مسائل زنان کارگر در ايران
گفتگو با مريم محسنی (از فعالين مسائل کارگری و زنان)
• همانگونه که جنبش زنان و فمينيست ها را بايد به چالش طلبيد – به
دليلِ بی توجهی و کم توجهی آنها به اقشار پايين – جنبشِ کارگری را هم
بايد به چالش طلبيد، به خاطر بی توجهی به مسائل زنان و تبعيض های
جنسيتي. من به جنبش کارگری هم انتقاد دارم. تشکلات کارگری به شدت
مردانه هستند
سايت هستيا
اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه ٢۹ اسفند ١٣٨۴ – ٢٠ مارس ٢٠٠۶
هستيا: لطفاً کمی دربارة خود و فعاليت هايی که داشته ايد بفرمائيد.
حاج محسن: از سال 81 نشريه «آوای کار» را با کمک دوستان در انجمن
حمايتی – فرهنگی کارگران منتشر می کنيم. قبل از آوای کار البته فعاليت
های پراکنده ای (من و دوستانم) داشتيم. هم در حوزه مسائل کارگری و هم
در رابطه با حلقه های فمنيستی و زنان که مربوط به خودم است و زياد به
آوای کار مربوط نيست. البته من از چند سال پيش تاحدودی ارتباطم را با
محافل فمينيستی کم کرده ام. به خاطر اين مسئله که به نظرم بيشتر حلقه
های فمينيستی ايران به مسائل زنانِ طبقه متوسط به بالا توجه دارند تا
زنان طبقه کارگر و زحمتکش. به نظر من اگر ما دنبال برابری واقعی زن و
مرد هستيم که يکی از اهداف والای جنبش فمينيستی و بهتر بگويم، مهمترين
هدفش هست. و اگر اين برابری را صرفاً در برابری حقوقی و يا از اين دست
نمی بينيم و برابری «واقعي» مدنظر می باشد؛ به نظر من اين برابری واقعی
با جنبش نيرومندِ همة زنان به دست می آيد و نه صرفاً قوانينی که از
بالا تصويب می شود و حق و حقوقی موقتی به زنها می دهند، بطوری که با
جابجايی قدرت و حاکميت مجدداً از آنها باز پس گرفته می شود. اين مسئله
ای است که شاهد آن بوده ايم چه در کشور خودمان و چه در کشورهای ديگر.
يعنی دولتی سر کار می آيد و مجموعه ای از قوانين را به نفع زنان تصويب
می کند، بعد دولت که تغيير می کند، آن حق و حقوق و يا به اصطلاح آن
مطالباتی که داده شده بود پس گرفته می شود. اگر ما می خواهيم اين
مطالبات پس گرفتنی نباشد و حق زنها پس گرفتنی نباشد احتياج به يک جنبش
نيرومند زنان داريم که من به آن اعتقاد دارم. يعنی فکر می کنم يک جنبش
نيرومند زنان علاوه بر اين که مطالبات زنان را به دست می آورد يعنی
نمايندگی می کند (يعنی به نفع برابری زن و مرد هست)، در عين حال به نفع
آرمان های مقدسی چون آزادي، عدالت و برابری هم هست. بنابراين اگر ما به
اين جنبش اعتقاد داشته باشيم به نظر من اين سوال مطرح می شود که چرا
جنبش فمينيستی زنان ايران (دوره بعد از انقلاب) تاکنون نتوانسته است
دستاوردهای قابل توجهی در جهت احقاق حقوق زنان داشته باشد؟ اگر چه
تلاشهای خيلی با ارزشی در اين رابطه توسط فمينيست های ايران انجام شده،
مانند حلقه های فمينيستی که داخل دانشگاه ها فعال هستند، محافل ارتقاء
آگاهي، مراسم های 8 مارس، و پيگيری پرونده های حقوقی و... . يعنی اين
تلاشهای باارزش و موفق را نبايد از نظر دور بداريم. بنابراين تا الان
تلاش های فمينيست های ايران مثبت و موثر بوده است، ولی تا آنجايی که به
کل زنان ايران مربوط باشد، متاسفانه زنان هنوز قيد و بندهای زيادی
دارند. حتی در زمينه تغييرات حقوقی و قانونی نيز دستاوردِ بسيار کمی
داشته ايم. نتوانسته ايم حق طلاق يک طرفة ماده 1133 را تغيير دهيم.
نتوانسته ايم حضانت را برای مادر به دست بياوريم و ... يعنی در زمينه
مطالبات حقوقی نيز دستاوردهای ما زياد نبوده است و يکی از علت های اصلی
اين است که اکثريتِ زنان جامعه برای بدست آوردن اين حقوق بسيج نشده
اند. منظور از اکثريت، زنانِ طبقات پايين هستند.
هستيا: درباره خصوصيات زنان کارگر و مسائل آنها در ايران توضيح دهيد.
حاج محسن: طبق برآوردهای آماری که موجود است، اکثريت زنان جامعه ما را
زنان طبقه پايين جامعه تشکيل می دهند. البته تعاريف کلاسيک از طبقه
کارگر که مورد مناقشه است را مطرح نمی کنم و از اين زاويه وارد بحث نمی
شوم، ولی به هرحال (آنچه که مورد توافق است) زنان طبقه متوسطِ جامعه
ما، اکثريت جامعه را ندارند و در حقيقت اکثريتِ زنان ايران، همان زنان
طبقات پايينِ جامعه هستند که سواد پايين تری داشته و مشکلات خاص خود را
دارند. در مورد مسائل و وضعيت زنانِ کارگر، به نظر من آنها علاوه بر
رنج و گرفتاری هايی که تمامی زنان در جامعة ايران دچار هستند، گرفتاری
ها و مشکلات و بدبختی های ديگری نيز به خاطر جايگاه فرودست شان در
جامعه دارند. يعنی هم از مسائلی که ويژه زنان است در رنج و عذاب اند و
هم مسائلی که به خاطر فرودست بودنشان است و به اصطلاح می شود گفت در
چنبره مسائل و مشکلات عديده ای قرار گرفته اند که اين کلاف سر درگم
يعنی اين وضعيتی که در آن گرفتارند نتايج و عواقب ناگواری داشته و
دارد. يعنی آنچه که ما امروز در محلات کارگری و پايين شهر و عمدتاً
حاشيه کلان شهرِ تهران مثل اسلام شهر و اکبرآباد و قرچک و ساير شهرک
های اطراف شاهد هستيم. برای توضيح بهتر مطلب می خواهم زنانِ کارگر
ايران را بر اساس يک طبقه بندی در چهار بخش دسته بندی کرده و درباره
آنها مشخص تر صحبت کنم:
بخش اول زنان کارگری هستند که در کارخانجات «بزرگ» کار می کنند که
متاسفانه تعداد آنها رو به کاهش است، به خاطر اخراج، خصوصی سازي،
قراردادی شدن، جهانی سازی و غيره. می شود گفت که خوشبخت ترين زنانِ
کارگر، در اين گروه می باشند که در کارخانجات بزرگ کار می کنند، چون
حداقل زير پوشش قانون کار قرار دارند. عمدتاً اين بخش از زنان کارگر،
در کارخانه های لوازم خانگي، کارخانه های مونتاژ لوازم الکتريکي،
کارخانه های لوازم بهداشتی – آرايش و مواد غذايی اشتغال دارند. هم در
بخش های خدمات و نظافت، و هم در خط توليد نقش دارند و کار می کنند.
البته قبل از انقلاب در روغن نباتی و نساجی ها هم بخش زيادی از کارگران
را زنان تشکيل می دادند که الان به واسطه تعديل گسترده نيروها و برنامه
های تعديل اقتصادی همة آنها اخراج شده اند و تقريباً چيزی از آنها باقی
نمانده است. اما هنوز بخش اصلی زنان کارگر شاغل در کارخانه در اين
کارخانه هايی که نام بردم هستند که به نظر من خوشبخت ترين بخش زنانِ
کارگر می باشند.
بخش ديگر يعنی بخش دوم؛ زنان کارگری هستند که در کارگاه های کوچک کار
می کنند، شرايط آنها خيلی بدتر از زنانِ کارخانه های بزرگ است. به خاطر
اينکه عمدتاً زير پوشش قانون کار نيستند. از مهد کودک برخوردار نيستند
و رسماً دستمزد کمتری از مردها می گيرند. مثل کارگاه های پوشاک خيابان
امام حسين که ما گزارشی هم از آنها تهيه کرده ايم. تقريباً زنان در
شرايط مشابه و کار برابر، 60 درصدِ مردها حقوق می گيرند. کاملاً برخلاف
کارخانه های بزرگ که اصلاً تمايلی به استخدام زنان ندارند، يعنی
کارخانه های بزرگ که زير پوشش قانون کار هستند به خاطر مرخصی زايمان و
به خاطر اينکه فکر می کنند زنها نمی توانند اضافه کاری داشته باشند و
شيفتی کار کنند، ترجيج می دهند مردان را استخدام کنند و زنها رفته رفته
از کارخانه های بزرگ حذف می شوند. در مقابل، کارگاه های کوچک برای
استخدام زنان سر و دست می شکنند. چون رسماً حقوق آنها پايين تر از
مردان است! چه به عنوان متخصص و چه به عنوان کارگر ساده، دستمزد زن
کارگر در کارگاه کمتر از مرد است. و هزينه مهدکودک و مرخصی زايمان هم
ندارد، برای اينکه زير پوشش قانون کار نيستند. اين بخش بزرگی از زنان
ما هستند که در کارگاه ها کار می کنند.
بخش سوم زنان که اصلاً در آمار و ارقام جايی ندارند و حتی انتقادی که
به بخش آمارگيری کشور وارد است، اين است که کار اين بخش از زنان اصلاً
به حساب نمی آيد در صورتی که در توليد کشور سهم تاثير گذار دارند. آنها
کسانی هستند که در خانه کار می کنند (البته منظور کارخانگی نيست). مثلا
سبزی خشک می کنند، و ... حتی بخشی از کارِ کارخانه های بزرگ را انجام
می دهند. برای نمونه کارخانه ای که خودم کار می کردم، کارهايی بود مثلِ
زدن لاستيکِ کنتاکت، بستن پيچ و...، کارخانه دستگاهِ الکتريکی برای
بستن پيچ داشت، اما دستمزد اين بخش از زنان به قدری پايين است که صاحب
کارخانه ترجيح می داد کار را به آنها بدهد که در خانه با پيچ گوشتی
ببندند تا اينکه برق مصرف شود. يعنی هزينه برق از حقوق اين زنان بيشتر
بود. هر روز يک کيسه پيچ با کنتاکت می دادند به آنها تا در خانه انجام
بدهند. آنها عمدتاً زنها و پيرمردها و بچه ها هستند. اين بخش از زنان
که در توليدِ خُرد و حتی کارهای مربوط به کارخانه های بزرگ نقش دارند،
به هيچوجه در آمارها مشاهده نمی شوند. نقش آنها رفته رفته درحال بيشتر
شدن است. قبلاً کارخانجات بزرگ استخدام می کردند و اين کارها را در
کارخانه انجام می دادند، اما امروزه به اين دليل که حداقل 30 ماده از
قانون کار به اصطلاح به حالت تعليق درآمده و حتی دوباره معلق ماندنش
تمديد شده (کارگاه های زير 10 نفر)، علاوه بر کارگاه های کوچک،
کارخانجات بزرگ نيز بر طبق يک برنامه ريزی که ترجيح می دهند از «نيروی
کار سيال» استفاده کنند به جای نيروی کار رسمی و دائم، به سمت
قراردادهای ابتدايی حرکت می کنند. تا احتياجی به بيمه نباشد، احتياج
نباشد که مزايا و عيدی و پاداش پرداخت شود، هر وقت لازم بود و کار بود،
قرارداد بسته شود، هر وقت لازم بود سطح دستمزد کاهش يابد، و... . اين
نيروی کار سيال بايد از اين به بعد در آمارها محاسبه شوند، چون نقش
مهمی ايفا می کنند.
بخش آخر يعنی چهارم به چند سال اخير مربوط است. زنانی که در شرکت های
پيمانکاری هستند. 8 هزار تومان بابت يک روز کارِ نظافت چی زن از صاحب
خانه می گيرند ولی 4 هزار تومانش را فقط به زن نظافت چی (خدمتکار) می
دهند. يعنی 50 درصد، سودِ خالص دارد. هيچ قانونی برای اين گروه وجود
ندارد. اين بخش رو به افزايش هستند. تازه شکل گرفته اند ولی بسيار به
سرعت رشد می کنند. اکثراً زنانی هستند که از شهرک های حاشيه ای هر روز
برای کار به کلان شهرها می آيند.
اين چهار بخش از زنانِ کارگر می توانند نقش بسيار مهمی در جنبش زنان
داشته باشند. اگر بخواهيم واقعاً دستاوردهای قابل توجهی داشته باشيم
بايد به مطالبات اين اکثريت عظيم زنان که در حال حاضر در محلات پايين
شهر و به خصوص حاشيه شهرها و شهرک های جديد زندگی می کنند، توجه کنيم.
امروز در تهران محلاتِ کلاسيک کارگری داريم، مثل 13 آبان، افسريه، شاه
عبدالعظيم و ... . ساکنين اين مناطق بيشتر در کارخانه های بزرگ اشتغال
دارند، و همانطور که گفتم اين ها وضع بهتری دارند. از قديم در کارخانه
ها سابقه دارند. اما جمعيت عظيمی که به سمت شهرها مهاجرت کرده اند، در
حاشيه شهرها متوقف می شوند، و ساکنين شهرک ها (اسلام شهر، قرچک و ...)
را تشکيل می دهند، اين بخش اکثراً در کارگاههای کوچک، شرکت های
پيمانکاری و ... استخدام می شوند.
هستيا: مسئله ای که درباره زنانِ کارگر، اهميت دارد، تشکل يابی و
فعاليت های اجتماعی است. در اين مورد آيا تجربيات موفقی در ايران داشته
ايم؟
حاج محسن: متاسفانه مبارزات حق طلبانه اين بخش از زنان برای کسب خواسته
هايشان مقداری کمرنگ شده و به اصطلاح تحت الشعاع مبارزات بخش های ديگر
قرار گرفته است. يا به حساب مردها گذاشته شده يعنی به حساب جنبش کارگری
(که البته اين زياد نبوده) و يا به حساب تاريخ مذکر بايد گذاشت مثل
ساير جنبش های اجتماعی که زنان در آنها سهم داشته اند. البته علت اصلی
اين است که واقعاً در اين مورد ضعف وجود دارد و نبايد اين ضعف را
ناديده بگيريم. البته تلاش هايی انجام شده است، مثلاً من و دوستان ام
جايی که کار می کرديم، درباره ارتقاء شغلی که منحصر به مردان بود و
اينکه زنِ کارگر ساده استخدام می شد و ساده هم بازنشست می شد، يک سری
اعتراض کرديم، خيلی جالب بود، وقتی که اعتراض کرديم مديريت عقب نشينی
کرد، ولی مردهايی که در بخش تخصصی و کنترلِ کيفيت بودند کوتاه نمی
آمدند. يعنی می گفتند که زنان تخصصی ندارند درحالی که کنترل کيفی چون
با چشم سر و کار دارد، اتفاقاً زنها بهتر می توانند کار کنند. اما به
دليل اينکه کنترلِ کيفی يک بخش تخصصی بود (!) می گفتند که زنها را بين
خودمان قبول نمی کنيم. در حقيقت تلاش های ديگری هم صورت گرفته يعنی
زنان کارگر هم به خاطر مطالبات ويژة زنانه و جنسيتی و هم صنفی اعتراض
کرده اند، ولی اين صداها معمولاً در هياهوی جامعة مردسالار و مردانه گم
می شود. البته بايد بگويم آن طور که شاهد اعتراض زنان طبقه متوسط
درباره مسائل ناشی از تبعيض جنسيتی هستيم، در زنان پايين بيشتر شکل و
صورتِ فردی دارد، حتی برخی اوقات حالت تهاجمی و پرخاشگرانه و عصيانی هم
دارد، ولی عمدتاً فردی است و کمتر شاهد آن هستيم که اين بخش از زنان
تلاش هماهنگ، جمعی تر و با برنامه تر به خصوص برای به دست آوردن خواسته
های ويژه جنسيتی داشته باشند. البته اوايل انقلاب بوده ولی به مرور
خيلی کم رنگ شده است.
هستيا: در توصيف وضعيتِ زنِ کارگر به دو وجه اشاره کرديد؛ از يک طرف
بايد تلاش کند تا زندگی اش تامين بشود و از طرف ديگر به علت زن بودن
بايد داخل خانه هم کارهای منزل را انجام بدهد. در حقيقت در دو عرصه
بايد مبارزه کند، اين مبارزه و اعتراض نسبت به تبعيض های موجود چه
اشکالی می تواند داشته باشد؟
حاج محسن: اعتراضات پراکنده که هميشه بوده است، اما اعتراضاتی که شکلی
يکپارچه نداشته باشد؛ متشکل، هماهنگ و جمعی نباشد، زياد دستاورد ندارد.
در واقع همواره اعتراضات هست. گاهی اوقات شکل پرخاشگرانه ای هم به خودش
می گيرد ولی اگر بخواهد دستاورد داشته باشه بايد منسجم شود، برنامه
ريزی داشته باشد، و آگاهانه گردد. در اين زمينه ها متاسفانه ضعف داريم.
فکر می کنم گره ای که اينجا هست اين است که مطالباتِ جنسيتی زنان
کارگر، به دليل جايگاه فرودستِ آنها در جامعه (جايگاه طبقاتي)، مجموعه
مطالباتی درهم تنيده است، در حقيقت يک کليت دارد. يعنی اينطور نيست که
زن کارگر برای تامين معيشت به تشکل کارگری برود، و به خاطر اينکه حق
طلاق به دست بياورد در يک تشکل فمينيستی عضو شود. در ذهن بعضی ها چنين
تفکيکی هست و متاسفانه بيشتر در ذهن بسياری از فعالين اجتماعی چنين
تفکيکی وجود دارد. در مقابل برای بخش عظيمی از زنان کارگر چنين تفکيکی
وجود ندارد. دليلش هم ساده است. خيلی راحت بگويم: مثلاً حق طلاق برای
زن وجود ندارد (حق طلاق يک طرفه دست مرد است)، اما در جامعة ما برخلافِ
مردان که عمدتاً به طور تبعيض آميزی راحت تر کارِ دائم پيدا می کنند و
از نظر معيشتی چشم انداز بهتری دارند. حتی وقتی که از کار اخراج می
شوند راحت تر می توانند شغل ديگری پيدا کنند، مثلاً مسافرکشی و يا
دستفروشی کنند؛ شرايط برای زن غالباً بسيار سخت تر است. بنابراين فشار
معيشتی و نگهداری بچه هم که اضافه می شود، باعث می گردد تا زنان به
قدری به زندگی خانوادگی وابسته باشند و ترس از معيشت را احساس کنند که
جرأت اعتراض نداشته باشند. البته زنان شاغل در کارخانه ها کمتر با اين
مشکل روبرو هستند چون استخدام رسمی شده اند و تا حدودی دارای استقلال
مالی هستند و در نتيجه در تصميم گيری ها بيشتر دخالت می کنند، حتی تا
اين حد که در برخی تصميم گيری های زندگی از زن طبقه متوسطِ خانه دار
بهتر می توانند شرکت کنند (کاملاً به دليل استقلال اقتصادي). زنانِ
پايين شهر به خاطر مشکلات معيشتی از بعضی مطالبات جنسيتی به راحتی چشم
پوشی می کنند. مثلاً زنان طبقة پايين بيشتر نسبت به طلاقِ يک طرفه به
نفع مرد اعتراض دارند و مطالبه جنسيتی اصلی آنها است، اما در مقابل،
تعددِ زوجات برای آنها اهميت ندارد. چون زن طبقه پايين ترجيح می دهد
حتی با هووی موقتی يا دائم زندگی کند ولی معيشتش را از دست ندهد. وقتی
منبعی برای درآمد نداشته باشد، هووی دائم و موقتی را ترجيح می دهد به
اينکه طلاق بگيرد. ولی برای زن طبقه متوسط چنين اولويتی نيست. بنابراين
می خواهم به اين نتيجه برسم که بخش های مختلف زنان در جامعه ما تصوير
متفاوتی از نيازها، مطالبات، و اولويت های خود دارند. اگر ما به چنين
ظرافتهايی توجه نکنيم، نمی توانيم همبستگی و نزديکی لازم را بوجود
بياوريم. به همين دليل است که برخی از فعالين مسائل اجتماعی از درک
مسائلِ زنانِ کارگر عاجز هستند و نمی توانند با مسائل آنها ارتباط
برقرار کنند.
هستيا: چگونه می توان اين دو گروه را به هم نزديک کرد؟ يعنی چگونه می
توان بين زنان کارگر و فعالين اجتماعی ارتباط برقرار کرد؟
حاج محسن: فعالين اجتماعی اول بايد زنانِ کارگر را به رسميت بشناسند.
من قبول دارم تمام زنان جامعه ما از جنس دوم بودن رنج می برند، حتی زن
اشراف. يعنی تمام زنان جامعه، از جمله زنان طبقه بورژوا که حق طلاق
ندارد، نيز از تبعيض جنسيتی رنج می برد. در واقع در اين مورد همة زنان
با هم اشتراک دارند. اما می خواهم بگويم که بخش های مختلف جامعه بسته
به جايگاه طبقاتی و همچنين ساير نظام های قشربندي، مثلاً قوميت و مليت،
مطالبات ويژه ای دارند که اگر به اين مطالباتِ ويژه و اولويتِ مطالبات
توجه نکنيم، نمی توانيم نزديکی و همگرايی بوجود بياوريم. متاسفانه در
اين چند سال شاهد نبوده ايم که در اين جهت اقدامی بشود. اگر ما اين بخش
از زنان را درک نکنيم. اگر مسئله آنها را نفهميم، همواره اين مشکل هست،
جدايی هست؛ هيچ وقت هم ما نمی توانيم به هم نزديک شويم.
هستيا: درباره اقداماتی که زنانِ کارگر می توانند برای بهبود وضعيتِ
خود انجام دهند و موانع پيش رو بيشتر توضيح دهيد.
حاج محسن: راهکار و اقدام اصلي، متشکل شدنِ زنان است. حالا يا تشکلِ
زنان يا صنفی – کارگري. بخشِ آگاه تر جامعه و حتی بخش آگاه زنانِ کارگر
بدنبال تشکل يابی هستند اما بخش زيادی از کارگران هنوز آنقدر آگاهی
ندارند و نمی دانند که چاره و علاجِ کار، تشکل است. بخش آگاه تر که
گفتم بايد به دنبال ايجاد تشکل باشد، يعنی بايد اقداماتی را برای تاسيس
تشکل ها آغاز کرد. البته کارگران بايد خودشان تشکل را بوجود بياورند،
در اين مسئله شکی نيست. فقط منظورم اين است که به خاطر موقعيت ويژه ای
که دارند، کمتر در معرض امواج آگاهی بخش هستند. اينطور نيست که
پتانسيلِ عمل نداشته باشند، اتفاقاً اعتراضات زنانِ کارگر خيلی شديدتر
است. در محلات اگر توجه کنيد، بيشتر اعتراضاتی که اتفاق می افتد توسط
زنان بوده و زنان در صف مقدم بوده اند.
هستيا: منظورتان اين است که آگاهی بايد از بيرون باشد؟
حاج محسن: نه! از داخل هم می شود، منتها به دليل اينکه زنانِ کارگر
کمتر در معرض امواج آگاهی بخش قرار دارند، ارتباط برای ارتقای آگاهی
لازم است. من چنين فاصله هايی مانند ديوارِ چين بين «درون» و «بيرون»
نمی بينم ولی تا حدی هم قبول دارم يک مقدار ارتباط با بيرون لازم است.
روشنفکران و فعالين اجتماعی امکان بيشتری دارند تا در معرض امواج آگاهی
بخش قرار بگيرند، مطبوعات، کتاب ها، رسانه ها و اينترنت در اختيار اين
بخش است. اما يک زنِ کارگر که از صبح تا شب کار می کند، فرصتی برای
مطالعه ندارد. يکسره دنبال معيشت دويدن، کمتر اوقات فراغتی باقی می
گذارد. اما از طرف ديگر خوشبختانه وسايل ارتباط جمعی گسترش پيدا کرده و
در اختيار قشرهای بيشتری قرار گرفته است، البته هنوز زنان کارگر به
سختی می توانند استفاده کنند. اگر دغدغه فعالين جنبش زنان اين است که
مطالبات را از پايين و نه از بالا پيگيری نمايد، بايد مکانيزم هايی را
طراحی کند تا بتواند بين بخشهای مختلف زنان ارتباط برقرار کند.
هستيا: به غير از دلايلی که ذکر کرديد، آيا مشکلی هم با مردان کارگر
دارند؟
حاج محسن: بله يک عامل مردها هستند. به عقيدة من همانگونه که جنبش زنان
و فمينيست ها را بايد به چالش طلبيد – به دليلِ بی توجهی و کم توجهی
آنها به اقشار پايين – جنبشِ کارگری را هم بايد به چالش طلبيد، به خاطر
بی توجهی به مسائل زنان و تبعيض های جنسيتي. من به جنبش کارگری هم
انتقاد دارم. تشکلات کارگری به شدت مردانه هستند. خوشبختانه حرکتِ
جالبی که از جانب فمينيستهايی که طرفدار WMW بودند درباره «قراردادهای
موقت» انجام شد، حسن نيتِ جنبش زنان را نشان داد. جريانات کارگری هم
بايد اقداماتی را انجام دهند. يه نظر من زنانِ کارگر حلقه اتصال اين دو
جريان هستند، يعنی بين جنبش زنان و جنبش کارگري. مشکل زنِ کارگر دو شقی
است. از يک طرف همراهِ مرد بايد در کارخانه کار کند، از طرف ديگر در
خانه بايد سرويس دهی کند: بچه داري، پيگيری تحصيل بچه ها، پخت و پز و
...؛ من اصلاً نديده ام که مردِ کارگر کار خانگی انجام بدهد. تبعيض
جنسيتی در طبقاتِ پايين شکل خشن تری دارد. يعنی زنِ کارگر وقتی که از
سرِ کار به خانه بر می گردد، تازه کار خانگی شروع می شود. از اين جهت
زنِ کارگر سختی و مشقت بيشتری از مرد کارگر متحمل می شود. همچنين کار
خانگی زنِ کارگر، از خانمی که از شهروند خريد می کند بيشتر است. يعنی
زنانِ اقشار متوسط به بالا به يمنِ درآمد و استفاده از لوازم خانگی
آرامش و راحتی بيشتری دارند. يعنی زن کارگر از يک طرف از مرد کارگر
موقعيتِ بدتری دارد و از طرف ديگر از زنِ طبقه متوسط در فشار بيشتری به
سر می برد.
هستيا: حتی اگر سطح آگاهی زنان کارگر افزايش پيدا کند، باز هم مشکل فقر
بسيار تاثيرگذار است و می تواند از عملياتی شدن آگاهی جلوگيری نمايد.
نظر شما برای رفع اين مسئله چيست؟
حاج محسن: کاملاً درست است. به همين دليل می گويم که مطالبات بايد به
طور همزمان مطرح بشود. مثلاً لغو قراردادهای موقت کار، بايد به عنوان
يک مطالبة فمينيستی بطور همزمان با جريانات کارگری مطرح بشود. آگاهی
بخشی تنها بخشی از قضيه است. تا وقتی که قرارداد موقت، ريشة بدبختی زنِ
کارگر است، آگاهی به تنهايی راه به جايی نمی برد. فقر دشمنِ اصلی
ناکافی بودنِ آگاهی برای مبارزه است. وقتی احساس امنيت شغلی وجود
نداشته باشد، اعتراض اتفاق نمی افتد. شايد آگاهي، بخشِ کوچکترِ مسئله
باشد. بخش بزرگترِ قضيه اين است که يک سری «مطالباتِ حداقلي» را به طور
جدی و عملی پيگيری کنيم تا زمينه برای آگاهی فراهم شود. مثلاً نتيجة
عمدة قراردادهای موقت کار و ناامنی شغلي، روحيه محافظه کاری است که
رواج يافته و کسی حاضر نيست از ترسِ اخراج، اعتراضی انجام دهد. برای
دسته بندی ذهني، می گوييم: مطالبه جنسيتی «و» طبقاتي؛ ولی واقعيت
اينطور قابل دسته بندی و جداسازی نيست که بگوييم صرفاً مطالبه جنسيتی
زن کارگر يا صرفاً مطالبه طبقاتی را پيگيری می کنيم. مثلاً در مورد حق
طلاق حمايت کنيم ولی نسبت به قراردادهای موقت بی تفاوت باشيم. عملاً
امکان پذير نيست يعنی دستاورد ندارد. در عالمِ ذهنيت می توانيم روی
کاغذ بياوريم يا مطرح کنيم. ولی اگر قبول کنيم بخواهيم که جنبش زنان
تقويت بشود بايد به همة مسائل و ظرافت ها توجه کنيم. در حقيقت برای
اينکه جنبش زنان بتواند توده ای و فراگير بشود بايد از نخبه گرايی
پرهيز کند و به مطالبات همه توجه داشته باشد. بعلاوه بايد توجه داشت که
مطالبات زنان تنها توسط عده ای نخبه پيگيری می شود يا از طريق جنبش؟
برای حرکت به سوی يک جنبش فراگير، اکثريت افراد زمانی جذب جنبش می شوند
و خود را نيروهای آن می دانند که فعاليت ها، برنامه ها و دستاوردهای
جنبش معطوف به مطالبات و نيازهای آنها باشد و نه صرفاً يک سری شعار.
وقتی زنِ طبقه متوسط می بيند که عملاً حکم افسانه نوروزی لغو شد به
جنبش نزديک می شود، زنِ کارگر هم اگر در عمل ببيند که در راستای
مطالبات ويژه اش فعاليتی جمعی انجام می شود، جذب جنبش می شود. من خودم
شديداً اعتقاد به جنبش دارم. چون به نظرم اصلاحاتِ نخبه گرايانه و از
بالا، بازگشت پذير است. ممکن است نخبه ها در مقطعی حقوقی برای زنان به
دست بياورند، ولی در زمان ديگری مجدداً به عقب برمی گرديم. چون حق
گرفتنی است، وقتی برای حقی زحمت کشيده نشود، به راحتی از دست می رود.
همچنين به برابری «واقعي» اعتقاد دارم چون فکر می کنم برابری «قانوني»
تنها بخشی از واقعيت را در بر دارد. اروپا و غرب هم از جنبه حقوقی خيلی
از برابری ها را بدست آورده اند، ولی آيا برابری به معنای واقعی ايجاد
شده است؟
هستيا: با تشکر از وقتی که به هستيا اختصاص داديد ... |