قطعنامه مجمع عمومی انجمن قلم ايران در تبعيد
همميهنان!
مردم
آزاده جهان!
نهادهای فرهنگی بينالمللی، مدافعين حقوق انسانی در جهان!
مجمع
عمومی انجمن قلم ايران در تبعيد، امسال در شرايطی به کار خويش پايان
داد که؛ روند فرهنگ ستيزی جمهوری اسلامی که هم از آغاز، گوهره ضد
تاريخی و نابهنگام و در اصل، بنمايه وجودی اين نظام است، گسترههای
تازه و هردم فزايندهای يافته است. رژيم حاکم بر ايران در کوششی تا
کنون بیفرجام، می کوشد تا تاريخ ما را به سال صفر بازگرداند، مملکت را
از هرچه آزادی و آبادانی و شادی تهی گرداند. جهت اين کار، ابزارهای سرکوب
دگربار به کار افتادهاند تا به گونهای بیمانند، هرگونه آفرينندگی را
در ريشه بخشکانند، به آنسان که هم اکنون، جان گروهی از سرمايههای ملی
فرهنگ و هنر ايران در خطری جدی است.
رژيم
جمهوری اسلامی هيچگونه دگرانديشی را برنمی تابد و چنين است که؛ نزديک
به سه دهه ازعمر آن، هيچگاه زندانها تهی از دگرانديشان نبوده است. هم
اکنون عده زيادی نويسنده، روزنامهنگار، فعالين عرصه سياست و همچنين
دانشجويان معترض درزندانند. براساس آخرين خبر از"گزارشگران بیمرز"،در
سال گذشته "ايران همچنان بزرگترين زندان برای روزنامهنگاران در
خاورميانه است.... وتهديد، احضار، بازجويی وبازداشت خودسرانه به شکل
چشمگيری افزايش يافته است".
در
ايران سالهاست که هرگونه فعاليت صنفی مستقل ممنوع است وهر فعال صنفی به
عنوان عنصری خطرناک تحت تعقيب و آزار قرار دارد.
کانون
نويسندگان ايران، در آستانه چهلمين سال حيات خويش، همچنان ممنوع و از
هرگونه فعاليت اجتماعی محروم است. تا کنون به اعضای آن اجازه داده نشده
است تا مجمع عمومی خويش را برگزار کنند.
کار
سانسور کتاب به مرحله دشمنی با ذات کتاب رسيده. کتابها پس از سانسور
پيش از انتشار، اگر شانس آورده باشند و به بازار راه يابند، هر آن
درخطر توقيف عمومی قرار دارند.
در
ايران کنونی همانطور که هزاران کتاب ممنوعالانتشار هستند، هزاران
واژه نيز دربند سانسورگرفتارند وهيچ نويسندهای اجازه ندارد، از آن در
آفرينش اثر ادبی استفاده کند. و اين در شرايطی است که، آموزش به زبان
مادری برای صاحبان زبانهای غيرفارسی، همچون سابق، ممنوع است.
مجلهها و روزنامهها با داشتن مجوز قانونی و رعايت مقررات تحميلی
بازهم توقيف شده، مسئولين آن به دادگاههای انقلاب جلب می شوند.
برسينما و تئاتر سانسور شديدی حاکم است و رژيم پيش از پيش می کوشد تا
از وجود اين هنر به نفع خويش، استفاده تبليغاتی کند. در اين عرصه حتا
آن دسته از فيلمهای ايرانی که در جشنوارههای بينالمللی درخشيدهاند،
اجاز اکران عمومی دريافت نمی کنند.
اجرای
کنسرتهای موسيقی مجاز نيست و آثار جديد موسيقی ايران و جهان اجازه پخش
ندارند. دراين عرصه، خواندن آوازبرای زنان و به طور کلی صدای زن، بر
اساس احکام اسلامی، ممنوع است.
نمايشگاههای
نقاشی و پيکرتراشی و عکس نيز درچنين فضايی سرکوب می شوند و اجازه تنفس
آزاد از آنان سلب می گردد.
شايد
مسخره به نظر آيد، اگر گفته شود؛ ارتباطات گوناگون اينترنتی نيزازسرکوب
و سانسور در امان نيستند. "سايت"های اينترنتی فيلترگذاری می شوند،
"وبلاگ نويسان" تحت تعقيب قرار می گيرند، و يکی از فعاليتهای رژيم در
اين عرصه، ارسال ويروس به آدرس مخالفان و فعالين اپوزيسيون است تا هرگونه
رابطهای را، اگرچه کوتاه مدت، فلج و محدود کند.
با اين
وجود، در درازنای اين سالهای سياه، البته مردم آزاده ايران هيچگاه
رسالت خويش را در مبارزهای بیامان، عليه هرگونه زشتی و پلشتی و سرکوب
و خفقان، فراموش نکردند. آنان به بهای جان دهها هزار قربانی، با تمام
وجود، از هستی خويش در برابر نيستی دفاع کرده و می کنند.
آنچه
گفته شد، تنها نمونههايی اندک از انبوه بیشمار مصيبتهايی است که
نزديک به سه دهه، به گونهای روشمند، بر زندگی اجتماعی اهل فرهنگ و ادب
و هنر ايران اعمال می شود. در سراسر تاريخ سرزمين ما، هيچگاه اقليتهای
فکری، دينی، مذهبی، ملی وفرهنگی به چنين انجامی گرفتار نيامدهاند.در
يورش سهمگين بر فرهيختگان و فرهنگ ورزان و دگرانديشان، حتا "برادران
دينی” و "هم مسلکان" مسلمان رژيم نيز درامان نماندهاند. وابستگان به
مذهب تسنن همان اندازه در فشارند که ديگران. پنداری هيچکس جز آن دسته
از شيعيانی که پيرامون حاکميت گرد آمدهاند، حق حيات ندارند. وچنين است
که بايد همه، از اقليتهای مذهبی و قومی گرفته تا روشنفکران و
انديشمندان، همه نقاشان و پيکرتراشان، همه کارورزان عرصه تئاتر و
سينما، همه موسيقيدانان، روزنامهنگاران و نويسندگان و خلاصه همه مردم،
سرتسليم به درگاه "رهبر مسلمين جهان" فرود آورند که؛ تسليم ذاتِ اسلامی
است و در"ولايت مطلقه فقيه" خلاصه می شود. بر اين اساس و بدينسان، همه
دگرانديشان در همه زمينههای انديشگی، اجتماعی، فرهنگی و هنری، از
آزادی انديشه و بيان که هيچ، از هيچ حقی در هيچ زمينهای برخوردار
نيستند.
در راه
بازستاندن همين حقوق است که ما به نام آزادی و انسانيت و حيثيت فرهنگی،
دست ياری به سوی شما دراز می کنيم و ازشما می خواهيم تا با ما به پا
خيزيد، فرياد در فرياد ما افکنيد، و زبان به اعتراض بگشائيد و نگذاريد
جان و انديشه دگرانديشان ايران بيش از اين گرفتار حکومت انسان ستيزی
باشد که وجودش بر زمين، توهين است به هنر و فرهنگ و تمدن و تاريخ،
توهين به همه ما.
فرهنگ
به دگرانديشی زنده است، و از وجود دگرانديش جان می گيرد و بارورمی شود.
درمرگ يک فرهنگ، در جهان امروز اما، همه ما مقصريم، همه آنانی که جهان
را چند صدا و رنگارنگ می خواهند. از اين روست که؛ انجمن قلم ايران در
تبعيد، همه شخصيتها، نهادهای فرهنگی و حقوق بشری را در مقياس بينالمللی
به ياری فرا می خواند. ما جز شما، وجدانهای آگاه و بيدار بشر، هيچ
آستان و درگاهی نداريم و نمی خواهيم داشته باشيم. دست ما ياری ز دست
شما می طلبد. ما را در اين کارزار تنها نگذاريد.
مجمع
عمومی انجمن قلم ايران در تبعيد
برلين
بيست و يکم ماه مه ٢٠٠٦ |