سالروز تجمع گسترده اعضا و حاميان جنبش ضد جهاني شدن در سياتل آمريكا

سه شنبه 10 آذر ۱۳۸۳  - 30 نوامبر ۲۰۰۴

منابع:

‌١- Mark p.lagon,Visions of globalization: pretexts for prefabricated prescriptions- and some antidotes, world Affairs: Winter ‌٢٠٠٣

‌٢- http://en .wikipedia.org/wiki

Anti-globalization_movement

 

رابرت كوهن و جوزف ناي از علماي برجسته‌ي روابط بين‌الملل درباره‌ي جهاني شدن (Globalization) مي‌گويند: جهاني شدن عبارت مبهمي است كه منتج به فهم اندكي مي‌گردد اما اين احساس رايج وجود دارد كه ماهيت سياست جهاني شديدا در حال دگرگوني است.

برخي از صاحبنظران تاكيد مي‌كنند كه جريان آزاد و سريع سرمايه، عنصر اصلي جهاني شدن است. گروهي ديگر تاكيدشان بر نيروي كار است، به اين معني كه سرمايه به مناطق جغرافيايي‌اي كه نيروي كار بسيار سودمند و در عين حال نسبتا ارزان دارند، جريان مي‌يابد. بر اثر اين امر، بخش‌هاي مختلف فرايند توليد مي‌تواند در نقاطي كاملا دور از هم و به وسيله‌ي نيروهاي كار با مليت‌هاي مختلف صورت پذيرند و كارگران به راحتي هر چه تمامتر مي‌توانند در درون و ميان كشورها جابه‌جا شوند.

به ايسنا، جهاني شدن عليرغم داشتن جنبه‌ها و ابعاد تخصصيý، در اذهان عمومي با تعدادي از فرايندها كه اكثر آنها از زمان جنگ جهاني دوم به اين سو توسعه يافته‌اند، مشخص مي‌گردد. اين روند‌ها عبارتند از: نقل و انتقال گسترده‌ي بين‌المللي كالاها، پول، اطلاعات و مردم؛ توسعه‌ي تكنولوژي، سازمان‌ها، نظام‌هاي حقوقي و زير ساخت‌هايي كه به اين تحركات امكان بروز و ظهور داده‌اند.

به طور كلي جهاني شدن پديده‌اي است شامل و حامل عناصر و جنبه‌هاي زير : ‌١- افزايش تجارت بين‌المللي با نرخ رشد بالا و همچنين توسعه و رشد حجم اقتصاد جهاني ‌٢- افزايش جريان بين‌المللي سرمايه شامل سرمايه گذاري مستقيم خارجي ‌٣- جريان گسترده‌تر اطلاعات و داده‌ها در فراسوي مرزهاي ملي با استفاده از ابزارهايي چون اينترنت، ماهواره‌هاي ارتباطي و تلفن ‌٤- مبادله بين‌المللي گسترده‌تر فرهنگي، به عنوان مثال از طريق صادرات محصولات فرهنگي نظير فيلم‌هاي ساخت هاليوود به سراسر دنيا ‌٥- گسترش تروريسم كه امروزه سراسر جهان در دسترس آن قرار گرفته نيز به نظر بعضي‌ها از پيامدهاي جهاني شدن است ‌٦- گسترش چند فرهنگ گرايي و دسترسي بهتر افراد به تمايز فرهنگي و از سوي ديگر تقليل يافتن بعضي از تمايزهاي فرهنگي در جهان از طريق ادغام شدن، غربي شدن، آمريكايي شدن يا چيني شدن فرهنگ ‌٧- فرسايش حاكميت ملي و مرزهاي ملي از طريق موافقتنامه‌هاي بين‌المللي منتج به سازمان‌هايي نظير سازمان تجارت جهاني و اپك ‌٨- مسافرت بين‌المللي و گردشگري گسترده‌تر ‌٩- مهاجرت، از جمله مهاجرت غير قانوني گسترده‌تر ‌١٠- توسعه زير ساخت‌هاي ارتباطات تلفني جهاني ‌١١- توسعه‌ي سيستم‌هاي مالي جهاني ‌١٢- افزايش سهم اقتصاد تحت كنترل شركت‌هاي چند مليتي در بدنه كلان اقتصاد جهاني ‌١٣-افزايش نقش سازمان‌هاي بين‌المللي نظير سازمان تجارت جهاني و بانك جهاني ‌١٤- افزايش تعداد استانداردهاي اجرا شده به لحاظ جهاني نظير قوانين كپي رايت.

بسياري از اين روندها از نظر حاميان جهاني شدن مثبت ارزيابي شده‌اند اما مخالفان جهاني شدن نيز پديده‌ي جهاني شدن و اثرات منفي آن را گوشزد مي‌كنند.

چهار ديدگاه مجزا اما مرتبط درباره‌ي اثرات سودمند و فرصت‌هايي كه دنياي جهاني شده فراهم مي‌آورد عنوان شده است كه عبارتند از:

‌١- جهاني شدن سودمندي اقتصاد جهاني را بهبود مي‌بخشد و سهم بهتري از دارايي هم در اختيار داراها و هم در اختيار ندارها قرار مي‌دهد

‌٢- جهاني شدن موجب رسوخ اطلاعات در سراسر جهان مي‌شود و دولت‌ها ديگر مانند گذشته نمي‌توانند به كنترل جريان ورودي و خروجي اطلاعات مبادرت ورزند. بر اساس اين ديدگاه گسترش ارتباطات جهاني تفاهم ميان فرهنگي را ارتقاء مي‌بخشد

‌٣- ديدگاه موسوم به ”حلال جهاني” كه معتقد است جهاني شدن حكومت‌هاي استبدادي را محو و مضمحل مي‌كند. اين ديدگاه مي‌گويد تجارت و سرمايه گذاري خارجي در حال رشد به طور غير قابل اجتناب منجر به توسعه و آزاد سازي اقتصادي مي‌شود و از اين رو نهايتا به آزاد سازي سياسي مي‌رسيم و دموكراسي - هر چند به صورتي ناقص- در حال غير قابل اجتناب شدن است

‌٤- حاميان ديدگاه موسوم به “شبكه صلح” معتقدند كه جهاني شدن در حال ايجاد وابستگي متقابل ميان دولت - ملت‌ها است و عدم امكان اينكه دولت - ملت‌ها رفاه اقتصادي خود را با ورود به تعارض‌هاي نظامي ناديده بگيرند هر چه بيشتر در حال بروز و ظهور است. اين گروه معتقدند كه شبكه‌اي از ارتباط متقابل ميان ملت‌ها و حتي ميان ملت‌هايي با حكومتهاي دموكراتيك و غير دموكراتيك در حال توسعه است كه در حال منسوخ كردن جنگ مي‌باشد.

از سوي ديگر ما با جنبش ضد جهاني شدن( Anti-globalization movement) مواجه هستيم. اين جنبش قائل به اين است كه اثرات منفي جهاني شدن بيش از اثرات مثبت آن است. مي‌توان اين نظرات منفي را در سه نوع كلان و گسترده دسته بندي كرد: ‌١- نابرابر اقتصادي ‌٢- عدم امنيت ‌٣- ديدگاه جنايي.

ديدگاه نابرابري اقتصادي موارد متعددي دارد. يكي از اين صورت‌ها در انتقادهاي پراكنده و نامنسجم ضد سرمايه‌ داري تجلي پيدا مي‌كند كه به وسيله افرادي به منصه ظهور مي‌رسد كه در هر اجلاس، كنفرانس يا نشست رهبران يا سازمان‌هاي بين‌المللي از جمله گروه G8 ، بانك جهاني، صندوق بين‌المللي پول، يا سازمان تجارت جهاني به تجمعات اعتراض آميز دست مي‌زنند. نابرابري‌هاي اقتصادي و آسيب رسيدن به محيط زيست و حيوانات، هجوم تجار و بازرگانان براي هزينه كردن سرمايه خود در اقتصادهايي با حقوق كار و هزينه‌هاي پايين كه منجر به بيكاري در كشورهاي صنعتي پيشرفته مي‌گردد و افزايش شديد قدرت شركت‌هاي چند مليتي كه بعينه بعضي از كشورهاي در حال توسعه را پشت سر گذاشته‌اند از جمله موارد نگراني اجتماع كنندگان معترض و متحدان آن‌ها مي‌باشد.

ديدگاهاي دوم و سوم درباره‌ي اثرات منفي جهاني شدن ربط نزديكي با هم دارند. افزايش در حال رشد تهديدهاي امنيتي فراملي نظير افزايش سلاح‌هاي انهدام جمعي و متعارف و همچنين سلاح‌هاي كوچك، شبكه‌هاي تروريستي، گروه‌هاي قومي‌اي كه برنامه آنها كشتار ديگر گروه‌ها است، آشوب، خشونت و مهاجرت پناهندگان همگي ناشي از ضعيف شدن دولت‌ها مي‌باشد. در حالي كه بسياري از صاحبنظران نظر مساعدي درباره‌ي عصر اطلاعات به مثابه يك نفوذ و توسعه مفيد دارند، دارندگان بينش ناامني معتقدند كه اتكاء به تكنولوژي بالا، آسيب‌پذيري را در پي دارد. به عنوان مثال، حملات هدايت شده از طريق ابزارهاي الكترونيكي، اقتصاد مدني يا شبكه‌هاي اطلاعات نظامي را دچار اختلال مي‌كند.

سومين ديدگاه بدبينانه درباره‌ي جهاني شدن شامل فعاليت‌هاي جنايت آميزي مي‌شود كه مرزهاي ملي و دولت‌هاي حاكم را درمي‌نوردند. اين‌گونه فعاليت‌ها شامل مواردي چون سرقت مالكيت معنوي، ارتشاء، پولشويي و شبكه‌هاي قاچاق مواد مخدر، اسلحه و انسان مي‌شود.

بسياري از اين فعاليت‌ها تهديدي براي امنيت هستند، زيرا آن‌ها به اقتدار حكومت‌ها در داخل سرزمين‌هايشان ضربه وارد مي‌كنند.

مهمترين نمود نظرات مخالف در خصوص جهاني شدن، اعتراض‌ها و تجمعات اعتراض‌آميزي است كه هر از چندي اخبار آن در سراسر جهان مخابره مي‌شود. هر گروه و دسته‌اي از اين خيل معمولا چند صد هزار نفري معترضان، ديدگاه خاص خود را درباره‌ي مخالفت با جهاني شدن دارد. از جمله مسايل مورد نگراني آنها عبارتند از موضوعاتي چون حقوق كار، محيط زيست، فمينيسم، آزادي مهاجرت، حفظ فرهنگ‌هاي مردمان بومي، تمايز فرهنگي، امنيت و سلامت غذايي، مهندسي ژنتيك و پايان دادن يا اصلاح سرمايه‌داري.

چنين تحركاتي داراي سازمان منسجم و متمركز نيستند و به مدد گسترش تكنولوژي‌هاي ارتباطاتي خصوصا اينترنت است كه اين افراد در يك روز و ساعت خاص دست به تجمع مي‌زنند.

جنبش ضد جهاني شدن پديده‌اي متعلق دهه‌ي آخر قرن بيستم است.اولين اعتراض بين‌المللي ضد جهاني شدن در ده‌ها شهر جهان در روز ‌١٨ ژوين ‌١٩٩٩ بروز يافت. دومين تجمع اعتراض آميز ضد جهاني شدن موسوم بهN30 است كه در ‌٣٠ نوامبر (‌١٠ آذر) ‌١٩٩٩ زماني كه معترضان مانع ورود هيات‌هاي نمايندگي كشورها و سازمان‌هاي عضو سازمان تجارت جهاني به اجلاس اين سازمان در سياتل آمريكا شدند، رخ داد. اين اعرتض‌ها مانع از اين شدند كه مراسم افتتاحيه اجلاس برگزار شود و عملا اين اجلاس ‌٣ روز بيشتر نتوانست به كار خود ادامه دهد. بيش از ‌٦٠٠ معترض در اين واقعه دستگير شدند و ده‌ها نفر نيز مجروح گرديدند.

انتقادات زيادي از جنبش ضد جهاني شدن به وسيله سياستمداران، اعضاي سياستگذار جناح راست، اقتصاددان‌هاي برجسته و ديگر حاميان جهاني سازي سرمايه‌داري شده است.

يكي از اين انتقادات كه شايع‌ترين و جدي‌ترين انتقاد به جنبش ضد جهاني شدن است اين مي‌باشد كه جنبش ضد جهاني شدن فاقد اهدافي منسجم است و ديدگاه‌هاي گروه‌هاي معترض مختلف، اغلب در تضاد با هم مي‌باشند. هر چند فعالان اصلي اين جنبش واقف به اين نقطه ضعف اصلي خود هستند اما معقدند كه به هر حال داراي دشمن مشترك مي‌باشند و بايد براي مبارزه با دشمن مشترك، عليرغم داشتن اهداف متعدد خود، با هم متحد شوند.

جنبش ضد جهاني شدن در سال گذشته به جنبش ضد امپراتوري نيز تبديل شد، زماني كه در ‌١٥ فوريه ‌٢٠٠٣ حدود ‌١٠ ميليون نفر از معترضان عضو جنبش ضد جهاني شدن در اعتراض جهاني به جنگ عليه عراق شركت كردند. در همان زمان روزنامه نيويورك تايمز اين جنبش را ابر قدرت دوم جهان ناميد. اگر چه اين اعتراض جهاني، جنگ عليه عراق را متوقف نكرد اما حاميان اين جنبش معتقدند كه آن به جهان ثابت كرد كه بسياري از رهبران كشورهاي به ظاهر دموكراسي نظير لهستان، ايتاليا و اسپانيا بر خلاف راي و نظر مردم خود در اين جنگ شركت كرده‌اند و به راستي اگر استفاده گسترده از رسانه‌ها براي القاي ترس امنيتي به مردم آمريكا نبود، جورج بوش عليرغم شكست و ناكامي اقتصادي طي چهار سال گذشته نمي‌توانست مجددا به عنوان رييس جمهور آمريكا انتخاب شود و همانند نخست وزير اسپانيا با عدم راي مردم به او از قدرت كنار گذاشته مي‌شد.