رزا
لوگزامبورگ اگر زنده بود در باره کوبا چه می گفت؟
Michael Brie
برگردان ناهید جعفرپور
توضیح مترجم
:" مقاله زیر را روزنامه " یونگه ولت" به کنفرانس رزالوگزامبورگ در
تاریخ 5 مارس 2006 ارائه نموده است . جواب این مقاله را اوه جنز هاوور
در سایت رزا لوگزامبورک داده است که در ابتدا برای آشنائی به این
دیالوگ این مقاله ترجمه میشود و سپس مقاله اوه جنز بفارسی بر گردانده
می شود. هدف از ترجمه این گونه بحث ها آشنائی با مباحث ایدئولوژیک میان
چپ های اروپا و درس گیری از این مباحث می باشد".
بیش از یک و
نیم دهه از فروپاشی آلمان شرقی و سیستم سوسیالیسم دولتی در اروپا می
گذرد. در این مدت زمان و بعد از یک سری از جنگ های امپریالیستی که پیش
زمینه اش گذار دولت رفاه سرمایه داری فوردیسم به سرمایه داری بازار
مالی بود و با جنگ خلیج فارس در سال 1991 آغاز شد ، چپ بین المللی و چپ
اروپا و آلمان با سه اختلاف نظر بنیادی مواجه گشته است:
در میان طبقات
رهبری کننده و برگزیدگان ، میان یک امپراطوری نئولیبرالیسم مستبد با
اقتصاد لیبرالی ویک سیاست چندسویه، سوسیال لیبرال یا سوسیال دمکرات جهت
گیری شده بسوی نرم های دمکراتیک سرمایه داری مالی، مبارزه بر سر
رهبریت در جریان است. از رسوبات سوسیال دمکراسی مدرن، رهبریتی به وجود
آمده است که تندنس های بسوی بربریت ، زیرپا گذاشتن حقوق بنیانی انسانها
و سازماندهی جنگ ها بعنوان کار معمولی اش به حساب می رود.
همزمان چپ خود
مجددا به یک مبارزه طلب تبدیل شده است. در روند فوروم جهانی ، جنبش های
گسترده جهانی بیکاران، کارگران مزد ارزان ، بی زمینان، بی خانمانان ،
کسانی که از مدارک اقامتی محرومند، کسانی که از دسترسی به آب و آموزش و
بهداشت و ابتدائی ترین ملزومات زندگی محرومند و یا در حال محروم شدن می
باشند و کسانی که قربانی جنگ ها شده و یا مورد تهدید جنگ و ترور قرار
دارند و.... ، مشروعیت نئولیبرالیسم، سرمایه داری بازار مالی و
امپریالیسم را زیر علامت سئوال برده اند. دقیقا در همین مقطع ضد و نقیض
های داخلی چپ ها سر باز می کند و بدیل هائی مطرح می شوند که بحث های
استراتژیک را باز می گشایند. در اینجا چپ باید نشان دهد که کیست و چه
می خواهد و چه جهانی دیگر را در چشم انداز مبارزه اش می بیند. این خطر
بسیار بزرگ وجود دارد که چپ در شرایط جدید دوباره در قالب گذشته اش به
تکرار خود به پردازد و پیشگیری از بربریت ، غلبه بر استراتژی
نئولیبرالیسم ،آغازیک استراتژی دگرگونی و تغییری که از سرمایه داری
بازار مالی گذر کرده و رهبریت سرمایه بر اقتصاد و جامعه را پشت سر
گذارد را غیر ممکن سازد. رزا لوگزامبورگ چه چیزی را برای ما به جای
گذاشت که ما هرگز نباید فراموش کنیم؟
آموختن را از
یاد نبریم!
مجددا در
مقابل ما وظیفه ای قرار گرفته است که رزا لوگزامبورگ در سال 1915 یعنی
زمانی که نیروهای سوسیالیست عمیق ترین شکستشان را متحمل شده بودند
گفت:" ما شکست نخورده ایم و پیروز خواهیم شد اگر که یاد بگیریم که از
یاد نبریم". 1
این روند
یادگیری اما راحت هم نیست. رزا در بروشور یونیوس می نویسد:" انتقاد از
خود بیرحمانه ، بدون ملاخظه تا جائی که این انتقاد از خود تا ریشه
مسائل فرو رود، هوا برای زندگی و چراغ راه جنبش پرولتاریا است. 2
از آنجا که
اندیشیدن بدون اندیشیدن دگراندیش به هیچ وجه ممکن نخواهد بود و
نیاندیشیدن دگراندیش به معنی استثمار دگر اندیش و استثمار دگر اندیش به
مفهوم استثمار اندیشیدن بطور کل است واستثمار اندیشیدن بطور کل موضوع
اجتماعی است و به مفهوم انهدام اجتماع و انهدام دمکراسی است، بنابراین
این سخنرانی رزا لوگزامبورک در سال 1918 در جمع رفقای روسی اش از اهمیت
خاصی برخوردار می گردد" آزادی همواره به
مفهوم آزادی دگر اندیش است". 3
استثمار دائمی
آزادی دگر اندیش پایان سوسیالیسم بعنوان روشنگری ـ ، برابری ـ، و جنبش
آزادی خواهی است. 4
دولت کوبا چه
با رزا و چه با اجرای برنامه حزب نمی تواند با محدودیت های موجود خود
را سوسیالیسم بخواند. شاید این گفته برای ما درد آور باشد و باز هم
شاید این گفته ما با نگاهی به سرگذشت مردم کوبا و همبستگی با انقلاب
مردمی کوبا و مبارزه آنان بر علیه امپریالیسم آمریکا و سیاست تحریم
اقتصادی آمریکا علیه کوبا و....، در تضاد قرار بگیرد اما در تضاد قرار
گرفتن بهتر است تا به غلط از سوسیالیسم نام ببریم.
تنها داشتن
اهداف سوسیالیستی آنطوری که در بسیاری از دولت های سوسیالیستی جوامع
اروپائی تجربه کردیم، به معنی پیاده شدن سوسیالیسم نیست . زیرا که در
این کشورها بنام مردم تنها دیکتاتوری هائی با اهداف اجتماعی حکمفرما
بود. اعتقادات سوسیالیستی که خود را زندانی بندگی یک رهبری تک حزبی می
کنند که حتی به فراکسیون های ردیف خودشان هم اجازه وجود نمی دهند،
هراندازه که با جسارت ، شرافتمند ، تحسین آمیز و صادق هم باشند، اما
نخواهند توانست جامعه ای سوسیالیستی را پیاده نمایند. و برعکس هم باید
گفت که آزادی قانونی و برابری با وجود اینکه از پیشرط های پیاده کردن
سوسیالیسم می باشند اما عنصر سوسیالیسم نیستند. بطور واقعی این به
مفهوم این است که: که ما با سوسیالیست های زن و مرد کوبا درهمکاری های
تنگاتنگ و همبسته، تا آنجائی که اهداف عملی مبارزاتی مان مشترک است
حرکت خواهیم نمود اما همزمان با بیانی صریح در باره اختلافات
ایدئولوژیکی مان بر سر مفهوم سوسیالیسم و چگونگی رفع تضاد های سیاسی
برای رسیدن به سوسیالیسم بحث گفتگوخواهیم نمود.
حزب و برنامه
خارج از تمامی
فرصت طلبی های تاکتیکی در آرا و عقاید، رزا لوگزامبورگ هیچ شکی ندارد
که اساس اصلی تصمیمات سیاسی به برنامه سازمان های موجود برمی گردد.
تنها از برنامه حزب می توان فهمید که آیا یک تصمیم با موقعیت سازمان
جور در می آید یا نه.
هرمن کلنر
عضو فوروم مارکسیستی "پ د اس" به این حزب پیشنهاد نموده است که بخش زیر
به برنامه حزب اضافه شود: جامعه سوسیالیستی که ما برای آن می کوشیم،
یگانگی و وحدت میان حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حق تعیین سرنوشت
تمامی انسانها و اقوام آن جامعه را ضمانت می نماید. جامعه ایست که
سودطلبی از بین برده شده است و مناسبات سیاسی، اقتصادی ، زیست محیطی و
فرهنگی دمکراتیک را متحقق می سازد. این جامعه خواهان تابعیت تولید ـ ،
تقسیم ـ و نوع مصرف گرائی از اصول و قواعد شهروندان زن و مردی که شرایط
ایجاد یک زندگی همبسته و خود مختار را ممکن می سازنند، می باشد. برای
ایجاد این جامعه باید تغییراتی در مسیر رشد اقتصادی ، پیشرفت های
تکنیکی علمی ، حفظ محیط زیست طبیعی و وحدت میان دولت مدنی و دولت رفاه
از داخل و خارج و همچنین نظم جهانی بدون تشنج و صلح آمیز، عدالت
اجتماعی و رفاه اجتماعی به وجود آید".
این پیشنهاد
مورد قبول حزب قرار گرفت. اما در قطعنامه هیئت رئیسه حزب چپ ( که حزب پ
د اس در راس آن است) بر خلاف روح و کلمه به کلمه برنامه فعلی حزب از
کوبا بدون هیچگونه محدودیتی به عنوان کشوری سوسیالیستی نام برده شده
است.
هیچ شکی
نیست که سیاست چپ ها و احزاب سوسیالیستی باید با توجه به رشد تهدیدات
بر علیه اساسی ترین پایه های تمدن انسانی ، روز بروز رادیکال تر بشود
اما باید به این فکر کنیم که رادیکال شدن یعنی چه؟ مارکس معتقد است
رادیکال شدن یعنی "مشکلات را از ریشه بشکافیم" و ادامه می دهد که "
ریشه برای انسانها همان خود انسان است" . به این خاطر هم رادیکالیسم
تئوری آلمانی به مکتبی می انجامد که اعتقاد دارد" انسان بالاترین موجود
برای انسانهاست" و بزبانی ساده تر و در یک کاتاگوری امری: تمامی
مناسباتی را که در آن انسان موجودی خوار شده ، مچاله شده ، به حاشیه
پرتاب شده و بیحرمت شده است را باید دور انداخت و تغییرداد. 5
رزا
لوگزامبورگ در یکی از نوشته های برنامه ای اش می نویسد:" گروه
اسپارتاکوس چه می خواهد؟ می خواهد در روح انتقادش به لنین و تروتسکی
خیلی روشن و واضح با متدهای بلشویکی چون آنچه که در سال 1918 در روسیه
به اجرا درآمد، مرزبندی کند بدون اینکه نامی از بلشویک ها ببرد":(در
انقلاب های بورژوازی خون ها ریخته شد ، ترور و قتل های سیاسی اسلحه ای
بود در دستان طبقه ای که در حال خیزش بود. اما در انقلاب های
پرولتاریائی ، پرولتاریا برای رسیدن به اهدافش احتیاجی به ترور ندارد
و از آن نفرت دارد. انقلاب پرولتاریائی احتیاجی به این گونه ابزار
مبارزاتی نخواهد داشت زیرا که هدف مبارزه اش نه افراد بلکه مبارزه با
نهاد هاست و نمی خواهد با تصوراتی خام وارد عصری شود که برای مبارزه
با سرخوردگی ها این چنین خونین انتقام گرفته شده است).6
میزان رادیکال
بودن چپ نه در زبان تند و خشونت بارش است و نه به تعداد کشته شده ها و
نه به سرعت تغییرات مناسبات اجتماعی بلکه در این نهفته است که آیا
سیاست سوسیالیستی باعث میشود به طور واقعی مناسبات استثمار و فشار و
خوارنمودن انسانها از بین برود یا نه. هر قدم عملی بطرف این هدف
همزمان رادیکال و بشردوستانه است. از این رو در سیاست چپ باید در رقابت
با امکانات موجود و با قدرت های موجودی که چپ را احاطه کرده است، پیاده
کردن حقوق بشری سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی از اصول مهم باشند.
فرق
رادیکالیسم با افراط گرائی در این است که رادیکالیسم از ابزار اهداف
انسانی است. سیستم رادیکالیسم سوسیالیستی به مفهوم سوسیال دمکراسی است
در حالیکه افراط گرائی به مفهوم بی توجه ای و نفی دمکراسی است. سیستمی
است که باعث دیکتاتوری خواهد شد حال چه دیکتاتوری چپ و چه راست.
برای چنین چپ
رادیکالی تاریخ یک سری از مقیاس ها را به وجود آورد. اولین مقیاس الویت
دادن به متد های صلح آمیز و دمکراتیک است. شکاف درسیاست سوسیالیستی
بلشویکی با قیام مسلحانه 1917 که باعث قربانی شدن عده ای قلیل شد و به
حکومت دولت موقت پایان داد و بر پایه اکثریتی چپ در شوراهای آزاد منتخب
قرار گرفت نبود بلکه انحلال مجمع روسیه با ابزار پلیسی در ژانویه 1918
بود. این واقعه در واقع به مفهوم پایان عصر شوراهای دمکراتیک بود زیرا
از آن تاریخ به بعد این شورا ها دیگر بصورت آزاد و دمکراتیک انتخاب
نشدند. ممنوعیت احزاب سیاسی حتی آنهائی که در قیام اکتبر سهیم بودند،
بشدت به اجرا درآمد. بدین صورت امکان رفع صلح آمیز و قانونی اختلافات
داخلی از بین رفت. بطوری که جز جنگ داخلی گسترده و یا قرار گرفتن در
زیر دیکتاتوری بلشویک ها ، هیچ آلترناتیو دیگری باقی نماند. این
اختلافات باعث از بین رفتن جان 10 میلیون انسان شد.
سوءقصد به
لنین توسط سوسیال انقلابیون چپ نتیجه اجباری استثمار اشکال سخنوری
دمکراتیک بود (نفی آزادی بیان). در واقع تلاش در قتل استبداد بود. قتل
استبداد تنها قتلی است که از نگاه دمکراتیک قانونی است و از آنجا که
این استبداد است که خودش را بر فراز مرگ و زندگی انسانها قرار می دهد و
در باره زندگی دیگران خارج از شرایط دولت مدنی تصمیم می گیرد ، تنها
مرگ می تواند به این رهبریت استبدادی پایانی دهد.
درسرآغاز
قطعنامه حقوق بشر وضع شده توسط جامعه بین المللی در تاریخ 10 دسامبر
1948 با این جملات روشن و صریح آمده است که:" از آنجا که به رسمیت
شمردن تمامی منزلت موجود اعضای خانواده انسانی و همسانانشان و حقوق غیر
قابل انتقال آنان ، اساس و پایه های آزادی و عدالت و صلح در جهان را
می سازند، از آنجا که تحقیر و بی اعتنائی به حقوق بشر به بربریت می
انجامد که باعث زیر پا گذاشتن انسانیت می شود، از آنجا که به وجود
آوردن جهانی که در آن انسانها آزاد از ترس و نیاز باشند و آزادی عقیده
و ایمان اصل باشد، بعنوان بالاترین تلاش و وظیفه انسانی اعلام گشته
است، از آنجا که اساس این است که حقوق بشر از طریق حکومت قانون امنیت
یابد تا اینکه انسان مجبور نباشد بعنوان آخرین ابزار برای مقابله با
استبداد به قیام متوصل شود و...............................
دومین قیاس یک
حرکت سوسیالیستی رادیکال، دگرگونی اجتماعی بسوی عدالت اجتماعی و
غیرقابل تفکیک کردن حقوق بشر است. روشن است که هر تغییراجتماعی همواره
به شرایط موجود ربط پیدا می کند و مناسباتی را که در مقابل برآورده
کردن کامل حقوق سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی بشرقرار می گیرند را می
توان قدم به قدم رفع نمود.
البته باید
توجه نمود که بعد از شورش های انقلابی که به یک وضعیت استبدادی خاتمه
داده می شود، 2 تا 3 سال طول خواهد کشید تا اینکه شرایط برای انتخابات
آزاد فراهم گردد. اگر این موقعیت اما برای همیشه ادامه داشته باشد و یا
حتی حزبی و یا رهبریت حزبی برای خودش خارج از پروسه دمکراتیک انتخابات
، رهبریت را قائل شود، این رهبریت ار مشروعیت فاقد است.
در میان چپ
همیشه جریانی وجود داشته است که برای رسیدن به اهداف اجتماعی آماده
بوده است که آزادی های سیاسی را محدود سازد و یا کاملا در کنترل بگیرد.
این مسئله خود به مفهوم تمایل بسوی آتوریته اجتماعی است که می تواند به
یک دیکتاتوری اجتماعی مشروع تبدیل شود و به لحاظ تاریخی هم چنین چیزی
سابقه داشته است. دیکتاتوری که در شرایط خاص به یک رهبریت استبدادی
تبدیل شده و به نابودی انسانها بنام سوسیالیسم پرداخته است.
سوسیالیسم
دمکراتیک که بطور واقعی در اینجا کاملا با دمکراسی لیبرالی و آتوریته
اجتماعی متفاوت است و فرسنگها از این دو دور است، خواهان این است که
همزمان امکان تصمیم گیری های دمکراتیک افزایش یابد و مثلا مناسبات
مالکیت از بین برده شود. مناسباتی که مانع تولید و تقسیم برابر ثروت
هائی که در مرحله نخست برآوردن حقوق بشر و کالاهای آزادی را امکان پذیر
می سازند، می شود.
برنامه حزب "
پ د اس" در این باره می گوید:" تمامی اشکال مالکیت ـ مالکیت های
تعاونی ، اشتراکی، خصوصی ، دولتی و دیگر مالکیت ها که اساس زندگی
طبیعی، اجتماعی و فرهنگی را توسعه می دهند و دسترسی به شرایط اساسی
زندگی انسانی را سهل تر می سازند، باید تشویق شوند و آنهائی که اساس
زندگی را مدفون می سازند باید از بین برده شوند و اگر توانستند به نحوی
خود را بازسازی کنند دسترسی به آنها را باید مشکل ساخت و یا از آن
جلوگیری نمود. ما به امکاناتی که در قانون پایه ای حزب برای اجتماعی
کردن اساس زندگی و زمین ، ذخایر طبیعی و ابزار تولید واجرای مالکیت
اشتراکی و اشکال دیگر اقتصاد اشتراکی قید شده است، پایبندیم و برای آن
مبارزه می کنیم تا که این امکانات را به واقعیت تبدیل کنیم . لازمه این
کار این است که اکثریت شهروندان زن و مرد بر این اعتقاد باشند که این
امکانات باعث برقراری عدالت اجتماعی و به استفاده سودمند ازثروت های
اجتماعی خواهد انجامید".
برخلاف آنچه
که بسیاری از چپ ها اعتقاد دارند، اجرای سیاسی حقوق بشر، از رجحان و
برتریتی بالا در مبارزه برای رسیدن به سوسیالیسم و همچنین مبارزات
دمکراتیک برخوردار است. تازمانی که آن کالا ها و شرایطی که حقوق بشر
اجتماعی و فرهنگی را امنیت می بخشند فراهم نگردند،از طریق یک سیستم
غیردمکراتیک هیچ حقوقی متحقق نمی گردد بلکه تنها وابستگی به خواسته ها
و منافع قدرتمندان و پاداش ها و تائید کردن آنها برقرار خواهد بود. این
برتریت حقوق سیاسی، حقوق بشر اجتماعی و فرهنگی را محدود نمی سازد بلکه
تازه این حقوق را به حقوقی غیرقابل انتقال تبدیل می سازد زیرا که این
حقوق ، حقوق بشر سیاسی می باشند که برای تحققشان مبارزات دمکراتیک بر
سر نظم مالکیت مطابق با حقوق بشر انجام می پذیرد و از این طریق امکان
پذیر می گردد و تازه از امنیت برخوردار می شود بطوری که انسان بدون ترس
از زجر و زندگییش برایش قدم بر می دارد تا اینکه از این طریق مالکیت
بطور واقعی اجتماعی گردد.
چپ زمانی چپ
است که جامعه را از چشم کسانی بنگردد که از طریق مناسبات مسلط،
استثمارمی شوند، تحت فشارقرار می گیرند، به حاشیه پرتاب می شوند و شرف
انسانی شان زیر پا له می شود. دقیقا چپ از این نگاه خواسته های خود را
مطرح می کند و بر علیه تمامی آنهائی که به لحاظ سیاسی و اقتصادی و
نظامی در قدرت قرار دارند برمی خیزد و برای تغییرات بخصوص تغییر
مناسبات قدرتی و... مبارزه می نماید تا بدین وسیله قدرت از آنها گرفته
شود و آنها را مجبور به عقب نشینی نماید. این مسئله در باره مناسبات چپ
های سوسیالیست و دمکرات در کوبا هم صادق است.
دولت انقلابی
کوبا با اجتماعی کردن یک سری از شرکت های بزرگ اقتصادی آمریکائی و زمین
داران بزرگ کوبائی از یکسو آمریکا را بلوکه نمود و از سوی دیگر به
تمامی حقوق مشروع دولتی که نظم در مالکیت را به نفع علائق کوبا ایجاد
می نمود دست یافت. ده ها سال است که آمریکا جنگی با تمامی ابزار نظامی،
سازمان امنیتی، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی را بر علیه این دولت به اجرا
در می آورد. از این رو انتقاد اصلی برای زیر پا گذاشتن حقوق دولتی کوبا
و حقوق بشر کوبائی ها متوجه آمریکا است. اما یک بی توازنی قدرتی
دیگرهم وجود دارد که چپ ها هیچ گاه نباید به لحاط اینکه در مقایسه با
مشکلات سیاسی جهان، مشکلی کوچک بنظر می رسد ، آنرا دچار سکوت و بی توجه
ای نمایند. این بی توازنی قدرتی میان رهبریت کوبا و مردم کوبا و از
همه مهمترتمامی کسانی که تصورات دیگری در باره نظم سیاسی و نظم مالکیتی
کوبا دارند، وجود دارد. در سال های گذشته در کوبا یک سری از قوانین وضع
گردیده اند که مسائل زیر را ممنوع ساخته اند:
1/ با رسانه
های آمریکائی یا رسانه های خارجی مصاحبه ای شود که نسبت به نظم سیاسی،
اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کوبا انتقاد نمایند.
2/ با سازمان
های حقوق بشری بین المللی رابطه برقرار شود
3/ در گروه
هائی فعالیت نمود که توسط آتوریته کوبا مورد قبول واقع نمی شوند و یا
سازمان هائی که مشکوک به فعالیت های ضد انقلابی می باشند.
این ها همه
قوانینی هستند که ما از زمان آلمان شرق و شوروی و دیگر کشورها با دولت
های سوسیالیستی می شناسیم. هیچ فرقی میان این کشورها وجود ندارد. البته
این حق هر دولتی است که از دخالت های کشور های خارجی در امور آن کشور
جلوگیری کند. اما زمانیکه آزادی بیان و آزادی تجمع و آزادی تشکیل احزاب
و سازمانها اجرا نشود، زمانیکه دسترسی به ذخایر ثروت و ذخایر اجتماعی
برای شهروندان زن و مرد مهیا و فراهم نباشد و آنها باید برای استفاده
آزاد از این ثروت ها و رسیدن به این حقوق متحمل فشار باشند، زمانی که
در کشور خودی دولت مدنی حافظ حقوق انسانی و قانونی شهروندان و نگهبان
غیر قابل تغییر بودن این حقوق نباشد، فشار برای عدم هر گونه تماس با
خارج تا جائی پیش خواهد رفت که عدم توازن قدرتی داخلی به نفع دولت
همچنان رشد کند و انعکاس این عدم توازن قدرتی باعث تعقیبات سیاسی شدید
گردد. از دید برنامه حزب " پ د اس " یک چنین سیاستی با نام "
سوسیالیسم" نباید انجام پذیرد.
در اینجا
موضوع بر سر تک تک حقوق نادیده انسانها نیست بلکه بیشتر هدف بر سر خنثی
نمودن ساختاری دائمی تمامی حقوق اساسی و آزادی های سیاسی است.در این
رابطه برعکس حقوق اساسی اجتماعی، محدودیت آزادی و حقوق دگراندیش به
معنی ممنوعیت مستقیم آزاد اندیشیدن هر شهروند زن و مرد بطور کل است.
رزا در این
باره اگر زنده بود چه می گفت: من سه جواب احتمالی را که رزا می توانست
بگوید مطرح نمودم. اینکه ما نباید برای مجموعه ضد و نقیض های زمان
خودمان بدنبال پاسخ های ساده باشیم و خود را پشت راحتی مطابق با شرایط
موجود پنهان کنیم. ما نباید اساس قدیمی سوسیالیسم ، یعنی آزادی و
برابری تک تک انسانها و همبستگی با همه این انسانها که از این آزادی و
برابری محروم بوده اند رافراموش کنیم. برای رزا لوگزامبورگ مبارزه برای
سوسیالیسم قبل از همه مبارزه بر علیه بربریت بود. سوسیالیسم برای او
شرایطی ضروری بود تا از غرق شدن در بربریت جلوگیری نمود . هیچگاه برای
او قابل تصور نبود که خود به ابزار بربریت روی آورد. رزا لوگزامبورگ
زنی سوسیالیست بود زیرا که او بشردوستی رادیکال بود و این دقیقا مشخصه
ای است که وی را از تمامی هم عصران خودش برجسته تر می نماید.
ماخذ
ها:
1/
Rosa Luxemburg:
بحران سوسیال دمکراسی .
In: Werke, Bd. IV, S. 63
2همانجا
, S. 53
3/
Rosa Luxemburg:
انقلاب روسی . In:
Ebenda, S. 359
4
همانجا /,
S. 355 f.
5/
Karl Marx: Zur Kritik der Hegelschen Rechtsphilosophie. In: MEW, Bd.
1, S. 385.
6/
Rosa Luxemburg:
گروه اسپارتاکوس چه می خواهد؟
? ebenda, S. 445 |