گزارش دفتر
توسعه و عمران ملل متحد از كار كودكان ايران در خيابان ها
ترجمه:
مهران قاسمى- شرق:
سه شنبه
6 بهمن 1383 – 25 ژانویه 2005
به آرامى به شيشه خودروها
مى زند و اگر شانس با او يار باشد راننده اى شيشه را پايين كشيده و از او تكه كاغذى را مى
گيرد. تكه كاغذى كه روى آن اشعار حافظ، شاعر بزرگ ايران، نوشته شده است. حميد در ازاى فروش
هر يك از اين برگه ها
۱۵
سنت دريافت مى كند. با سبز شدن چراغ، او با دقت خود را از لابه لاى خودروها به عقب كشيده و
به جاى قبلى خود در حاشيه خيابان باز مى گردد. او آن قدر خوش شانس است كه تاكنون هيچ تصادفى
را تجربه نكرده است. اما اين خوش شانسى تا كى ادامه خواهد يافت؟ دود غليظ خودروها شش هاى
جوان او را پر مى كند. حميد در حالى كه به سختى نفس مى كشد منتظر قرمز شدن دوباره چراغ مى
ماند. حميد تنها پنج سال دارد. به گزارش مركز تحليل اخبار اقتصادى ايران به نقل از برنامه
توسعه انسانى سازمان ملل (UNDP)،
آمار رسمى نشان مى دهد كه در ايران حدود
۲۰
هزار كودك خيابانى وجود دارند، اما سازمان هاى غيردولتى رقمى معادل
۳۵
هزار كودك را، آن هم تنها براى تهران، واقعى تر ارزيابى مى كنند. يك روزنامه ايرانى چهار
سال پيش خبر از مرگ ماهانه
۱۰۰
تا ۱۵۰
كودك خيابانى داده بود. مرگ اين افراد عمدتاً ناشى از سوء تغذيه و يا شرايط خطرناك كارى
است.
• محدوده كار كودكان
ايران معاهدات بين المللى
مربوط به تعيين سن قانونى كار را نپذيرفته است اما قوانين داخلى خاص خود را براى ممانعت از
كار كودكان تدوين كرده است. كودكان كمتر از
۱۵
سال در ايران حق كار ندارند. اين قانون هر چند كافى به نظر مى رسد اما داراى نقاط ضعفى نيز
هست. نقاط ضعفى كه زمينه را براى سودجويى از كودكان آماده ساخته است. اصلى ترين نقطه ضعف
اين قانون مستثنى ساختن «كار خانگى» است. اين امر باعث مى شود تا بسيارى از كودكان در خانه
يا كارگاه هاى خانگى به كار گرفته شوند و امكان محاكمه متخلفان نيز وجود نداشته باشد.
سازمان هاى غيردولتى ايران مى گويند كه قوانين كنونى بايد تغيير يافته و راهكارهاى لازم
براى حمايت از كودكان در آن گنجانده شود. همچنانكه در اين قوانين بايد تعريف مشخصى از
كودكان خيابانى و كار كودكان ارائه شود. در ايران نه تنها اين تعاريف مشخص وجود ندارد، بلكه
محدوده سنى دوران كودكى هم مشخص نيست. در موارد متفاوت، سن هاى متفاوتى براى اثبات بلوغ و
يا به عبارت ديگر پايان دوران كودكى تعيين شده اند. براى ازدواج، سربازى، كار و... سن هاى
متفاوتى تعيين شده است. در حال حاضر اولويت اصلى براى ايران تعيين هر چه سريعتر دو موضوع
است: نخست تعريف قانونى سن كودكى و پس از آن ارائه تعريفى از كودكان خيابانى.
• واكنش سازمان هاى
غيردولتى و سازمان ملل
برخى از سازمان هاى
غيردولتى ايران هم اكنون در حال تهيه پيش نويس طرحى هستند كه مى تواند به عنوان مقدمه تصويب
قوانين لازم براى برخورد با مواردى چون قاچاق انسان و يا تعيين جريمه هاى سنگين براى افرادى
كه كودكان را به كار مى گمارند، تلقى شود. اين كودكان غالباً توسط گروه هاى سازمان يافته به
گدايى يا مبادله مواد مخدر واداشته مى شوند. در سال
۲۰۰۲
يونيسف با همكارى اداره روابط اجتماعى وزارت كشور ايران كميته اى را براى بررسى معضلات
كودكان خيابانى شكل داد. هدف از تشكيل اين كميته افزايش تعداد سازمان هاى غيردولتى بود كه
در اين حوزه فعاليت و همكارى داشتند، اما يونيسف از نتايج تشكيل اين كميته چندان راضى نبود.
به گفته مسئولان آن، اغلب سازمان هاى غيردولتى داراى ظرفيت يا تجربه كار در اين حوزه
نبودند. يونيسف پيش از اين نيز مجموعه بررسى هايى را در زمينه امكان ارائه برخى سرويس ها به
كودكان خيابانى انجام داده بود. اين بررسى ها كه بيشتر جنبه تحقيقى داشت در
۸
استان ايران با هميارى بخش دولتى، شوراهاى محلى و در نهايت سازمان هاى غيردولتى صورت گرفت.
نتايج اين بررسى ها آشكار كرد كه حتى در صورت بازگرداندن اين كودكان نزد خانواده هاى شان
باز هم آنها با خطرات جدى اى روبه رو هستند. خطراتى كه به طور معمول به آنها توجه نمى شود.
از سوى ديگر بررسى ها نشان مى داد كه رابطه ميان خانواده ها و آژانس هاى موجود براى يارى
رساندن به اين خانواده ها بسيار ضعيف است، به نحوى كه چنين رابطه اى هرگز نمى تواند به
خانواده در مقابله با بحران هاى آتى كه در رابطه خود با كودك بازگشته شان مواجه مى شوند،
موثر واقع شود. اغلب اين كودكان خيابانى در حاشيه جنوبى تهران زندگى مى كنند و هر روز صبح
به اجبار والدين سر كار فرستاده مى شوند. اين كودكان به مناطق شمالى شهر سفر كرده و در آن
جا به واكس زدن كفش يا پاك كردن شيشه خودروها (در صورتى كه قدشان برسد) و يا فروش خرده
كالاهايى چون آدامس، گل، فال، جوراب هاى نايلونى و يا دمپايى مى پردازند. جنوب تهران منطقه
اى است كه اكثر ساكنان اين شهر در آن سكونت دارند. منطقه اى متراكم با خانه هايى قديمى و
كوچه هاى باريك و در هم پيچيده. جنوب تهران، اين منطقه پرتراكم و شلوغ محل زندگى طبقه فقير
و كارگر است. جوى هاى اين منطقه هم حتى در مقايسه با جوى هاى شمال شهر تهران كه در آن آب
پاكيزه و شفاف سرچشمه گرفته از كوه ها جارى است، وضعيت به مراتب نامناسب ترى دارد. در اين
جوى ها تنها آب كثيف، بيمارى زا و انبوهى از زباله ديده مى شود.
• بهشت كودكان خيابانى
در خيابانى با مسجدهاى
متعدد و در ميان ساختمان هاى در حال ريزش، بهشت كودكان خيابانى قرار دارد. ساختمانى قديمى
در پس ديوارهاى سنگى مرتفع. از پشت دروازه آهنى بزرگ اين مكان هم مى توان فريادهاى شاد
كودكان را شنيد. اينجا تنها مكانى است كه در تهران براى نگهدارى و آموزش كودكان خيابانى
ايجاد شده است. اين محل براى ساكنان منطقه نامى آشنا دارد: دروازه غار. دروازه غار مدرسه اى
است كه توسط انجمن حمايت از حقوق كودكان تاسيس شده است. اين انجمن يك سازمان غيردولتى است
كه توسط شيرين عبادى برنده جايزه نوبل صلح تأسيس شده و اداره مى شود. در اين مدرسه حدود
۲۰۰
كودك نگه دارى مى شوند. كودكانى از
۵
تا ۱۷
سال. اغلب اين افراد به صورت موقت و يا غيردائم در مدرسه حضور دارند. اين افراد مى توانند
۵
روز در هفته به اين مكان آمده و معناى كودك بودن را تجربه كنند، هر چند غالباً تنها يك روز
در هفته بيشتر نمى توانند در اين مكان حضور داشته باشند، چرا كه در بقيه روزهاى هفته بايد
كار كنند. در اين مكان سه گروه از كودكان نگه دارى مى شود. ايرانى ها، افغان ها و كولى ها
(اقليتى قومى كه از پاكستان، هندوستان و يا بنگلادش به ايران مهاجرت كرده است). والدين اغلب
اين دانش آموزان، معتاد هستند و براى گذران زندگى خود فرزندان شان را به كار وامى دارند. هر
نوع امتناع كودكان از كار با برخورد شديد والدين روبه رو مى شود. اين كودكان گاه حتى مورد
سوءاستفاده قرار مى گيرند. والدين حميد به او اجازه داده اند كه ماهى يك روز را در اين
مدرسه بگذراند. اين يك روز، تنها تعطيلى حميد در طول يك ماه سخت است. حميد مى گويد: من
اينجا را دوست دارم. اينجا خيلى بهتر از خيابان است و بعد در حالى كه شكم بر آمده خود را به
آرامى مى مالد ادامه مى دهد: در خيابان بعضى وقت ها هوا خيلى گرم مى شود. تنها يك نگاه كافى
است تا مطمئن شويد كه حميد هم مانند بسيارى ديگر از بچه هايى كه به اين مدرسه مى آيند
سوءتغذيه دارد.
• مهاجران
حميد كودكى افغانى است،
مانند حداقل ۷۰
درصد از كودكان خيابانى ديگرى كه در اين مركز به سر مى برند. اداره امور آوارگان سازمان ملل
تخمين مى زند كه حداقل يك ميليون آواره افغان هم اينك در ايران حضور دارند. فرزندان اين
افراد به جاى رفتن به مدرسه در خيابان ها به كار مشغولند. مارى هلن از اعضاى دفتر امور
آوارگان در ايران مى گويد: «شرايط عجيب و دشوارى است. افغان ها از لحاظ قانونى در هيچ سنتى
حق كار در ايران را ندارند. اما خب آنها كار مى كنند و همه هم اين را مى دانند. غيرقانونى
بودن كار افغان ها در ايران باعث شده تا ما در ديدار با مقامات ايرانى امكان مانور نداشته
باشيم. ما نمى توانيم در مورد شرايط كار افرادى كه اصلاً قرار نيست در كشورى كار كنند با
مقامات آن كشور مذاكره كنيم.» هلن مى گويد: «در مورد كودكان خيابانى هم كار چندانى از دست
ما بر نمى آيد. دولت ايران در
۲۰
سال گذشته كاركرد بسيار خوبى داشته است. سوابق ايران در مورد پناه دادن به آوارگان و تهيه
امكانات رفاهى براى آنان بسيار مناسب است اما در شرايطى كه حتى كودكان ايرانى هم براى تحصيل
خود بايد مبالغى بپردازند نمى توان انتظار داشت كه امكان تحصيل رايگان براى مهاجران فراهم
باشد. از سوى ديگر بودجه اين دفتر در ايران از سال جارى قطع شده و ما بايد تنها متكى بر كمك
هاى خيرخواهانه عمل كنيم.»
• عمو خياط پرطرفدار
براى اغلب بچه هاى حاضر
در اين مدرسه، كلاس داستان گويى محبوب ترين كلاس برگزار شده است. بچه ها دور هم جمع شده و
منتظر مردى مى نشينند كه بين آنها به «عمو خياط» معروف شده است. چشم هاى خندان و سبيل سفيد
اين مرد نشان مى دهد كه چرا بچه ها تا اين حد چهره مهربان او را دوست دارند. على خياط از
اعضاى انجمن نويسندگان ايران است كه به اين بچه ها ياد مى دهد كه چگونه با نوشتن به بيان
احساسات خود بپردازند. شيرين دخترى است كه نخستين بار در
۱۶
سالگى در كلاس خياط حاضر شد. او در آن زمان نه توانايى خواندن داشت و نه نوشتن، اما اكنون
اين دختر جوان تبديل به بهترين شاگرد كلاس شده است. او مى گويد: من فقط مى توانم هفته اى يك
روز به اينجا بيايم. من هشت خواهر و برادر دارم و پدرم چند سال پيش مرد. من بزرگترين فرزند
خانواده هستم بنابراين بايد كار كنم و همزمان به مادرم هم كمك كنم تا مراقب بچه ها باشد.
شيرين اما از اين پس حتى فرصت حضور يك روزه در اين كلاس ها را هم از دست خواهد داد. مادر
شيرين به او گفته است كه اكنون بايد به دنبال كارى تمام وقت باشد. مربيان دروازه غار هم كار
چندانى نمى توانند انجام دهند. آنها نمى توانند والدين اين كودكان را متقاعد كنند كه به
فرزندان خود اجازه حضور در اين كلاس ها را بدهند. كامران فريور مدير اين مركز مى گويد:
وظيفه من تعليم اين بچه ها است. من نمى توانم زندگى اين كودكان را عوض كنم و اين ناتوانى
تبديل به بزرگترين دغدغه من شده است. من نمى توانم شكاف ميان زندگى آنها در مدرسه و خانه را
پر كنم. به رغم تمامى اين معضلات، تدريس در اين مدرسه فرايندى يك بعدى نيست. تمام معلمان بر
اين باورند كه تماس با اين كودكان آنها را تغيير داده و غنى تر و پربارتر ساخته است. فريور
مى گويد: اين كودكان چيزهاى بسيارى به من آموخته اند. آنها خدا را به من نشان داده اند.
|