بازگشت به صفحه نخست

بلند پروازی بر فراز فضای گلبال

از هرمن شِر) (Hermann Scheer

منبع: die tageszeitung, vom 01.mai 2001

در مورد نویسنده: هرمن شِر  از سال 1980 نماینده فراکسیون SPD حزب سوسیال دمکرات آلمان می باشد.

مترجم: عزیز فولادوند

 

مقــد مــه مترجم:

مکاتب مختلفی در جامعه شناسی از نطرگاههای متعدد سعی در تبیین پدیده های اجتماعی و بررسی علل تحولات جامعه نمود ه اند. ازجمله مکتب روانشناسی، مکتب زیست شناسی، مکتب جغرافیائی، مکتب اصالت ساخت، مکتب فونکسیو نالیسم وغیره. هیچ نظریه ای به تنهایئ قادر به تبیین حیات پیچپده انسانی نمی باشد. بررسی جامع الاطراف حیات اجتماعی صرفا به کمک دستگاه منسجم تئوریکی امکان پذیر است که قادر باشد از زوایای گوناگون به این پدیده بنگرد و فاکتورهای مختلفی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.

در مکتب جغرافیائی واقعیات حیات اجتماعی به اتکاء تأثیر عوامل جغرافیائی توضیح داده می شود. در این مکتب مناطق مسکونی و اجتماعات انسانی بر استاس ویزه گیهای اقلیمی تقسیم بندی می گردند: قطبی، گرمسیری، صحرائی، معتدل و غیره. آنچه مورد توجه این مکتب اس تطابق انسان با جبر جغرافیائی است. محققانی مانند ویدال دولا بلانش (Vidal de la Blanche) و پیر ژرژ (Piere Georges) با توسعه بخشیدن به مکتب جغرافیای انسانی اثر جامعه انسانی، گروهها و سازمانه را در شرایط جغرافیائی و کیفییت تطابق انسان با محیط پرامونش را نشاند داده اند. گرایش به تأثیر عوامل محیط زیست به عنوان یک عامل مسلط و مطلق در تارخ اندیشه انسان سابقه نسبتأ طولانی دارد. منتسکیو و بعد ها فردریک لوپله (Fredric Le Play, 1806 -18882) از جمله کسانی هستند که تبیین جغرافیائی در آثارشان غلبه آشکار دارد.. از جمله می توان به جغرافیدان آلمانی فریدریش راتزل (Friedrich Ratzel, 1844-1904) که در زمان خودش در آلمان شهرت بسیاری را کسب نموده بود اشاره کرد.

مکتب اصالت شرایط اقلیمی برای تبیین پدیده های اجتماعی امروزه در علم جامعه شناسی جایگاه عمده و چندانی ندارد. این تئوری در یک کلام تئوری ای واپسگرا، کهنه و نا توان از بررسی حیات پیچیده انسانی است.

با این وجود ما با کمال تعجب شاهد هستیم که اقتصاددانان نئولیبرال و با صطلاح مدرن و تحصیلکرده های حوزه های هاروارد برای نجات خود از مخمصه و تنگنا به نظریاتی مستمسک می شوند که حدود یک قرن پیش غیر علمی بودن و عدم کارآئی اشان به اثبات رسیده است.

 

بلند پروازی بر فراز فضای گلبال

پروژه "اقتصاد گلبال"[1] (Globalisierung, globalization) به شکست انجامیده است. جهان سوم مدام فقیرترمیشود. تئوریسینهای نئولیبرال در پی کشف تئوریهای کمکی برای توجیه این فقر و فاقه مدام افزاینده هستند، به گفته آنان: اکثر این کشورها به آبهای آزاد و دریاها راه ندارند؛ این است دلیل عقب ماندگی آنان.

تحقیرآمیزترین قضاوت برای یک تئوری آن است که آن تئوری با واقعییت انطباق نکند و واقعییت سر سخت در مقابل آن قد علم نماید. حتی این اصل مانع از آن نمی شود که تئوریسینهای نئولیبرال همچنان به "روبنای" [منظور همان تئوری است] خود دو دستی نچسبند. وقتی عرصه به آنها تنگ می گردد و تئوری اشان از تشریح واقعییت در می ماند، به دست و پا افتاده دنبال برنامه ها و تئوریهای کمکی باصظلاح علمی می گردند.

یکی دیگر از تئوریهای باصطلاح بدون خطای ایشان این ادعا است که حذف تمامی موانع اقتصادی و گمرکی برای تمامی ساکنان کره ارض رفاء و سعادت به ارمغان خواهد آورد. اما در برابر این قول و قرار خوشبینانه دره هولناک بین فقیر و غنی رخ می نماید. در ابتدا تئوریسینهای "اقتصاد گلبالِِ" افسارگسیخته دلیل این اختلاف فاحش را این چنین فرموله می کردند: اقتصاد جهانی تا کنون با سرعت کافی لیبرالیزه نشده است. جهانِ تئوریهای افتصادی مملو از کارشناسان اقتصادی از این قماش است که حتی فجایع اقتصادی که محصول مشاوره های آنها می باشد لطمه ای به اعتبارشان وارد نساخته است. کافی است آنها فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد باشند در این صورت بلند پروازیها ی روشنفکرانه اشان خود بخود اعتبار حکمت اولی می یابد. کوس رسوائی نسخه دکترینِ لیبرالیزه کردنِ ضرب الاجلی که توسط طلابان رشته قتصاد هاروارد برای روسیه پیچیده شده بود بر بام عالم نواخته شد. بجای "اقتصاد بازارِ آزاد" سرمایه داری غارتگرانه و وحشی مستولی گردیده است. با این وجود آنها با یک دندگی تمام همین نسخه را هم به کشورهای در حال توسعه پیشنهاد می کنند. چنانچه کار خراب گردد حتمأ مثل همیشه خود این کشورها مقصر هستند.

آقای ریکاردو هاوسمن (Ricardo Hausmann) که قبلا وزیر برنامه ریزی کشور ونزوئلا بوده است (البته وزیری نه چندان موفق) به عنوان اقتصاد دان "امور توسعه" در هفته نامه سایت آلمانی (Die Zeit) و مجله Foreign Policy مقاله ای به چاپ رساند،که در آن از تز فوق دفاع می نماید. در این مقاله او بار دیگر این سئوال را طرح می نماید: عدم توازن و نابرابری مدام رشد یابنده د رجهان از کجا نشأت می گیرد؟ چرا اروپا در سال 1820 فقط سه برابر غنی تر ازافریقا بود ولی در آغاز دهه 90 این رقم 13 بار افزایش یافته است و چرا 20% ازغنی ترین ساکنان جهان در سال 1960 درامد شان 30 برابر درآمد 20% از فقیر ترین اقشار بود ولی الآن این رقم به 76% افزایش یافته است؟ نتیجه تخقیقات او این است: "اکثرأ اقتصاد گلبال را مقصر فقر و نابرابری در جهان سوم می دانند. ولی در واقع امرعدم توزیع و گسترش کافی پدیده اقتصاد گلبال مسئول این نابرابری و فقر می باشد. باید مرزها برای تردد انسانها، کالاها و سرمایه بازتر و شفافتر گردند." او علت عدم دستیابی به وعده های زیبای "اقتصاد گلبال" را سعی می کند با یک استدلال قشنگ توضیح دهد: علل وضعییت فاجعه آمیز جهان سوم را باید در "سرنوشت جغرافیایی" این نقطه از جهان جستجو نمود.

او هیچ اشاره ای به ساختار اقتصادی بجا مانده از دوران استعمار و نتایج زنجیره ای آن نمی کند، هیچ حرفی در رابطه با قیمت نازل مواد خام و ساختاراقتصاد ی مرکز گرایانه [منظور دخالت دولت در اقتصاد است] نمی زند و در ضمن در نوشته اش هیچ اثری از این خظاء نابخشودنی نیست که صدورشالوده اقتصادی صنعتی و رفرمهای فرمایشی در کشورهائی با ساختار کشاورزی چه نتایجی مخربی ببارآورد ه است. او میگوید که به نظرمیرسد سد اصلی عدم توسعه کشورها جهان سوم "فاصله زیادی است که آنه با دریا و آبهای آزاد دارند"، بطوریکه این کشورها مستقیمأ در شبکه ارتباطاات راههای شوسه قرار نمی گیرند؛ امری که با مناسبات تجارت جهانی ناهمگونی دارد. او اضافه می کند که هزینه ترانسپورت در شبکه راههای زمینی 7 برابر گرانتر از ترانسپورت از راههای آبی است. به این علت باید شالوده شبکه ارتباطاتی وسیعی ساخته گردد. علاوه بر این به نظر ایشان مناطق حاره در وضعییت نامساعد تری قرار دارند. او می گوید که جهان سوم باید از "تله محیط جغرافیایی اش بیرون بپرد."

آیا سوئیس و اتریش که هر کدام حدود 100 کیلومتر از دریا فاصله دارند د چارعقب ماندگی اقتصادی شده اند؟ او می گوید که عدم نزدیکی به دریا مولود رشد منفی اقتصادی به میزان 6% می گردد. آیا استانهای هسن، بایرن، و بادن ـ وتمبورگ در مقایسه با استانهای ساحلی آلمان از لحاظ ساختاری و میزان توسعه عقب افتاده ترهستند؟. چرا مجمع الاجزایر اندونزی و فیلیپین در مقایسه با هندوستان دارای اقتصاد شکوفاتری نیستند؟ یعنی کشورهایی که شبکه راههای ارتباطی اشان وسیع و در تمام مناطق گسترده است. حال که مسئله ترانسپورت مطرح گردید باید این سوال را طرح نمود که چرا هیچ حرفی در رابطه با اجحاف مالیاتی در رابطه با راههای زمینی زده نمی شود: به هزینه سوخت در تمامی کشورها مالیات بسته می شود در صورتیکه سوخت هواپیما و کشتیها در تمام جهان از مالیات معاف هستند. این اقدام نه تنها به معنی اولوییت و ارجهییت دادن به ترانسپورت از طریق راههای آبی و دریایی می باشد بلکه برای تجارت گلبال در مقایسه با تجارت منطقه ای تقدم قائل است. در تحلیل نهایی معنی این گونه اقدامات این است که تجارت جهانی سوبسید ی معادل 300 میلیارد دلار دریافت می نماید. اما تئوریسینهای "اقتصاد گلبال" به طرز بیمارگونه ای بر روی این واقعییت چشم می پوشند گرچه این اقدام مغایر با تمام پرنسیپهای رقابت آزاد جهانی است. آنها با دگماتیسم شدید ایدئولوزیکی اشان سود شرکتهای چند ملییتی را با منافع اقتصاد ملی در یک کفه قرار داده آنها را یکی قلمداد می کنند.

"تئوری جا و مکان" آقای هاوسمن به یک ادعای مزخرف و بی پایه تنزل می یابد: کشورهایی که او به عنوان مثال به آنها اشاره می نماید از جمله هنک کنگ، سنگاپور،برونای رشد و توسعه اشان را کمتر مدیون شبکه جادهها و راههای ارتباطاتی اشان میباشند. برنای دارای ذخائر نفت می باشد و هنک کنگ و سنگاپورهم با اتکاء به شرایط ویژه تاریخی اشان توانستند به جزایر جذاب اقتصادی تبدیل گردند. اتفاقأ اینها در ردیف همان کشورهایی هستند که به نظر هاوسمن به دلیل شرایط اقلیمی اشان کمترین شانس توسعه و رشد را دارا می باشند. مضافأ اینکه این کشورها قادر نخواهند بود مخارج هنگفت جلوگیری از فاجعه های طبیعی را به تنهایی متقبل گردند. ولی او در این رابطه بازهم سکوت اختیار میکند که مسئولییت اغلب این "فاجعه های طبیعی" بعهده کشورهای "جهان اول" [کشورهای صنعتی] می باشد. این موضع گیری سفسطه آمیز البته قابل فهم است، چون در غیر این صورت دکترین نئولیبرالِ غربی د یگر نمی تواند ادعای سرمشق وراهگشا بودنِ نماید.

در علم اقتصاد رشد و توسعه اقتصادی لاجرم به مفهوم تضمین رفاه و سعادت نیست. "کنشگران گلبال" (Global Players) [منظور شرکتها و کمپانیهای غول پیکر می باشد] در کشورهای جهان سوم به سودهای نجومی دست می بابند و نمودار آماری اشان رو به بالا است ولی سهم اقتصاد ملی کشورها از این سود های بغایت ناچیز است. حتی "اقتصاد گلبال" در عرصه تجارتِ تولیداتِ کشاورزی باعث شکل گیری ساختار تولیدی گردیده که فقط با ساختار کنسرنهای بخش کشاورزی ما مطابقت و همآهنگی دارد. نتیجه به احتمال قوی این خواهد بود که در 20 سال آینده بیش از یک میلیارد تولید کنندکان خرده با با احتساب خانوده اشان تمام دار و ندار اقتصادی اشان را از دست بدهند و به حلبی آبادها از کلکته تا مکزیکوسرازیر شوند. مرتب با گذشت زمان روشنتر می گردد که وامهای ناچیزپرداخت شده به کارگاههای کوچکی که در مقیاس منطقه ای و داخلی فعالییت می کنند نه تنها قادر نخواهد بود فجایع و عقب افتادگیهای اقتصادی این کشورها را جبران نمایند، بلکه امید یک جهش سریع به مدار توسعه کشورهای صعنتی که 100 سال پیش آغاز شده است، هم واهی است.

مثل دهه های 50 و 60 تمامی این فاکتورها و اطلاعات عامدأ از طرف تئوریسینهای نئولیبرال مورد اغماض قرار می گیرد؛ صرفنظر از متعادل کردن و استحکام بخشیدن به بنییه اقتصادی کشورها ی هر منطقه به علت ارتباط تنگاتنگ شبکه اقتصادی گلبال. بجای چنین نگرشی دانشمندان مدرن اقتصاد متوسل به اندیشه های ارتجاعی ژئوپلیتیک گردیده و تلاش می کنند خود را از مخمصه تئوریک برهانند.

بطور خلاصه: آقای هاوسمن باید به این اصل اعتقاد یابد که نه فرد سیاه تنبل زیر آفتاب لمیده باعث رکود و عدم باز دهی اقتصاد گردیده بلکه وجود حشرات موذی و انواع ویروسهای ناقل بیمازی در این منطقه حاره مسئول این وضع نابهنجارو فاجعه آمیز اقتصادی است [منظور گسترش انواع بیماریها و عدم بهداشت در قاره افریقا می باشد].

دیدگاه اقتصاد خرد که تلاش دار با جهتگیری اش مشکلاتِ اقتصادِ کلان را چاره نماید، سست و بی پایه است و دیگر قابل اتکاء نمی باشد. به علت همه تلاشها بکار گرفته می شود تا به یاری دو فاکتور "مکان" و "طبیعت" اصول دین[2] "اقتصاد گلبال" را نجات داد. جهان سوم نه در دام "محیط" بلکه درتله مکتب رهایبخش نولیبرال (Heilslehre) دست و پا می زند. این واقعییت چنان تحت الشعاع مسئله بنیادگرایی [منظور جنگ با تروریسم است] قرار گرفته که پیشقراولان دیگر صدای سوت ممتد و گوشخراش داورِ واقعییت را نمی شنوند.

 

[1] نگارنده براي واژه انگليسي گلباليزيشن يا معادل آلماني آن گلباليزاسيون در نوشته ها و ترجمه ها فارسي به وازۀ واحدي برخورد نکرده اسيت. براي برگردان اين لغت در زبان فارسي در نوشته هاي داخل و خارج از کلمات ترکيبي مثل: "جهاني شدن سرمايه"، "جهاني کردن سرمايه"، "جهاني سازي"، "جهاني سازي نتو ليبرالي" و"جهاني شدن" کمک گرفته شده است. به گمان نگارنده هيچکدام از اين وازه ها بار سياسي / اقتصادي globalization را با خود حمل نميکنند. من شخصأ کرايش به کاربرد واژه "گلباليسم" دارم که حامل بار اِيدولوژيک است؛ ايدولوژي به معني منفي آن: "دگماتيسم", "مطلقگرائي" و "يکسويه نگري". به گمان من اينها عناصرتشکيل دهنده دکترين اقتصادي نوين و globalization ميباشند. در متن هر جا که واژه " اقتصاد گلبال" آمده منظور همان globalization است.

[2] در متن ازواژه لاتینی Credo استفاده شده است. این لغت در زبان لاتینی به معنی من "ایمان دارم" می باشد و بخشی از دعای کاتولیکها گفته می شود. معنی دیگر آن "اصول دین" میباشد.