جهانی
شدن، در گفتگو با عزّت سحابی
شهروند ايرانی، با ضوابط جهانی
كيوان
مهرگان
برخى
تحليلگران مسائل اقتصادى و سياسى يكى از عمده ترين چالش هاى فراروى
نحله ملى _ مذهبى را مواجهه اين جريان با روند جهانى شدن مى دانند. چون
اين نحله فكرى _ سياسى بر پيشانى حركت خود دو مولفه «مليت» و «مذهب» را
حك كرده، به اعتقاد برخى صاحب نظران، آنچه تحت عنوان جهانى شدن در حال
تسخير دورترين روستاها است با اين دو مولفه سرسازگارى ندارد.مهندس عزت
الله سحابى در گفت وگو با شرق «جهانى شدن» را از «جهانى كردن» منفك مى
داند. او معتقد است: كه جهانى شدن ريشه در تاريخ بشر دارد و در متون
مذهبى اديان بزرگ هم اين مسئله مورد توجه قرار گرفته است.
چالشى
كه مهندس سحابى سعى در روشن كردن ابعاد تاريك آن دارد بيش از همه به
مسئله جهانى كردن باز مى گردد.مهندس سحابى مقوله جهانى كردن را سنجاق
شده به منافع دول سرمايه دار و شركت هاى فرامليتى مى داند. وى ضمن
مخالفت با اين روند معتقد است چاره اى جز تن دادن به اين روند نيست اما
نبايد از آن استقبال كنيم. به اعتقاد او با تاكيد بر مؤلفه هايى چون
احساس ملى و يا هويت ملى مى توان در اين كارزار پرآشوب به سلامت عبور
كرد.
•در
ميان محافل سياسى، فرهنگى و اقتصادى بحث پيوستن ايران به روند جهانى
شدن مخالفان و موافقان زيادى دارد. نظر شما درباره پيوستن ايران به
روند جهانى شدن چيست؟
همه
مى دانند كه جهانى شدن و جهانى سازى متفاوت است. جهانى شدن فرآيندى در
حال انجام است و تحت تاثير گسترش ارتباطات و انقلابى كه در اين عرصه به
وجود آمده مرزها كاملاً برداشته شده و فاصله ملت ها در حال از بين رفتن
است. اين فرآيندى است در حال انجام شدن. بخواهيم و نخواهيم دنيا در حال
نزديك شدن به هم است.
رسيدن
ملت هاى جهان به صلحى فراگير كه بتوانند با هم تصميم مشترك بگيرند از
كهن ترين آرمان هاى بشرى است. در واقع «انترناسيوناليسم» به نوعى همين
جهانى شدن است. در قرن نوزدهم مكاتبى چون ماركسيسم و آنارشيسم با
اعتقاد بر همين انترناسيوناليسم به وجود آمدند.
مذاهب
بزرگ هم به نوعى مبلغ انترناسيونال هستند، چرا كه مرز، نژاد و جنس براى
آنها مهم نيست، نفس «جهانى شدن» پديده اى است كه از آرزوهاى ديرينه بشر
بوده است. در صورتى كه چنين وحدتى بين مردم جهان ايجاد شود، صلح و
سعادت و رفاه را براى مردم در پى دارد.
اما
اين جهانى شدن مستلزم چند فرض است، اول آنكه براى تحقق اين امر بايد
ملت هايى وجود داشته باشند كه وجود دارند. ساختار بشر به گونه اى خلق
شده كه بايد جمعى زندگى كند. در آيه اى از قرآن خداوند مى فرمايد: ما
شما را به صورت قبايل و ملت ها آفريديم كه با هم مبادله كنيد و همزيستى
و روابط حسنه داشته باشيد. از طرفى شرط اصلى آن هم اين است كه ملت هاى
صاحب هويتى وجود داشته باشند كه داراى منافع، مصالح و مرزهاى خاص هستند
و سپس با هم وحدت كنند.اين، جهانى شدن است. جهانى شدن بايد بشود، مى
شود و خواهد شد.
•
پس
نگرانى شما چيست؟
جهانى
شدن را نمى توان با زور بر ملت ها تحميل كرد. بايد روند عادى خود را طى
كند. جامعه بشرى نسبت به سال هاى پايانى جنگ جهانى دوم به وحدت نزديك
شده است. اگر چه چند قدرت هستند كه تركتازى مى كنند اما مردم جهان در
حال نزديك شدن به همند. حتى مردمان آن جوامع قدرتمند هم با ملت هاى
كشورهاى جهان سوم در حال رسيدن به يك وحدتند.
•
پس
مخالفت شما به چه مسئله اى برمى گردد؟
آنچه
ما با آن مخالف هستيم، «جهانى كردن» است. اين مقوله ديگرى است.جهانى
سازى از امرى فلسفى سرچشمه نگرفته و از ريشه انديشه اى و عرفانى
برخوردار نيست بلكه منافع جماعتى محدود آن را به وجود آورده است.ذات
جامعه غرب و جامعه سرمايه دارى و نظام سرمايه دارى مواجهه با بحران
است. هر چند سال يكبار بايد با بحران هاى عظيم روبه رو شود. پس از قرن
نوزدهم بحران ها از طريق شبكه هاى بازار فروش كالا حل مى شد. فرانسه و
انگلستان و آلمان بر سر تصرف سرزمين ها براى فروش كالاهاى مازادشان
منازعه داشتند.
در
نيمه اول قرن نوزدهم آدام اسميت مسئله «جهان واحد كردن» را از طريق
آزاد كردن تجارت جهانى كشورها مطرح كرد. انگلستان و فرانسه چون پيشرفته
تر و قدرتمندتر بودند و توانايى توليد كالا با كيفيت بهتر و قيمت
ارزانتر داشتند طرفدار اين تز بودند اما آلمان چون از نظر توسعه
اقتصادى از اين دو عقب تر بود با اين «تز» مخالفت كرد.پس از آن متفكرى
پيدا شد كه بحث «فرد بشر» و «جهان بشر» را مطرح كرد. يعنى بين فرد و
جهان هيچ واسطه اى وجود ندارد. به اين ترتيب واقعيت جامعه انسانى
ناديده گرفته شد. اما به جز فرد انسان كه حقوقى دارد و بايد تامين شود،
ملت ها نيز حقوقى دارند. از اين مباحث، مكتب «اقتصاد ملى» به وجود آمد.
طرح و پيدايش اين مكتب بسيار مثمرثمر بود.
آلمان
امروزى، آمريكا بعد از جنگى هايى كه با انگلستان كرد و ژاپن از زمان
ميجى ها با همين اعتقاد ترقى كردند. اگر مرزى وجود نداشت، ژاپن كه نمى
توانست صنايع خودش را رشد بدهد. بعد براى تامين حقوق ملت ها مقرراتى
وضع كردند كه طرح هاى گمركى از آن جمله بود.آن جهانى سازى كه قدرت هاى
بزرگ مطرح مى كنند غير از آن جهانى شدنى است كه در ابتداى بحث به آن
اشاره كرديم.
در
اين نوع جهانى شدن پاى منافع كشورهاى قدرتمند در ميان است. پس از
فروپاشى شوروى، آمريكا با در صدر قرار دادن مسئله حقوق بشر به سمت
جهانى سازى حركت كرد كه هيچ ارتباطى با حقوق ملت ها نداشت. آنها مسئله
بازار جهانى را طرح كردند تا بتوانند يكى از بحران هاى تاريخى خودشان
را پشت سر بگذارند.
آن
دوره اى كه توليد فزونى گرفت و عرضه بيشتر از تقاضا شد، كشورهاى سرمايه
دار به دنبال بازار براى كالاهايشان بودند كه با اين سياست،
مستعمراتشان، بازارهايشان را تامين مى كرد. اما زيانى كه از اين وضع مى
كردند اين بود كه سرمايه هايشان انباشت مى شد. چون در اين معاملات
تجارى كشورهاى پيشرفته سود مى بردند و اين سودها كه در واقع سرمايه
آنها هم محسوب مى شد انباشته شده بود.
از
اين رو صدور سرمايه جزء ضروريات حفظ نظام سرمايه دارى است كه سرمايه
گذارى مستقيم و غيرمستقيم از نيمه دوم قرن بيستم و بعد از جنگ جهانى
دوم گسترش پيدا كرد كه همين صدور سرمايه و اعطاى وام به كشورهاى عقب
مانده به بحران ديگرى براى آنها تبديل شد. از طرفى كشورهايى كه از وام
و يا سرمايه گذارى استفاده مى كردند توانايى بازپرداخت سود اين وام ها
را نداشتند، دوم اينكه وقتى نتوانستند وام را پس بدهند دچار فقر و
پريشانى مى شوند، لذا بازار كالاهايشان متزلزل خواهد شد و دچار بحران
ديگرى مى شوند.تئوريسين هاى اقتصاد به اين نتيجه رسيدند كه انگلستان،
فرانسه و آمريكا نمى توانند براى خودشان بازار تسخير كنند، چون نتيجه
اش جنگ مى شود بنابراين ديگر بازار، بازار انگلستان، آمريكا و فرانسه
نيست همه جهان يكى است.
از
اين رو شركت هاى بزرگ فرامليتى با بيان اين مسئله كه بحران، سرمايه
هايمان را در معرض نابودى قرار داده ما بايد جهان را «يكى » كنيم كه نه
خطر جنگ وجود داشته باشد و نه خطر ديگرى سرمايه را تهديد كند. بنابراين
فرهنگ ملل مختلف به هم نزديك مى شود، نوع زندگى ها به هم نزديك مى شود
پس نوع مصرف ها هم نزديك مى شود. اين امرى است ناشى از ضرورت هاى بقاى
نظام سرمايه دارى، سود و منفعت و منطق فرامليت ها هم همين است. آنها
جهان را به اين سمت مى كشانند. اين همان چيزى است كه مى گوييم «جهانى
كردن».
•
جهانى
كردن چه آثارى خواهد داشت؟
كانت
فيلسوف آلمانى در بحث خودش «فرد» جامعه ملل را طرح مى كند. كه اين
جامعه، «جمهورى» است و يا به تعبيرى جمهورى ملل است.
فرض
كانت اين است كه بايد وحدتى بشود كه به طرفش برويم كه آن وحدت در قالب
جامعه ملل تحقق پيدا مى كند. شرط اول در اين جامعه ملل اين است كه هر
ملتى يك راى دارد. اين منطق كه يكى بزرگ است يا يكى كوچك و قس عليهذا و
راى هر ملتى متناسب با اين مسائل باشد، حاكم نيست. شرط دوم اينكه مللى
كه عضو جامعه ملل هستند بايد خودشان هم «جمهورى» باشند يعنى خود آن
حكومت ها بايد حقوق بشر و مردمسالارى را رعايت كنند. طبق آنچه كانت
گفته ملت ها خودشان بايد به تفاهمى برسند. در چنين تفاهمى هر ملتى راى
دارد.
هر
ملتى مى تواند نظر بدهد. كسى آنجا حاكم است كه اكثريت آراى را به دست
آورده باشد. اما در جهانى كردن دولت هاى ابرقدرت و شركت هاى غول پيكر
با هم تصميم مى گيرند و به كشورهايى مثل ايران، عربستان و... كارى
ندارند، اصلاً به راى اين كشورها هم نيازى ندارند. خودشان تصميم
گيرندگان اصلى هستند و در واقع جهان را به طرف منافع خودشان مى برند.
•
پس
آنچه در جهان رخ مى دهد جهانى كردن است؟
بله
و حرف ما هم اين است كه جهانى كردن را به هيچ وجه به نفع ملت ها و
كشورهاى ضعيف نمى دانيم. اين جريان، رشد اين كشورها را متوقف مى كنند.
•
اما
چاره چيست يا بايد به اين فرآيند تن دهيم يا اينكه منزوى خواهيم شد.
بله!
ما در اين سيستم محبوسيم و نمى توانيم منزوى زندگى كنيم. كالاهايى
داريم كه بايد صادر كنيم و كالاهايى نيز وجود دارد كه بايد وارد كنيم و
اگر قرار باشد منزوى زندگى كنيم، كالاهاى ما را هيچ جا نمى خرند. مثل
همين حالا! اگر در اين سيستم نباشيم بيشتر سرمان كلاه مى رود تا باشيم
و زيان هاى ديگرى را تحمل كنيم. شرايطى كه جهانى شدن ايجاد مى كند چه
از نظر اقتصادى و چه از حيث سياسى به گونه اى نيست تا حكم شد لازم
الاجرا شود. اين شرايطى است كه در طول زمان به تدريج اجرا مى شود و
ايجاد شرايط تدريجى اين حسن را دارا است كه كشورها دچار «شوك» نمى
شوند. در زمان دولت اول آقاى هاشمى در سال ۶۸ برنامه اول را به مجلس
آوردند ما فهميديم كه اين همان برنامه بانك جهانى و صندوق بين المللى
پول است كه آن موقع بيان نكردند! در آن شرايطى كه كشور وارد مرحله بعد
از جنگ شده بود، مردم براى مصرف كالاهاى خارجى اشتياق داشتند.
مخالفت ما با آن برنامه به خاطر اين بود كه مى دانستيم اين صنايع نوپاى
داخلى خودمان آسيب مى بيند كه البته عواقب سياسى آن را نيز ديديم. به
هر حال آن برنامه اجرا شد. بعد از پنج سال كه از اجراى آن برنامه گذشت
كارشناسان بانك جهانى كه براى رسيدگى به وضع برنامه اجرا شده به ايران
آمدند نظرشان اين بود كه ايرانى ها در اجراى سياست هاى بانك جهانى و
صندوق بين المللى پول، با سرعتى بيش از آنچه آنها مى خواستند عمل كرده
اند.
تجربه
نشان داده كشورهايى مانند ايران كه قدرت چانه زنى داشته اند بهتر و
بيشتر توانسته اند امتياز بگيرند. مثلاً كشور غنا، در اوايل دهه ۸۰
ميلادى دچار ورشكستگى شد. بدهى هايش آنقدر زياد بود كه كشور كاملاً به
حالت تعطيل درآمد. اينجا بانك جهانى و صندوق بين المللى پول با سرمايه
گذارى آمدند اختيار اقتصاد آن كشور را به دست گرفتند. در آن موقع يك
دولت كودتايى كه محبوبيت مردمى زيادى داشت سركار بود. وزير دارايى اين
دولت تا آنجا كه توانسته بود از اين صندوق امتياز گرفت و حالا پس از
چند سال علاوه بر اينكه تمام بدهى ها را صاف كرده اند در حال حركت در
جاده ترقى هستند. دولتمردان كشورها نقش و سهم زيادى دارند مى شود تند
رفت، مى شود كند رفت. كند رفتن به اين معنا كه ما اقتصاد خودمان را به
گونه اى ترقى بدهيم كه توانايى رقابت داشته باشيم و وقتى به اين حد از
توانايى رسيديم، آرام آرام مرزهاى تجارت خارجى مان را برداريم. آن موقع
فايده هم دارد چون با برداشتن مرزها، صنايع ايران ناگزير است منطبق با
كيفيت بين المللى باشد.
•
نوع
مواجهه با جهانى كردن چگونه بايد باشد؟
جهانى
كردن را به دليل ناگزيرى و به دليل پرهيز از انزواطلبى مى پذيريم و نيز
مى دانيم كه كشورهاى با قدرت و شركت هاى فرامليتى براى حل مسائل خودشان
جهان را به آن سمت و سو مى برند. اما نحوه پذيرش بايد تدريجى باشد تا
اقتصاد توليدى هماهنگ با نظام بين الملل حركت كند. ما تا آنجا كه مى
توانيم بايد ضوابط اين روند را به عقب بيندازيم تا صنايع خودمان ر شد
كمى و كيفى خود را به دست بياورند و به تدريج وارد بازار شوند. وارد
نشدن به اين روند نتيجه اش انزوا است و انزوا ما را نابود مى كند.
آمريكا اگر چه به ما حمله نظامى نكرده اما ما را محاصره اقتصادى كرده
است. كالاهاى ما چيزى از كالاهاى كره اى و تايوانى كم ندارد اما
كشورهاى خليج فارس با ترفند و بازى و به دليل فشار آمريكا از ما خريد
نمى كنند. در آسياى ميانه و تركيه هم وضع به همين منوال است.
•
در
مانيفستى كه اخيراً منتشر كرده ايد راه برون رفت از بن بست تاريخى ملت
ايران را دستيابى به «احساس ملى» يا «وحدت ملى» عنوان كرده ايد. تاكيد
بر مولفه مليت در كنار اين فرآيند، يك نوع تضاد نيست؟
تضاد
هست. اما هر تضادى به معناى غلبه طرف مقابل نيست. در هر تضادى مقابله،
مبارزه و مقاومت صددرصد نتيجه تضاد را عوض مى كند.
•
در
اين حوزه چگونه ممكن است؟
مثال
مى زنم. دولتمردان ما با دولتمردان هند فرق زيادى دارند. دولتمردان
هندى يك عشق وطنى دارند به اين معنا وقتى براى خريد كالايى با كشورهاى
ديگر مذاكره مى كنند بنا بر همين عشق وطنى اسير طمع و حرص نمى شوند. خب
نماينده دولت ما يا كشور ما هم اگر «هويت ملى» داشته باشد در برابر سيل
امتيازاتى كه به او پيشنهاد مى شود، گرفتار نمى شود و بيش از خودش،
منافع ملى كشورش را مى بيند. اما اگر هويت ملى يا عرق ملى نداشته باشد
يا سرشان كلاه مى رود يا بر سرشان كلاه مى گذارند. تا پنج سال پيش مصرف
ارزى كشور هند با آن جميعت ۱۷ ميليارد دلار بوده اما ايران ما با
جمعيتى در حدود يك بيستم هند مصرف ارزى اش بيش از ۱۸ ميليارد دلار بوده
است.
اتباع
هند كه در كشورهاى ديگر زندگى مى كنند در هر كجاى دنيا كه مشغول به كار
شوند بنابر يك اخلاق و تعهد وجدانى، بين دو سوم تا نصف درآمدشان را به
صورت ارز به داخل كشورشان مى فرستند و همين مسئله در كنار صادرات نيروى
انسانى به يكى از منابع درآمدزاى هند تبديل شده است. مردم هند خودشان
كالاى خارجى نمى خرند. دولت نيامده مقررات وضع كند كه
WTO
هم به
آنها فشار بياورد كه مقررات ما را زير پا گذاشته ايد، خود مردم هند
دلباخته كالاى خارجى نيستند. دولتمردان هندى به منافع ملى وابسته اند،
نه منافع حزب و گروهشان. بنابراين مى شود به بازار جهانى رفت اما يك
بار شما «با هويت» و «هويت ملى» مى رويد كه نتيجه اش را گفتيم اما يك
بار شما «با هويت باخته» مى رويد كه صددرصد به ضرر ماست. در اين صورت
ما آرام آرام فرو مى ريزيم و تلف مى شويم. اگر ما «احساس ملى» داشته
باشيم و خود ملت هم احساس ملى داشته باشند؛ بيمى از جهانى شدن نداريم
البته استقبال هم نمى كنيم چون امرى است كه دارد بر ما تحميل مى شود.
•
اين
هويت ملى با چه معيارى سنجيده مى شود؟
متاسفانه
در بين ملت ما مرسوم است هر كالايى كه مارك خارجى داشته باشد بيشتر
طرفدار دارد! نه تنها كالاهاى مادى بلكه حتى كالاهاى فرهنگى. يك شعر كه
ترجمه شاعر خارجى است بيشتر به آن توجه مى شود. البته نوعاً كيفيت آثار
و كالاى آنها بهتر است. قبول كنيم كه خيلى دچار انحطاط شده ايم. وقتى
كه ايرانى براى ايران تزى مى دهد و در كنار اين تز يك خارجى هم تزى
ارائه مى كند به خارجى توجه مى كنند.
من
آنچه از رفتار آقايان و خانم ها مى بينيم مويد يك فرنگى زدگى است. پاى
بندى به منافع ملى، برترى دادن آنچه محصول ايران است احساس ملى يا هويت
ملى است. سابقاً «ايلياد هومر» بيش از حماسه فردوسى نزد شاعران و
گويندگان ما معروف بود اما با فشارهايى كه به جامعه وارد شد، نهضتى به
راه افتاده كه در حال برگشتن به اسطوره هاى ملى است. حالا جهان نسبت به
ما حس غارت دارد و اين از كاستى نگاه ملى نزد مقامات است. ما اولين بار
نيست كه به پا مى خيزيم چه دوران مشروطيت، چه در دوران نهضت ملى و عمر
اين حركت ها بيش از يك بهار نبوده است چون ما احساس ملى نداريم.
•
چگونه
مى توان شهروند جهانى بود اما ملى عمل كرد؟
ما
نياز نداريم كه شهروند جهانى باشيم. بايد گفت: چگونه مى توان شهروند
ملى و ايرانى باشيم اما ضوابط جهانى را رعايت كنيم؟! اين كارى منطقى
است. بايد با دنيا شفاف برخورد كنيم به شرطى كه بين خودمان شفافيت را
تجربه كنيم. متاسفانه گروه هاى ما شفاف نيستند دعوا بر سر تصاحب قدرت
است، مقصود ديگرى دارند اما در ظاهر چيز ديگرى را نشان مى دهند اين جزء
اخلاق سياسى ما از زمان قاجاريه تاكنون بوده است. جواهر لعل نهرو در
بخشى از كتاب معروفش «زندگانى من» مى گويد: برخى گروه هاى هندى طرفدار
پروپاقرص انگليسى شدن بودند.
بدون
هيچ واهمه اى نظرشان را بيان مى كردند اما در ايران هستند كسانى كه
دقيقاً همين نظر را دارند اما با صراحت بيان نمى كنند و اين مسئله
هميشه موجب سرگردانى و تحير مردم شده است. ما قدرت و پتانسيل بزرگ شدن
را داريم. به شرطى كه منطق، احساس، هويت و عرق ملى داشته باشيم. جوانى
كه ملت و دولت ايران هزينه زيادى براى او خرج كرده وقتى به مرحله
ثمردهى و به بار نشستن مى رسد مهاجرت مى كند. آسايش چند ساله خودش را
بر ترقى و پيشرفت هميشگى كشور ترجيح مى دهد. اين احساس ملى نيست.
منبع:
روزنامه ی" شرق
"
شماره
های ۱۶ و ۱۷ ارديبهشت ۸۳ |