بازگشت به صفحه نخست

 

 

 

”بگذرد اين روزگارتلخ تر از زهر....

 

شب بي عطر،  بي گل،  شب هجران و هراس را چگونه تحمل كنيم؟ در فيلمهاي يادگاري از دوران قيام سال 57 ديدم كه سيل عظيم مردم  با شور فراوان شعار سر مي دادند و مي گفتند:

بگذرد اين روزگار تلخ تراز زهر                                                    بار دگر روزگار چون  شكر آيد

 راستي آن پيوند هاي عميق چگونه گسسته شد؟ آن حق طلبي ها و جوش و خروشها, آن قلب هاي تپنده چگونه سرد و خاموش گشته اند, اي دردا و دريغا, ديريست كه ميهنم آشيانه شيطان گشته است و در بهار آزادي جادوگران قرن, گوهر اميد را به غارت بردند و شيريني روزگار را دركام مردم، بسا تلختر از زهر كردند. از همان ابتدا, آزادي را لاي كفن شرعي پيچيدند و با فتواي علماي دين به دار آويختند! همه چيز از همان ابتدا آغاز شد سركوب به هربهانه اي و اعدام و تازيانه هاي فراوان ....” امر به معروف ونهي ازمنكر!” چماق هم كه بود و شعار يا روسري يا توسري همچنان پا برجاست. خواهران زينب!!! ”بخوانيد خواهران يزيد!” هم با تمام توان در همه جا فرياد مرگ بر بي حجاب سرمي دهند.  پس بايد براي زنان بدحجاب چاره اي انديشيد! پس ازساليان سختي و بدبختي و تحقير هاي جنون آميز,  به اين رسيديم كه جدال،  نه چندان آسان است با گروه زاهدان ظاهر فريب. در شهر من و تو, چهره ها در ميان چادرها پنهان و همزمان هر دو پاي در زنجير.... با چشمان اشك بار درشبهاي سرد و بي روح ,  و خوابهاي يخ زده در لابلاي نيمكت هاي پارك,  يا زيركاميونهاي بار,  باعطر گازوييل و دلي لرزان , كه مبادا سگهاي گشتي بويي از ما بشنوند . هرشب زير نور ماه رنجنامه ام را براي هزارمين بار براي خدا  ميخوانم ,  صبح مي دميد و من شاهد بودم كه ديشب دختري را ، كه لاي نيمكتهاي پارك،  تن خسته اش را مهمان چمنها كرده بود و ديدم كه  تازيان مأ مور, چگونه نن خسته او را برزمين مي كشيدند و مي بردند.....  با خود گفتم: ابن همان سال صفر است! كه مي گويند قلبهاي فلزي درسينه هاست و درختان سايه هاي ترس و هراس اند كه روح مردگان درآن دميده است. همه جا قبرستان است. باغچه قبرستان است, دانشگاه قبرستان است, خانه قبرستان است....  يكي از دوستان مي گفت :  برادرش را كه به جرم هواداري از يكي از سازمانهاي مخالف نظام اعدام شده است ، پس از اعدام ، خانواده را مجبور نموده اند كه جسد را در حياط خانه شان دفن كنند.   البته جديدا مرده ها قبر هم ندارند, كفن هم ندارند, مخصوصأ زنهاي خياباني ,  چرا كه آنها را  در قتلهاي زنجيره اي كه به وسيله ”برادران پاسدار و بسيجي” !! صورت ميگيرد ، داخل گوني مي گذارند!  شايد علت اين است كه اين برادران!! وقت ندارند كه آنها را پس از كشتن كفن كنند! ديگر اين نوع كارها را مي گذارند براي عابرين و شهرداري! آنها حتي زمان ندارند كه كشته شده گان را كامل داخل گوني بگذارند. و گاهأ تا نصفه داخل گوني مي گذارند و بقيه بدن آنان بيرون ازگوني مي ماند, اينطور با يك تير دو نشان مي زنند هم ديگران درس عبرت مي گيرند و هم اينكه رعب و وحشتي براي ديگر زنان است تا خودشانرا تعيين تكليف بكنند! يا از كشورخارج شوند و محيط اسلامي”! را آلوده نكنند و يا اينكه همين  است كه مي بينيد! تازه اينجا ديگر مجبور نيستند كه مسائل شرعي مانند كفن و دفن  و يا اينكه قبر زن چقدر عمق داشته باشد و. . .  را حل و فصل كنند!  با اين شيوه كار هزينه اي هم متحمل نميشوند!!  چون جسد را يا در داخل چاه و يا گودال يا جويهاي كنارخيابان و يا در بيابانهاي اطراف شهر مي اندازند.  آري ابليس سرمست از باده سركوب , سور عزاي ما را به سفره نشسته است. اين روزها قتلهاي زنجيره اي زنان دوباره پا  گرفته و روزانه مردم,  اجساد زنان و دختران را در اطراف شهر پيدا مي كنند. البته بزرگترين صادر كننده زنان ايراني دركشورهاي عربي همين آقايان علما و ملاهاي دين فروش هستند, كه مانند عنكبو ت تارهايشان را همه جا تنيده اند, خانه عفاف و خانه سبز و ....نامهاي در  زرورق پيچيده لانه هاي عنكبوتي است, كه به شكرانه جنگ گرگها و باندهاي مختلف درون نظام،  آنرا افشا كردند.  مهروزري نظام در كشتار زنان ، توليد بمب اتمي، بنيادگرايي و صدور بحران و سركوب زنان بي دفاع در كوچه و خيابان بهانه هاي واهي ، روز به روز بر آسمان ميهن اسير  سايه سياهش را گسترش ميدهد. از طرفي با مواد مخدر و توزيع آن در دانشگاهها و مدارس به جوانان مي آموزند كه در عوالم خود بمانند و اين اجازه را به پيركفتاران غارتگر بدهند كه به يغما و چپاول اموال مردم محروم و بر باد دادن ناموس و هستي آنان ادامه دهند . آنان تبليغ ميكنند كه درمان در مواد مخدراست تا توان فكر كردن را از جوانان  بگيرد. شايد علاوه بر سركوب عريان ، يكي ديگر از عوامل ماندگاري 27 ساله اين نظام ، اعتياد سياهي باشد كه به جان جوانان افتاده است.  

از طرفي مهرورزي ملايان در داخل جعبه هاي تي ان تي در همه جاي جهان به مساوات تقيسيم مي شود! كه جهان اسلام”! بتواند از آن بهره مند شود! , چند صباحي بيشتر به چپاول اموال و نابودي فرهنگ ايراني ادامه دهند . دراينجا بايد به اين موجودات بيگانه كه مدتهاست نسلشان منقرض شده،  فهماند كه توپ،  تانك،  هسته اي،  ديگر اثر ندارد! طي 27 سال كه بر مردم ما به اندازه 270 سال گذشت،  با تمام امكانات و جادو جنبل ها و خرافه ها تا توانستيد زهر بر گلوي زخمي اين خلق ريختيد و تن زخمي آنها را مجروح تر ساختيد, اما اين را بدانيد جهان در حال تغيير است ، حال ديگر جامعه بين المللي رژيم ولايت را تف كرده است و ديگر قابل اكل نيست ! پس چوب زير بغل اين نظام كه همانا حمايت كشورهاي بيگانه بود، از دست او خواهد افتاد ! از طرفي مردم ايران نيز تحمل اينهمه سركوبي را نخواهند آورد و دير نيست كه آتش قيام مردم ، گريبان شما را با شعله هاي خويش به آتش كشد و  كساني كه بالاترين سركوب را طي دو دهه متحمل شده اند پاسخ شما را به بهترين نحو خواهد داد. آري زنان مقاوم ايران زمين به دنيا نشان خواهند داد كه ضربه نهايي از جانب آنان بر پيكر مفلوك ولايت خواهد خورد و ريش و ريشه فسيل هاي ماموت را از بن برخواهند كند.

به اميد روزي كه آنچنان آتشي برپا كنيم كه خيال هسته اي از سر ولايت بيرون رود و ديگر به فكر كشور گشايي با الگوي هيتلر نيفتد! تاريخ به به سمت تكامل پيش ميرود ، همانطور كه كوره هاي آدم سوزي هيتلر هم روزي به پايان رسيد و تنها نام او بصورت لكه ننگيني بر صفحه سياه  تاريخ باقي ماند. ما زنان ايراني ايمان داريم كه با همبستگي مي توانيم ظلم و ستم حاكم را در زباله دان تاريخ  مدفون كنيم,  و ايمان داريم كه قدرت مردم ايران فراتر از قدرت هر ديكتاتوري است و اين در مبارزات مردم با استثمارگران در طول تاريخ به اثبات رسيده است و اين يكي از اصول  و يكي از قوانين  طبيعت است. زيرا از پس هر زمستان سخت،  همواره بهاري با تراوت و  زيبا خواهد آمد.  اما اين بار اين ماييم كه بهار را مي سازيم،  در زمستاني سخت! كليد اين معما در دست ماست.  ايمان به تغيير اين نظام تنها راه حل و تنها مسير براي رسيدن به آزادي است. بايد دست در دست هم يار و غمخوار هم باشيم تا بتوانيم ميهنمان را از اسارت ديوان و ددان آزاد سازيم. بايد طعم شيرين آزادي را به كام اين ميهن باز گردانيم . بايد در رود اعتماد مردممان , زخمهاي نابرابري را بشوييم , بايد سكوت را بشكنيم و فريادهاي در گلو مانده را بار دگر در آسمان اميد به پرواز در آوريم,  بايد زنجيرهاي تحجر و بردگي را بگسليم و دستانمان را چون حلقه هاي زنجير به هم پيوند بزنيم و بر گردن دين فروشان اندازيم.  بايد ترس را در درياي پرتلاتم كينه بيندازيم,  بايد با اتحاد خود ترس در دل خصم انداخته و اين شعر شاعر انقلابي گلسرخي را با هم بخوانيم كه :

 

 اينان هراسشان ز يگانگي ما است

 بايد يكي شويم، بايد يكي شويم

بايد كه دوست بداريم ياران را.....

 

انجمن دفاع از حقوق زنان در ايران- مهري اميري- 24ارديبهشت 85

anjomanzananazadeh@yahoo.com

http://defaazzanan.blogfa.com/