"بحث بر سر
اعتقاد به بازگشت مسیح است"
منبع:
روزنامه تاس آلمانی (taz,
vom 21. Jan. 2005, S. 6)
مصاحبه گر: دانیل هافلر (Daniel
Haufler)
برگردان:
عزيز فولادوند
در باره چارلز اشتروتسیر:
او رئیس "مرکز مطالعات در
رابطه با تروریسم و امنییت ملی" می باشد (Center
on Terrorism and Public
Safety)
در نیو یورک می باشد. در ارتباط با پژوهشش به نام (Apocalypse)
بنیادگرایان پروتستان با او در امریکا این مصاحبه را انجام داده اند.
نفوذ قدرتمند بنیاد گرایان
مسیحی در امریکا و اقتدار آنها در سیاست داخلی و خارجی دولت بوش موضوع این مصاحبه می باشد.
اینکه چرا تا کنون پدیده بینادگرایی مسیحی در قرن جدید موضوع رسانه های گروهی غربی نبوده
و از دید همگان کتمان نگه داشته شده است سوال به جایی است که به ذهن هر کس متبادر خواهد
شد. آیا تهدید صلح و امنییت جهانی فقط از جانب بنیادگرایان اسلامی است؟ یا اینکه
بنیادگرایان مدرن مسیحی خود به این آتش دامن می زنند.
گفته می شود که عصر
ایدئولوژیها به سر آمده و هر نوع جزمیت و دگماتیسمی آبشخور ایدئولوژیک دارد. به گفته آنها
در جهان مدرن و در دوران گلبالیسم دیگر نمی توان به معضلات اجتماعی و اقتصادی پاسخی
ایدئولوژیک داد. دستگاههای ایدئولوژیک توان و ظرفییت تجزیه تحلیل، چه رسد به ارائه راه حل
را ندارند. البته نوک تمامی این اظهارنظرهای حتمأ هم غیر ایدئولوژیک !! متوجه مارکسیسم
بعنوان یک تئوری علمی جامعه شناسی و اسلام بعنوان (البته بزعم آنها) رقیب مسیحییت می باشد.
اندیشمندان و فلاسفه غربی مدام د رگوش ما می خوانند که "تئوری راهنمای عمل" معنی ندارد،
ایدئولوژیک اندیشیدن و عمل کردن متعلق به دوران عصر حجر است و یک انسان "با خرد" و با
"شهامت مدنی" به این دامها نخواهد افتاد. ولی مگر "نئولیبرالیسم" بعنوان موتور حرکت
"گلبالیسم" یک دستگاه منسجم (با تعریف مشخصی از انسان، جامعه و تاریخ) نیست؟ مگر بنیاد
گرایان افراطی مسیحی، واعظان و کاهنان کلیساهای مدرن، اخلاقگرایان و پدران روحانی هدایت
کنندگان اصلی رای دهنندگان به سیاست بوش نیستند؟
یا اینکه آنها در این سنگر
هم سعی در خلع سلاح مدافعان مردم دارند، بطوریکه فضائی ایجاد شده است که حتی مبارزان
دیروز،اندیشمندان مردمی، خبرنگاران مترقی و مدافعان حقوق مردم شرم گینانه از بروز
"ایدئولوژی" خود ابا دارند!
(مترجم)
پاورقی ها از مترجم می
باشد.
"بحث بر سر اعتقاد به
بازگشت مسیح است"
تاس: آقای اشتروتسیر،
جمهوریخواهان بیشتر از هر زمانی در کنگره آمریکا مسلط هستند و اکثریت را دارا می باشند.
جورج دبلیو بوش بیش از هر رئیس جمهوری دیگری آراء را به خودش اختصاص داد. آیا دمکراتها در
آینده ای نه چندان دور شانس دوباره کسب قدرت را خواهند داشت؟
چارلز اشتروتسیر: مطمئنأ.
حتی اگر در آنتخابات آینده موفق نشوند. چون آنها در نبود یک رهبری کاریسماتیک پراکنده و
سرگردان هستند. با این وجود باید این نکته را در نظر داشته باشیم: راستها به پیروزی دست
نیافتند. درون این ملت همچنان شکاف عمیقی حاکم است. دمکراتها قادر خواهند بود در کوتاه مدت
بار دیگر پیروزی را کسب کنند. من در این باره خوش بین هستم.
تاس: پیروزی و اقتدار بوش
بر مبنی اتحاد مرموزی بین بنیادگرایان مسیحی و نئولیبرالها استوار است. در واقع اتحاد بین
اخلاقگریان که به خانواده "ولوس" و مذهبییت گرایش داشته و به زندگی ای اخلاقی پایبند هستند
ــ و استراتژهای سیاسی که با یک کلیشه در صدد شکل دادن به جهان و کنترل آن بر مبنی
ایدئولوژی خود می باشند. در این معامله کدامیک از اینها از طرف مقابل سوء استفاده می
کند:
چارلز اشتروتسیر: در واقع
این سئوال کنه مطلب است. آنها در عمل همدیگر را به طور دوجانبه دستکاری کرده و مورد سوء
استفاده قرار می دهند. در مطبوعات مرتب تأکید می گردد که: بنیادگرایان از جانب نئولیبرالها
شسته شوی مغزی می شوند. این نظر حاوی قرائتی ضد بهودی است زیرا اکثر تئولیبرالها را
روشنفکران یهودی تشکیل داده اند. با این قرائت ما با بهودیانی مزور، بد طینت، فریبکار
روبرو هستیم....
تاس" .... در واقع افرادی
مثل پاول ولفو ویتس در سمت جانشن وزیر دفاع......
چارلز اشتروتسیر: او و
دیگران بعنوان "مغز پرزیدنت بوش" که بعنوان دیوانه ای مسیحی و فناتیک مشهور است، عمل می
کنند. ولی این دیگاه خیلی ساده بنظر می رسد. همانطوریکه آنها از او استفاده می کنند او هم
از آنها استفاده می نماید. او بدرستی تشخیص داده است: این افراد دارای فلسفه ای منسجم و
برنامه ای یکد ست می باشند(1)
. این همان چیزی است که بخوبی درد او می خورد. بوش خود داری هیچ برنامه ای نیست ولی با
اکثر نگرشهای آنها همسو است و توافق نظر دارد. این دیگاهها به او اجازه می دهند که اهدافش
را از جمله الغاء ازدواج همجنس گرایان ، رفرم مالیاتی و رویای امپراطوری را با هم پیوند
دهد.
تاس" آیا جنگ عراق بهترین
مثال برای این بهره برداری دو جانبه جناهها ازهمد یگر نیست؟
چارلز اشتروتسیر: دقیقأ
همینطور است. نئولیبرالها بوش را به سمت جنگ عراق هل دادند. آنها در صدد به اجراء در آوردن
برنامه اشان بودند. بوش هم مایل بود که مثل روزولت و آبراهام لینکلن شهرت یک رئیس جمهور
جنگی را با خود یدک کشد.
تاس: "پروژه بهتر سازی جهان"
نئولیبرالها موفقییت آمیز از آب در نیامد. در صورتیکه خواسته های بنیادگرایان مثل جلوگیری
از سقط جنین ویا توسعه و گسترش ارزشهای مسیحی تقریبأ به اجراء در آمده اند. چه مدتی می
تواند این جبهه همکاری دو جانبه تحت شرایط کنونی ادامه یابد.
چارلز اشتروتسیر: این جبهه
همکاری [بین بنیادگرایان مسیحی و نئولیبرالها] خیلی قابل تأمل است. تو جه کنید که از اوایل
قرن بیستم تا اواسط دهه 70 بنیادگرایان مسیحی خود را از عالم سیاست کنار کشیده بودند. با
مطرح شدن موضوع سقط جنین آنها هم وارد گود شده و به نفوذ قابل توجه ای دست یافنتد. بدین
علت اعتقاد من بر این نیست که آنها مدت طولانی دیگری بتوانند فعالییتشان را ادامه دهند.
تاس:چه عاملی ممکن است آنها
را وادر نماید از قدرت کناره گیری نمایند؟
چارلز اشتروتسیر: اندیشه
"آخر زمانی" آنها. بنیادگرایان مسیحی اعتقاد دارند که آخر زمان نزدیک است یه دیگر سخن
پایان آزمایش انسانی فرا رسده است. اعتقاد آخر زمانی یک پایان دهشتناک است. آغاز زمان
خداوندی که بیان خود را در رستاخیز مسیح می یابد. از 30 سال پیش تا کنون بینادگرایان به
شدت علاقه مند به شرکت فعال در سیاست شده اند. ولی پرکت در سیاست برای آنها همیشه یک موضوع
دو پهلو بوده است. آنها مدام نگران موضوعاتی همچون اخلاق، نماز، اعتقادات مذهبی، آفرینش،
سقط جنین و ازدواج همجنس گرایان بوده اند. ولی آیا آنها در رستاخیز مسیح چه چیزی را جستجو
می کنند. دقیقأ به همین دلیل است که آنها فعالانه از اسرائیل دفاع می کنند. بدون درک صحیحی
از بنیادگرائی مسیحی فهم سیاست خارجی آمریکا امکان پذیر نیست. آمریکائیها فقط صرفأ به دلیل
استیلای مراکز قدرتمند یهودیها نیست که از سیاست دولت اسرائیل دفاع می کنند، بلکه بیشتر به
این خاطر که بنیادگرایان منتطر بازگشت و رستاخیز مسیح در "ارض موعود" می باشند. این هسته و
محور موضوع است.
تاس: در حال حاضر از عقب
نشینی آنها از سیاست چیزی یه چشم نمی خورد. برعکس نفوذ آنها در سیاست در طول این سالهای
بطور نگران کننده ای افزایش یافته است.
چارلز اشتروتسیر: دقیقا به
خاطر اینکه آنها به موفقییت دست یافته اند، تلاش خود را روی موضوعات مهمی متمرکز نموده
اند. چون این احتمال وجود دارد که دادگاه عالی (Supreme
Court)
قبضه شده دردست محاظه کاران، حکم مثبت سال 1973 در رابطه با سقط جنین را ملغی اعلام نماید.
علاوه بر آن یک چرخش در رابطه با ازداوج همجنسگرایان هم محتمل است. این موضوع از اهمییت
خاصی برخوردار است: موضوع ازدواج همجنسگرایان باعث شد که رای دهندگان انگیزه گرفته،
دوباره بوش را انتخاب نمایند. موضوع ازدواج همجنسگرایان باعث نگرانیهای شدید برای شهردار
سان فرانسیسکو گردید، چون او اجازه ازداواج به همجنسگرایان را می داد. خیلی تیز میتوان
چنین بیان نمود که: با هر ازداواجی از این نوع دموکراتها یک میلییون رای به جناح محاطه
کاران باختند.
تاس: در واقع حدود 80% رای
دهندگان بر علیه منافع اجتماعی اشان خود و به نفع ثروتمندان رای دادند.
چارلز اشتروتسیر: و بعلت
ارزشهای دیگر.
از کتاب انجیل میتوان
ارزشهای اجتماعی هم استنتاج نمود مثلأ آن چیزی که در دکترین اجتماعی کاتولیک فرموله شده
است. آیا این شانسی برای دمکراتها نمی باشد؟ جان کری سعی خودش را کرد ولی او موفق نشد.
گرچه اختلافات طبقاتی به مراتب بیشتر از اروپا است. رفرم مالیاتی بوش به این اختلاف دامن
زد. مردم که تا ابد برعلیه منافع طبقاتی خودشان رای نمی دهند، آنهم در آمریکا. منتظر می
مانیم تا با زهم تعداد بیشتری از رای دهندگان فقیر به بوش در جلوی آشپزخانه ها برای گرفتن
سوپی گرم صف بکشند. بعد امیدوارم آنها بفهمند که جمهوری خواهان حسابی سر آنها کلاه گذاشته
اند.
تاس: ولی در دومین دور ریاست
جمهوری اش دولت بوش برای کم کردن مالیات برنامه ریزی می کند. صندوق دولت مرتب کم پول تر می
شود. هیچ دولت بعدی قادر نخواهد بود رفرمهای اجتماعی را از نظر مالی تأمین نماید. آیا بوش
در درازمدت بنیه و توان عکس العمل دولت را فلج نمی کند؟
چارلز اشتروتسیر: بوش مدتها
است که به مرزهای سیاسی برنامه اش رسیده است. او سه هدف را دنبال می کرد:
1. تغییر در رفتارهای
فرهنگی، مثال ازداواج همجنسگرایان،
2. لشکر کشی برای تشکیل یک
امپراطوری،
3. کم کردن مالیاتها
با توجه به دومین دوره ریاست
جمهوری من فکر می کنم که در مسئله مالیاتها و لشکر کشی به یک مرزی [بن بست رسیده ایم] دست
یافته ایم . این مرز را مسائل عراق هر روزه به ما نشان می دهند. بوش دارای هیچ ذخیره و هیچ
برنامه و طرح مشخصی نیست. تدوین یک متمم قانونی بر علیه حقوق همجنسگرایان هم بغایت سوال
برانگیز و بی جا است.
تاس: محافظه کاران برخلاف
دمکراتها دارای نظرات و برنامه های منسجم و مشخصی هستند. آن طور که به نظر می رسد گسترش
آین طرحها هم مدیون حمایت بنیادگرایان مسیحی متعلق به طبقه مرفه میانی جامعه می باشد. نظر
شما هم همین است؟
چارلز اشتروتسیر: دقیقأ. این
نکته حدود 10 سال پیش نظر مرا به خود معطوف نمود. آن زمان من در محله ثروتمندی در نیو یورک
به نام (Upper
East Side)
در رابطه با موضوع بنیادگرایی تحقیق می کردم. ساکنین این محله با کت وشلوارهای هزار دلاری
و پیراهنهای شیک مدل فرانسوی و سوار بر ماشینهای گران قیمت مرسدس شان به کلیسا می روند و
در رابطه با موضوعاتی مثل "عفو خداوندگاری" و تواضع، فروتنی و افتادگی" داد سخن سر می دهند
(2). آنها به روضه
های واعظانشان گوش می دهند که می گویند: ثروتمند بودن هیچ اشکالی ندارد فقط باید به خدا
خدمت کنی. معلوم است که در مناطق فقیر و روستایی هم بنیادگرایی وجود دارد ولی در امریکای
کنونی این پدیده نوین است: بنیادگرایی در حال حاضر موضوع مطرح شده در بین سفید پوستانٍ
ثروتمند ساکن مناطق شهری است. این پدیده در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان در دها 80
کاملا مسری گردید. او از گسترش این پدیده بنیادگرایی بطور غیر قابل تصوری بهره برداری
نمود.
تاس: مگر نه این است که در
امریکا جدایی کاملی بین دولت و کلیسا وجود دارد و کلیسا نماینده ارزشهای مذهبی است؟
چارلز اشتروتسیر: نه انیطور
نیست. این جدایی که شما مطرح می کنید بیشتر مورد توجه سکولارها بود. چنانچه بنیاد گرایان
حکومت را قبضه کنند این فرض محتمل است. ولی آنها تمایلی به تشکیل یک دولت تئوکرات ندارند.
واعظان برجسته و والا مقامی همچون جری فال ول و یا رالف رید (Jerry
Fallwll, Ralph
Reed)
شبیه خمینی گرایان نیستند. ولی اینکه مرز بین دولت و کلیسا کم رنکتر می شود می تواند به
کمک آنها بیا ید. آنها مشخصأ در موضوعاتی همچون سقط جنین و یا ازدواج همجنسگرایان خواهان
نفوذ و دخالت بیشتری هستند.
از دهه 80 بنیادگرایان
فعاییت خودشان را در اموری مثل تعلیم و تربییت، و مالیات افزایش دادند. بعنوان انسانهای
مذهبی آنها تعریف جامعه مسیحی هستند. گرایش جاه طلبانه ای که از دوران ریاست جمهوری ریگان
بشد ت روند افزاینده داشته است. حتی در دوران بیل کلینتون بنیاد گرایان جای پای خود را به و
ضوح محکم نمودند فقط در آن دوران توجه به این پدیده کمتر بود. امروز جرج بوش برای آنها
رهبری ایده آل است.
----
1
جالب توجه ااینکه بزعم خیلی از
فلاسفه غربی و دولتمردان دوران ائدولوژی، جهان بینی و عملکرد بر مبنی یک فلسفه بسر آمده و
پدیده ای کهنه است که دیگر در جهان کنون نمی تواند کار برد جندانی داشته باشد. علاوه بر این
ائدولوژی راه به فناتیسم و جزمیت برده و خطرناک است. ولی "از ما بهتران" نیاز شدیدی به
"فلسفه منسجم و یکدست" برای تغییر جهان! حس می کنند.
|