چلچلهها
به اميد آبادي
دشت سيلاخور
۱۵روز
پس از زلزله
سرمايه -پناه فرهاد بهمن: چلچلههاي دشت سيلاخور لرستان، با گذشت 15
روز از زلزله، كماكان يك لحظه آرام و قرار ندارند. آنها دايمائ بر
فراز خرابهها از اين سو به آن سو پرواز ميكنند. بر اين گمان كه شايد،
راه را گم كردهاند، چرا كه آن آباديهاي زيبا، هيچ شباهتي به خرابههاي
امروز ندارد. چلچلهها، بيقرار يافتن نشاني از آن روستاهايي هستند كه
مردمانش هميشه با روي باز و سفرههاي پهن هفت سين كوچ بهارهءشان را به
استقبال ميآمدند.
نميدانم اين چه سنتي است كه ما براي مرور خاطراتمان به دنبال بهانه
ميگرديم. بايد «هفتم»، «چهلم»، «صدم» و يا «سالگرد»ي باشد كه ما به
سراغ خاطرهاي تلخ يا شيرين برويم.
«15»
هم
براي خود عددي است. پانزدهمين روز پس از زلزلهء استان لرستان به كانون
آن زلزله سفري دوباره كرديم تا هم از نزديك چگونگي كمكرساني را ببينيم
و هم بر حس آفتگونهء «فراموش شدن» مردمان منطقه، در حد توان سمي بپاشيم.
مناطق آسيب خورده از زلزله مجموعهاي از روستاهاي نيمهپراكنده است. از
«كلنگانه» و «ازنا» گرفته تا «حيدرآباد»، «بزازنا»، «دوسر»، «ميدان»،
«سينآباد» و شهر «چالان چولان» كه روستاي «درب آستانه» مشهور به «خالق
علي» درست روي كانون زلزله واقع بوده است. بخشي از روستاها جزو بخش «دورود»
و بخشي ديگر جزو بخش «بروجرد» هستند.
به
جز كانكسهاي ادارهء كل نوسازي مدارس استان لرستان كه كلاسهاي درس در
آن برقرار شده و چند كانكس نيروي انتظامي و اتاقكهاي حمام كه متعلق به
«صنايع دفاع» بخش دورود است، چهرهء دشت سيلاخور تغيير ديگري نكرده است.
هنوز آوارها بر سر جايشان است و به جز خود محليها كه با وسايل ابتدايي
كماكان مشغول جابهجا كردن آجرها و كلوخها براي درآوردن وسايلشان از
ميان خرابهها هستند، هيچ تلاش جدياي براي آواربرداري انجام نشده است.
تنها در روزهاي اول يكي دو بيل مكانيكي براي بيرون كشيدن لاشههاي
احشام چند ساعتي به منطقه آمدند و ديگر هيچ.
از
اين روستا به روستاي بعدي كه ميرويم، به خوبي مشكل توزيع نامتوازن
امكانات به چشم ميخورد. كلاسهاي درس دانشآموزان روستايي در كانكسهاي
تقريبائ مجهز برقرار بود و روستاي همسايه در زير چادر.روستايي از
كمبود دستشويي و حمام رنج ميبرد و نيمي از حمامهاي روستاي ديگر خالي
بود.
بزرگترين مشكل زلزلهزدهها، سردرگمي در مورد آيندهء روستاهايشان است.
از نامشخص بودن و غيرقابل اطمينان بودن زمان و نحوهء پرداخت كمكهاي يك
و نيم ميليون توماني و وامهاي كم بهرهء شش ميليوني كه بگذريم، اهالي
روستا خبر از احتمال جابهجايي بعضي از روستاها ميدهند. «يك گروه از
مهندسان اصفهاني براي بررسي وضعيت قابل سكونت بودن زمين روستا آمده
بودند و هنوز نظرشان را اعلام نكردهاند. احتمالائ با توجه به آسيبي كه
به زمين رسيده، روستا به محل ديگري منتقل شود.» اين را يكي ازا هالي
«خالق علي» گفت. روستاهاي ديگر هم در اين سردرگمي به سر ميبرند.
يكي از مسؤولان محلي دليل ديگر و ناگفتهءاحتمال جابهجا شدن روستاها
را هزينهء بالاي آواربرداري اعلام ميكند. چنين تدبيري در زلزلهء مهيب
98 سال پيش اين منطقه هم اتخاذ شده بود و بقاياي «سينآباد» قديم كه
حدود يك قرن پيش بر اثر زلزلهكاملائ ويران شد، در كنار ويرانههاي
«سينآباد» جديد به خوبي نمايان است.
اهالي منطقه كه در همين 15 روز گذشته با پسلرزههاي متعدد و گاه شديد
مواجه بودهاند، از هراس يك ويراني دوباره تقريبائ قريب به اتفاقشان با
بنا شدن روستاهاي جديد در منطقهاي ديگر كه غالبائ زمينهاي كشاورزي
امروزشان را تشكيل ميدهد، موافقند. اگرچه اين كار به از بين رفتن بخش
قابل توجهي از زمينهاي زراعي و در نتيجه كم شدن درآمدشان منجر ميشود.
در
روستاي «حيدرآباد»، از ساختمانهاي دو طبقه، تلي از خاك و آوار هم
ارتفاع با انباشتههاي فضولات حيواني، كه محليها به آن «ياس»
ميگويند، باقيمانده است. در گوشه و كنار روستاها پارچههايي از سوي
خانههاي بهداشت نصب شده كه بر روي آن نوشته: «جهت پيشگيري از بيماريهاي
كشنده از نصب چادر در كنار فضولات حيواني خودداري كنيد» به هر روستايي
كه سر ميزديم، دورتادورمان را تلهاي انباشته از همين فضولات حيواني
گرفته بود و به اهالي حق ميداديم وقتي ميگفتند: «جاي مناسبتري براي
برقرار كردن چادرهايمان وجود ندارد.» تا شروع يك اقدام جدي براي بنا
كردن خانهها و يا انتقال فضولات به مكاني دورتر از محل استقرار چادرها،
وضعيت بهداشتي منطقه «وخيم» باقي ميماند. در «كلنگانه» و «ازنا» هم كه
موش در چادرها آسايش همه را گرفته بود. يكي ديگر از مسايل منطقه شروع
موجي از مهاجرت به شهرهاي بزرگ است. «خيلي از كساني كه دستشان به
دهانشان ميرسد، ول كردهاند و رفتهاند و بعضيها هم برنامهء رفتن
دارند.» اين را يكي از اهالي روستاي «دوسر» ميگويد. در پهنهء وقوع
زلزله، حدود 45 هزار خانوار زندگي ميكردهاند كه براثر زلزله خانههايشان
حداقل دچار 10 درصد تخريب شدهاست.
وضع بروجرد كه 20 تا 30 كيلومتر با كانون زلزله فاصله دارد و خانههايشان
به صورت ميانگين بين 10 تا 30 درصد تخريب شده، كماكان بحراني است.
بلوارها و پيادهروهاي شهر پوشيده از چادرهايي است كه ساكنان آن را
خانوادههاي بروجردي تشكيل ميدهند كه تكرار زلزلههاي كوچك و بزرگ در
روزهاي متوالي، امنيت خاطر ماندن در خانههايشان را از آنها گرفته است.
بعضيها ميگويند «قرار است كارشناساني از طرف «مسكن و شهرسازي» براي
بررسي ميزان قابل سكونت بودن محلههاي مختلف بروجرد بيايند، كه هنوز
اين اتفاق نيفتاده است.» بروجرديها به دنبال تضميني از سوي مرجعي قابل
اعتماد هستند كه بازگشتشان به خانههايشان امنيت آنها را به خطر نمياندازد.
مردي ميانسال كنار چادرش ايستاده و ميگويد: «هفتهء پيش بعضيها داشتند
چادرهايشان را جمع ميكردند كه به خانههايشان برگردند، اما يك دفعه،
شايعهاي پيچيد كه قرار است پنجشنبه، جمعه باز هم زلزلهاي شديد بيايد،
اگرچه اين حرف، يك پيشبيني غيرمنطقي بود اما زلزلهء 6/4 ريشتري عصر چهارشنبه،
اتفاقائ تاييدي شد بر آن شايعه و آنها هم كه قصد بازگشت به خانههايشان
را داشتند، دوباره منصرف شدند.»
«آخرش
كه چه؟ تا چه وقت ميشود اين گونه زندگي كرد؟» اين سؤالي است كه هيچ
كدام از اهالي جواب مشخصي براي آن ندارند.
چلچلهها، با بهاري ديگر دوباره ميآيند، به اين اميد كه در همين جاي
فعلي، شايد كمي آن طرفتر، باز هم در آسمان «خالق علي»، «حيدرآباد»،
«سينآباد»، «دوسر»، «ميدان»، «ازنا»، «بزازنا» و «كلنگانه» پرواز كنند
و شاهد جريان زندگي، عشق، شادي، تحرك و آبادي باشند...
|