عزیز فولادوند
کلن/آلمان
گرسنگی به مثابه جنایت بر علیه بشریت
قتل عام
میلیونها انسان به علت سوء تغذیه همچنان بعنوان یکی از اتفاقات تنفر
برانگیز بر وجدان بشرییت در آستانه سومین هزاره سنگینی می کند. ننگی
سنگین که هیچ پایه عقلی برایش متصور نیست وهیچ سیاستی نمی تواند آن را
مشروع جلوه دهد. گرسنگی انسان «اشرف مخلوقات» ننگی است بر دامن تمدن
کنونی. گرسنگی در این قرن به مثابه «جنایت سیستماتیک بر علیه بشریت»
تعریف می گردد. در جهان ما هر پنچ ثانیه یک کودک زیر دهسال یا در چنگال
درد جانکاه گرسنگی و یا بر اثر امراض پدید آمده از سوء تغذیه جان می
سپارد. تعداد انسانهائی که در سال 2004 توسط سلاح مرگبار گرسنگی از پای
در آمدند به مراتب بیشتر از انسانهائی بود که در همین سال طعمه در آتش
جنگها شدند.
در سال
2001 هر 7 ثانیه یک کودک زیر دهسال به کام مهیب گرسنگی کشیده شده و جان
خود را باختند. در همین سال مجموعأ 826 میلیون انسان بعلت گرسنگی و یا
عدم تغذیه کافی فلج و یا به امراض مزمن لاعلاج مبتلا گردیدند. این رقم
در سال 2005 به 841 میلیون افزایش پیدا کرد. از سال 1995 تا 2005 تعداد
28 میلیون به قربانیان امراض مزمن افزوده گردید.
گرسنگی
نتیجه بلافصل قروض سنگین این کشورها به کشورهای ثروتمند ویا ارگانهای
بین المللی می باشد. کشورهای فقیر بار هولناک این قروض را بدوش می کشند
بطوریکه توانائی سرمایه گذاری در توسعه شالوده های محکم در بخشهای
صنعتی، کشاورزی، خدمات اجتماعی و شبکه حمل و نقل و غیره وجود ندارد.
گرسنگی
یعنی رنج شدید جسمانی، ضعف مفرط توانائیهای موتوریک و فکری انسان. کنار
گذاشته شدن از فعالییت شغلی، ایزوله شدن اجتماعی، وحشت از روز بعد، از
دست دادن استقلال اقتصادی. گرسنگی به مرگ منتهی می گردد. سوء تغذیه
چنین تعریف می گردد: زمانیکه تغذیه انرژی کافی را به انسان تزریق
ننماید. انرژی به واحد کالری اندازه گیری می شود. میزان این انرژی
مورد نیاز با متغییر سن رابطه مستقیم دارد. یک نوزاد شیر خوار در روز
به 300 کالری انرژی نیاز دارد. این میزان در کودکان بین یک تا دوسال به
1000 کالری افزایش می یابد. کودکان در پنج سالگی به 1600 کالری احتیاج
دارند. در دوران بلوغ برای اینکه فرد بالغی بتواند نیروی زندگیش را
تمدید نماید، روزانه به 2000 تا 2700 کالری (با توجه به مختصات
جغرافیائی محل زندگی و موقعییت شغلی افراد) انرزی نیاز دارد.
در سال
2000 تعداد 36 میلیون انسان بر اثر گرسنگی و یا امراض تبعی ناشی از
کمبود انواع ویتامینها، املاح معدنی و پروتئین جان سپردند. گرسنگی
همچنان یکی از اصلی ترین دلایل مرگ و میر انسانها بر روی سیاره ما می
باشد. این گرسنگی ساخته دست انسان است. انسانی که از گرسنگی جان می
سپارد قربانی یک «جنایت انسانی» می گردد و جنایتکار هم نام ونشانی
دارد: مقروض بودن کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند.
سازمان
تغذیه و خواربار جهانی
FAO
(تشکیل شده در 16 اکتبر 1945 در کانادا. دفتر اصلی آن در رم/ایتالیا می
باشد) بین «فقرساختاری و فقر ناشی از افول اقتصادی» تفاوت قائل می
گردد. با یک مثال می توان «فقر ساختاری» را بهتر تشریح نمود: در ژولای
2004 طوفانی مخرب کشور فقیر بنگلادش را اسیر سیلی بنیان کن نمود. بیشتر
از 70% این کشور ـ با مساحتی برابر با 116000 کیلومتر مربع ـ در زیر
سیل قرار گرفت. از جمعییت 146 میلیونی این کشور 3 میلیون در معرض مرگ
ناشی از گرسنگی قرار گرفتند. صدها میلیون هکتار زمین زیر کشت به ورطه
نابودی کشانده شد. هر ساله در این کشور 30000کودک بخاطر کمبود ویتامین
ب بینایشان را از دست می دهند. بنا به تخمین سازمان سلامتی وتندرستی
جهانی (WHO
تشکیل شده در 7 آپریل 1948. مقر اصلی در ژنو) این تعداد در سال 2004
بعلت سیل 5 برابر گردید.
یکی از
دقیقترین تحقیقات وسیع همراه با بکارگیری مدرنترین تکنولوژی به این
نتیجه رسید که کنترل تمامی رودهای موجود در بنگلادش برای جلوگیری کردن
از فاجعه دیگری کاملا عملی و در دسترس می باشد.ولی کشور فقیر بنگلادش
بدلیل فقرکمرشکن توانائی مادی سرمایه گذاری در این بخش را ندارد. این
نمونه ای از «فقر ساختاری» می باشد. مثالی دیگر: بیش از دو میلیون زن و
مرد و کودک در متروپول برزیلیا پایتخت کشور برزیل زندگی می کنند. زنجیر
لاینقطعی از کامیون در بیست و چهار ساعت زباله شهر را به دپوی آشغال
شهر حمل می نماید. این محوطه کوههای عظیم سر به فلک کشیده آشغال را در
خود جای داده است. ورود و خروج توسط نظامیان بشدت کنترل می گردد. از
حلبی آباد همسایه این دپوی آشغال با جمعیتی قریب به 20000 نفر روزانه
حدود 600 نفر اجازه ورود به آشغالدانی را از نظامیان مستقر در پست
بازرسی دریافت می کنند. بدون پرداخت رشوه به نظامیان مستقر در پست
بازرسی این گرسنگان نگونبخت شانسی برای ورود به محوطه آشغالدونی
نخواهند داشت! اینان فراریان گرسنه و قربانیان زمینداران بزرگ و
کارتلهای مواد غذائی می باشند که زمینهای حاصلخیز منطقه گویاس
Goias
را منوپوله نموده و باعث آواره کردن خرده مالکان، روزمزدان و خانواده
آنها گردیده اند.
سوء تغذیه
مزمن آرام آرام کالبد انسان راتخریب می نماید، آن را تضعیف می کند
ونیروی حیاتش را می رباید. خفیفترین امراض او را از پای در می آورند
.احساس کمبود مدام فرد را همراهی می کند. ولی ناملایمترین زجری که
گرسنگی مولد آن است احساس حقارت و ترس می باشد. فرد گرسنه مدام در گیر
نبردی مأیوس کننده و تلخ است؛ نبرد برای احیاء حرمت انسانی اش. آری
گرسنگی احساس شرم را تولید می کند. پدری که دیگر نمی تواند خانواده اش
را سیر نماید و مادری که با دستهای خالی در مقابل فرزند گرسنه اش مات،
مستأصل و شرم گین ایستاده است. بچه می گرید.
گرسنگی
روز به روز از درون کالبد را تخریب می کند. دیگر توان لولیدن در
آشغالها، گدائی و پرسه زدن در خیابانها برای پر کردن شکم وجود ندارد.
ترس مثل خوره فرد گرسنه را از درون می خورد. او در چشمان دیگران می
خواند که او را به چشم تحقیر می نگرند.
خانم
Maria do Carmo Soaresde Freitas
جامعه شناس برزیلی در منطقه پلا پورکو در سالوادر دست به پژوهشی در
رابطه با گرسنگی زد. او در صدد پاسخ به این سؤال است که گرسنگان خود
این وضع را چگونه احساس می کنند. برای پنهان کردن و مبارزه با شرم اغلب
قربانیان گرسنگی مزمن این جمله را ادا می کنند: «گرسنگی خارج از کالبد
من هجوم می آورد». گرسنگی خشن است، وحشی و درنده خوئی است که مرامورد
تهاجم قرار می دهد. من در مقابل این مهاجم ناتوان هستم، بر علیه آن نمی
توانم دست به هیچ کاری بزنم. مسئولییت وضعییت کنونی بر عهده من نیست.
من از وصله هائی که بر تنم حمل می کنم، از اشکهای خود و کودکانم، از
بدن تحلیل رفته و نحیفم و از ناتوانایم برای سیر کردن شکم خانواده ام
اصلأ شرمگین نیستم.
بعضیها هم
می گویند «من باید بر شرم خود غلبه نمایم، در آشغالها بلولم تا چیزی
بیابم. چون دزدی شرم آورتر است.» باید اضافه نمود که این جملات
مکانیزمهای تدافعی در مقابل شرم هستند. بعضی ها اظهارمی دارند : «من
احساس می کنم که توسط پلیس و یا ازطرف گرسنگی پیوسته در تعقیب هستم.»
ویا «گرسنگی رنج دائمی است که پیکر را مجروح می کند.»
دومیلیون
انسان از چیزی رنج می برند که سازمان ملل متحد آن را «گرسنگی نا مرئی»
(hidden hunger)
نام گذاری کرده است. مشخصه این گرسنگی کمبود شدید املاح مدنی و ویتامین
ها در بدن می باشد. این کمبودها باعث بروز بیماریهای مرگ آور می گردند.
در 122 کشور جهان سوم که 80% جمعییت جهان را در خود جای داده است،
کمبود املاح مدنی و ویتامین ها باعث قتل عام گسترده انسانها گردیده
است. بیماریهائی از قبیل کم خونی، راشیتیسم، کوری و کواشیورکر
(Kwashioekior)
که در افریقا به کرات دیده می شود همه ساله قربانیان زیادی را می طلبد.
علائم بیماری کواشیورکر چنین است: شکم باد کرده، موهای قرمز و چهره ای
زرد رنگ. بیماران به مرور دندانهایشان را از دست می دهند. کم خونی
سیستم خون آنها را مورد حمله قرار می دهد، انرژی و توان را از بین می
برد و تمامی توان تمرکز فرد را تخریب می کند.
مثالی
دیگر: بنا به گزارش بانک جهانی در ماه مارچ 2003 تعداد 15،1% از بچه
های فلسطینی ساکن نوار غزه و ساحل غربی رود اردن به بیماریهای مزمن
دچار هستند و در وحله نخست از کمبود تغذیه کافی رنج می برند. تخریب
سیستماتیک زمینهای کشاورزی فلسطینی ها، عوض کردن مسیر آب کشاورزی،
بلوکه کردن شهرها و روستاها توسط ارتش اشغالگر اسرائیلی باعث گردیده
است که از زمان آغاز انتفاده ( سپتامیبر 2000) تا کنون میزان درآمد
ناخالص ملی فلسطینیها بیشتر از 42% تنزل یابد. در مدارس شهرهای خان
یونس، رفاح و بییت و هانون اغلب ما با این صحنه روبرو هستیم که محصلین
در حین درس بعلت کمبود مفرط انرژی توان ایستادن را نداشته و بعلت کم
خونی از هوش می روند. نتیجه سوء تغذیه مفرط برای هزاران نوزاد شیرخوار
فلسطینی تخریب لاعلاج سلولهای مغز می باشد.
1،3
میلیارد انسان از بیماری کم خونی رنج می برد، 800 میلیون نفر مبتلا به
نوعی کم خونی هستند که از کمبود آهن ناشی می گردد. برای کودکان شش تا
20ماهه وجود آهن در تغذیه آنها بغایت مهم و اساسی می باشد. کمبود آهن
به رشد متناسب سلولهای مغزی لطمات جبران ناپذیری را وارد می آورد. در
49 کشور فقیر جهان 30% از کودکان با این وضع مواجه هستند. آنها در تمام
سالیان عمرشان از نظر فکری عقب افتاده باقی خواهند ماند. حدود 600000
زن باردار هر ساله بعلت کمبود آهن جان خود را از دست می دهند. کمبود
ویتامینA
به کوری منجر می گردد. هر چهار دقیقه یک نفر بعلت
کمبود ویتامین آ بینائی خود را از دست می دهد. یک میلیارد انسان دچار
کمبود ید هستند. کمبود ید کالبد مادران را دچار عوارض دردناک می نماید
(بخصوص کیسه جنینی را)، بطوریکه 18 میلیون نوزاد در سال 2003 با عقب
افتادگی لاعلاج فکری به دنیا آمدند.
همانطوریکه در ابتدا گفته شده این فقر هولناک تنیجه سیستماتیک مقروض
بودن این جوامع به خارج است. در مجموع 40 کشور فقیر «جهان سوم» ازباز
پرداخت قروضشان به کشورهای ثروتمند رنج می برند. آمار و ارقام قروض این
کشورها سرسام آور و نجومی است: کشور مغولستان رقمی معادل 1،8 میلیارد
دلاربه کشورهای خارجی و آرگانهای بین الملی مقروض می باشد؛ این رقم
معادل کل درآمد ناخالص ملی این کشور است.
در آوردن
مثالها و آمارها وفورنعمت حاکم است!
جهان فقیر
به تدریج در حال خفه شدن است. جنایتی خاموش، پنهان و بی صدا در جریان
است. «فقر ساختاری» تمامی شالوده ها و بنیه اقتصادی این جوامع را در هم
شکسته است.
آمارها و
بخشهائی از این مقاله از کتاب:
Jean Ziegler:
Das Imperium der Schande. Der Kampf gegen Armut und Unterdrückung. |