بازگشت به صفحه نخست

 

  

پالايش در درون اپوزيسيون سني

 شورشي هاي عراق چه کساني هستند؟

 نوشته Mathieu GUIDERE

 , نوشته Peter HARLING

 برگردان: بهروز عارفي

 

 

هم زمان با افزايش تنش ميان ايران و آمريکا و رسيدن بهاي نفت به ارقام بي سابقه، عراق در جنگي فرو ميرود که داراي دو بعد است. اين جنگ، هم جنگي داخلي است و هم عليه اشغالگر آمريکائي جريان دارد. اپوزيسيون مسلح سني به خود سامان داده و خود را با شرايط در حال تغيير تطبيق داده است و به وحدت خويش استحکام مي بخشد. بدين ترتيب اپوزيسيون اميدوار است دسته بندي هاي ميان مقاومت ملي و رزمندگان مسلمان و عرب را به کناري بگذارد. همان رزمندگاني که واشينگتن به نوبه خود اميدواربود آنها را به سود خود مورد استفاده قرار دهد.

 

تقسيم بندي هائي که براي تشريح اپوزيسيون مسلح عراق بکار ميرود، منظومه اي را نشان ميدهد که در ظاهر هيچ رابطه اي ميان فعالان آن وجود ندارد. در ميان آنان افسران پيشين که ميهن پرستي خود را حفظ کرده اند، تروريست هاي بيگانه، جنايت کاران بي شرم، اعراب سني که قصد دارند سود ي را که هيئت حاکمه در طول قرن ها به آنان اعطا کرده بود دوباره بازيابند، مسلمانان مخالف با هرگونه حضور خارجي، عراقي هاي صرفا بيزار از اشغال ( يا به زبان نظامي هاي ائتلاف « عراقي هاي دمق» pissed-off Iraqis) ، جناح هاي مختلف قبيله اي که در منطقي کينه جويانه همسو عمل ميکنند، پيروان کله شق بعثي و غيره ديده ميشوند.

 

چندشخصيت کليدي قابل تمايز از جمله ابو مصعب الزرقاوي اردني و وردست سابق صدام حسين، عزت ابراهيم الدوري ، هرگزبه مثابه رهبران مسلم ظاهر نميشوند. اپوزيسيون مسلح نتوانسته است نه نمايندگان سياسي نظير سين فين در ايرلندشمالي و نه برنامه دقيق سياسي مطرح کند. لذا تصوير جمعيتي از هم پاشيده، مبهم و به شدت گمنام در اين اپوزيسيون غالب است. باوجود اين، اگر اين بينش در سال ٢٠٠٣، مي توانست معتبر جلوه نمايد، نبايد راهي را که از آن زمان سپري شده ناديده گرفت.

 

به صورتي کلي ميتوان اين دگرگوني را در شکلي از «پالايش و ته نشين شدن » خلاصه کرد. اين تصفيه پيش از هر چيز، بازتاب دهنده بسيجي است که به صورت عرضي صورت ميگيرد يعني «چند مذهبي» اي که با قطبي شدن تدريجي روند سياسي،عناصر تشکيل دهنده آن منحصرا عرب هاي سني مي باشند. به عبارت ديگر، چشم اندازتثبيت تاحدي آسان و استقرار چندين گروه بزرگ ساده تر شده است. از جمله ارتش طرفداران سنتي پيغمبر، سپاه محمد، ارتش اسلامي، سازمان القاعده در سرزمين بين النهرين (١) و غيره را ميتوان نام برد.

 

آنان تلاش ميکنند که مناطق تحت نفوذشان را بين هم تقسيم کنند. اين منطقه به استثناي برخي نواحي نظير استان دياله( نزديک بغداد) که وضعيت بغرنجي دارد، بيش از پيش سامان يافته است. برعکس، هم اکنون در استان الانبار مسئولين سازمان هاي بشردوستانه عراقي مخاطبيني پيدا کرده اند که بصورتي تقريبا رسمي براي کسب پروانه عبور با آنان مذاکره کنند. به همان ترتيب، رانندگان کاميون بر طبق رسمي پذيرفته شده «حق بيمه» پرداخت مي کنند تا از منطقه اي بگذرند به شرطي که کالاهائي که حمل ميکنند به مقصد دشمنان نباشد.

 

هرکدام از اين گروه ها داراي «هويت حرفه اي» واقعي است که در بستر امکانات ارتباطي پيشرفته پرورش يافته و محصولات چاپي يا سمعي بصري پخش ميکنند که از طريق گرافيک هاي رنگين ، نمايندگان استاندارد آن ها، و آرم آن ها قابل شناسائي است. همه آنان در مورد علت وجودي شان، بينش شان نسبت به منازعه، مهارت هاي نظامي شان يا حتي ترفندهاي تاکتيکي شان فوق العاده گزافه ميگويند.

 

تحليل چنين گفتارهائي، به اشکال ديگري از تمايز منجر ميشود. مجموعه اي ازمبالغه ، تناقض ، ابهام ، جر و بحث هائي که زمان درازي سرنوشت آنان را رقم زده بود ، جاي خود را به سخناني عجيب همسان داده است. در سال ٢٠٠٥، همه گروه ها حول سخناني جمع شدند که استدلالات ميهن پرستانه را با پايه هاي مذهبي نشئت گرفته از سلفي ها – يعني سني – در هم مي آميزند. مباحثه هائي که درباره حقانيت جهاد بطور عام و در مورد برخي روش ها بطور اخص، در ابتدا بسيار تند بود، به سود اجماعي شايد سطحي که همگي متفقا آن را قبول دارند، کنار گذاشته شد. براي مثال، بر خلاف سال گذشته ديگر کسي بطور علني مسئو ليت سرزدن را بعهده نمي گيرد و البته بديهي است که ديگر فيلمي نيز از آن تهيه نمي کنند. (٢)

 

طبيعي است که اختلاف نظرهائي وجود دارد که موجب تنش ميشود. منابع متفاوتي (مسئولان موسسات بشردوستانه، روزنامه نگاران محلي و هواداران عرب) که با مبارزين عراقي در تماس بوده اند، گزارش ميدهند که در جلسات خصوصي، از زرقاوي انتقاد ميشود. آنان زرقاوي را مسئو ل قتل هائي ميدانند که داراي ريشه مذهبي است (يعني قتل شيعه ها). برخي گروه ها حملاتي را به عهده ميگيرند که منحصرا عليه نيروهاي ائتلاف انجام ميدهند و از اين طريق بطور ضمني عدم توافق خود را با عمليات عليه غيرنظاميان و حتي دستگاه اختناق عراقي نشان ميدهند.

 

گزارش هاي متعددي که تفنگداران آمريکائي در ماه هاي گذشته درمورد حوادث استان الانبار منتشر کرده اند، از اطمينان آن ها نسبت به اين امر گزارش ميدهد که «شکاف رو به افزايشي» ميان رقباي محلي عراقي و گروه هاي صرفا خارجي که داراي منافع مغاير با گروه هاي دسته نخست هستند، وجود دارد. (پيکارهائي که هيچکدام از واحدهاي تفنگداران شرکت نداشتند ، جهادگران خارجي در آن ها به قتل رسيده، تلاش هاي قبايل براي ابراز سيطره بر روي منطقه اي که در اشغال آن هاست). اين برداشت، اساس استراتژي ضد شورش آمريکا را بنياد مي نهد که با هدف منزوي و نابود ساختن جهادگران سرسخت بدنبال جذب بقيه از راه مذاکره و در عين حال با گسترده کردن روند سياسي است.

 

باوجود اين، اگر نشانه هاي مختلفي بر وجود تنش هاي داخلي بالقوه مرکز گريز دلالت دارد، سرانجام اين نيروهاي مرکز گرا هستند که غالب ميشوند. برخوردهاي موجود در سطح محلي مانع از يک پارچگي در سطحي کلي تر نيست. بدين ترتيب چنين پيداست که کليه گروه ها به يک استراتژي روشن وظاهرا واحد وابسته اند. در زمينه گفتار رسمي، هيچکدام به اصل وحدت حتي اگر ظاهري هم باشد، پشت نکرده اند و در ملا عام نسبت به همديگر اظهار نارضايتي نمي کنند. همه در اين نکته توافق دارند که ايجاد يک برنامه سياسي عملي است زودرس که به اختلاف منجر خواهد شد.

 

جنگ داخلي و « جنگ کثيف »

 

در مورد خود عمليات نظامي ميتوان گفت که به رغم مقدم شمردن برخي عمليات متضاد، همگي آن ها در چارچوب دکترين غيررسمي واحدي عمل ميکنند که درروند مباحثات و تفکر جمعي در واکنش به نبرد دوم فلوجه در نوامبر ٢٠٠٤ موجوديت يافته است. (٣) اين عبارت از اين است که با نظرداشت بر بي ثمري دفاع استاتيک [ساکن] در برابر سيطره آمريکا، مرتبا در نواحي که در اثر عدم تداوم حضور نيروهاي ائتلاف( نيروهاي مسلح عراقي) خلاء بوجود ميايد، مستقر گشته و از طريق اين تحرک ازهر نوع پيشرفت مداوم و فزاينده در خصوص بازسازي جلوگيري کرد. بدين ترتيب، شعار سه گانه «عقب نشيني، توزيع مجدد، چپاول» در مقابل «پاکسازي، حفظ، بازسازي» که ساخته شده توسط دستگاه اداري آمريکاست قرارمي گيرد . (٤)

 

بويژه پويائي هاي جنگ داخلي و «جنگ کثيف» به نفع وحدت درون اپوزيسيون مسلح تمام ميشود. اين تصور که دشمن، قبل از هر چيز، دشمني داخلي است و دولتي که آن را نمايندگي ميکند، شيعه، سکتاريست، وابسته و در خدمت ايران است، موجب فشرده تر شدن صفوف مبارزين ميگردد. حفظ اسناد دقيق جناياتي که به ميليشياي شيعه نسبت داده ميشود، از اين پس در تلاش هاي تبليغاتي گروه هاي مختلف، موقعيتي مرکزي براي خود باز کرده است. در ماه هاي اخير، چندين گروه در اين ميان، بطور ضمني برخي واحدهاي [نظامي] عراقي را در راس هدف هاي خويش قرار داده است. برخي از گروه ها حتي ايجاد گروه هاي کماندوئي منحصرا ويژه نبرد با دشمن داخلي را اعلام کرده اند.

 

شبح جنگ داخلي، بصورت رسمي به صحنه سازي و روش هاي منحط دولتي اتلاق ميشود که آماده است از هر اقدامي براي رسيدن به هدف استفاده کند، حتي اگر روزي توانائي اش امکان دهد مرتکب نسل کشي نيز شود. بدين ترتيب ويراني حرم شيعيان در اثر انفجار در فوريه ٢٠٠٦ در سامره به تنگا تنگي روابط درون اپوزيسيون مسلح منتهي شد. اين فاجعه، بدون اين که موجب تضعيف زرقاوي، مظنون هميشگي چنين حوادثي گردد، نقش مهمي در جهت تبرئه او ايفا کرد. همه گروه هاي بزرگ اين عمليات را به ايران و متحدين بومي آن منسوب کردند. همه «گزارش» هائي در مورد اعمال تلافي جويانه عليه اعراب سني تهيه کردند که در آنها بر دنائت حريفي تکيه مي شد که براي داشتن بهانه براي ايجاد تنش از ويران کردن اماکن مذهبي خود نيز ابا نداشت . چندين بررسي غيررسمي به اين نتيجه رسيد که چنين عملياتي که هنگام حکومت نظامي و توسط افرادي داراي لباس کوماندو و در شهري زير کنترل کامل نيروهاي شيعه انجام شد، فقط ميتواند کار ميليشياي دشمن باشد. هيچ کدام از طرفين نخواستند به اين نکته اشاره کنند که گروه زرقاوي مدت ها شهر را در اختيار داشتند و اگر ميخواستند ماه ها پيش حرم را منفجر ميکردند.

 

نفس بقاء گروهي نظير تنظيم القاعده گواه ماهيت پيچيده و مرکب اپوزيسيون عراق است. بينش معمولي که برپايه آن القاعده از اعضاي عمدتا خارجي، مرکب از داوطلبان بيگانه و مطيع يک رهبري جدا از واقعيت ها تشکيل شده، توهمي ساده لوحانه است. اين سازمان، يقينا قابليتي انکارناپذير براي جهت دادن منابع مالي و انساني اختصاصي شبکه هاي فراملتي جهاديسم نشان داده است. اما براي فعاليت در عراق، سازمان نمي توانسته نسبت به داشتن تشکيلات منسجم محلي بي تفاوت باشد. براي مثال حفظ سيل نامزدهاي شهادت ، به يک لجيستيک نيازدارد که گردانندگان آن به احتمال قريب به يقين، عمدتا عراقي هستند. (همراهي داوطلبان در سفرها، ساخت مواد منفجره، تدابير اطلاعاتي و برنامه ريزي تاکتيکي و غيره). وجهه متزلزل آن و تمرکز منابع امريکائي براي تنگ کردن حلقه محاصره گرداگرد آن، سازمان را فوق العاده در برابر نفوذ در صفوف آن و خبرچيني، آسيب پذير کرده و اهميت پذيرش اين سازمان در محيطي که در آن فعاليت دارد را، حتي بصورتي خنثي و نسبي، شديدتر داده است. در شرائط قطبي شده و تمسخرآميز اپوزيسيون ناخودآگاه، که ميان « تروريسم» و «مبارزه آزادي بخش ملي» در نوسان است، «تنظيم القاعده» مي بايست قاعدتا از ميان رفته باشد.

 

ضربه پذيري اين جريان را ميتوان از طريق بعد سياسي اپوزيسيون مسلح، بعدي که اغلب بخاطر موقعيت مبهم و تلويحي آن ناديده گرفته شده است، توضيح داد. گرو هاي بزرگ در زمينه بازي سياسي کم در گير نيستند، امري که به انطباق ايدئولوژيک و پراتيک مطابق ميل روابط دروني حاکميت، تحول منابع قابل دسترس و غيره نياز دارد. خط سير «تنظيم» از اين نظر بي عيب است. اين سازمان در واقع دچار دگرگوني شده تا اينکه به يک پديده عميقا عراقي تبديل شود. اين دگرگوني تا حدي به انتخاب تاکتيکي مربوط است و هدف آن تضمين ادامه حيات گروه با «عراقي کردن» چهره اش است.

 

زرقاوي رهبر اردني شديدا مورد سوال آن، بتدريج از صحنه خارج شده و جلو صحنه را به يک سخنگوي رسمي با لقب عراقي «ابوميسره العراقي» واگذار کرده است. بصورتي معني دار نام وي به زبان عربي، مفهوم سهولت و راحتي را تداعي ميکند ، درست برخلاف معني تلويحي لقب ابومصعب الزرقاوي که دشواري را تداعي ميکند. فرماندهي عمليات نظامي نيز که «تنظيم » مسئوليتش را به عهده گرفته ، به يک شخصيت عراقي واگذار شده است. سرانجام، در ژانويه ٢٠٠٦، گروه در درون يک شوراي تمرکز که گروه هاي ديگر با منشاء بومي را در بر ميگيرد، ادغام شده است. بالاخره شورا يک شيخ عراقي بنام عبدالله الجنابي قهرمان محاصره دوم فلوجه را به اميري انتخاب کرده است.

 

اما، «عراقي سازي» سازمان همچنين نتيجه فشار فوق العاده اي است که ائتلاف بر آن اعمال ميکند. يعني متمرکز کردن امکانات نظامي و اطلاعاتي آمريکا ، که به بازداشت يا مرگ در حين نبرد تعداد قابل توجهي از اعضاي برجسته آن بويژه از جمله خارجي ها، منجر شده است. ارگانيگرام [جدول سازماني] منتشره دراواخر ٢٠٠٥ از سوي بنياد نفا(٥)، نشان ميدهد که تعداد قابل توجهي از فرماندهان داراي نام هاي عراقي ( الموصلي، الهيتي، البغدادي و غيره) هستند. بر اساس نظر منابع عراقي ، نابودسازي نسل «عربهاي افغان» يعني مبارزيني که در جنگ افغانستان شرکت کرده و در ابتدا رهبران نخبه «تنظيم» را تشکيل ميدادند، موجب ترقي نسل جديدي مرکب از امتزاج جوانان عراقي پرشورو تبهکاران فرصت طلب گشته است. کساني که غيرقابل پيش بيني و خشن تر از قديمي ترهاي خود هستند. لذا از کنايه روزگار، مشغله ذهني آمريکا نسبت به القاعده در عراق، موجب عراقي شدن و ريشه دواندن آن در محل گشته است. قابليت «تنظيم» به جبران فقدان هاي احتمالا سنگين با عضوگيري در محيط بلافاصله آن، تغيير شکل اين سازمان را نشان ميدهد.

 

خلاصه، سازمان القاعده در کشور دجله و فرات، نامي فريبنده برخود دارد. اين سازمان رابطه اي دور با القاعده، شبکه مسئول سوءقصدهاي ١١ سپتامبر دارد. به يقين چهره اسامه بن لادن عامل بسيج است، اما به عنوان شمايل. عقيده مذهبي او و توجيه هاي عملي وي طالبي نداشته و خود او در بياناتش از توضيح مسائل کلي فراتر نميرود. جهت گيري که زرقاوي به جهاد در عراق داده است، به نوبه خود انکار عمومي برخي از مواضعي است که بن لادن شديدا از آن دفاع کرده است. از جمله ميتوان گفت که الزرقاوي مبارزه عليه «دشمن داخلي» رامقدم ميداند ، در حالي که به نظر بن لادن مبارزه با دشمن خارجي تفوق دارد. علاوه بر آن، براي بن لادن، شيعيان به امت اسلامي تعلق دارند و بدين ترتيب هدف غير مشروعي هستند.

 

به اين ترتيب،مناقشه عراق به مثابه نبردي ماندگار تلقي ميشود که بايستي بي نظمي حقيقي القاعده را تکميل کند. اين جنگ، کشمکش کاملي است، قطب جذابي که جبهه هاي ديگر نظير افغانستان، چچن يا فلسطين و ديگر منابع مورد توجه جهادگرايان تمام جهان را کم جذبه مي کند.(٦) اين جنگ همچنين قطب منوري است که از طريق آن گفتارهاي بسيج کننده و تکنيک ها کشمکش هاي ديگري آبياري مي شود. بصورتي معني دار، ابداعات تاکتيکي، از جمله سوءقصدهاي انتحاري، دشت هاي عراق را درهم مي نوردد و به سوي کوهستان هاي افغانستان راه مي گشايد و نه مسير عکس آن.

 

در واقع، توصيف دشمن در نگاه آمريکائيان واقعيتي اصلي را ناديده مي گيرد. مفصل بندي شبکه هاي جهادطلب و منابع محلي به حد کافي نرمش دارد که توانسته کارزار ضدشورشي را که قصد بهره برداري از دسته بندي هاي فرضي را داشت از سر بگذراند. به صورتي نگران کننده، چشم انداز جنگ داخلي که ميتوانست امتناع همرديف هاي عراقي رزمندگان بيگانه اي را برانگيزد، ، برعکس موجب تحکيم وحدت تاکتيکي اپوزيسيون مسلح شده است. نبايد فراموش کرد که رزمندگان بيگانه دائما متهم شده اند که آتش جنگ را شعله ور تر ميکنند. اپوزيسيون عراقي عميقا در خط گسست جامعه عراقي ريشه دوانده و وخامت وشدت آن نتيجه مستقيم سياست آمريکاست.

 

 

Mathieu GUIDERE

 

استاد زبان عربي؛ مدير لابراتوارهاي تحقيق کاربردي اطلاعات در سن سير (Saint-Cyr).

 

 Peter HARLING

 

پيتر هارلينگ: مشاور موسسه International Crisis Group در بروکسل، بلژيک

 

 

پاورقي ها:

 

١ براي فهرستي دقيق تربه گزارش زير نگاه کنيد: International Crisis Group, "In Their own words: Reading the Iraqi insurgenc", Middle East Report, n°50, Bruxelles,15 février 2006.

 

٢ به مقاله « مقاومت مسلحانه و چهره خود پرداخته شان در رسانه ها»، لوموند ديپلماتيک، مه ٢٠٠٥مراجعه کنيد.

 

٣ به مقاله «فلوجه، زمين سوخته»، لوموند ديپلماتيک، دسامبر ٢٠٠٤ مراجعه نمائيد.

 

٤ به مقاله زير مراجعه نمائيد: National Security Council, "National Strategy for victory in Iraqi, Washington, novembre, 2005.

 

٥ به مجله اينترنتي زير مراجعه کنيد: www.nefafoundation.org/miscellaneous/zarqawichart1005.pdf

 

٦ به مقاله زير مراجعه کنيد: Thomas Hegghammer, "global jihadism after the Iraq war", The Middle East Journal, vol 60, n° 1, Washington, hiver 2006.

           

  منبع : لوموند دیپلماتیک