جنبشي آيا هست؟ _ مازيار سميعي

بيابان را سراسر مه گرفته است / چراغ قريه خاموش است / رودي گرم در خون بيابان است احمد شاملو

1- دانشجويا ن وجدان بيدارجامعه و نيروهاي پيشروي آن به شمار مي‌روند. به دليل جوان بودن از نقد راديكال قدرت نمي‌هراسند و خواسته‌هاي اصيل انساني را پيگيري مي‌كنند. اين دانشگاهيان هستند كه چراغ حقيقت‌جويي را در كوره راه‌هاي جهل پيشاپيش مردم برمي‌افروزند. دانشگاه آخرين سنگر آزادي است و ... . تا چه اندازه مزخرف گفتيم؟
2- اين گونه گفتارها در مورد جنبش دانشجويي ( يا هر مفهوم ديگر؟ ) گر چه آن را حجيم مي‌كنند اما از آن جا كه تنها در اين سطح مي‌مانند، مفهومي بزرگ و تو خالي بر جاي مي‌گذارند بي آن كه چيزي بر آن افزوده باشند؛ آن جنبش دانشجويي ازلي و ابدي كه در مورد هر آنچه هست (و نيست) همواره فكر و موضع‌گيري كند شايد جذاب و دوست داشتني باشد اما مادامي كه اين همه چيزها، هميشه ها و همه كارها تعين نيافته و در خلاء باقي مانده‌اند روشنگر يا كارا نيست. ترجمان واقعي جنبشي دانشجويي كه از ميان همه افكار و اعمال ممكن هنوز هيچ يك را برنگزيده است ركود و خمودگي است و يك جنبش رخوت آلود را به سختي بتوان در جايي سراغ گرفت ! لازم نيست همه دانشجويان مانيفستي مشترك منتشر كنند و با تعيين چند تاكتيك مشخص به پيگيري مطالبات به خصوصي بپردازند تا بتوان از وجود جنبش دانشجويي سخن گفت، اما از ديگر سو جنبش ناميدن تحركات پراكنده جريان‌هاي مختلف دانشجويي فعلي، كه كمتر با بدنه دانشگاه ارتباط برقرار مي‌كند، درست به نظر نمي‌رسد.
3- به سختي بتوان فضاي چندش‌آور كنوني كه بر دانشگاه‌ها حاكم است را پايدار دانست. پيش‌پا افتاده‌ترين دليلش آن است كه حاكميت كنوني پا را چنان تا خصوصي‌ترين گوشه‌هاي زندگي دراز مي‌خواهد كه خواب‌آلوده ترين دانشجويان را نيز بر خواهد آشفت. هم‌چنين با تعطيلي بساط دوم خردادي‌ها و نقش بر آب شدن اميدهايي واهي كه از سوي دانشجويان به آن‌ها بسته شده بود، اگر چه برخي فعالان دانشجويي دچار سرخوردگي شده‌اند، اما بيش از پيش مي‌توان به رشد جريان‌هاي مستقل اميدوار بود. مهمتر از اين‌ها بحران‌ها و شكاف‌هاي عميق اجتماعي- سياسي كه به كمك انواع مخدرها و سرپوش‌هاي شيك، تلاش بر به فراموشي سپردنشان بوده است ديگر در حال رخ نمايي‌اند: سياست‌هاي تعديل اقتصادي و خصوصي سازي به خوبي كارايي خود را نشان داده‌اند (هم براي جيب كارگزارانشان و هم براي اقتصاد ملي! )، اعتراضات و اعتصابات كارگري به وقايعي هر روزه تبديل شده‌اند، نرخ بيكاري كه از سوي حكومت بيش از14% اعلام مي‌شود، بيش از دو برابر شدن درآمدهاي نفتي و البته عدم بهبودي در وضعيت اقتصادي، برآورد نرخ تورم 30 درصدي براي سال آينده و ... . از سوي ديگر زنان و دختران به طور جدي در جستجوي دستيابي به جايگاه خويش در متن جامعه‌اند. بخش‌هاي غير قابل صرف نظر كردني از اجتماع از سبك‌هاي مدرن زندگي پيروي مي‌كنند و ناگزير الزامات حيات سياسي اجتماعي اينان متفاوت با موقعيت سنتي حال حاضر است. ايدئولوژي رسمي به دوراهي نابود كننده‌اي رسيده است: يا بايد همچنان بر بازتوليد خود اصرار كرده و درگيري با قدرت‌هاي خارجي را بپذيرد و يا آنكه با سازشكاري حمايت اندك حاميان داخلي را از دست داده و مرگ خويش را رقم بزند. و دانشجويان به ناچار از كنار اين تحولات بي تفاوت عبور نخواهند كرد.


4- زايش كودك فردا، براي هيچ كس، بي درد نخواهد بود. اما برخي مي‌توانند بار درد خويش را بر دوش ديگران بگذارند؛ راست‌هاي افراطي گران‌ترين بها براي بقاي خود را مي‌توانند از جيب و جان ملت بپردازند، راست‌هاي اصلاح‌طلب كه نتوانستند كالاي بنجل خود را، حتي با ترساندن مردم از لولوي فاشيسم ، قالب كنند، اينك مي‌توانند تمام كاسه كوزه‌هايي كه در اين ساليان در حال افتادن بوده را بر سر احمدي‌نژاد بشكنند و از پس او خود در نقش منجي ظاهر شوند. راست‌هاي نوليبرال و نمونه مشابه خارجي‌شان، راست‌هاي سلطنت طلب، مي‌توانند هزينه پيروزي خود را از حساب جان سربازان آمريكايي و مردم ايران به حساب پرزيدنت بوش واريز كنند ... ما اما چنين فرصت‌هايي نداريم و در برابر اين‌همه آن‌قدر قدرتمند نيستيم كه بتوانيم دست و دل‌بازانه هزينه بدهيم . پس ناگزيريم چنان هوشمندانه رفتار كنيم تا پس از تحمل رنج و درد شيرين زايش، در سوگ جنين نارسي سقط شده ننشينيم.