میزگرد
تشکل های کارگری و راه های همگرایی و وحدت رویه
میزگرد تشکل های کارگری و راه های همگرایی و وحدت رویه ی آنان
درتاریخ 7/9/84 در دفتر ماهنامه تولید و مصرف برگزار شده است. آوای کار
با در نظر گرفتن اهمیت موضوع و مطالب مطرح شده و با توجه به اینکه
انعکاس دیدگاه های مختلف در زمینه ی مسایل کارگری را وظیفه خود می داند
، اقدام به درج متن کامل و بدون گزینش کلیه ی مطالب این میزگرد می
نماید. واضح است انعکاس این نظرها لزوما به معنای رد یا تایید این
مطالب و گویندگان آنها از جانب آوای کار نیست.
میزگرد تشکل های کارگری
با توجه به شرایط و وضعیت موجود که کارگران با آن روبه رو هستند و
مسائلی چون تشکل ها ، برخورد تشکل ها با یکدیگر ، برخورد شوراهای
اسلامی کار با سندیکاها و برخوردانجمن های صنفی با شوراها ... در مجموع
بافت غیریکسانی که میان تشکل های کارگری به وجود آمده است ،تعبیر دولت
از وضعیت پیش آمده و سیاست های دولت جدید باتوجه به اینکه اصلاح فصل
ششم قانون کار به بایگانی سپرده شده ،تشکل های صنفی را به نتیجه ی
واحدی برای تحلیل شرایط موجود رسانده است یا به قولی «چه باید کرد؟»
راهکار اصلی تشکل های کارگری درشرایط فعلی برای خروج سودمند ازوضعیت
فعلی درحین چالش هایی که بین جناح های مختلف قدرت (چه در دولت و چه در
ستاداجرایی حاکمیت - دولت و چه درون حاکمیت ) چیست ؟ واینکه نیروهایی
که به صورت مستقل با توجه به مقاوله نامه های 98و87ILOمی خواهند خودشان
را تعریف کنند چه راهکاریی را می توانندارائه دهند که در عین وحدت رویه
بتواند به مواضع صنفی خودشان دست پیداکنند. معرفی شرکت کنندگان
درمیزگرد:
1- تورج ابوذرخانی ،رئیس هیأت مدیره ی انجمن صنفی روزنامه نگاران
آزادتهران
2- کاظم فرج الهی :ازانجمن فرهنگی - حمایتی کارگران
3- منصوراسالو، رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد
4- علیرضاثقفی،نویسنده و مترجم
5- ابوالحسن شفایی،عضو هیأت مدیره ی سندیکای کارگران کفاش و عضو هیأت
مؤسسان سندیکای کارگری
6- حمید حاج اسماعیلی :رئیس رئیس هیأت مدیریه ی انجمن صنفی کارگران
بیمارستان خاتم الانبیاء
7- غلامرضاتوکلی :دبیرانجمن صنفی کارگران میدان های میوه و تره بار
8- علیرضا حیدری :دبیرکانون عالی شوراهای اسلامی کار سراسر کشور
تحلیل ماازشرایط موجودجنبش کارگری چیست؟
عیلرضا حیدری : تصور می کنم قبل از شروع صحبت ها باید به این مسأله
بپردازیم که تشکل کارگری اصولا در ایران چگونه معرفی می شود و اعتقادم
این است که باید تمام اخلاق ورفتارهای خودمان را قانونمند کنیم.
قانونمندی هم قانون می خواهد و اگر بخواهیم به هدف برسیم. بنابراين
برگرديم به موضوع اصلي شما به مقاوله نامههاي 98و87 اشاره
كرديد.مقاوله نامههاي 87و98 دوتا از8 مقاولهنامههای بنيادين ILO است
اين دو مقاولهنامه كه دربارهي آنها صحبت ميكنيم در رابطه با تشكل و
تجمعهاي كارگري است. از حقوق نيروي كار و حقوق فراتر ازنيروي كار بحث
ميكند. اين دو از جمله مقاولهنامههايي هستند كه دولت ايران به آنها
پيوسته است. در چند مورد در همايش ملي كار و گردهماييهايي كه تشكلهاي
كارگري و دولت حضور داشتهاند بارها تاكيد شد و درخواست شد كه دولت به
اين دو مقاوله نامه بپيوندد.
ولي آن چيزي كه ما با آن ها مواجه هستيم تشكلهاي شناسنامهداري اند كه
در قانون كار از آنها نام برده شده اين قا نون تحت تاثير قانون اساسي
شكل گرفته است ، بنابراين بايد رويكردمان قانون كاري باشد، كه در حال
حاضر با آن كار ميكنيم. تمام روابط وبحث فعلي ما در كشور درحوزه ی
كارگري، براساس همين قانون شكل ميگيرد. در حال حاضر هيچ فعاليت ،
اقدامي و همكاري ای از اين نوع نميتواند خارج از اين قانون باشد.
اينكه ما فكر كنيم بدون قانون مي شود كاري انجام داد و را شروع كرد.
صرفاً هزينهي اضافي متحمل می شويم و براي هرنوع همگرايي و همكاري بين
گروهها ابتدا بايد به سراغ قانون برويم و ببينيم در قانون چه
راهكارهاي و چه ظرفيتهايي ميتوانيم بیابیم ؟ اگر دنبال ظرفيتسازي
جديد براي قانون هستيم و فكرميكنيم چيزي كه در حال جاضر وجود دارد نمي
تواند جوابگوي شرايط و نيازهاي موجود باشد طبيعتاً بايدتغيير قانون را
بخواهيم .اعتقاد دارم كه براي حل مشكل حتما بايد مقاولهنامههاي 87و98
دردستوركارمجلس ودولت قرار بگيرد .تمام مشكلاتي را كه ميخواهيم راجع
به آنها بحث بكنيم، تصورميكنم كه در راستاي حل اين مشكل بايد ديده
شود.
حميد حاج اسماعيلي:
اكنون گروههاي زيادي در كشور فعاليت ميكنند تحت نام سنديكا، شورا،
انجمن صنفي، تشكلهاي آزاد و يكسري هم به نام فعالان آزاد كارگري
.همهي اينها دارند براي حقوق كارگر تلاش ميكنند با روشها و كه ممكن
است قدري با هم متفاوت باشند،اما در يك مورد توافق نظر دارند و آن
حقوق كارگر است. ما براي اينكه انرژيمان هدر نرود ،خنجر به روي هم
ديگر نكشيده باشيم و هم را نفي نكنیم بايد ابتداهم ديگر رانقد كنيم .
يعني گروهها وجود هم ديگر را بپذيرند.
چيزي بهنام تشكل زرد موضوع جديدي نيست در تمام دنيا وجود دارد. ببينيم
چه راهكاري ميتوانيم پيدا كنيم كه ازطريق آن، تشكلها و فعالان كارگري
بتوانند با يكديگر همكاري داشته باشند. من فكر ميكنم سه اصل بسيار
اساسي براي همكاري گروهها وجود دارد:
1- اعتقاد به قوانين دموكراتيك ؛ يعني هر گروه وتشكلي كه قواعد
دموكراتيك بپذيرد، ميتواند بيايد و با تشكلهاي ديگر همكاري كند.قواعد
دموكراتيك هم كاملا روشن است يعني براساس خواسته ،تمايل واراده ی اكثر
كارگران، افراد انتخاب مي شوند. ممكن است يك نفر عالم دهر باشد در
رابطه با مسائل كارگري ولي كارگران اورا نخواهند، بايد كنار برود قاعده
ی دموكراتيك به ما گردش نخبگان را ياد ميدهد ، يعني اين نيست كه يك
نفرهميشه بتواند بركرسي رهبري تشكل كارگري كشور تكيه بزند و صاحب رهبري
كارگران باشد. بايد چرخش باشد
2- اصل تكثر در حوزه كارگري ؛ گروهها بايد هم ديگر را بپذيرند بدون
پذيرش هم ديگر اصلاً همكاري اتفاق نميافتد. ببينيم در كشورهاي پيشرفته
انجمنهاي صنفي و سنديكاها چگونه شكل ميگيرند: بهصورت متكثر. در سطح
يك شركت، رشته و منطقه، سنديكاهاي مختلفي شكل مي گيرند،آنها باهم رقابت
ميكنند و هر گروه يا تشكلي كه بهترين بازده و عملكرد را ارائه دهد
كارگران به آنها راي ميدهند. اين يك اصل پذيرفته شده در تمام دنيا
است من حرفم اين است كه هنجارها وچارچوبها را كارگران تعيين ميكنند،
وقتي كارگران درعمل به اين نتيجه ميرسند كه تشكلهاي موجود كارآمد
نيستند و كارآيي ندارند حتما باید بازنگري كنيم و تغيير بدهيم پس دومين
هنجار بهنظرمن، پذيرش همديگر و تكثرگرايي در حوزه كارگري است اين به
آن معني نيست كه ما همديگر را به لحاظ خط ومشي بپذيريم. نه، ما
ميتوانيم روش شورا را نپذيريم اما نبايدهدف مان اين باشد كه ريشهي
شوراها را بزنيم،يا انجمن صنفي ( سنديكا) را ريشهاش را بزنيم .بگذاريم
و كارگران خودشان انتخاب كنند. نظر من نقد ديگران است نه نفي ديگران.
3- سومين عامل اصل اسنقلال تشكلهاي كارگري است. ببينيد در يك صد سال
اخير گروههاي كارگري هميشه آسيبهاي جدي از اين ناحيه خوردهاند.
طبيعي هم هست چون كارگران كه بنيهي فكري و مالي ندارند. اين را يك ضعف
در تشكيلات كارگري مي دانم، ما بايد هم بنيه مالي و هم بنيه فكري مان
را قوي كنيم. بنيه ی مالي ما به راحتي قوي نميشود، اما بنيه فكري از
طريق هم فكري با هم ديگر، برگزاري نشستها و جلسات متفاوت ميتواند
تقويت شود.
ابوالحسن شفايي:
عضوهيأت مؤسسان سنديكاهاي كارگري هستم ولي گفتههاي من نظرات شخصي خودم
است.
بنده معتقدهستم كه تشكلهايي كه در اين 27سال، خودشان را در جايگاه
رهبري كارگران ميدانستند، به قول آقاي حاجاسماعيلي خودشان را
نقدوبازنگري كنند و بگويند، چرا در اين 27سال نتوانستيم كارگران را
متشكل كنيم، اين همه كمبود وجود دارد چرا نتوانستيم كارگر متفكر به
وجود آوريم؟ امروزه كسانيكه دربارهي كارگران صحبت ميكنند و نظر
ميدهند عمدتا گرايش روشنفكري دارند روشنفكر واهل كتاب ومطالعه
هستند.بايد ببينيم چرا دوستان ما در شوراها در اين 27سال نتوانستند
كاري بكنند. اين برميگردد به ساختار خود اين تشكلها، من معتقدم كه
ساختار سنديكا، همانطور كه ما قبل از انقلاب تجربهي آن را داشتهايم،
به نحواحسن ميتواند پاسخگوي نيازها و منعكسكنندهي مطالبات كارگران
باشداينكه خود كارگران درصحنهباشند، يك سري انجمنها و… داريم كه از
بالا شكلگرفتهاند كه اينها ميتوانند كارگران را جمعكنند كارگراني
كه توي اين تشكلها هستند،هفتهاي يك بار، ماهي يك بار … تشكيل جلسه
بدهند گفتوگو و تبادل نظر داشته باشند. توي كارگاهها، توي
كارخانهها تشكيل جلسه بدهند و راجع به مسائل مختلف حرف بزنند.آنها را
در قالب كميتههاي مختلف(كميته تشكيلات، تبليغات، حقوقي وآموزشي) متشكل
كنند،آموزش ببينند وآموزش بدهند،كه خود كارگربتوانند، حداقل روزي
نيمساعت، به اين فكر كند كه تشكل او (شورا يا سنديكا) چگونه بايد عمل
كند؟ گذشتهي جامعهي كارگري نشان داده كه، حداقل از سال 63 تاكنون،
شوراها با توجه به اين امكانات و موقعيتهايي كه داشتندعملا كارايي
نشان ندادند و نتوانستند حقوقومطالبات كارگران را استيفاكنند.شوراها
به عنوان تشكل كارگري، واقعا جواب ندادند. يكي از افراد برجستهي
خانهي كارگر در اول ماه مه مي گفت :«مانتوانستيم كارگران را جمع
ومتشكل كنيم .اگر ميتوانستيم ازهر شورا 4نفر را بياوريم، الان حداقل
بايد دههزارنفراينجا ميبودند كه مجبور شدند براي جبران كمبود افراد
دانشجويان را ازشهرهاي مختلف به تهران بياورند.
ماالان با كمترين امكانات، چندسال است شروع كردهايم و كارميكنيم ما
حتي جا نداريم ولي سعي كرديم تشكلهاي واقعي كارگري را معرفي كنيم.
ما بايد فقط اتكايمان را بگذاريم روي اجراييشدن مقاولهنامه هاي
87و98 و تاكيد بكنيم كه دولت آنها را اجرايي بكند. ما ميتوانيم
درآينده به نتيجه برسيم.
ثقفي:
با درود به همهي كارگراني كه به هرحال در راه احقاق حقشان سختي و
مرارتهاي زيادي را تحمل كردهاند و اميدوارم بتوانيم گوشهاي از
كارهاي آنها را ادامه دهيم .
من حرفم را باشعر فرخي شروع مي كنم :
«توده را با جنگصنفي آشنا بايد نمود
كشمكش را برسرفقروغنا بايد نمود
در صف حزبفقيران اغنيا كردندجاي
اين دوصف را كاملاً ازهمجدا بايد نمود»
ما در دورهاي هستيم كه روزبهروز صف پولدار و بي پول، فقيرودارا،
كارگروسرمايهدارو… هرچه بيشتراز هم جداودورتر ميشوند.
ما اگر به همين دوسه دههي اخير نگاه كنيم ميبينيم روزبهروز،
ساعتبهساعت، دقيقهبهدقيقه كارفرمايان با اتكا به قدرت پولدارتر و
قويترشدهاند و كارگران ضعيف و فقيرتر.روزبهروز، زنان كودكان خياباني
و كارتنخوابهاي ما بيشتر شدهاند. آماري را هفتهي پيش يكي از
مسؤولين انتظامي گفته بود كه روزانه بيش از10خانواده، بهخاطر حكم
تخليهي دادگاه ،اساس و لوازمشان بيرون ريختهميشود اين 10خانواده در
تهران چهكساني و از كداماقشارند؟ زنان و كودكان و وضع كارشان چگونه
مي شود؟ ما در شرايطي قرارداريم كه طبق آمار رسمي 40ميليارد دلار صرف
بهبود توليد نفت شده است و طبق آمار رسمي هيچ بازدهي نداشته آن وقت
روزانه 10خانوادهي كارگري اسباب و اثاثيهاش بيرون ريخته ميشود.
چطورميتوانيم بگوييم همهي گروههاي كارگري با هم كار كنند. همهي
كسانيكه مدعي دفاع و رهبري كارگران هستند يك جورعمل ميكنند؟
اين ها را اصلا نميتوان يك سان دانست.بسياري ازكسانيكه
مدعيوطرفدارحقوق كارگرانند عملا خودشان در صف كارفرمايان
وسرمايهداران هستند.سالها و بارها اين وضعيت راتمكين و
تاييدكردهاند، وضعيتي كه ما امروزحدود4ميليون معتاد داريم، بيش از
10درصد مردم زير خط فقرهستند (اگر خط فقر دقيق برآورد شود معلوم ميشود
كه 70درصد مردم زير اين خط هستند) آمار وحشتناكي در جامعه ارائه
ميشود، فشار همهي اينها نيروي كار وارد ميشود و چهكسانيكه در
27سال اخيراز اين نيروي كاراستفاده كردهاند و عملا هيچ اقدامي براي
بازتوليد اين نيروي كار انجام ندادهاند؟ نيروي كاري كه استفاده مي شود
بايد بازتوليد شود، بايد بچهاش درس بخواند، بهداشت داشته باشد، مسكن
وتفريح داشته باشد. شما نگاه بكنيد 27سال پيش نيروي كار ما
اينقدرمفلوك وبيچاره نبود،اينقدرآواره نداشتيم، اينقدر فقيروكودك
خياباني نداشتيم.تمام اين قضايا به گردن كساني است كه در اين مدت از
اين نيروي كار استفاده كردهاند بدون اينكه حداقل حقوق اورا درست
پرداخته باشند كه بتواند خود را بازتوليد كنند.بازتوليد نيروي كار در
همهي دنيا پذيرفته شده است.اگر كارگر حقوق كافي نگيرد، نميتواند غذاي
كافي بخورد، بهداشت داشته باشد، بچهاش را به مدرسه بفرستد. مسكن
مناسب داشته باشد،يعني اينكه كارگر كودكش خياباني، زنش آواره وخودش
بي خانمان ميشود.
مسألهي اصلي اينجاست كه مااگر واقعاً طرفدارومدعي حقوق كارگر
هستيم،اصل را بايد براين بگذاريم كه وضعيت بلبشوي موجود چگونه بهوجود
آمده است، چه كساني حقوق كارگر را نپرداختهاند و ضايع كردهاند؟
طرفداران حقوق كارگرقطعاً نميتوانند دراين صفوف باشند. طرفداران حقوق
كارگر قطعا بايد كساني باشند كه سيستم اقتصادي واجتماعي را كه بيش از
دودههونيم حاكم بود و منجر به اين شد كه عدهاي هر روز پولدارتر و
عدهاي هر روز فقيرتر و بيامكاناتتر بشوند به زير سؤال ببرند.
نمايندگان كارگران كساني هستند كه به اين سيستم اقتصادي واجتماعي
معترضند، نه تاييدكننده آن يا سكوتكننده در مقابل آن. مسأله دقيقا
روشن است، وضيعت طبقهي كارگرما دقيقا متأثرازنظام كلي حاكم برجامعه
است.سيستم اقتصادياي كه برمبناي برنامه هاي بانك جهاني و
صندوقبينالمللي پول بنا شد، خصوصي سازي و تعديل، قراردادهاي موقت كار
،فروش كارخانهها و خلاصه همين سيستمي كه مي بينيم .كسانيكه اين سيستم
را پياده وتاييدكردهاند چگونه ميتوانند نمايندهي كارگران باشند و
مدافع حقوق آنها؟ كارگران به اين نتيجه رسيدهاند كههيچگونه حمايتي
ازآنها نميشود و نيروي كار آنها به شدت غارت ميشود، به اين نتيجه
رسيدهاند كه قوانين موجود به هيچعنوان منافع آنها راتامين نميكند.
اگر قوانين موجود منافع آنها را تامين ميكرد، چه لزومي داشت كارگران
بدونتوجه به قوانين موجود بروند و تشكلهاي خود را تشكيل بدهند.اين
تشكلها كه الان دارند شكل ميگيرند،تماماً برمبناي قوانين بينالمللي
است.
كارگران چاره ندارند.حقشان ضايع شده و سالها حقوقشان پايمال شده است
و براي دفاع ازحقوقشان هم هيچقانوني وجود ندارد.قوانين،همه از نظام
سرمايهداري دفاع وحمايت ميكنند.چه قوانين مصوب مجلس و چه قانون كار و
چه آييننامهها. همه ازحقوق كارفرمايان دفاع وحمايت ميكنند. كارگران
چارهاي نميبينند جزآنكه به قوانين بينالمللي موجود دراين زمينه
مراجعه كنند.وقتي قوانين موجود در جهت دفاع از منافع اكثريت مردم
نباشد، مردم عليه آن شورش ميكنند. شما همين يك سال گذشته راببينيد چه
قدراعتصابها، بستن راهها، اعتراضها و چهقدر كارگران درگيري
داشتهاند آمار را ببينيد،علت اينها چيست؟
ما درهمين هفتهي پيش داشتيم كه 10نفر در اثر شدتكار در عسلويه كشته
شدند.در معدن بابنيزو 11نفر براثر رعايتنكردن نكات ايمني از طرف
كارفرما، كشته شدند.اينها،همه تضييع نيروي كار است.
اسالو:
باتاييد كليهي صحبتهاي آقايان ثقفي و حاجاسماعيلي وبا توجهبه
واقعيتهاي موجود، مانمونهي برجستهاي هستيم از همان موردي كه آقاي
ثقفي گفتند، كارگراني كه قوانين موجود پاسخگو و راهحلي براي نجات
زندگي درحالنابودي آنها نيست. كارگران شركتواحداتوبوسراني
تهرانوحومه بيش از70درصد آنها روزانه بيش از صدكيلومتر در راهاند كه
به سركار بيايند و برگردند به منازل اجارهايشان در كنار مرغداريها،
دامداريها و محلههاي دور از شأن انسانها در نظرآباد،امامزاده
جعفرورامين، بومهن و روستاهاي دوردست جادهي كرج- خاوران… . حقوق
اينها به شدت نامكفي است و اگر هزينهي مسكن و بهداشت را از آن
كسركنيم، براي بقيهي هزينههاي زندگي چيزي باقي نميماند.
كساني به دروغ خود را نمايندهي تشكلهاي كارگري ناميدهاند كه مبلغ
122هزارتومان حداقل حقوق ماهانه را در شوراي عاليكار تأييدكردهاند
.هيچ تشكل واقعا كارگري تصويب اينگونه حقوق و مزايا و درواقع اينگونه
خيانت به سفرهي ناچيزخانوادههاي كارگري رابرنميتابد.
بحث همگرايي تشكلهاي كارگري كاملا درست است اما كدام تشكل كارگري؟
تشكلي كه در تشكيل آن كارفرما و دولت حق دخالت و نظارت را در يك هيأت
سهنفره دارند؟ يكي ازاين سهنفرنمايندهي دولت و يكي نماينده كارفرما
است. طبق واقعيات موجود، دولت بزرگترين كارفرما است. يعني در هيأت سه
نفره، دونفر نمايندهي كارفرما و يك كارگر در مورد يك تشكل كارگري نظر
بدهند كه مطابق آن نماينده كارگر انتخاب بشود براي شوراي اسلامي كار و
بشود نمايندهي كارگر؟
آفتاب آمد دليل آفتاب
گردليلت بايد از وي رو متاب
اين چه نمايندهي كارگري و چه تشكل كارگري است؟ آيا به يك نماينده
كارگر هم اجازهي دخالت در سنديكا و تشكل كارفرمايش را ميدهيد. يا در
انتخاب مديران دولتي؟ نتيجه، حضورنداشتن تشكلهاي واقعي كارگري است ؛
سنديكاها ، فدراسيونها ، اتحاديههاي سراسري و كنفدراسيونهاي كارگري
و در گذشتهي دور با عنوان «شوراي متحدهي سراسري كارگران ايران» كه
باعث شدهاند قانون كار ، وزارت كار ، سازمان تامين اجتماعي و بيمههاي
اجتماعي به وجود بيايد. ما، كارگران ايران، يكي از قديميترين در آسيا
هستيم كه موفق شديم تشكلهاي مستقل كارگري وصنفي داشته باشيم و بعد هم
كه با آمدن انگليسيها و شركتهاي نفتي، با تشكيل تشكلهاي كارگري موجب
پيدايش يكي از بزرگترين جنبشهاي آزاديبخش ملي در منطقه و
نهضتمليشدن نفت با حضور گستردهترين تشكلها و سنديكاها و
اتحاديههاي كارگري. اگر امروز هم چيزي به نام قانون كار، تامين
اجتماعي باقي مانده است جز حاصل تلاش پيشكسوتان كارگري نبوده است .
هيچ دولتي بدون حضور، وجود و فشار خود مردم حقي را به مردم نداده است.
تاريخ، سراسر آكنده از نبردي است بين حاكمان و مظلومان ، فقيران و
اغنيا ، محرومان وغاصبان ، كارگران و سرمايهداران و ستمديدهها و
ستمگران امروز، زماني، ما ميتوانيم دم از وحدتعمل ورويه بزنيم كه همه
تشكلهاي كارگري موجود اعم از انجمنهاي صنفي يا شوراهاياسلامي كاركه
ماهيتاً، بنابه اساسنامهشان و هيأتهاي تشخيص صلاحيتشان، نميتوانند
واقعاً كارگري باشند سنديكاهاي كارگري و استاندارد جهاني بپذيريم.
براي اين همگرايي، همانطور كه آقاي ثقفي گفتند، فكر ميكنم اصليترين
نقطهاي كه ميتواند ايجاد همگرايي كند همان پذيرش اصل استقلال راي
ونظر براي كارگران در انتخاب نمايندگان و تشكلهاي خودشان است.
حاجاسماعيلي گفتند . اگر ميخواهيم به همگرايي برسيم ابتدا بايد نقد
بسيار جدي از 27سال گذشته بكنيم كه چگونه شد كه كار به اينجا رسيد يا
نقد شجاعانهي آن كساني كه در خانهي كارگر و شوراهاي اسلامي كار
ايستادهاند.
كاظم فرج اللهي:
موضوع ميزگرد همگرايي بين تشكلهاي كارگري است. اما اين مسأله ميتواند
مطرح باشد كه همگرايي بين كدام تشكلها و گروههاي كارگري؟ در شرايط
امروز ايران چهقدر شاهد تعدد و تكثر گروهها و تشكلهاي كارگري هستيم
؟ قانون كار ما فقط يك نوع تشكل را پذيرفته و به آن رسميت داده است .
ولي بايد بدانيم كه قانون هميشه خوب رعايت نميشود و قوانين هم هميشه
خوب وكامل نيستند . طبقهي كارگر ايران در 27سال گذشته بيشترين تبعيت
از قانون را داشته ( به او تحميل شده ) و در عين حال بيشترين قانون
شكنيها را هم داشته است . ميزان بسيار پايين حقوق ، مزايا و امكانات و
ساير اجحافاتي كه به طبقهي كارگران رفته است نتيجه رعايت قوانين
ناعادلانه موجود بوده است . در تمام دوران جنگ و حتي تا بهامروز به
لحاظ قانون، اعتصاب كارگران به رسميت شناخته نمي شود ولي در تمام اين
دوران كارگران ايران آنجا كه حقوقشان پايمال ميشد ،آنجايي كه ديگر
گريزي نداشتند و همه راهها به رويشان بسته بود و آنجا كه پا بر
گلويشان فشرده ميشد، حتي در دوران جنگ هم، اعتصاب كردند و از آنجا كه
اين كار كارگران به حق بود، هيچكس را به خاطر اين اعتصاب و
قانونشكني به محاكمه نكشاندند و نگفتند كار تو غيرقانوني است .
به موضوع اصلي برگرديم، ما نميتوانيم خودمان را صرفاً در چارچوب
قوانين موجود محدود بكنيم . اگر قوانين مكفي بودند هيچ قانون جديدي به
وجود نميآمد . حتي در قوانين شرع هم كه جزميترين قوانين بشري هستند،
ميبينيم اصلاح و بازنگري پيشبينيشده و مطرح است . اما درمورد
تشكلهاي كارگري همانطور كه دوستان گفتند اصلاً قانون هيچ راهي را
بازنگذاشته و چيزي را به جز انجمن صنفي، شوراهاي اسلامي كار و نماينده
كارگري به رسميت نميشناسد . ميدانيم كه فصلششم قانونكار به بحث
تشكلهاي كارگري و كارفرمايي پرداخته است و حاصل آن محروم كردن كارگران
از داشتن تشكلهاي واقعي ومستقل است، در عمل در 27سال گذشته بيشترين
ظلم به طبقهي كارگر، درست از طريق رعايت فصلششم قانونكار اعمال شده
است و او را از ابتداييترين حقش يعني داشتن تشكلمستقلكارگري و
وسيلهي دفاع از منافعش، محروم كردهاند . در دولت گذشته لايحهي
اصلاحي براي اين فصل نوشته شد. ( حالا از حب علي بود يا بغض معاويه،
وازچه ناحيه ونيرويي براي تغيير اين فصل اعمال فشار ميشد بحث و موضوع
اين ميزگرد نيست .) در دولت جديد اين اصلاحيه بايگاني شده است . در
تهيه پيشنويس نظروپيشنهادات كارگران و تشكلهاي كارگري، كه موضوع اصلي
اين قانون هستند، پرسيده نشد وهيچ مسؤولي به خودش زحمت نداد اين
پيشنويس را ميان كارگران و فعالان كارگري به بحث بگذارد و نظرات
انتقادي واصلاحي كساني را كه بهطور همه جانبه با اين موضوع سروكار
دارند مدنظر قرارداده و جزئيات اجرايي و نواقص آن را از زاويهي منافع
كارگران بازبيني كند . البته اين پيشنويس معيوب در جلسات آموزشي هيأت
مؤسسان سنديكايي به بحث گذاشته شد و نواقص و مشكلات آن مورد بررسي قرار
گرفت و احتمالاَ درآينده از طرف اين هيأت نقدي براي پيش نويس ارائه
ميشود (لازم به ذكر است كه من از طرف هيأت مؤسسان اين نمايندگي را
ندارم كه اين موضوع را بيان كنم ولي بههرحال چون كاري است كه انجام
شده، با افتخار هم مي گويم كه كارگران اين را حق خودشان ميدانند كه
قوانين را از ديدگاه خود نقد و پرداخت كنند و خواهان تغيير قوانين
بشوند. )
اما موضوع ديگري كه مطرح است، مقاولهنامههاي 87 و98ILO است . اين دو
مقاولهنامه جزء مقاولهنامههاي بنيادين سازمان بينالمللي كارهستند .
يعني همهي كشورهاي عضو سازمان ملل و عضو سازمانبينالمللي كار به
پذيرش آن ملزماند . نپذيرفتن اينها يعني نپذيرفتن عضويت در جامعه
بشري و جامعه ملل . مقاولهنامههاي بنيادين را همه كشورهاي عضو بايد
بپذيرند و پذيرفتهاند فقط در جوامع بستهاي مثل ايران است كه قريب ده
سال است روي آن چون وچرا ميشود كه به آن ملحق بشويم يا نشويم .
ملحق نشدن به اين مقاولهها بنيادين ILO ، مثل اين است كه امروزه دولتي
بگويد اطلاعيهي جهانيحقوقبشر را به رسميت نميشناسد . چنين دولتي در
دولتهاي امروزي و جامعه بشري، به طور كلي، نمي تواند جايي داشته باشد.
نكتهي لازم به تاكيد اين است كه به محض پذيرش اين مقاولهنامه توسط
هر دولت و كشور تمام مفاد آن به مثابهي قوانين موضوعه وداخلي آن جامعه
محسوب ميشوند و نيازي به تصويب اين مفاد در مجلس قانونگذاري نيست و
قابليت اجراشدن دارند . و به همين اعتبار من برخلاف برخي از دوستان،
ابداَ معتقد نيستم كه كار دوستان ما در شركتواحد و برپايي
سنديكايكارگري شركتواحد مطابق قانون نبوده است . كاملاَ هم قانوني
بوده مطابق موازين وقوانين بينالمللي دربارهي حقوق وروابط كار عمل
كردهاند . واقعيت اين است كه در جامعهي ايران طبقهي كارگر موجوديت
دارد . كارگران موجودند ، زندگي ميكنند، ميخواهند وبايد از منافع خود
دفاع بكنند. تشكلهاي مستقل كارگري هم به هميندليل و به اعتباري كه
دربالا گفته شد، به وجود آمده است و ميآيد. وقتي نوزادي به دنيا
ميآيد چه به او شناسنامه بدهند يا ندهند، زنده است، زندگي و رشد
ميكند . تشكلها و سنديكاهاي كارگران هم خواه ناخواه برپا ميشوند .
اگر ما هزينهي كارها و فعاليتهاي اجتماعي را به قدري سنگين نكنيم كه
كسي جرأت نكند طرف آن بيايد- اين خواستهي بسياري از حاكمان در دولتها
و جوامع مختلف است- ميبينيم همين طبقهي كارگر ايران كه عدهاي تصور
ميكنند بنيهي فكري ومالياش ضعيف است، درمدت بسياركوتاهي تشكلهاي
بسيارخوبي مستقل از كارفرما و دولت (و احزابسياسي) و مطابق با موازين
و استانداردهاي بينالمللي برپا ميكند . و به كمك اين تشكلها، منافع
كارگران و حقوقبگيران، كه درواقع منافع اكثريت افراد جامعه است متحقق
خواهد شد . بحث بعدي من اين است كه براي همكاري و همگرايي بين گروهها
و تشكلهاي كارگري قبل از هرچيز بايد اين تشكلها و گروهها خودشان را
تعريف كنند. مرز خودشان ، اهداف خودشان و روشهاي نيل به اهدافشان را
تعريف و مشخص كنند، بگويند كه چگونه ميخواهند براي تحقق اهدافشان گام
بردارند؟ البته عملكرد حال وگذشتهي اجتماعي اين گروهها نيز گواهي بر
صحت مدعايشان است. دراين صورت است كه سرهازناسره شناخته ميشود و
معلوم مي شود كه كدام گروهها چهقدر مستقل هستند و واقعا در جهت رسيدن
به اهداف و منافع كارگران قدم برميدارند و كدام گروهها و تشكلها
همانطور كه دوستمان آقاي ثفقي گفتند، چهقدر درجهت تثبيت وتاييد وضع
موجود كه اين فجايع را براي طبقهي كارگر ايران به ارمغان آورده است
حركت كرده يا حداقل سكوت كردهاند .
توكلي :
من روي شوراها نظر خاصي دارم . اينكه همه تقصيرها و مسائل را گردن
شوراها بياندازيم بيانصافي است . شوراها به هرحال كاركردهاند . من
يادم هست كه خانهي كارگر را گروهها و فداييان اسلام گرفته بودند و
پركرده بودند، اين شوراها آمدند و مسائل را درست كردند . اما البته يك
اشتباههايي هم شد. من حالا كه آقاي حيدري تشريف دارند، از فرصت
استفاده ميكنم وميگويم : من عقيده دارم اين شوراهايي كه درتبصرهي
4مادهي 131 قانونكار تعريف شدهاند غير از آن شوراهايي است كه در
ابتدا مطرح بود، آن شوراها بدون دخالت دولت و كارفرما و توسط كارگران
تشكيل ميشد و يك اساسنامه كارگري هم داشت .
اين جا آمدهاند و خلط كردهاند، يك قانون جداگانه وضع و هر دو را يكي
فرض كردهاند و بهاصطلاح آن را مخدوش كردهاند.
آقاي حاجاسماعيلي، كه دوست بسيار نزديك من است، يك مسألهاي را مطرح
كردند. استقلال تشكلهاي كارگري مورد قبول است اما گفتند كه كارگران
بنيهي فكري ندارند ببينيد ماخودمان ظلم نكنيم، اين ماهستيم كه جلوي
نمود فكري كارگران را گرفتهايم .هروقت كارگر امكان داشته باشد كه خود
را نشان بدهد،بهترين نماينده و تشكل را بهوجود آورده است كارگران خوب
مي فهمندخوب درك مي كنندكه اگر مثلا من توكلي براي آنها كاري نكردهام
آنهايي كه بادستهاي پينهبستهشان صندوقهاي ميوه را جابهجا ميكنند
به خوبي ميفهمند نه به خاطر اينكه كارگر بنيهي فكري ندارد به خاطر
اينكه زمينه وجود ندارد. فرصت نداشتهايم استفاده كنيم وگرنه عشق و
دلسوزي داشتهايم اطراف آقاي محجوب آدمهاي دلسوز و با ابتكارهم
هستند يكي از نقصهاي اساسي كه تشكلهاي كارگري دارند (حالا من اول
خودم را ميگويم بعد دوستان ديگر را ) اين است كه كمبود برنامه دارند.
فرض كنيد ما، همه آمديم و سنديكايي شديم، همه انجمني شديم، شورايي شديم
ولي برنامهي ما كو؟
هدف، جوابگويي به نيازهاي كارگران است تعصب به خرج ندهيم، ما بايد
براساس برنامه باهم كار كنيم. الان مسألهي بيمه كارگاههاي كوچك
بيداد ميكند ماچقدر وقت صرف كردهايم براي مسائل ومشكلات كارگري
كارگاههاي كوچك ؛ خياطيها ،كفاشيها،كوره پزخانهها و… . چنددرصد
اينها بيمه هستند چنددرصد ازبازنشستگي و خدمات درماني استفاده ميكنند
ساعات كار چهقدر است؟
فكر اين را كردهايم وزيركارالان گفته است كه آن قانون191 و خروج
كارگاههاي زير ده نفر از قانون كار راتمديد ميكند، كداميك واكنش نشان
دادهايم به جزمن هيچكس وهيچ تشكلي پيدانشد كه بگويد:چرا؟
ابوذرخاني :
ضمن تشكرازهمراهي و همفكري دوستان، من هم صحبت خود را با مصراعي از
فرخي يزدي شروع ميكنم:
تاخدمت ابناي بشر پيشهي ماست …
.......................
آنكس كه كند ريشهي بيداد و ستم
از مزرع ویران و جهان تیشه ی ماست
اگر ما تنها به اين صحبتهاي فرخي هم بخواهيم اكتفاكنيم يك دنيا حرف
ميتوان زد.
دررابطه با تشكلهاي كارگري هرجرياني ابتدا بايد خودش را نقد كند اگر
ميخواهد پويا باشد اگر نقد نكند، ازبين مي رود و چاره اي هم ندارد.
اگر نقد نكند جامعه،افكار، تاريخ و مردم آن رانقد ميكنند حتي فراتر
ازآن، حكم هم صادر ميكنند.به هر حال، چه بخواهيم و چه نخواهيم، هر
تشكيلاتي كارايي خودش را درسطح جامعه دارد. ساختار اجتماعي كشور ما
طوري نبوده و نيست كه مثلاً تشكلهاي مستقل كارگري بتوانندشكل
بگيرند،ريشهبدوانند و رشدكنند. رفتار و نگاه صنعتي نبوده است.
بعدازانقلاب هم. بخش تجاري سرمايه غالب شد و نه تنها در جهت توليدملي
وتوانمنديهايي، كه بههرحال يك اقتصادصنعتي و ملي ميتواند داشته
باشد، حركت نكرد بلكه به راههاي مختلف و بانگرش اقتصاد بازاري نگاهش
به تشكلهاي كارگري چنين بوده كه ازابتداي انقلاب و با قانونگذارياش
اصلا حمايت از تشكلمستقلكارگري رانداشته است، چراكه اگر چنين بود،
شوراهاياسلامي كار كه ديگر ازخودشان بود و شاخهي كارگري حزب جمهوري
اسلامي هم بود ولي با اين حال ميبينيم اين فيلترهاي دولتي، يعني
كانالهايي را كه كارفرما ودولت بتوانند فيلتركنند تعريف كرده امروز
بهجايي رسيدهاند كه ديگر آن تشكيلات نه تنها نميتواند جوابگو باشد
كه با ريزششديد نيرويانساني مواجهاند از حدودسههزار و خردهاي
شوراياسلاميكار به حدود 1300شورا رسيدهاند. انجمنهايصنفي كه حالا
به نوعي سنديكا محسوب ميشوند عموماً اذيت وآزارشدهاند و هيچگونه كمك
مالي به آنها نشده است اكثراً افراد انجمنها از جيب خودشان هزينه
كردهاند كه تا بهحال توانستهاند بمانند. حتي درهمينحال هم ادارهي
كار تهران اجازه نميدهد كه ما كانونهاي صنفي خودمان را ايجادكنيم.
وزارت كار با كانون عالي شوراها درگير شد كه انتخابات شما غير قانوني
است. زماني بود كه شوراهاياسلاميكار باتشكيلاتي كه از شاخه كارگري
حزب جمهوري سرچشمه گرفته بود سنديكا را با چوب ميزد وامروز خودش هم
دارد چوب ميخورد، شرايط مقداري تغييركرده است. ما بايد از شرايط مشخص،
تحليل مشخص داشته باشيم. همانطوركه دوستمان فرجالهي، گفتند اگر كاري
كنيم كه هزينهي ايجاد تشكلهاي كارگري بالا برود، مسلماً نميتوانيم
پيش برويم ايدهآلهاي ما خوب است، همه صادقيم ،خالص هستيم، همهي ما
به عدالت اجتماعي ، منافع طبقاتي كارگران ،صنعتي شدن كشور اعتقاد
داريم. واقعيت اين است كه چهارصدسال بخش تجاري غالب بوده و فقط 80 سال
است كه بخش صنعتي سرمايه رشدكرده است.
ببينيد، دونوع تفكر روبهروي هم ايستادهاند ماحتي در جاهايي ميبينيم
، با اينكه كارگران و سرمايهداران تاحدودي باهم اختلاف و تضاد منافع
دارند ولي بخش تجارت غالب است و آنقدر قدرت نظامي وفرهنگي واقتصادي
دارد كه نه تنها صنعتملي را ازبين ميبرد، فقروبيكاري ايجاد مي كند،
باعث مي شود نيروي كار از بين برود، كارفرمايان وكارگران هم صدمه
ببينند.
با تفكري كه در كشورهاي اروپايي غالب است در يك صف كارگران هستند و در
يك صف سرمايهداران و كارفرمايان اينجا مي بينيم كه اينجا منافع مشتركي
حاكم است.اگر كارخانه تعطيل بشودكارگرهم بيكار ميشود و شغل و درآمدش
را از دست ميدهد.
امروز نوكيسهها و بخش تجاري با برنامههايي مثل خصوصيسازي وتعديل
اصلا ريشه صنعت را از بين ميبرند. در اين وضعيت اتحادعمل وهمكاري بين
نيروهاي كار لازم است. حتي با صاحبان صنايع بهصورت تاكتيكي نه
استراتژي، نه به صورتي كه بخواهيم ازمنافع خودمان كوتاه بياييم وعقب
نشيني كنيم. ما نگاه خودمان را داريم. هرجريان بنابه ديدگاه ومنافع
خودش نگاه ميكند. ولي منافع مشتركمان را پيداكنيم آن «تيشه»اگر در آن
مجموعه باشد بايد از آن استفاده كنيم بايد اينها را جمع كنيم ما بايد،
نه صرف تشكلهاي كارگري و طبقاتي بلكه كمي بالاتر و يك جريان اجتماعي
را ببينيم.بايد جنبشاجتماعي را براي نجات صنعت كشورمان ببينيم . به
جبههاي فكر كنيم به نام جبههي توليد كه حتي صاحبان صنايعمان هم كه
پايگاه ملي دارند بتوانند در آن قرار بگيرند. ولي بحث خودمان راهم
داريم. در رابطه با تشكلهاي كارگري از ساليان گذشته با اين مسأله
مواجه بودهايم كه كارگران را تكه تكه كرده و به نوعي نگذاشتهاند
تشكلها وسنديكاها رشد كنند.
شوراها امروز ازحركت وفعاليت بازماندهاند. بايد بتوانيم بدنهي
واحدكارگري در كشور يا به نوعي جبههي كارگري ايران راتشكيل بدهيم. اگر
بخواهيم به اين معني برسيم بايد يك مقداري حد تعريفهايمان راپايين
بياوريم يك مقدارمدارا كنيم حتي اگرشده اين جبهه، جبههي تاكتيكي باشد.
با توجه به تغيير دولت، وزنههاي قدرت تغييركردهاست. اصلاحيهي
فصلششم قانون كار را بايگاني كردهاند. همه جا به نوعي انجمنهاي صنفي
را ميكوبند، بچههاي ما در شهرستانها و استانها در دوسال گذشته
فعاليت كردهاند ولي اجازه نميدهند كانون خودمان رادراستان تهران
تشكيل بدهيم. ديگر ازبچههاي سنديكايي كه كمتر نيستيم ! سنديكاييها
مجوز هم نداشتند، در حاليكه تمام انجمنهاي صنفي مجوزدارند.
پاجلوبگذاريد و كانون خود را تشكيل بدهيد.
قانون به كنار، شما بهترين قانون را هم كه داشته باشيد هيچ وقت اجرا
نميشود ميدانيد كه براي ثبت انجمنهاي صنفي در وزارت كارسه نفر بايد
نظر بدهند نه قانون. تا آن سه نفر تاييد نكنند اجازهي ثبت هيچ انجمني
داده نميشود اينكه فكر كنيد اگر اين قانون اصلاح شد كار حل ميشود،
چنين نيست. كارگران بايد دست به زانوي خود بگذارند و بلند شوند، از هر
انديشه وتشكلي كه هستند.
وابستگي به هرنوع باند قدرت و جريان سياسي و يا آن آقايي كه در مجلس
نشسته و اميد بستن به آنها براساس تجربه 27سال گذشته نشان داده كه راه
به جايي نميبرد و امروز نتيجهاش را مي بينيم كه در سطح تشكيلات
كارگران چه ميگذرد؟
آقاي حيدري :
بهتر است رويكرد صحبتها را تغير بدهيم. اينكه قدرت نمايندگي به شما
داده نشده و كارنامهاي نداشتهايد در اين مدت هيچكاري نكردهايد! من
فكر ميكنم جهت حرفها را تعويض كنيم .
اينگونه و برخوردها و كشيدن طناب از دو طرف ننيجهاش اين است كه طناب
پاره ميشود. يا فقط طناب مقداركمي جابهجا ميشود ولي تأثيري ندارد.
اتفاقاتي كه در كشورما رخ داده است در حقيقت محصول و برآيند سياستهاي
اجتماعي و اقتصادي است. تاريخ گواهي ميدهد كه همواره تشكلهاي كارگري
ناقد اين سياستها بودهاند شما ببينيد خصوصيسازي ضد ارزش ارزيابي
ميشود. خصوصيسازي سبب شد در كارخانهها توليد متوقف بشود تعديلهاي
گسترده و بيكاري كارگران رابه دنبال داشت. برخصوصيسازي از همان ابتدا
هم نقد وارد بود.وماهمواره گفتهايم سياستهاي اقتصادي نبايد طبقات
فقير جامعه را گسترش بدهد. اگر ميخواهيد اصلاح ساختارانجام بشود،وقتي
ميخواهيد نرخ ارز را ثابت كنيد، تورم را به جامعه تحميل كنيد. طبعا در
چنين مسيري يك قشر از جامعه كه عمدتا حقوقبگير هستند كارگران در كف آن
قراردارند، مورد آسيب جدياند. بايد بتوانيد لايهي زخمي اجتماعي را و
حمايتهاي اجتماعي را تعريف كنيد كه انجام نشد.
اين صحبتها شده، ميخواهم بگويم اين تصورنباشد كه چنين حركتهايي صورت
نگرفته. همين الان هم شما ببينيد در برنامه چهارم توسعه اقتصادي و
درسال اول برنامه اتفاقاتي ميافتد كه با برنامه مغايرت دارد ، تبعات
آن راامسال ميبينيد ودر سالهاي آينده بيشتر از امسال. تغيير
درمولفههاي اقتصادي كه آثاري روي گروهها و طبقات مختلفاجتماعي داشته
باشد اجتنابناپذير است.من ميخواهم برگردم روي بحث تشكلها و دفاع از
حقوق كارگران كه درهرصورت در جريان سياستهاي اقتصادي و اجتماعي و
تحولات وتغييرات اجتماعي متحمل آسيبهاي جدي ميشوند. از يك دهه يا
نزديك به دو دههي گذشته جمعيت ما دوبرابرشده است. هيچ جامعهاي
نميتواند تحمل چنين ضريب افزايش جمعيتي راداشته باشد. وقتي جامعهاي
در طول دودههونيم جمعيتش دو برابرميشود ، ظرفيتهاي اقتصادي آن تحت
هيچ شرايطي نميتواند جوابگوي اين نيازها باشد طبيعتا آثاري دارد: در
دهكهاي پايين جامعه افزايش نرخ بيكاري، بحث چندشغله بودن، اضافه كاري
كردن وعدم تطابق مزد ومعيشت.
طرف بحث را متهم مي كنيم كه شما با عنوان نمايندگي توانايي آن را
نداشتيد كه اين حقوق رااستيفا كنيد. اين بههرحال اتفاق ميافتاد ما
نبايد يك مقولهي اقتصادي واجتماعي را مجرد از ساير مقولات بداينم و
ببينيم. ما نبايد به جايي برسيم كه ورودي جمعيت به بازار كارمان نهصد
هزار نفر باشد و با همهي تمهيداتي كه به كار مي رود شغلهايي كه
ميتوانيم ايجاد كنيم به نصف اين عدد هم نميرسد دراين شرايط نيروهاي
شاغل تحت فشارهاي بسيار شديد قرارمي گيرند وقتي پشت در كارخانهاي
اعلام ميكنند يك نفرلازم داريم و 50 نفر صف ميكشند كارفرما انتخاب
ميكند. شما در بخش كارگري و تشكيلات هر چقدرهم دادوفرياد بكنيد تا
موقعي كه نتوانيد اين نرخ بيكاري را پايين بياوريد، اصلاح كنيد و
نتوانيد زمينهي چانهزني را فراهم كنيد (حالا بنشينيد و هزارتا قانون
بگذاريد،هر كاريكه از دستتان برميآيد بكنيد اگر نتوانيد بخشهاي
حمايت اجتماعي را براي يك زمينهي مذاكره فردي كارگرو كارفرما فراهم
بكنيد، هيچ اقدامي در جهت استيفاي حقوق كارگر با هر نوع تجمع و حركتي
كه داشته باشيد نميتوانيد انجام بدهيد.
تشكلها وفصلششم قانونكار كه مطرح شد، نگاه حذفي به شوراهاي اسلامي
داشت و بيشتر نگاه ايجابي و گسترده به انجمنهاي صنفي داشت به قول ILO
سنديكا .ما در قانوناساسي چيزي به نام سنديكا نداريم مشابه و معادل آن
هست با همان ارزش وهمان قابليت وتوانايي كه همان انجمنهاي صنفي است
كه همبن الان هم در جامعه وجود دارد. ببينيد ما حركتهاي تند و راديكال
را نميتوانيم حمايت بكنيم و نبايد حمايت بكنيم. بنابراين فكر ميكنم
كه بايد به سمت بهبود نسبي برويم، يعني مطرح كردن، شما براي جايگزين
كردن يك رويه و قاعدهي جديد كه منافع گروههارا تامين بكند مجبوريد
مقداري هزينه كنيد ولي هيچ جايي حذف كل يك مجموعه و جايگزينكردن يك
مجموعهي ديگر ثمري نداشته است . اين اعتقاد من است. بنابراين فكر مي
كنم قانون فعلاً وجوددارد .در ظرفيتهاي اين قانون اصلاحاتي، در خصوص
موانع، بايد انجام بدهيم، متحد بايد اين كار را انجام بدهيم ما در بحث
شوراي اسلامي كارخودمان رانقد كردهايم. اين طور نيست كه خودمان آن
رانقد نكرده باشيم، يقيناً اشكالاتي در قانون شوراها وجود داشته كه
ريشه در گذشتهها دارد و ما آن را نقدكرديم و حذف برخي مواد و تغيير
برخي ديگررا خواستهايم . كه مي تواند به پويايي اين تشكل كمك بكند و
حدي براي ارتقاي آن فراهم بكند كه بسيار كارآترازوضع فعلياش باشد
وعملياتي در دفاع از حقوق كار داشته باشد در بحث انجمنهاي صنفي قانون
اشاره كرده كه اين انجمنها ميتوانند تشكلهاي استاني وعالي خود را
شكل بدهند و نمايندگاني را معرفي بكنندجامعه اي فراگيررا تشكيل بدهند.
توكلي :
تحليل من ازواقعيت موجود جامعه كارگري اين است كه تشكيلات كارگري بايد
با اراده و راي مستقل كارگر تشكيل شود. گرايش تشكلهاي كارگري را به
كارفرمايان نه تنها مناسب نمي دانم بلكه در تفسيرقانون كار نيز معتقدم،
اصل قانونكار كه برپايهي ايجاد تشكيلات صددر صد كارگري، بهنام شورا
بود از طرف مجريان ناديده گرفته شده وبه حاشيه رفتهاند، در نتيجه
امروز ما شاهد چنين دوگانگي در تشكيلات شوراهستيم .
براي اينكه شوراها، حسن نيتشان را نشان دهند ،در نمايندگي كارگران، سهم
ديگران را رعايت بكنند،اين موضوع اولين پلهي همگرايي تشكلهاي
كارگرايي است،وزارت كاربه خاطر اينكه انجمنهاي صنفي نتوانند رشد داشته
باشند و درجايگاه واقعي خود مستقر شوند آيين نامهاي را به تصويب رساند
كه به جاي اينكه بسترساز تشكيل كانونهاي كارگري و انجمنهاي صنفي باشد
مانع اصلي برسررشد وتوسعهي اين نوع تشكل شده است.به اين صورت كه
آقايان در جلسات سهجانبهگرايي شركاي اجتماعي در تمامي كميسيونها و
مكانهايي كه بايد نمايندگان تشكلهاي كارگران حضورداشته باشند، بحث
اكثريت و اقليت را از نگاه خود، تعريف كردند. از سويي جلوي رشدانجمنها
را گرفتند بعد گفتند «شما ميشويد اقليت» تعداد شوراها را كه
بيشترازانجمنها بود به نام اكثريت ثبت كردند. اين آقايان چشمان خود را
بستند بر اين موضوع كه در بهترين حالت شوراها نمايندهي 20تا25درصد
كارگران هستند و انجمنهاي صنفي پايگاه نمايندگيشان بين 70تا75 درصد
جامعهي كارگري است.
اكثريت نمايندگان كارگران را ازحق وحقوق خود محروم كردند.امروز به
عنوان كسي كه عمري رادر تشكيلات كارگري، چه قبل ازانقلاب و چه
بعدازانقلاب گذراندهام ،تقاضادارم سهم ديگر تشكلها را دركرسيهاي
كارگري، به رسميت بشناسند. بهترين خدمت كه ميتوانند به كارگران كنند
جامعيتدادن نمايندگي همهي كارگران است.مسألهي ديگر كه براي انسجام
طبقه كارگر الزام دارد اين است كه هيچ تشكلي و گروهي خودرا برتر از
ديگران به حساب نياورد،هيچكس خودراحقيقت مطلق نداند، درهمهحال
موجوديت همديگر رابپذيريم و همديگررادرك كنيم .
معتقدم كه اگر ساعت كار 8ساعت تعريف شود ميليونها ساعت كار آزاد
ميشود كه ميتواند تا حدي معضل بي كاري را سامان دهد.
بايد دوستان دورهم جمع شوند و نيازهاي كارگران را اعم ازبيمهي درمان،
تشكيلات ، قراردادهاي موقت و… تحليل كنيم تامعلوم شود كه بالاخره چه
بايد كرد؟ما با اينكه فعاليت مي كنيم امامعلوم نيست كه بلاخره راهمان
كجاست؟ و چه ميخواهيم؟ و بعد ازطي زمان چه بدست آوردهايم ؟ ما بايد
به جايي برسيم كه بدانيم چه مي خواهيم؟ و با چه وسيلهاي ميتوانيم به
هدف خود دست يابيم .
حاج اسماعيلي:
به نظرمن جنبش كارگري شامل سه مرحله است . شروع آن با مطالبات عمومي
است، اين مرحله كارگر بدون سازمان و ابزار تشكيلات است، و به نظرمن ما
،مرحلهي اول را پشت سرگذاشتهايم .مرحلهي دوم، مرحلهي تشكل يابي
است. كه اكنون در ايران درچالش مانده است.همين ميزگرد نشان ميدهد كه
ما با هم وفاق نداريم و نميتوانيم برسر يك مسألهي مشترك به توافق
برسيم . آنچه كه كارگر به دنبال آن است مرحلهي سوم جنبش كارگري است كه
بايد پاي ميز مذاكره با كارفرمايان بنشينيم و چارهي كار كنيم و داراي
رفاه شويم. بنابراين ما بيست سالهي آينده نيز نميتوانيم به آن حدي
برسيم كه زمينهي مرحلهي سوم به وجود بيايد .
چرا ما نمي توانيم برسر يك با آلترنايتونام مشخص به تفاهم برسيم ؟
درقانون كار شوراها ، انجمنهاي صنفي و نمايندهي كارگران طرح شده است
اما بحث سنديكا در كشور وجود دارد. نبايد اجازه داد دوستان سنديكايي را
به هر دليل طرد كنند . بايد فرصت داده شود تا اين دوستان حرف خود را
بزنند . البته اين موضوع تضعيف شوراها نيست .
شورا تعريف دارد. فكر ميكنم دو سال قبل بود كه قوانين شوراها را در
قالب طرحي مورد بازنگري قرارداده بودند كه به مجلس بفرستند با اين هدف
كه شوراها را به نظام استاندارد بينالمللي نزديك كنيم ، جمع ما شوراها
را به عنوان تشكل صددرصد خالص كارگري به رسميت نميشناسد ،چون
نمايندهي كارفرما دراين نوع تشكل جادارد ، يا فرآيند انتخابات شوراها
هميشه زير سؤال بوده است . اين موضوع را هم حتماَ حيدري يا صادقي قبول
ندارند، اما موضوع قابل تاكيد اين است كه با همهي تشكلهاي موجود و
شرايط حاضر ، واقعيت تشكلهاي كارگري چيزي است كه ميبينيد.
ما بايد به دنبال اين باشيم كه راهكار خوبي بياييم. جاي تاكيد دارد كه
در 25/9/84 ،انتخابات كانون عالي شوراهاياسلامي كار دراصفهان برگزار
شد دراين ميان هيأتمديرهي شوراها با هم اختلاف پيدا كردند يعني قسمتي
از بدنهي هيأت مديرهي كانون استان تهران با باقي كانونها اختلاف
پيدا كرد. انتخاباتي كه دراصفهان سازماندهي شده بود گويا در محل
وابسته به خانهي كارگر بود كه همهي اين اختلافات باعث شد وزارت كار
واكنش نشان دهد .
تاكيد ميكنم، شوراها با اين همه سابقهوقدرتي كه در طول دهههاي گذشته
كسب كردهاند ، اكنون دچار مشكل با وزارت كار هستند، اين امر نشان
دهندهي آن است كه تشكيلات كارگري آسيبپذيرندو اگر حالا ما نقد كنيم
كه فلان تشكيلات كارگري اما واگر دارد، صحيح نيست، تمام تشكيلات كارگري
كشور آسيبپذيرهستند اين موضوع نشان ميدهد كه بايد به دور هم جمع شويم
. همفكري كنيم چون دوستان شورايي اكنون به سخنان ما و دوستان سنديكايي
رسيدهاند ، يعني عدهاي از نيروهاي وزارت كار پاي خود را از نظارت
خارج كردند . بنابراين ما بايد با همين شوراها ، كه از آنها گله هم
داريم، همگرايي داشته باشيم ، اما اين مطرح است كه ما بدون شوراييها
كه نميتوانيم به مقصد برسيم، مطمئنا نمي توانيم. وقتي نهادهاي كارگري
ديگر در كرسيهاي سهجانبه گرايي به رسميت شناخته نشده و نميشوند، چه
از دستمان به جز فرياد زدن برميآيد تازه با فريادزدن هم صدايمان
بههيچجا نميرسد مثل معروفي است كه« لنگه كفش هم در بيابان غنيمت
است.» فشار برهمهي ماست . اما ما نبايد فعاليت را رها كنيم . در كل
سيستم دنيا اين اين فرازونشيبها بوده است اينطور نيست كه ما نمودار
حركت آنها را يك خط مستقيم بدانيم، هميشه سينوسي بوده است. در دنيا
اصلا حوزهي انديشهي نظري درمورد كارگران تغيير كرده است و الان تفكري
به صورت سابق در حوزهي كارگري دنيا نيست . هم حوزهي سوسياليستي و هم
حوزهي فدراليستي موردتاييد هيچ يك از ما نيست . هيچيك ازآنها را هم
نقض نميكنيم زيرا هر يك براي ما دستاوردهايي داشتهاند . آن چه مهم
است اين است كه همهي ما ميخواهيم تعريف جديدي از حوزهي كارگري كشور
داشته باشيم . ما قصد توليد داريم ،مي خواهيم بدانيم چه بايد كرد؟ از
تمام تجربهي كارگران دنيا استفاده كنيم، هم درحوزهي سوسياليستي ، هم
در حوزهي فدراليستي. چون شاخصها در دنيا تغيير كرده است، ما بايد
خودمان را بهروز كنيم . براي اينكه از اين مرحلهي چالشي كه باآن
درگير شدهايم بگذريم بايد سطحمان را بالا ببريم . نظرات يكديگر را
بشنويم و بگرديم مشتركاتمان را پيدا كنيم نه اينكه دنبال خط مرزها و
نقاط افتراقمان بگرديم . من فكر ميكنم نقاط اشتراك ما زياد است
ومطمئنم همهي شما به اين اعتقاد داريد كه دنبال قواعد دموكراتيك
باشيم، براي اينكه به يك مرز مشترك برسيم ، دنبال استقلال تشكيلات
كارگري از دولت و احزاب باشيم ، اصل تكثر را به عنوان يكامر
اجتنابناپذير درحوزهي كارگري بپذيريم و اگر اين اصل را اجرا كنيم ،
مطمئنم كه بحثهاي كارگري ما سمت وسوي درستي پيدا ميكند و درنهايت
ميتوانيم از اين مرحلهي تشكل كه مانع تحقق حقوق كارگران دركشور شده
است، بگذريم و برويم پاي ميز مذاكره و سراغ كارفرماها . حالا دولت هست
، كارفرماها هم هستند .
شفايي :
صحبتهايي كه دوستان ميكنند با هدفي كه اين جلسه دارد يك مقداري
مغايرت دارد.من توقع داشتم كه اينجا بياييم و با صحبتهايي كه دراينجا
ميشود به نقاط مشترك برسيم ؟ ما با اين نيت به نظرات دوستان نگاه
ميكنيم كه نظرشان اين است كه اتحاد به وجود آورند و راهگشا باشيم براي
معضلي از وقت كمي كه داريم استفادهي بهتري ببريم . من باز تاكيد
ميكنم كه بايد كارگران را در تشكل خودشان جا داد . بهشهر با يك سال و
اندي مبارزه كه دست به تمام شكلهاي مبارزه زدند ؛ توي كارخانه كم كاري
كردند ؛ اعتصابهاي يك ساعته ونيم ساعته كردند ؛ اعتراضهاي مقطعي كردند
و بعد آمدند جلوي فرمانداري نشستند ؛ شهر را بستند ولاستيك آتش زدند و
خانواده شان را آوردند و جاده را بستند و هزاران كار ديگر، چرا به
نتيجه نرسيدند ؟ من معتقدم كه چون تشكل نداشتهاند. مگر ميتوانستند با
همان اعتصابي كه شد، بنشينند با كارفرمايشان صحبت كنند؟ و همان
شيوهاي كه در دنيا متداول است يعني مسألهي چانه زني؛ بنشيند براي
5ريال چانه بزند تا 2ريال به دست بياورد . بايد تشكل ايجاد كنيم.
كارگران درهمه جا حركت كردند و تمام روشهاي مبارزه را بهكار بردند
ولي به نتيجه نرسيدهاند. واقعيت اين است كه تمام جاها شوراها
بودند.ولي من ميپرسم كه چرا شورا در تمام اعتصاباتي كه شد به اين
مسأله آن موقع اعتراض كرد ولي قبل از اين مرحله به اين مشكلات چرا
نپرداخت؟ اين مسأله به اين واقعيت برميگردد كه اين تشكلها از درون
كارگران و از پايين پديد ني0.1امدهاندو در نتيجه نميتوانند چفت وبست
خوبي با كارگران بگيرند . اگر كارگر بيايد وبنشيند در جلسات ما ،
دردهايش را ميگويد . ده بيست نفر مينشينند در جلسات هفتگي و هريك يك
راهكاري ارائه ميدهند و اگر خود كارگر راهحل ارائه بدهد اين ميتواند
كارگشا باشد .
آقاي حيدري فرمودند مسألهي قانونمندبودن، ما چون، در اين كشور زندگي
ميكنيم و قانون اساسي را قبول كردهايم و به نوعي حداقل در چهارچوب
آن حركت ميكنيم، يعني بدون اينكه دراين راستا حركت كنيم نميتوانيم .
ممكن است خيليها ، خيلي از مسائل را قبول ندارند، خيليها هم قبول
دارند. در شركتواحد با اتكابه اصل 26قانوناساسي حركت كردند . الان هم
ميتوانيم با همان اصل هر نوع تشكل ايجاد كنيم . هر قشري ميتواند تشكل
خودش را با اصل 26قانون اساسي بزند و شروع به حركت كند . اين است كه من
ميگويم تشكل را تعريف بكنيم و از خودمان بپرسيم كه واقعا اين تشكل چه
ميخواهد و راهش چيست؟ و بعد نقد هم در كار بگذاريم ، يعني اگر نقد
نكنيم نميتوانيم كار كنيم . دوستان كموبيش مي دانند كه ما به
كارنامهي بعضي از تشكلهاي موجود در ايران كاملاً واقف نيستيم و به آن
مقدار هم كه ميدانيم اعتراض داريم ، اعتراض شديد داريم به نحوهي
عملكردشا ن. مثلا ئر كرمان ممكن است خانهي كارگر بگويد «من كارهايم
را كردهام.» پس چرا كار به اينجا كشيد؟ دفعهي اول نيست كه اتفاق
افتاده است. ………………
ثقفي :
ما سعي ميكنيم راهكار ارائه كنيم ، ولي راهكاري كه براي بعضي از
دوستان خوشايند نباشد ، ممكن است يك مقدار چالش ايجاد كند . اين راهكار
ممكن است كه مدتي طول بكشد. ببينيد راهكارهاي جنبش كارگري درعين پيچيده
بودند در همهي دنيا تجربه شده است. خيلي هم دسترسي به راهكارها مشكل
نيست . ما در سطح جامعه دو واژه داريم براي تشكلهاي كارگري :يكي
تردينيون است و يكي سنديكيت . تردينيون به طور مشخص درآمريكا و آمريكاي
شمالي به تشكلهاي كارگري گفته ميشود .در اروپا هم به كار گرفته
ميشود . سنديكا براي تشكلهاي غيركارگري هم به كار گرفته ميشود از
نظر لغوي مثلا تشكل كارفرمايي . اما در ايران اين لغتها يك سابقهي
تاريخي دارد . به طور مشخص مفهوم عرفي و عمومي دارند. براي كارگران .
عمدتا چه در دنيا چه درايران تردينيون اتحاديه ترجمه شده است. يعني
صنف، غير صنف هم ميتواند، اما صنف ترجمه ميشود . اتحاديهي صنفي
ميتواند معادل سنديكا باشد در لغت ، اما آنچه در ايران جا افتاده
عمدتا سنديكا متعلق به كارگران يكرشته است و اتحاديهي صنفي
كارفرمايان را درنظر ميگيرد . مثلا وقتي ميگوييم اتحاديهي صنفي
فلزكارمكانيك اين اتحاديه صنف فلزكار، خود صاحبان تراشكاري يا صاحبان
دستگاهها را هم دربرميگيرد در عرف ما، سنديكا يعني كارگران و ديگر
صاحبان ابزارتوليد را درنظر نميگيريم . هرچند از نظر اصطلاح جهاني،
اين دو واژه زياد فرق ندارند. حالا يك چيزي كه خيلي مشخص است در سطح
جهاني ، سنديكا يا اتحاديه به هيچ عنوان نميتواند ايدئولوژيك باشد .
يعني ما نميتوانيم بگوييم اتحاديهي صنف كارگران مسلمان يا پس بايد
بگوييم سنديكاي مسيحي و …. اين مفهومي ندارد . تشكل كارگرياي كه
واژهي ايدئولوژيك دارد نميتواند در سطح جهاني تشكلهاي بينالمللي
كارگري باشد . هيچ تشكل بينالمللي هم نميتواند واژهاي ايدئولوژيك را
سرفصل يك تشكل كارگري بياندازد . فكر ميكنم از نظر جهاني مسأله روشن
است . تشكل كارگري از هرنوع باشد به هيچ عنوان نبايد پسوند ايدئولوژيك
داشته باشد و به هيچ عنوان نبايد تفكر خاص مذهبياي را نمايندگي كند .
در هيچ كجاي دنيا قبول شده نيست . دوم اينكه ضرورتا بايد نمايندهي
كارگران باشد. از طريق انتخابات دموكراتيك . يعني نميشود چهارنفر
دورهم جمع شوند و بگويند ما نماينده هستيم .
در انتخابات دموكراتيك ،هيأت مؤسس بايد باشد. هيأت موسس فراخوان بدهد ،
بايد مجمع عمومي باشد، گروههاي مختلف بايد بيايند، اساسنامه داشته باشد
، به تصويب برسد بعد هيأت مديره انتخاب شود . فكر مي كنم كه خيلي راحت
و مشخص بياييم تعاريف را جلويمان بگذاريم. نمايندگان كارگري بايد با
هم باشند و با هم كاركنند . ولي نمايندهي كارگر باشند . من همينطور
نميتوانم از طرف خودم بگويم كه من نمايندهي كارگر هستم . نه ، هيأت
نمايندگيها هم مدت دارد، يكسال يا دوسال، اين مشخص است . اساسنامه
داريم و بايد كاملا جنبهي غيرايدئولوژيك داشته باشد وقتي كه اين اصل
رعايت شد، دقيقا بايد در يك انتخابات دموكراتيك اينها نماينده شده
باشند. و دورهم جمع شوند و برنامه بدهند . دقيقا فكر ميكنم اگر اين
دومرحله را بگذرانيم مرحلهي سوم اين است كه ما در تمام دنيا ميبينيم
اتحاديههاي كارگري دولت تعيينميكنند . كانديد ميدهند براي رياست
جمهوري، برنامه ميدهند. دقيقا همينطور است كه ما اين فقر و
نابهساماني و اين بدبختي را داريم ، به خاطر اينكه كثيرالحرفهترين
طبقهي اين مملكت تا بهحال نمايندهي واقعي نداشتند. اگر نمايندهي
واقعي بود، جلوي خصوصيسازيها، جهانيسازيها و جلوي اين سرمايهي
خارجي ميايستاد. تو دهن آنهايي ميزد كه اين همه مملكت را به اين روز
انداختهاند و فقروبدبختي را هر روز اضافه ميكنند . كودك خياباني و زن
خياباني و آواره و… فاجعه است . الان آمار ميدهند كه اين قدر دختر
صادر ميكنيم . اين همه كارتنخواب داريم و … پارسال، در يك شب 40نفر
همين جا يخ زدند . اين چه مملكتي است ؟ اينها اگر نمايندهي كارگر
بودند جلوي اين سياستها را مي گرفتند و جلوي اين سياست ميايستادند.
شما ميبينيد كه مثلا دولتي برنامهاي را به اجرا ميگذارد ،
اتحاديههاي كارگري بيرون ميريزند و خيابانها را ميبندند. دولت را
عوض ميكنند. شما درهمهجا شاهد اين قضيه هستيد ولي اينجا نمايندگان
واقعي كارگرها نبودند . درهمين كره، يك مملكت كوچك از 1999 تا 2002
اعتصابات كارگري آنجا را فتح كرده بود و اصلا ميتوانست نظام
سرمايهداري را به چالش بكشد .
اسالو:
واقعيت اين است كه اگرنمايندگان واقعي كارگر باشند، آنجا كه پاي منافع
كارگر درميان باشد ايستادگي ميكنند، ولي تشكيلاتي كه تا حالا بوده
براياش خط قرمز منافع نظام وحكومت دراولويت بوده است، اين است كه به
تمام آن برنامهها تن داد چون فكر كرد اولويت با آن برنامههايي است
كه به او ارائه ميشود . بدون اينكه توجه كند كه بانك جهاني پول چه
چيزي درسردارد كه اين مرزها را برميدارد . همين مسألهي قراردادهاي
موقت يعني ليبراليزم(آزادي طلبي) برنامه آمريكايي است ولي دركشوراسلامي
پياده ميشود . از بين بردن تشكلهاي واقعي كارگري به قيمت سركوب و
حمله و دروپنجرهشكستن آثار ضرب وجرحي كه روي صورت من است يك نمونهي
آن است . بريدن زبان كارگر ! چگونه ميشود؟ در تمام دنيا اين هست، يك
مثال زنده بزنم : ونزوئلا ، كودتا شد، آقاي چاوز را اصلا بردند در يك
پادگان، ولي با حضور اتحاديههاي واقعي، تشكلها و شوراهاي واقعي محلي
كه مردم بهخصوص مناطق فقيرنشين و كارگري ونزوئلا داشتند رفع شد. يك
گزارش خوانديم از آقاي لينر ، يكي از اعضاي رهبري سنديكاهاي سراسري
ونزوئلا، كه خيلي خواندني بود . روزنامهي صاحب قلم هم آن را دردوشماره
چاپ كرد و آنجا نشان داد كه تشكل واقعي كارگري اين قدر قدرت دارد كه
حتي كودتاي آمريكايي را درهم ميشكند. اين طور نيست كه به بنبست رسيده
باشيم و دنيا فقط از يك راه برود. نه ، هرجا كه مردم يك كشوري به آگاهي
لازم و خودباوري برسند و تشكلهاي واقعي خود را سازمان بدهند، قدرتي
مثل آمريكا را هم درهم ميشكنند ما ميدانيم روندي در آمريكاي جنوبي طي
شده همه نقش اول را اتحاديههاي كارگري داشته است . در برزيل آقاي
لولا، رئيسجمهور ميشود، يك كارگر كفاش كه رهبر سنديكاي كفاشان بوده
است . كدوي، رهبر سنديكاي كفاش در كشور خود بوده است . دكتر كرچنر
درآرژانتين، دراوروگوئه دكتر باسكوئل كه باز با حضور اتحاديههاي
كارگري ،پيروز انتخابات شدند ، يا حتي درانگلستان كه توني بلر به
پشتوانهي حزب كارگر به نخست وزيري ميرسد . همهي اين دلايل
نشاندهندهي تغييروتحولاتي عميق درسطح جهان است كه با تكيه برنيروها
وتشكلهاي كارگري قدرتمندتر از گذشته به ثبت ميرسند . متاسفانه با
برنامهريزي و سانسور قصد دارند طبقهي كارگر ايران را ناآگاه از
پيروزي و جايگاه هم صنفانشان در سطح جهان نگه دارند، اگر اين پردهها
كه براي ناآگاهي افكارعمومي است، برداشته شود،همگان نظاره ميكنند كه
جهان در آستانهي تحولي بزرگ به دست كارگران است . تشكلهاي جهاني
درهمه جاي جهان به فكر هم هستند و براي تفكر مشتركشان گام برمي دارند.
درهمين سنديكاي شركتواحد شما ملاحظه ميكنيد كه تيمسارطلايي و افسران
امنيتي با جلساتي كه با اعضاي هيأت مديره سنديكا برگزار كردند ، عملا
رسميت سنديكاها را تاييد كردند چون حمايت كارگران را در بدنهي
شركتواحد دارا هستيم و هم سنديكاهاي جهاني ( اتحاديه كارگران آزاد ) و
IWFC ما را به رسميت شناختهاند، «خوان سواياما» كه از طرف ILO وارد
تهران شد نمايندگان سنديكا را در هتل اقامت خود به حضور پذيرفت و حدود
نيمساعت برسرمسألهي سنديكاي شركت واحد با رئيس جمهورقبلي گفت وگو كرد
.
اين گونه است كه نهادهاي كارگري به رسميت شناخته ميشوند ما 17 كارگر
اخراجي بوديم كه به علت فعاليت سنديكايي اخراجمان كردند، اكنون بايد
پرسيد با كدام نيرو به سركار بازگشتيم. اين قولي بود كه مديران
شركتواحد درحضور تيمسارطلايي دادند كه بدون قيدوشرط همهي اخراجيها
بايد به سركارشان بازگردانند . و تازه تمام حقالسعي دوران اخراجشان
را نيز دريافت كنند . شما ميگوييد «چه بايد كرد؟» به سنديكاي ما نگاه
كنيد تا به پاسخ خود دست يابيد.
بعد از درگيريهاي گذشته، پروندهي ما را از دادگاه منيريه به دادگاه
انقلاب بردند ، كلي از مصاحبههاي ما را به عنوان مدارك پيوست پرونده
كردند كه شما با راديوهاي بيگانه مصاحبه كردهايد . من گفتم با توجه به
اعلاميهي حقوق بشر كه ايران نيز عضو آن است من حق آزادي بيان دارم طبق
مقدمهي قانون اساسي جمهوري اسلامي و نيز اصل سوم واصلنهم حق بيان
باز هم شامل من و مردم ميشود. به كسانيكه ميگويند با راديوها مصاحبه
نكنيد پيشنهاد ميكنم ، هفتهاي يكساعت در صدا و سيما به نمايندگان
تشكلهاي كارگري فرصت دهيد، تا ديگركسي با راديوهاي خارجي گفتوگو نكند
. امروز در كنار سنديكاي شركتواحد سنديكاهاي ديگر درحال جوانهزدن
است، اگر اكنون درد ما، درد تشكلهاي كارگري است بدون تشكل واقعي اين
اتحاد شكل نميگيرد آقاي توكلي گفت : «اگر درقانون بيايد كه براي تشكيل
شورا كارفرما ، دولت و حراست نبايد دخالت يا فيلترگذاري كنند ما اين
تشكل را قبول داريم. من هم گفتم ، اگر شما بتوانيد چنين شورايي تشكيل
دهيد، اولين نفر من ميآيم و عضو اين شورا ميشوم . اسم به خوديخود
اصلا مهم نيست تاكيد ما بر سنديكا به خاطر سابقهي تاريخي و مبارزاتي
آن طي صدسال گذشته است. حكومتي نشده، كشتهها و زندانيها داده است ،
عضو سنديكاي كارگران بافنده را در زمان شاه توسط ساواك دراسيد انداختند
، در دوران انقلاب، وقتي راديو به تصرف نيروهاي انقلابي درميآيد ، عضو
هيأت مديرهي سنديكاي بافندگي، آقاي اوجانيان با گلولهي ساواكيها، به
قتل ميرسد، دهها و صدها كارگر سنديكايي براي به بارنشستن انقلاب،
زندان، شكنجه وشهيد شدند. پدرمن عضو سنديكاي شركت نفت بود، اينها بدون
هيچ ترسي رودرروي منوچهر اقبالها ميايستادند ، ما وابسته به اين سنت
كارگري هستيم .
شما هرچه ميخواهيد اسم آن را بگذاريد اگر منطبق با استانداردهاي جهاني
كار تعريف شود بحثي نيست . طي جلسات هفتهاي سنديكا، هفتهاي نيست كه
از كارگاههاي دورونزديك به جمع ما اضافه نشوند و درست به همين خاطر
است كه توطئه كردهاند كه با تعطيلي ساختمان انجمن صنفي كارگران خباز
آن ساختمان را غيرقابل استفاده كنند. از به هم پيوستن همهي كارگران
ايران قدرتي پديد ميآيد كه حق نيروي كار را احياء ميكند. درآن شرايط
است كه مديران بهخواست به حق كارگران پاسخگو ميشوند و درنهايت انواع
بزهكاريها در سطح اجتماع رخت ميبندد.
درهمين شركت واحد ، اخراجيها نه تعهد دادند و نه التماس كردند .
سرافراز و مردانه به سركارهايشان بازگشتند ، چون بر حق بودند ولي پشت
سر ما چقدر تهمت زدند و دروغ گفتند. با اتكا بر دانش بشري بناي حركت
خود را تعريف و اجرا كرديم اين جواب «چه بايد كرد» در مقابل همگان است
تا از آن بهره گيرند و تبليغ كنند.
فرج الهي :
بحث اين بود كه همگرايي و همكاري بين تشكلهاي كارگري را چگونه بايد
محقق كرد وقتي تشكلهاي كارگري مطرح ميشود بحث اين است كه اين تشكلها
منافع كارگران را مطرح و دنبال ميكنند اما منافع كارگران كه چيست؟
من معتفدم كه ما سر اين موضوع كه تشكلهاي كارگري بايد وجود داشته
باشند مسألهاي نداريم اختلاف سر تفسير و مصداق تشكلهاي كارگري است.
تشكلها براي هر نوع همگرايي بايد شناسه خود را معرفي و اهداف خود را
بيان كنند. آن جاست كه حد همكاري بين تشكلها مشخص خواهد شد. وقتي
شناسنامهها و عملكردها مشخص شود زمينه براي همكاريهاي حداقلي و
حداكثري تعيين ميشود. وقتي تشكلي به نام خانة كارگر در سال 81 اعلام
ميكند كه ما افتخار ميكنيم كه منافع دوفت را سرلوحة خود قرار ميدهيم
اين تشكل خواه ناخواه با آن بخشي از كارگران كه براثر اجراي آن دسته از
سياستهاي دولت مثل تعديل، خصوصيسازي و.. لطمه ديدهاند تضاد پيدا
ميكند. آن بخش از كارگران در قدم اول روي اين همكاري خط ميكشند. به
خاطر همين است كه ميبينيم از 3300 شوراي اسلامي اكنون فقط 1200 شورا
باقي مانده است. اگر تشكلهاي كارگري منافع واقعي كارگران را مدنظر
قرار دهند و راه تحقق آنها را به صورت علمي و منطقي و با استفاده از
دانش جامعه شناختي از ديدگاه خودشان مشخص كنند زمينة همگرايي ايجاد
خواهد شد. ممكن است يك تشكل كارگري وجود داشته باشد كه هدف آن حمايت از
دولت باشد در اين مورد ايرادي نيست بايد اصل تكثر را بپذيريم فقط ممكن
است با توجه به شناسنامه، يا اساسنامه و عملكرد، بين ساير تشكلها و
سنديكاهاي كارگري و اين گروه حامي دولت زمينة همكاري وجود نداشته باشد.
آنجا كه دوست ما آقاي ابوذر خاني ميگويد جبهة كار شايد مترداف آن
فدراسيونها و كنفدراسيونها كارگري باشد اين جاست كه آن دسته از
تشكلهاي كارگري اعم از سنديكاها اتحاديههاي كارگري كه هدفشان طرح و
دفاع از منافع كارگران است و در عمل اين هدف را دنبال ميكنند زمينه
همگرايي و همكاري پيدا ميكنند.
اين نوع حركت شامل حركتهاي داخلي يا درون تشكلها يا صنف و منطقهي
ميشود و حركت بزرگتر و عموميتر را آن در سطح كل كشور ميتوان انجام
داد . تشكلهايي هم ممكن است در بدنهي طبقهي كارگر وجود داشته باشند
كه نيم نگاهي به كارفرما و دولت داشته باشند. ممكن است تشكلهاي زردي
تحت نفوذ كارفرمايان عمل كنند، ما نميتوانيم قلب كسي را باز كنيم و
حق هم نداريم. معتقديم واعلام ميكنيم هرنوع تشكلي كه براي كسب مطالبات
كارگران ميخواهند عمل كنند ، حول فدراسيون يا كنفدراسيون كارگري متحد
ميشوند، بنابراين راه همگرايي و سعادت جامعهي ما، اين است كه
اتحاديهها و تشكلهاي صنفي و كارگري رشد يابند . از اين راه شادابي و
اميد به جامعه بازميگردد. با قدرتگرفتن اين تشكلها ميتوانند در
شرايط بحراني با كنترل بحران يا با پيشبيني بحرانها و يافتن راه
مقابله با بحرانها، نقش تاريخي خود را ايفا كنند.
پس بايد تكثر و تنوع تشكلها را بپذيريم و تشكلهاي مختلف با شدت و
ضعفهاي گوناگون در كنار همديگر باشند نبايد در پي قوانيني باشيم كه
منجر به حذف ميشود . در قانونكار فصلششم، وقتي به دقت نگاه كنيم
ميبينيم حتي يك مقداري نگرش حذفي به شوراها دارد ، سكوت خانهيكارگر
درآن سالها منجر شد به اينكه امروز همهي تشكلها حذف ميشوند .
ابوذرخاني:
نوع تفكر سنديكايي صددرصد مورد توافق همه است . امروز شوراهاي اسلامي
كار هم بهدنبال نهادينه كردن مقاولهنامههاي 87و98 ILO هستند كه
استقلال تشكلهاي صنفي ودوري جستن از دخالتهاي دولت را تعريف
ميكند.چون شوراها هم امروز، ازعدم اجراي استانداردهاي تشكلهاي مستقل
كارگري دارند ضربه ميبينند چراكه با دستبهدست شدن دولت توسط قدرتها
وجناحهاي سياسي، شوراها ازدرون به تلاطم ميافتند و دولتها خود را
صاحب تشكيلات شورايي قلمداد ميكنند. اكنون اين موضوع به حدي رسيده كه
با تقويت فيلترگذاري بعضي از نهادهاي دولتي قصددارند نيروهاي
همسوباجناح حاكم بردولت رادرتشكيلات شوراها به كرسي بنشانند و در عمل
دست رقيب خود را از عرصهي شوراها كوتاه كنند.
سهماه است كه ما، مؤسسان كانون انجمنهاي صنفي، نامه به ادارهي كار
زديم كه ميخواهيم طبق قانون كار، تشكيلات كانوني خود را راهاندازي
كنيم ولي درعمل ديديدم مهرههايي شناخته شده كه براي مقابله با حق
وحقوق كارگران چه در زمان شاه (در سازمان كارگري و كارفرمايي وزارت
كار) چه دردولت خاتمي ( به سفارش مشاركتيها و براي مقابله با خانه
كارگر) و چه امروز درپرتو جناحي كه بردولت تكيه زده است بازهم باهمان
شمشير كهنهي خود قصد فلجكردن تشكلهاي كارگري و حق كارگر را دارند.
بنابراين راهي جزاين نماندهاست كه از روش موفق سنديكاي شركت واحد درس
گرفته و مثل آنها گام برداريم.
تفاوت ما با سنديكاي شركتواحد در اين است كه همهي انجمنهايصنفي
داراي مجوزازدولت هستند بنابراين ضربه براي ما كمتراست و چيزي براي
ازدست دادن نداريم ودر نهايت اگر موفق شويم، كانون استاني انجمنهاي
صنفي استان تهران شكل ميگيرد.
اين نكته جاي تاكيد دارد كه باتوجه به شرايط خاص محيطي در كارگاهها
،استانها و حتي كشورهاي مختلف تشكلهاي مختلف بهوجود ميآيد. در شركت
واحد، سنديكا، ريشه داشت ومي توانست اين حركت به نتيجه برسد.
انجمنهاي صنفي را همانطوركه آقاي توكلي اشاره كرد، هيچوقت اجازه
ندادند كه چنين ريشهاي بگيرد.چراكه هميشه با همين قوانين، تفكر ضد
كارگري، با همين آدمهايي كه در زمان شاه تشكلهاي كارگري را چوب
ميزدند و امروز نيز چوب بدست ميخواهند با فرهنگ ارباب ـ رعيتي
بركارگران حكم برانند (غافل ازاينكه ديگر جامعه پذيراي فرهنگ ديوان
سالاري آنها نيست) قصد دارند با ايجاد تفرقه و چنددستگي همچنان كه
سياست اصلي آنها طي دهههاي گذشته بوده امروزنيز با سياست كهنهي
تفرقه بياندازوحكومت كن چند صباحي ديگر برگردهي زخمي كارگران تكيه
زنند.
دررابطه باجبههي كارگري صرف بحث مربوط به تشكلهاي كارگري نيست، كه به
فرض درچارچوب فدراسيون يا كنفدراسيون كارگري تعريف ياگنجانده
شود،جبههي كارگري، بستري گسترده تر و فراگيرترازتعريف بالاست. تمامي
فعالان كارگري تشكلها، NGO ها و نويسندگان پيگيرمطالبات صنفي كارگران)
در سراسر كشور ميتوانند به اين جبهه بپيوندند. اكنون ازشورا گرفته
تاسنديكاها همه متفقالقول هستندكه بايد آزادي تشكلها براساس
مقاولهنامههاي 87و98 نهادينه شود. خوب اين موضوع ميتواند پايهاي
براي جبههي كارگري تعريف شود. بحث دستمزد بسياري از اركان جامعه را در
برميگيرد، از همين الان ميتوان برسر مسألهي دستمزد رايزني كرد و با
تشكيل جبههي كارگري حول مسألهي دستمزد سال85 حركت اجتماعي قدرتمندي
را شكل داده. در چنين وضعيتي بحث برسر اين نيست كه من به فرض، فلاني را
قبول ندارم. درهرحركت اجتماعي، بحث تاكتيك با استراتژي كاملاً متفاوت
است. اگر يك نقطهاي به نام دستمزد ميتواند مركز ثقل ما شود ميتوان
برآن تاكيد كرد و بافت لازم را براي مطالبات گستردهي صنفي بهوجود
آورد و در نهايت«جريان كارگري» ما با چنين برنامهاي ميتواند به
جايگاه «جنبش كارگري» برسد ازسوي ديگر، ميتوان با تفكيك سياست
خردوكلان جايگاه و خط حركت تشكلهاي كارگري را مشخص كرد.
به فرض در سياست خرد، آقاي اسالواشاره كرد كه، با تكيه برتجربهي
سنديكا ميتوان اقدام كرد ولي در رابطه با سياست كلان، ديگر محوريت فرد
يا گروه خاص مطرح نيست بلكه جامعيت حركت كارگري درسراسركشوربراي رسيدن
به اهداف و منافع مشترك مطرح است.هرماه اين ميزگرد را ادامه دهيم
،تبادل نظر كينم تا بتوانيم راهكاري موثر براي مطالبات صنفي خود
برگزينيم و به كار بنديم تامسائل و مشكلات كارگري باهم فكري و توافق
نمايندگان تشكلهاي كارگري منجر به يكبسترواحد در افكار عمومي شود.
جاي ميزگرد مهم نيست در هركجا توافق داريد، درهرنشريه، خبرگزاري دفتر
تشكلها كه ميتوانند حداقل فضايي در اختيارمان قراردهند ميتوانيم اين
جلسه را ادامه دهيم. با چنين روندي است كه مسلماً به برنامهريزي واحدي
دست مييابيم. |