بازگشت به صفحه نخست

 

 کره و مسائل بین المللی

Noam Chomsky  باSun Woo Leeمصاحبه  

JoongAng /  26.01.2006

برگردان ناهید جعفرپور

 بخش آخر

 

سئوال : چه کسی جهان را کنترل می کند و چگونه کنترل می کند؟

 

جواب: در حال حاضر آمریکا از طریق خشونت جهان را کنترل می کند. منظورم این است که در بخش ابزار نظامی خشونت ایالات متحده آمریکا بی رقیب است. نیمی از هزینه نظامی جهان را آمریکا دارد. در بخش های تکنولوژی فضائی که جبهه جدید نظامی است آمریکا از تمامی کشورهای جهان جلو است. در واقع 95% هزینه نظامی آمریکا در این بخش است و بهتر بگویم تنها کشوری است در جهان که از فضا برای اهداف نظامی استفاده می کند.

چین در واقع خیلی تلاش کرد در این بخش موفق باشد و از تکنولوژی فضائی برای مقاصد صلح آمیز استفاده کند. سالها است که چین تلاش می کند تا جامعه بین الملل را قانع کند تا رقابت های تسلیحاتی فضائی را کنترل نمایند. در زمان کلینگتون و همچنین بوش آمریکا این مسئله را بلوکه نمود. این مشکل بسیار جدی است.

 

سئوال : شما از مدل تبلیغاتی صحبت نمودید چه کنسرن هائی و چه رسانه هائی تلاش می کنند قدرت دولت را کنترل کنند. خواهش دارم در این باره توضیحاتی بدهید؟

 

جواب: هر آنچه در گذر قرن گذشته اتفاق افتاد این بود که در غرب مبارزات آزادی بخش بسیاری رخ داد و بسیاری از این مبارزات موفق هم بودند و دست آوردهائی هم داشتند. دو کشور کاملا پیشرفته جهان یعنی بریتانیای کبیر و آمریکا در طول یک قرن آزاد ترین و صنعتی ترین کشورهای جهان بودند. در هر دو این کشور ها برگزیدگان ( این مسئله را ما از برنامه آنها مطرح می کنیم) دیدند که دیگر از این قدرت برخوردار  نیستند که با خشونت مردم را کنترل کنند. از این رو باید بدنبال راه هائی دیگر برای کنترل مردم می گشتند و آن راه دیگر تبلیغات بود. منظور من تغییر افکار عمومی جهان و افکار عمومی مردم کشورهای نامبرده و شکل دادن به این افکار عمومی بود. به این لحاظ دستگاه عظیم و طویل تبلیغاتی و صنایع رسانه ای امپریالیستی در بریتانیا و آمریکا شکل گرفت و شروع به توسعه تبلیغات وسیع نمود. بطور واقعی هم اسم این کار بعدا هم تبلیغات شد. در جنگ جهانی دوم تبلیغات با بدنامی روبرو شد زیرا که با نام نازیسم هیتلری عجین شد و مردم دیگر به این اسم از این کار نامی نبردند اما از سال های 1920 مجددا با نام تبلیغات مطرح شد و نازی ها هم با امکانات روش های تبلیغاتی انگلو/آمریکائی آشنا شدند و از آن پیروی کردند. در واقع هم بعدا سیستم تبلیغاتی نازی ها هم تابع روش های تبلیغاتی حرفه ای آمریکائی و بریتانیائی شد: ایده های مشابه و ساده  ای که  به طور دائمی و همیشگی تکرار می شدند و می شوند. یعنی خلق طرزتفکری مصرف گرا در جامعه. دقیقا شرکت های تبلیغاتی حرفه ای آلمانی طبق این مدل آمریکائی /انگلیسی تجهیز شدند تا بدین وسیله سیستم تبلیغاتی نازیسم را خلق کنند و این طور هم شد آنها در آلمان بصورت غیر قابل تصوری از موفقیت برخوردار شدند.

 بیاد بیاوریم که در آن زمان آلمان پیشرفته ترین کشور غرب بود و نقطه اوج هنر و دانش آلمانی در این زمان بود  اما طولی نکشید که این کشور به بربریتی مطلق دچار شد. در واقع آلمانی ها برخی از جنبه های سیستم تبلیغاتی انگلیسی / آمریکائی را در سیستم خود جذب نمودند.

در حال حاضر در غرب به هر کجا نگاه می کنی بمباران تبلیغات می شوی مثلا زمانیکه ما به تبلیغات تلویزیونی برای اتومبیل و یا اجناس دیگرنگاه می کنیم ، انتظار شنیدن حقیقت را نداریم. منظورم این است وقتی که ما در باره اتومبیل تیوتا یا فورد چیزی می خواهیم بدانیم به تبلیغات این اتومبیل ها در تلویزیون نگاه نمی کنیم، زیرا که این تبلیغات تلاش دارند، ما را گول بزنند. یعنی از طریق مارک های مختلف ما را دچار اشتباه کنند که این اجناس را بخریم. هر کسی می داند که هدف آنها چیست. آنها تلاش دارند از طریق این مارک های مختلف اجناس ما را گمراه کنند.

 

مشابه این روش در تمامی بخش های دیگر هم رخ می دهد. مثلا در بخش های خدمات همگانی و مسائل اجتماعی. برای مثال ما به انتخابات ها نگاه می کنیم. در آمریکا در حال حاضر انتخابات ها از سوی شرکت های صنایع تبلیغاتی سازماندهی می شوند. به این صورت مردم اصلا هیچ اطلاعی ندارند که کاندید های متفاوت اصولا برای چه چیزی معرفی شده اند و یا انتخاب می شوند. در انتخابات اخیر آمریکا در نوامبر 2004  مردم تنها توانستند 10% موقعیت کاندید ها را شناسائی کنند. حالا. ماهرچه می بینیم رویا و تصور است. آنها تصویرهائی را خلق می کنند که با آنها تنها دمکراسی ضعیف می شود. این مسئله دارد در جهان کم کم گسترش می یابد به احتمال قوی در کره جنوبی هم همین جور است. انتخابات ها تنها برای گمراهی و گول زدن انجام می پذیرند. از دید جهان اقتصاد این پروسه صورت می گیرد که مردم جهان با مسائل اجتماعی کاری نداشته باشند.

 

زمانیکه ما به رسانه ها نگاه می کنیم، می بینیم که همه یکسان هستند. مثلا اگر  به گزارشاتی که در رسانه ها در باره جنگ عراق می آید توجه کنیم می بینیم که آنها ادعا می کنند که انتقاداتی وجود دارد اما وقتی به انتقادات آنها نگاه می کنیم می بینیم که درست شبیه انتقاداتی است که در روسیه در باره جنگ افغانستان می شنیدیم. اگر ما تنها به روزنامه پراودا در فاصله جنگ افغانستان نگاه کنیم این انتقاد را مشاهده می کنیم که:" سرباز های روسی بیشماری در افغانستان کشته می شوند اینطوری نمی شود ما حتما باید ژنرال دیگری را به افغانستان بفرستیم". دقیقا همینطوری در عراق پیش می رود. منظور من این است که زمانی که شماره های روزنامه پراودای سال 1980 را نگاه کنیم هیچکسی را پیدا نمی کنیم که در این روزنامه نوشته باشد که جنگ افغانستان غلط است و با این جنگ حقوق بین المللی را خدجه دار می کند. تنها در این مقاله ها از مقاصد خوب روسها سخنوری می شود:" ما حمله نظامی نمی کنیم بلکه ما برای ایجاد یک دولت قانونی به افغانستان می رویم ودر آنجا تلاش می کنیم انسانها را نجات دهیم". درست همین واژه ها را در روزنامه های غربی در باره جنگ عراق خواندیم و هر روزه می خوانیم. آدمها آنقدر ذهنشان شکل داده شده که حتی یکبار هم خود مستقلا در این باره فکر نمی کنند.

 

سئوال: حالا که داریم در باره واقعیت ها صحبت می کنیم شما یکبار گفتید که روشنفکران مسئولیت خاصی بر دوششان است و باید حقایق را بگویند. حال حقیقت چیست؟

 

جواب : اگر آدم فیزیک دان باشد برایش ساده نیست که بداند حقیقت چیست اما ما روش هائی داریم که می توانیم توسط آن روش ها مسائل را خوب درک کنیم. درک کنیم که جهان ما چگونه به وجود آمده است. اما در باره موضوعات انسانی آنچنان مشکلی نداریم زیرا که در مقایسه با فیزیک آنچنان موضوعات پوشیده و پیچیده ای وجود نخواهد داشت. اغلب موضوعات انسانی کاملا عیان می باشند و مستقیم قابل شناسائیند. تنها انسان باید از عقلی سلیم و صداقت برخوردار باشد. در واقع برای شناخت این موضوعات باید کاری سخت نمود و برنامه ای سیستماتیک داشت و در این صورت می توان بخوبی به درک این جهان پرداخت. البته آدم هیچوقت صدرصد مطمئن نیست. در واقع هیچکس نمی تواند چنین ادعائی کند اما انسان می تواند همواره این تلاش را بکند که جهان را بفهمد. اما آنچه که به روشنفکران برمی گردد منظور کیست؟ منظورم این است چه چیزی برخی را روشنفکر می کند؟ خیلی ساده است . چون آنها امتیازات بیشتری دارند یعنی بیشتر اطلاعات دارند و به اندازه کافی پول هم دارند. به این لحاظ  هم مسئولیت دارند. مسئولیت آنها از مثلا تاکسیرانی که از این امتیازات برخوردار نیست بیشتر است. پس باید از این امتیازات استفاده مفید کنند.

 

سئوال: امروزه کنسرن های چندملیتی قدرت سیاسی و اقتصادی عظیمی دارند و همچنین آنها مسئولیت بیعدالتی های اجتماعی را به گردن دولت ها می اندازند. در حالیکه سود های سرشار را آنها به جیب می زنند. در چنین سیستم گسترده ای برای روشنفکران مشکل است که بفهمند چه کسی مسئول این بی عدالتی هاست. در اینجاست که نقش سازمان های غیر دولتی برجسته می شود. شما در این باره چه فکر می کنید؟

 

جواب: در ابتدا باید بگویم که من فکر نمی کنم که مشکلی پیچیده وجود داشته باشد که روشنفکران آنرا نبینند. البته نمی خواهم بگویم که کاملا آسان است اما در مقایسه با علوم دیگر بسیار سهل است. فهمیدن این موضوعات راحت تر از فهمیدن شیمی است . تنها کمی کار باید کرد. سازمان های غیر دولتی جنبه های مختلف دارند. برخی واقعا کارهای مهم انجام می دهند. برخی دیگر عکس برگردان بازیگران جهانی هستند. باید با این سازمانها خیلی محتاط بود. حتی آنهائی هم که ادعا می کنند که برای مردم کار می کنند با دولت ها توافقاتی دارند و برخی ها توافقاتشان با قدرتمندان گسترده است. به این لحاظ با سازمان های غیر دولتی باید محتاط بود. در واقع سئوالتان خیلی سخت است.

 

سئوال: فکر می کنید سازمان ملل متحد همان طوری عمل می کند که باید بکند؟

 

جواب: سازمان ملل متحد مشکلات داخلی بیشماری دارد. اما این مشکلات در مقابل مشکلات بزرگ هیچند. قدرت های بزرگ امکانات سازمان ملل را بشدت محدود می کنند. یکی از این محدودیت ها تعداد وتو هاست. در سال های شصت آمریکا در اثر بیداری مجدد قدرت های صنعتی از انهدام جنگ حهانی دوم کنترل بر سازمان ملل را از دست داد . از آن زمان به بعد آمریکا با وتو های خود مقام اول را دارد. ( انگلیس در مقام دوم قرار دارد). جان بوتون سفیر کنونی سازمان ملل متحد در این باره صریح گفت که به عقیده او اگر که سازمان ملل متحد به علائق قدرتی آمریکا کمک نکند نمی تواند به هیچ وجه وجود داشته باشد.

 

سئوال: جهانی شدن بنظر می رسد که در اوج قرار گرفته است . شما برای چه با جهانی شدن مخالفید؟

 

جواب: من کسی را نمی شناسم که مخالف جهانی شدن باشد. در واقع حهانی شدن نشانه جا افتادن بین المللی و ادغام جهان در هم است. آن چیزی که اکنون من و شما انجام می دهیم خود مثالی برای جهانی شدن است. همیشه چپ ها و جنبش کارگری برای جهانی شدن بودند. از این رو هم در گذشته اتحادیه کارگری تا مدت های طولانی " بین الملل " خوانده می شدند. با این امید که این نشانه ها روزی به واقعیت بپیوندد و مفهومی واقعی بخود بگیرد. امروز هم همین طور است. طرفداران واقعی جهانی شدن جنبش های تحسین آمیز و بی نظیر برای عدالت اجتماعی است. جنبش هائی که سالانه در فوروم های جهانی  هم دیگر را ملاقات می کنند و در این فاصله به فوروم های اروپائی و کشوری و منطفه ای و شهری هم دسته بندی شده اند. در سیستم برنامه ای غرب  طرفداران واقعی جهانی شدن " مخالفین جهانی شدن" نام گرفته اند. موضوع از این قرار است که جهانی شدن برای سیستم برنامه ای قدرت مندان به مفهوم   شکلی خاص از جذب اقتصادی بین المللی بسوی تمرکز قدرتی است. یعنی جهانی سازی اقتصاد. کنسرن های چندملیتی ، نهاد های مالی ، تعداد قلیل دولت هایی که به این قدرت ها وابسته اند و نهاد های بین المللی آنها چون بانک جهانی سازمان تجارت جهانی صندوق بین المللی پول. این مسئله اصلا غیر منتظره نیست که این جهانی سازی باید منافع کسانی را تامین  نماید که آنرا تعریف کرده اند. منافع مردم اصلا مهم نیست. به این لحاظ در تمامی جهان بر علیه این جهانی سازی اعتراضات گسترده وجود دارد. جهانی سازی که منافع کنسرن ها را تامین می نماید.

خود کشی دهقان لی گونوگ در کلجون سمبلی غمناک برای این مسئله بود. ( منظور کنفرانس سازمان تجارت جهانی در کلجون). از این رو هم این پیمان ها بطوری مخفیانه بسته می شوند و به مردم گزارشی داده نمی شود که برای آنها چه نقشه هائی چیده شده است. در ثانی این پیمان ها به هیچ وجه نه با " تجارت آزاد" و نه با هیچ تجارتی همخوانی ندارند.در پیمان نفتا یعنی پیمان تجارت آمریکا شمالی تنها واژه آمریکا شمالی اش درست است. به هیچ وجه مسئله بر سر تجارت آزاد نیست. در تمام جهان همینطور است. در سیستم تبلیغاتی قدرت ها مخالفین جهانی سازی کسانی هستند که طرفداری از جهانی شدن منافع انسانها و مردم جهان می کنند و نه کسانی که منافع کنسرن ها را به منافع انسانها ترجیح می دهند.

 

سئوال: اگر به شرکت های منوپلی چون ماکروسوفت اجازه داده می شود که وسائل ارتباط جمعی را دست کاری کنند و تحت تاثیر خود قرار دهند، این مسئله چه پیامدهای اجتماعی و فرهنگی برای انسانها دارد؟

 

جواب: زمانیکه این بخش در دستان مستبد های غیرمسئول خصوصی ( کنسرن ها) قرار دارد ، طبیعتا منافع آنها را هم تامین می نماید و طبق منافع آنان شکل داده می شود. در این باره خیلی حرفها وجود دارد. هم چنین در باره جنبش های مردمی که در مقابل این مستبدین مبارزه می کنند.

 

سئوال: شما از سوی نشریه های بسیاری بعنوان مهمترین روشنفکر معرفی شده اید. هم چنین استعداد شما برای فهم جهان از سوی همه شناخته شده است. تصور شما از جهان چیست؟

 

جواب: ( چامسکی می خندد) من مطمئنا این حرف ها را شوخی حساب می کنم و جدی نمی گیرم و امیدوارم هیچکس هم جدی نگیرد. اما من فکر می کنم که  ما آن چیزی را قبلا در باره اش صحبت کردیم تمام می کنیم. برخی از بحران های اساسی و بنیادی وجود دارند که حاد هستند و باید جدی بگیریم و روی آنها کار کنیم . یکی از دو بحران بزرگ جنگ اتمی احتمالی است و دومی فاجعه زیست محیطی است. مشکلات دیگری هم وجود دارند مثل وازدن نهاد های دمکراتیک یعنی اینکه آنجوری عمل نکنند که باید بکنند. در آمریکا این مشکل جدی است. زمانی که در آمریکا به افکار عمومی نگاه می کنیم و سپس به سیاست در این موقع مشکل اساسی دیده می شود. در اینجا دمکراسی عمل نمی کند و این بسیار تاسف آور است. واقعا مشکلات جدی با سیاست اجتماعی وجود دارد. سیاست نئولیبرالی از سوی نهاد های بسیار قوی پشتیبانی می گردد. دلیلش هم این است که ثروتمندان و ممتازان از آن بهره می برند. و بخش اعظم جامعه هیچ چیزی نصیبش نمی شود. این شرایط باید تغییر کند و تغییر می کند.

 

سئوال: چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آدم نمی فهمد. این مسئله به خواست و تصمیمات ربط دارد. آیا شما در سال 1985 در کره جنوبی پایان دیکتاتوری را از قبل پیش بینی کرده بودید؟  

 

جواب: نه نه !

آدمها تصمیم می گیرند و مبارزه می کنند.

 آقای چامسکی مرسی از اینکه وقتتان را در اختیار من گذاشتید.