغيير قوانين حركت ميكنيم، صرفاً مخاطب ما حكومتها
نيستند؛ زيرا حكومتها ميآيند و ميروند ولي آنچه پايدار و ماناست،
جامعه و مردمان هستند؛ فرهنگ، باورها و ارزشهاي مردم است كه در بود و
نبود حكومتها، سينه به سينه به نسلهاي بعد منتقل ميشود، پس مخاطب
جنبش جامعهي مدني، افزون بر دولتها، مردم هم هستند؛ و خيابان،
همانجايي است كه هر دو در آن ميتوانند ما را ببينند، هم مردم و هم
حكومتها.
هدف:
رسيدن به خودباوري!
قوانين
موجود، تحقيرآميز و مقوّم ستم جنسي است؛ يعني علاوه بر آنكه در عينيت
و بطن زندگي و روابط روزمرهي زنان تأثيري بسيار مخرب دارد ـ بهطوري
كه حتي تغيير يكي از اين قوانين (مثلاً الغاي حق انحصاري مردان در
طلاق) ميتواند به فجايع بسياري درجامعه خاتمه دهد ـ درعينحال عامل
تحقير زنان هم هست. حتي وجود تحقيرآميز قوانين ناعادلانه بر زندگي
كساني مثل زنان طبقهي متوسط مدرن كه ميتوانند تاحدودي اين قوانين را
دور بزنند، نيز تأثير ميگذارد. بنابراين وقتي ما براي تغيير قوانين
مبارزه ميكنيم، لزوماً به اين معنا نيست كه تنها ميخواهيم خود قانون
را عوض كنيم، بلكه با آن حس تحقير و با جايگاه فرودستمان (كه بخشي از
آن ناشي از وجود همين قوانين هست) نيز مبارزه ميكنيم. بدينترتيب، رشد
آگاهي و خودباوري در ميان زنان نسبت به اصلاح اين قوانين، اولين هدف
است، همچنين آموزش و تمرين و تجربهاي است براي همبستگي و كار جمعي و
آگاهانه جهت رسيدن به خواستهاي معيّن. اين محور مشترك و توافق حداقلي
را مثلاً ميتوان با پرداختن به تغيير برخي قوانين بهدست آورد و اين
توافقِ محوري، در روز 22 خرداد با طرح مسألهي نقد قوانين زنستيز حاكم
در قانون اساسي بهوجود آمد.
كمحوصله و پرتوقع نباشيم:
تجمع
كمنظير و اعتراضي 22 خرداد جلو دانشگاه تهران، لزوماً معطوف به تغيير
ساخت قدرت در قانون اساسي نبود. قانون اساسي يك مملكت مردسالار، تنها
با چند حركت اعتراضي زنانه عوض نميشود و اگر كسي چنين تصوري دارد يا
جوان است و خام، يا دچار توّهم است. براي ايجاد اصلاحات ساختاري، بايد
هزاران مسير پيچ در پيچ را پيمود، هزاران سطح را بايد آزمود، هزينهها
بايد داد و عمر و جواني صرف بايد كرد تا خواستهاي از ذهن بهعمل نزديك
شود؛ بسيار سفر بايد، تا پخته شود "كاري!" همه هم اينرا ميفهمند، بهخصوص
زنها كه براي رسيدن به هر خواستهي كوچكي در زندگيشان، چهقدر بايد
خوندل بخورند و صبور باشند؛ حالا اگر خواستهي آنان بزرگتر و در سطح
كلان مملكتي باشد، پس بايد صبر و مقاومتشان صدچندان شود؛ يعني
تصورنكنيم كه با چند سال فعاليت مدني و فرهنگي و بهكارگيري سياست
خياباني، همهي مشكلاتمان حل ميشود. در واقع اين حركتها و سياستهاي
خياباني تا حدود زيادي خصلتي آگاهيبخش دارد. درست است كه آن حركت،
اعتراضي خياباني بود، ولي مخاطب آن فقط دولت نبود. وقتي شما شروع به
اعتراض ميكنيد، در واقع بحث و گفتوگو را، هم با جامعه ـ شهروندان ـ و
هم با دولت، آغاز ميكنيد؛ يعني وارد مذاكره با هر دو سر قضيه ميشويد.
مثلاً تا يكي-دو هفته بعد از آن حركت در تاكسيها، در خيابان و فضاهاي
عمومي، بحث مسايل و مشكلات زنان داغ و مطرح بود. نميگويم دايرهي
تاثيرگذاري آن زياد بود؛ چون معلوم است كه شعاعش خيلي گسترده نيست، ولي
اگر تداوم يابد، شعاعهاي بزرگتري بهوجود ميآيد.
بايد
"زنانه" رفتار ميكرديم:
اين
حركتها دستآوردهاي ديگري هم در پي دارد. براي همين هم در حركتي كه
انجام داديم بحث بر سر اين بود كه آن پروسه را چهگونه طيكنيم.
چهگونه رسيدن به هدف، براي ما مهمتر از خود هدف بود. زنانهبودنش نيز
در همين نكته بود؛ يعني مهم بود كه اين كارزار چهطور و چهگونه اتفاق
ميافتد. براي ما تبعات بعدياش هم مهم بود، يعني مهم بود كه در بطن و
متن آن پروسه، واقعاً زنانه و مدني عملكنيم. دراينصورت نحوهي شركت و
ورود زنان به چنين كارزاري چهگونه بايد باشد؟ پس از برگزاري اگر براي
دوستانمان مشكلي پيش آمد چهگونه بايد رفتاركنيم؟ مهمتر از اين مسايل،
اينكه حفاظت از جان و زندگي كساني كه در اين همايش ماندگار شركت ميكردند
براي همهي ما يك اصل اساسي بود. در حقيقت ما زن و فمينيست هستيم؛ يعني
عميقاً به اين شعار فمينيستي معتقديم كه وظيفهي "مراقبت و نگهداري"
بخشي از زندگي ما محسوب ميشود. پس مجاز نبوديم تندروي كنيم، مجاز
نبوديم شيوههاي پرخاشجويانه و غيرمدني بهكار گيريم، مجاز نبوديم
شعارهاي احساسي و تندروانه بدهيم؛ يعني بيشترِ آن چيزهايي كه براي
برخي از احزاب و سازمانها و برخي دانشجويان، فرعي است، براي ما اصل
بود.
آري،
براي تك به تك ما، مراقبت و نگهداري از يارانمان يك اصل بود. براي
نمونه، پس از مدتي كه از برگزاري تجمع سپري شد، براي تعدادي از دوستانمان
مشكلاتي پيش آوردند. خوب! ما هم تصميمگرفتيم كه در مواجهه با اين نوع
پيشآمدها نيز زنانه رفتاركنيم؛ يعني برخلاف سنت مرسوم عملكنيم و
هركدام از بچهها را كه براي پرسش ـ به هر نهادي ـ فرا ميخواندند،
همگيمان فارغ از خطكشيهاي عقيدتي با او ميرفتيم، اساميمان را روي
كاغذ مينوشتيم و به مسؤولان مربوطه ميداديم كه "ما هم در اين تجمع
بودهايم و اگر جرم و تقصير و گناهي هست، همگيمان دخالت داشتهايم."
بنابراين، درست است كه شكل ظاهري آن حركت بهصورت تجمع خياباني بود و
مثلاً به حركتهاي دانشجويي شبيه ميشد، اما لااقل در باور ما، در
شعارهايي كه تدوين و مطرح كرديم، در رفتار و نحوهي برخوردمان با دولت
و با جامعه، فرقهايي هم با حركتهاي دانشجويي داشت. مسايل زنان پيچيده
است؛ چون مخاطبان اعتراض ما فقط دولتها نيستند، بلكه شوهرانمان هم
هستند، برادرهامان هم هستند، پسرهايمان هم هستند. بنابراين بازي خيلي
پيچيده ميشود و به ناگزير، با زندگي و هستي و عواطف ما عجين ميشود؛
يعني مبارزهي ما زنان، همان راه دشوار زندگي ماست و از زندگي و عواطفمان
جدا نيست.
مخاطب
ما، هم خود زنان هستند و هم مرداني كه خود ما بهوجودشان آوردهايم يا
كنارشان زندگي ميكنيم. مسأله اين نيست كه ما الان بياييم تظاهراتي راه
بيندازيم كه مثلاً حكومتها بلافاصله مجبور شوند قانون را عوضكنند.
البته اينهم خيلي مهم است كه ما بتوانيم بالاخره روزي به اين هدف
صدساله برسيم و مسلماً چنين فشارهايي به اين هدف هم معطوف است، اما
اعتراض خياباني از اين جهت مهم است كه وقتي وارد خيابان ميشويم،
ارتباط با مردم بيشتر خواهد شد و مسأله همگانيتر ميشود و افكار
عمومي، رسانهها و مردم و مسؤولان متوجه نيازها و دردهاي ما ميشوند.
خيابان يك تريبون و فضاي عمومي متعلق به همهي مردم است؛ تريبوني كه
گسترهاش وسيع و باز است و ميتواند مخاطبان متنوعي را جذبكند و بحث
را به ميان مردم ببرد.
"سياست
خياباني"، شلوغبازي است؟
عدهاي
با سياستهاي خياباني مخالفند و آنرا جنجال، شلوغبازي، خودنمايي و
شورشگري ميپندارند و ميگويند بايد كار فرهنگي كرد، بهنظر من اعتراض
خياباني، دقيقاً كاري فرهنگي است. زيرا وقتي براي تغيير قوانين زنستيز
و كسب حقوق صنفي مبارزه ميكنيم، آنهم با روشهاي مردمي و در سطح شهر،
طبعاً اينكار به تغييرات فرهنگي هم ميانجامد؛ يعني ايندو از هم جدا
نيستند. پرسش اين است كه وقتي براي تغييرات حقوقي تلاش ميكنيم، مخاطب
ما بهجز خود زنان و ديگر شهروندان اين جامعه، پس كيست؟
روشي
كه براي تغيير قوانين انتخاب ميكنيم اگر معطوف به خود زنان باشد در
واقع داريم همراه با قوانين، آگاهي زنان را تغيير ميدهيم. يعني آگاهيمان
ارتقا مييابد. ايندو كه از هم جدا نيستند. فرهنگ را چه چيزهايي شكل
ميدهد؟ فرهنگ شامل قوانين، زبان، سنت، آداب، الگوهاي رفتاري، سبك
زندگي، سطوح مختلف آگاهي و جز اينها است. آن "روش" تغيير قوانين كه
بتواند آگاهي و خودباوري بيشتري در ميان جامعهي زنان ايجادكند طبعاً
روش خوبي است كه به ديوار سخت و خارايي فرهنگ هم تلنگر ميزند (مانند
تكانهي عظيم فرهنگي كه اعتراض صنفي مسالمتآميز سنديكاي كارگران شركت
واحد در جامعهي كارگري بهوجود آورد.) بنابراين ميتوانيم با چنين
ابزاري يعني تلاش براي تغيير قوانين (البته به شيوههاي نو و مدني)،
براي تغيير فرهنگ هم اقدامكنيم. در واقع همهي بحث اين است كه پيش از
هر چيز، زنان بايد خودشان آگاه شوند، اما تغيير در مسايل فرهنگي يك
جامعه، بيشك طي همين حركتهاي آگاهيبخش و روندهاي اعتراضي ـ و البته
خيلي آرام و تدريجي ـ شكل ميگيرد.
"رهبري"
اين حركت با چه گروهي بود؟
نكتهي
مهم و جالب آن است كه همايش ماندگار زنانه در روز تاريخي 22 خرداد كه
از همبستگي و اتحاد تعداد زيادي از سازمانهاي مدني و غيردولتي پديد
آمد، متولي و رهبري شاخصي نداشت. يعني اينطور نبود كه مثلاً يكي از
سازمانهاي غيردولتي، داعيهي رهبري آن را داشته باشد بلكه همهي
نهادها و سازمانهاي زنانه ـ با گرايشهاي فكري مختلف ـ در مديريت و
راهبري آن نقش داشتند. در واقع 130 وبلاگنويس رهبر آن بودند، زنان و
مردان آزاديخواهي كه طومارها را در پشتيباني از اين حركت امضاكردند
متولي آن بودند. زنان پيشرو كرد و آذري رهبر آن بودند، دانشجويان آزاديخواه
و اساتيد دانشگاه و پنج نفر از برندگان نوبل صلح هدايتگر آن بودند،
سايتهاي مستقل و زنان و مردان عدالتجو در خارج از كشور كه با تمام
وجودشان حمايتمان كردند و تجمعهايي به پشتيباني از اين حركت در
شهرهاي مختلف برگزاركردند، متولي آن بودند. آري! انبوه زنان خانهدار،
دختران جوان، روزنامهنگاران، هنرمندان، آموزگاران، كارگران، نويسندگان،
شاعران و شخصيتهاي مستقل فرهنگي و سياسي راهبر اين حركت بودند....
"روز"
جديدي در تاريخ جنبش زنان:
در
لابهلاي گزارشهاي موجود از آنروز، ميتوان مشاهدهكرد كه براي
نخستينبار در ايران، مردان و زنان آزادانديش كه در حمايت از اين حركت
تاريخي، طومار امضا كردند، از گروهها و طيفهاي گوناگوني بودند. جنبش
زنان با حركت شجاعانه و بدعتگذارانهي خود باعث وحدت مقطعي همهي
جريانهاي فكري و عقيدتي كشور شد، بهطوري كه براي اولينبار، مردان و
زنان از گروههاي بسيار متنوع (كه هيچگاه براي حمايت از يك جريان
اجتماعي، دور هم جمع نميشوند)، در اين حركت مستقل، يكصدا و متحد از
حركت زنان پشتيبانيكردند. با چنين پشتوانهاي است كه جرأت ميكنيم و
اعلام ميداريم كه روز 22 خرداد، روز ملي همبستگي ماست، روز ملي زنان
ايران.
و اگر
اينروز (كه در اكثر مقالات و گزارشهايي كه توسط زنان در سايتها و
نشريات مختلف به چاپ رسيده، با عناويني همچون: روزي تاريخي، روز همبستگي
زنان، روز بهيادماندني و تاريخساز، روز اتحاد زنان، روزي نو و ماندگار،
و... از آن نام برده شده است) بهعنوان مناسبتي تاريخي، طي سالهاي
آينده مورد حمايت وسيع جنبش زنان قرار بگيرد، آنگاه در كنار دو مناسبت
مهم ديگر؛ تولد حضرت فاطمه و 8 مارس (روز جهاني زن)، در مجموع سه روز
در طول سال به زن ايراني اختصاص مييابد كه هر سه مناسبت ميتواند
زمينه را براي طرح فراگيرتر مشكلات زنان فراهم آورد.
منبع
: ماهنامه نامه |