جهان در آینه مرور
لیلا جدیدی
هم چین و هم آمریکا،
پیام اتحاديه كشورهاي جنوب شرقی آسیا
گردهمايی
رهبران کشورهای عضو
ASEAN
(اتحاديه
كشورهاي جنوب
شرقی آسیا) که اواخر سال 2004 به منظورامضاي
قرارد تجارت آزاد با چین درپایتخت ویتنام صورت گرفت، آن چنان موفقیت آمیز بود که
تاثيرات
قابل توجهی را بر روابط تجاری کشورهای درگیر،
به
جا نهاد.
براساس قراردادی که بین ده کشور آسیايی
به امضا رسید، سدهای تعرفه ای و غیر تعرفه ای مابین آنان تدریجا از میان برداشته شده و از
این رو بسیاری از مشکلات تجاری آنان نیز حل خواهد گشت.
در واقع، شش عضو این گروه
که به لحاظ اقتصادی بر دیگر اعضاء آن برتری دارند
و
شامل اندونزی، سنگاپور،
مالزی، تایلند، فيلیپین
و برونی می باشند وهمچنین چین،
تا ماه ژويیه
سال جاری،
هزینه های
گمرکی برای ورود
چهار هزار نوع محصول را به پنج در صد
كاهش
داده و تا سال 2010،
هزینه های مذکور به
طورکامل از
میان بر داشته خواهد شد. این در حالیست که ویتنام، لائوس، کامبوج و میانمار،
تا سال 2015،
برای اجرای این امر فرصت خواهند داشت.
آنچه که در این نشست بر
هیچیک از شرکت کنندگان پوشیده نبود و در واقع آنرا به نتیجه گیری نهایی رساند این واقعیت
بود که در برابر حاکمان کشورهای مذکور،
راه حل دیگری جز
تن دادن
به خواسته های چین که دارای اقتصادي
به سرعت در حال رشد است، وجود ندارد.
از سال 2001،
چین بيش از 9
درصد سرمایه گذاریهای بزرگ را به خود جلب کرده است. این در حالیست که این مقدار پنج برابر
کل سرمایه گذاریهای سایر کشور های عضو
ASEAN
است. طی ده سال گذشته،
صادرات صنایع چین به دو برابر سهم خود رسیده است. در این رقابت،
دیگر اعضاي
گروه مذکور،
بازنده ای بیش نبوده اند.
در سال گذشته رشد اقتصادی
جهان به 5 درصد رسید که این بیشترین
ميزان
رشد در 30 سال گذشته می باشد. با توجه به اینکه
در
این میان آمریکا 4/4 درصد، اروپا 2/2 درصد، ژاپن 8/4 درصد، کشورهای در حال توسعه
6/6 درصد، آمریکای لاتین 4/4 درصد، آفریقا 5/4 درصد و آسیا 6/7 درصد رشد داشته اند، می توان
به اهمیت رشد اقتصادی چین پی برد.
با این وجود، گسترش اقتصادی
چین نیازهای تازه ای را در برابر این کشور قرار داده است. با رشد سالانه 8 تا 9 درصد، صنایع
چین نیازمند دسترسی به مواد خام ، انرژی و قطعات وسایل صنعتی گشته اند. از این جهت است که
این کشور به سوی کشورهای جنوب شرقی
آسیا
روی آورده است. از سال 1995،
مبادلات تجاری بین این کشورها با چین،
15 درصد
افزایش یافته است. این امر،
روابط تجاری کشورهای عضو را با آمریکا به
سرعت تحت
الشعاع قرار داده است. بر اساس آمارهای اخیر، مبادلات با چین به 100 میلیارد دلار رسیده
است. این در حالیست که مبادلات تجاری با آمریکا،
120 میلیارد دلار و
با اروپا 110
میلیارد دلار بوده است.
نگران از دست دادن تسلط
اقتصادی در این منطقه، واشنگتن این نشست و نتایج حاصله از آن را تهدیدی انگاشته و از این رو
واکنش سرد بدان نشان داده است.
روزنامه واشنگتن پست در این
رابطه می نویسد:" این قرارداد نشان می دهد که چین با ایجاد متحدان
جدید از نفوذ آمریکا در این
منطقه کاسته
و درنهایت چالشی بزرگ در برابر منافع واشنگتن ایجاد خواهد کرد."
باید توجه داشت که
در سال 1967 و پس از
کودتای خونینی که به پشتیبانی آمریکا در اندونزی روی
داد، سازمان
ASEAN
تشکیل
گشت. این گروه با هدف حمایت از آمریکا و علیه چین شکل گرفت. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
و پایان جنگ سرد،
تعدادی از اعضا کنونی گروه مذکور،
متمایل به ایجاد همکاریهای اقتصادی با آمریکا گشتند. طی سالهای 1990،
ویتنام، کامبوج و لائوس نیز به جمع آنان پیوستند.
رهبران
این گروه
از بالاگرفتن اختلاف و
بحران در روابط
چین و آمریکا سود جسته و
به تلاش
درکسب رضایت هر دو کشور
پرداختند.
امروزه
آنها هنوز به آمریکا
برای بازارصادرات خود نیازمند هستند.
در شرایط کنونی جهان و
بحرانی که ایجاد
شده،
رهبران گروه
مذکور از رويارويي
با کشورهايی
که می توانند برای بازار آنان مفید باشند خود داری
می کنند.
برای پیشبرد این نظر،
آنان از نخست وزیر استرالیا، جان هاوارد و همردیف نیورلندی او،
هلن کلارک نیز برای اولین
بار جهت حضور
در این نشست دعوت کرده بودند اما با پاسخ منفی دو کشور مذکور روبرو گشتند.
شکی نیست که نزدیکی چین با
ده کشور مذکور در روابط با آمریکا بحران
هايی را به دنبال خواهد داشت.
ازهم اکنون می توان آثاری
از اين امر
را در عدم پذیرش ریاست برمه
در سال 2006 و هنگامی که
نوبت
این کشوردر این گروه خواهد بود،
مشاهده كرد.
دولت بوش حتی به
تحریم اقتصادی
عليه این
کشوردست زده
است و در پی تغییر رژیم
و استقرار حکومتی دست نشانده خود
برآمده
است. این در حالی
است که چین
بر گرمای رابطه خود با برمه افزوده است.
در سال جاری باید در انتظار
حملات جدیدی از جانب آمریکا به بهانه های متعدد علیه این کشورها
و
همچنین صف بندی تازه ای در برابر این یارکشیها
بود.
سونامی، فاجعه طبیعت و
رویارویی طبیعت امپریالیسم و وابستگان
زمانی انیشتن اصرار می ورزید
که خدا با جهان قمار نخواهد کرد. بی شک، این گفته اکنون نمی تواند در میان میلیونها نفر که
همه هستی خود را تنها در طول یک لحظه ي کم ارزش دراثر فاجعه سونامی از دست دادند خریداری
داشته باشد. دریک لحظه کودکان درساحل پهناور اقیانوس هند و زیر آفتاب گرم به دنبال یکدیگر
می دویدند، فریاد می زدند، می خندیدند و لحظه ای دیگر...
چهره های پژمرده، چشمان اشکبار
و دستهای جستجوگر در انبوه گل و تکه پاره های خانه های ویران شده، عزیزان خود را با
ناامیدی جستجو می کردند.
زمین لرزه و سونامی حاصل از آن
که روز 26 دسامبر در اقیانوس هند به وقوع پیوست، بیش از 220هزار کشته و نزدیک به 5 میلیون
نفر را در 12 کشور، آواره بر جای گذاشت. این فاجعه تاثر عمیق مردم سراسر جهان را برانگیخت.
همپای مرگ و نابودی ای که این
حادثه ایجاد کرد و داستانهای درد آوری که بر سر زبانها، صفحات روزنامه ها و رسانه ها
انداخت، جهان نمونه هايی از شجاعت، همدردی، همبستگی و سخاوت مردم عادی در واکنش به این
حادثه را نیز مشاهده كرد. از ساکنین مناطق نزدیک به حادثه گرفته تا توریستها، متخصصان،
کارگران و مردم روستاهای اطراف، به کمک شتافتند. درساعات اولیه، مردم کشورهای تحت تاثیر این
فاجعه، با اهدای پول، کمکهای انسانی و از خود گذشتگی، به یاری بازماندگان و نجات قربانیان
شتافتند. هنوز چندی نگذشت كه کمکهای انسانی و مالی مردم و مددکاران کشورهای دیگر نیز بدان
سو سرازیر گشت.
اما از جانب دیگر، اقدامات
دولتهای آسیايی و بین المللی در برابر این فاجعه عظیم انسانی کند و ناکافی بود. هیچ یک از
کشورهای منطقه زحمت اعلام اقدام فوری برای کمک به مردم را به خود ندادند. این در حالی بود
که زمان و محل زمین لرزه ای که منجر به یورش سونامی شد، درهمان 15 تا 30 دقیقه اول تشخیص
داده شده بود. با این حال، هیچ حرکتی صورت نگرفت. در این منطقه، برخلاف اقیانوس آرام،
هیچگونه سیستم اعلام خطر وجود ندارد اما دولتهای حومه اقیانوس هند به هیچوجه آمادگی نداشته
و تجهیزات رسیدگی به چنین فجایعی را مهیا نکرده اند. اگرچه مددکاران ساعتهای زیادی را بی
وقفه صرف کمک به قربانیان کردند اما این به هیچ رو جوابگوی نیازهای فوری آنان نمی توانست
باشد.
آمریکا، اتحادیه اروپا،
استرالیا و ژاپن که توان پرداخت بالاترین کمکها را هم به لحاظ پرسنلی و هم تکنیکی و تخصصی
دارند، واکنشی بی اعتناگونه به این فاجعه داشتند. بر کسی پوشیده نیست که همه این کشورها
دهها و بلکه صدها میلیارد دلار صرف تهاجم ناعادلانه به عراق و افغانستان کرده اند اما در
برابر چنین رویدادی که بر زندگی میلیونها نفر تاثیرات خانمان سوز و مرگباری داشت، در مجموع
حاضر به پرداخت تنها صد میلیون دلار شدند. مبلغي که حتی نیازهای فوری و پایه ای قربانیان
این فاجعه را پاسخگو نبوده است.
سطح و مقدار این کمکها آن چنان
به نسبت نیاز موجود پايین بود که جن اگلند، مدیر تدارکات کمكهای فوری در سازمان ملل در این
باره گفت:"من نمی توانم بفهمم که چرا واقعا ما تا این حد خسیس هستیم. کریسمس باید حداقل به
کشورهای غربی یادآوری کند که تا چه سطح از امکانات مالی برخوردار هستند." او ادامه داد:"این
جا تعدادی از اهدا کنندگان هستند که در زمان قبل از رشد اقتصادی جهان دست و دل باز تر
بودند." بنا به تخمین آقای ایگلند، دستکم 15میلیارد دلاربرای رسیدگی به قربانیان "بزرگترین
فاجعه طبیعی در تاریخ معاصر" لازم است.
کمکهايی که
کشورهای غربی به خاطرش بسیار جار زدند و آن را به رخ جهان کشیدند، اکثرا قولهايی تو خالی
بوده اند. گزارش سازمانOXFAM
دراین
باره حاکی از ادامه همان روال برخورد با فاجعه زلزله بم و طوفان میچ در آمریکای مرکزی بوده
که به هیچیک از قولهای داده شده عمل نشده است.
در این میان،
رهبران آمریکا و انگلیس که به جنگ و کشتار علیه مردم آنهم به نام آزادی و زندگی بهتر
پرداخته اند، نسبت به این فاجعه طبیعی واکنش طبیعی امپریالیستها را به نمایش گذاشته اند.
رفتار بی تفاوت آنها از نخستین روز در برابر متلاشی شدن زندگی میلیونها نفر حتی رسانه های
غربی را نیز به حیرت واداشت.
واکنش آنان در
روزهای نخست سکوتی بود که سه روز به طول کشید. بوش به تفریحگاه خود در تکزاس و بلر
به آفتابگیری در
سواحل مصر پرداختند. پس از این سکوت، بوش از اهدای 15 میلیون دلاركمك خبر داد و آنگاه که
مورد تمسخر مردم جهان قرار گرفت، این کمک را به 35 میلیون که حتی پول ُخرد ته جیب یارانش هم
نیست رساند. فشار افتضاحی که این امر ببار آورد او را مجبور به بالا بردن سقف اهدایه ي خود
تا 350 میلیون دلار نمود. این نیز به نسبت مبلغی که مردم عادی از درآمد خود برای کمک پرداخت
کردند، بسيار ناچيز جلوه مي كند.
بوش و نو محافظه
کاران آمریکايی که با سوار شدن بر مرکب اخلاقیات مذهبی در انتخابات ریاست جمهوری برنده
شناخته شدند، با عدم همبستگی انسانی با مردم مصیبت زده آسیايی، ميزان تعهد خود را به
ارزشهای مذهبی که به گفته آنان مدافع زندگی و انسان است به نمایش گذاشتند. با این حال بوش
ادعا کرد که دولت آمریکا دلسوز ترین و دست و دلبازترین کشورها بوده است. این در حالی است که
مقدار اعلام شده به نسبت درآمد این کشور، به طور سرانه نفري 2 سنت تخمین زده شده در حالیکه
همین نسبت برای کشوری نظیر سوئد، بيش از 8 دلار براي هر نفر را در برمي گيرد.
در واقع، کمكهای ارسال شده نیز
بیشتر برانگیخته از ملاحظات سیاسی بوده است تا انسانی. پتانسیل یک خیزش اجتماعی عظیم حتی
قبل از وقوع این حادثه در این مناطق وجود داشته است. دولتهای این منطقه با اعتراضات و
تهدیدهای جدی از سوي جوامع خود که استانداردهای معیشتی زندگی آنها در اثر برنامه های
"بازسازی" پايین آورده شده است، روبرو بودند. اثرات فاجعه سونامی، تفاوت سطح زندگی مردم
فقیر و ثروتمند و ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی را که بر پایه سود و نه نیازهای اجتماعی بنا
گرديده را برجسته تر کرده است.
قربانیان این
فاجعه را اکثرا مردم فقیر تشکیل داده اند و به همین جهت اگر چه این یک فاجعه به دست طبیعت
بود اما اثرات دردناک آن بیشتر حاصل دست سیستمهای غارتگر و قدرتمند سرمایه داری حاكم بر این
مردم مي باشد. پاسخ سووالهايی که اکنون مطرح می شود از جمله اینکه چرا سیستم اعلام خطر در
این منطقه نبوده، چگونه آمادگی برای رويارويی با چنین فجایعی وجود نداشته است و دلیل بی
اعتنايی کشورهای تحت تاثیر فاجعه سونامی و کشورهای غربی، درعمق شرایط سیاسی، اقتصادی و
اجتماعی آفريده شده توسط حکومتهای این جوامع نهفته است.
در جریان فاجعه
11 سپتامبر، مردم جهان به یاری و همبستگی با خانواده نزدیک به 3 هزار قربانی این فاجعه
برخاستند. واکنش دولت بوش، نماینده سیستم لگام گسیخته امپریالیسم آمریکا، یافتن فرصتی طلايی
برای گسترش امپراتوری خود بود، به طوری که اکنون ناچار به اختصاص بیشتر از 5/2 میلیارد دلار
براي مصارف 10 روز جنگ در عراق گرديده است. این در حالیست که در سال 2005، مبلغ مزبور به
3/8 میلیارد دلاردر ماه افزایش خواهد یافت. همزمان، دولت بوش از ارايه خدمات انسانی از قبیل
یاری به مردم سوگوار، آواره و آسیب دیده سونامی طفره مي رود.
این نکته را نیز
باید توجه داشت که کشورهايی که بیشترین صدمات را از فاجعه سونامی دیده اند یعنی، اندونزی و
سريلانکا، دارای فقیرترین ساکنین نیز بوده اند.
کسانی که دهها
سال در اندونزی حکومت کرده اند، در سال 1965 با کوتای خونین ارتش سوهارتو و پشتیبانی سازمان
سیاي آمریکا به روی کار آمده و ريیس جمهور چپ و ملی، سوکارنو را سرنگون کرده و بیش از نیم
میلیون تن از اعضاي حزب کمونیست و گروههای چپ را قتل عام کردند. در سريلانكا نیز دولتي
بورژوايي و شوينیست بر سر کار بود که ثمری جز فقر و نابودی برای مردم این کشور نداشته است.
فجایع طبیعی اگر چه تا حدی
اجتناب ناپذیر هستند اما تاثیرات گسترده و مرگبار آن را باید در شرایط اقتصادی، اجتماعی و
سیاسی بررسی کرد که حاصل دست قدرتها و سیاستهای
اقتصادی آنان
است.
چه سخن انیشتن پذیرفته شود یا
شکسپیر که می گوید:"ما در برابر خدایان مانند پشه هايی در دست پسرانی شرور هستیم. ما را
برای تقریح خود قربانی می کنند."، یا به عبارتی فاجعه طبیعی قابل کنترل یا غیر قابل کنترل،
هبستگی مردم سراسر جهان در واکنش به این فاجعه بزرگ و بی اعتنايی استثمارگران نشان داد که
انسانها تنها نقطه اتکا در مبارزه با فجایع طبیعت و طبیعت امپریالیستها هستند.
|