بازگشت به صفحه نخست

 

‎‎«زندان  بزرگ»

معصومه  بنیادپور ـ  آلمان

شاید تا به حال در رابطه با مخوف ترین و یزرگترین زندانهای دنیا چیزهای بسیاری در برنامه های تلویزیونی دیده و یا شنیده  باشید.

ولی من می خواهم شما را با یک زندان بزرگ با وسعت   1648195 کیلو متر مربع و با جمعیتی در حدود 70 میلیون نفر را در برگرفته ‏، با زندانبانانی بسیار سنگدل و بیرحم و با جاسوسا ن و خود فروخته گانی که تمام وسعت آن را پوشش داده،  زندانبانانی که دم از آزادی ‏می زنند ولی هیچ یک از مردم این آزادی را حس نمی کنند و طعم آن را نچشِیده  و دائم با دلهره و نگرانی از خشم زندانبانان خود روز ‏را شب و شب را روز می کنند، سنگدلانی که دم از حقوق بشر می زنند ولی هیچ یک از قوانین حقوق بشر در آن رعایت نمی شود آشنا کنم.

از زندانی که در آن دم از ‏آزادی بیان و اندیشه می زنند ولی تا کسی از جیزی انتقاد می کند آن را در نطفه خفه می کنند.

در آن دم از حقوق زنان می زنند در صورتی که از ‏نظر سیاسی ،  اجتماعی ، فرهنگی ، و حتی ورزشی و...... زنان جایگاه بسیار پست و پایئنی دارند، از نظر  شرکت در مقامهای بالای ‏حکومتی و تمام ارگانهای سیاسی و رسمی کشور محروم هستند.

در آن دم از تامین و رفاه اجتماعــی می زنند در حالی که بسیاری از افراد  بی ‏خانمان در خیابانها و زیر پلها شب را به روز می رسانند و در صورتی که هوا سرد باشد با پیچیدن خود در کارتن ها خود را پوشش داده ‏و بسیاری از آنها حتی شب را به صبج نمی رسانند و خود را بـــه آغوش مــــرگ می سپارند و عده ای نیز با دست زدن به کارهای ‏خلاف نیز منبع در آمدی برای گریز از فقر و گرسنگی ونجات خود دست به این قبیل کارها می زنند.

در این زندان دم از حقوق انسانی می زنند در ‏حالی که روزانه تعداد بسیاری از زنان ، مردان ، جوانان ، و حتی نوجوانان  13  ساله ، و یا 16 ساله را به پای چوبه های اعدام و یا ‏سنگسار می برند.

در آن دم از مبارزه با مواد مخدر می زنند در صورتی که از طریق عاملان و دست نشاندگان خود آنها را از طریق ‏مرزها وارد و در بین جوانان و نوجوانان پخش می کنند و بسیاری را به بهانه مبارزه با مواد مخدر به پای چوبه های دار می برند.

در ‏میان زندانیان این زندان بزرگ جوانانی هستند که هیچ طعم جوانی را نچشیده و با سرعت از این گذر در حال عبور هستند  و آرزوی ‏آزادی از این زندان را در سر می پرورانند. تعدادی ظاهرا سازش می کنند و تعدادی نیز مخالفتهای خود را در جنبش های ‏دانشجویی  ، کارگری ، و  غیره  نشان می دهند  تا شاید این سنگدلان بیرحم  روزی به خود آیند و تعدادی نیز از راه تونلهای ‏مخفی خود را به مرزهای خارج  از زندان می رسانند و برای فرار از این زندان تن به زندانی دیگر می دهند که شامل پناهندگی و ‏آواره گی در بین کشورهای جهان است. راستی چرا در چند ساله اخیر پس از بر روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی روز به ‏روز بر آمار پناهندگان افزوده می شود؟‏

چرا باید  فردی  از سرزمین  آبا و اجدادی خود که تک تک ما در آن ریشه دوانیده و عزیزانی را در آن وطن تنها گذاشته و تن به ‏این تبعید و پناهندگی اجباری داده ایم. آیا نه این است که اگر کشورمان یک سرزمین آزاد از هر نظر با رعایت حقوق انسانها بود ‏هیچ یک از ما در حال حاضر اینجا نبوده و حسرت دیدار عزیزانمان را با خود به یدک نمی کشیدیم و خود را از آن زندان به این قفس ‏طلایی نمی رسانیدیم.

مقصر کیست؟  چه کسی عامل این همه بدبختی و در بدری و بیچاره گی در بین مردم می باشد.

آیا ‏می توان به غیر از رژیم جمهوری اسلامی کسی را عامل این بدبختی ها دانست.  مسلمأ  خیر !!!‏