تعمقاتی بر تئوری و عمل دمکراسی
نوام چومسکی
برگردان ناهید جعفرپور
بخش
چهارم
اجرای سیاست ریگان
باعث شده بود که آمریکا از همه طرف مورد تحسین قرار گیرد و دقیقا تحسین کنندگان
خود مجریان سیاست های دولت آمریکا بودند.چندی بعد دوران مبارزات ضد استعماری و بقول
معروف " استبداد اکثریت" فرا رسید. واشنگتن از سال های 60 به بعد به عنوان عضو
شورای امنیت سازمان ملل متحد اولین مقام را در وتوی تصمیمات شورا داشت.( بعد از
آمریکا انگلیس و بعد از انگلیس فرانسه قرار می گرفت).همچنین آمریکا همواره در جلسات
عمومی شورای امنیت اکثرا تنها و یا با تعداد کمی از دولت های وابسته به آمریکا در
مقابل رای اکثریت قرار داشت.تا اینکه بزودی در سازمان ملل متحد بحث ها شدت گرفت و
در رسانه ها ی خبری شروع شد در باره این سئوال اندیشیدن که چرا جهان در مقابل
آمریکا قرار گرفته است؟ اینکه چرا آمریکا در مقابل جهان ایستاده است هیچگاه مورد
سئوال قرار نگرفت.به همین دلیل و طبق دلایل مشابه دیگر آمریکا از آن زمان دیگر به
احکام دادگاه بین المللی هم توجه ای ننمود.باید توجه نمود که بعد از جنگ سرد وزارت
خارجه آمریکا و اکثریت اعضای سازمان ملل متحد وابستگان به سیاست های آمریکا بوده و
در باره نظریه "نظم نوین جهانی" با آمریکا متوق القول و در یک جبهه قرار داشتند.اما
بعد ها این جبهه دچار خلل شد و اوضاع تغییر نمود و بسیاری از این همنظران آمریکا
تغییر روش داده و از پشتیبانی خویش دست کشیدند و یا اینکه " در بسیاری از مواقع و
بر سر بسیاری از مشکلات جهانی مقاومت های متعددی از جانب اکثریتی ثابت شکل
گرفت. مادلینه آلبریت سفیر گلینگتون در شورای امنیت چندی پیش در جلسه شورای امنیت
چنین اظهار نظر نموده است:"ما ( منظور آمریکاست) میبایست به این توجه بنمائیم که"
آیا ما در موارد مشخص در مقابل تصمیمات دادگاه بین المللی سر تعظیم فرود بیاوریم
یا نه؟". ما نمی توانیم اجازه دهیم که دادگاه بر سر مسائل مورد اختلافی که حقوق
ما را خدجه دار می نماید، تصمیم گیری نماید .در اینجا منظور من بطور مثال آکسیون
های آمریکا بر علیه نیکاراگوئه است که دادگاه بین المللی بعنوان "آکسیونی خشونت بار
"رده بندی نمود و بعنوان تروریست بین المللی نام نهاد. چیزی که منافع دولت آمریکا
را در نظر نگرفته است". وی همچنین بیان نموده است که :" آمریکا به احتمال قوی در
باره این تصمیم گیری بطوری جهانی با اشتراک مساعی سایر قدرتها و یا خود بعنوان تنها
قدرت موجود جهان عکس العمل نشان خواهد
داد".
زمانی که من در
بالا در باره گسترش طرز تفکر مادیسون در باره دمکراسی صحبت نمودم شاید بنظر عادلانه
نیاید. زیرا که در واقع هم نظرات مادیسون همانند نظرات آدام اسمیت و یا دیگر اجداد
لیبرالیسم کلاسیک و یا طرفداران نظریه ماقبل سرمایه داری در باره دمکراسی و همچنین
مخالفان سرمایه داری است.
او برای ایجاد
دولت "مردان روشنفکر" و "فلاسفه خوش فکر" را معرفی می نماید که به اعتقاد او می
توانستند با معرفت و دانش خودمنافع واقعی کشور را نمایندگی کنند. به این صورت که در
نتیجه " توسعه و ظریف نگری افکار عمومی" و همچنین صلاحیت"مردان روشن و فلاسفه خوش
فکر" منافع واقعی کشور در مقابل اشتباهاتی که اکثریت خواهان دمکراسی به آن آغشته
اند،تامین خواهد شد.مادیسون در واقع برای خود قیمانی را انتخاب می کند. " اقلیت
متمول" قدرت جدید خود را بطرق نوینی مورد آزمایش قرار می دهد درست همانگونه که آدام
اسمیت توصیف نموده و از "اکثریتی خشن" در اقشار فوقانی نام می برد:که خواهان"همه
چیز برای خود و هیچ چیز برای دیگران" می
باشند.
در سال 1792
مادیسون اشاره می کند که دولت های نوین سرمایه داری در حال رشد، رسیدگی به منافع
قدرت های خصوصی را جایگزین وظایفشان در برابر منافع عموم نموده اند و تعداد بسیار
کمی از انسانها در لباس دمکراسی و آزادی قدرت رهبری را در دست گرفته اند.سپس وی
گلایه می کند که"فساد و انحطاطی بدون ملاحظه حکومت می نماید" و مالکان خصوصی دولت
را کاملا در اختیار خود داشته و از دولت بعنوان ابزاری برای استبداد خویش و
سوءاستفاده های مختلف استفاده می کنند".جان دوی بعد ها سایه ای را که بر روی جامعه
گسترده شده است با کلمه "سیاست" توصیف می نماید. جان دوی یکی از فلاسفه عصر ماست که
مشخصا نظرات لیبرالیسم آمریکای شمالی را رهبری نموده و اعتقاد دارد که دمکراسی تنها
واژه ای تو خالی خواهد بود اگر که" زندگی مردم کشور" تحت کنترل صنعت بزرگ قرار
گیرد. زیرا که آنان با استفاده از نیرو و قدرت رهبریشان بر "ابزار تولید و تجارت و
تبلیغات و حمل و نقل ارتباطات و همچنین رسانه های عمومی و سایر ابزار
تبلیغی..."جلوی این دمکراسی را خواهند گرفت.به نظر دوی در یک دمکراسی آزادمنشانه "
کارگران در بخش های صنعتی که در آن مشغول به کارند بجای اینکه ابزار دست کارفرما و
تجار باشند می بایدخود تصمیم گیرنده باشند".نظراتی چون نظرات دوی که در میان
لیبرالیسم کلاسیک و در دوران روشنگری شروع به رشد نمود،محور طرز تفکری شد که بعد
ها خود را بر پایه مبارزه برای حقوق مردم عادی نه تنها در آمریکا بلکه در سایر نقاط
جهان متمرکز نمود.
با این حال،
آنچیزی که امروزبعد از گذشتن 200 سال از دوره مادیسون تغییر نموده است، ملموس شدن
هشدارهائی بود که وی طرح نمود و ما امروز هم به واقع به طرزی زنده شاهد آن می
باشیم. هشدارهای مادیسون در اوائل قرن 20 ، رهبری خشونت بار بخش های ثروت خصوصی را
که در واقع قدرت خویش را مدیون دولت ها می باشند، برای همه کاملا ملموس نمود.این
قدرت ها مناسبات مستبدانه ای را در خود حمل می نمایند که از سوی خشن ترین و عصبی
ترین بخش های اجتماع پشتیبانی می گردند.تئوری بنیانی فاشیست ها بطور مثال از این
مناسبات تغذیه می نماید و یا اساس بلشویسم بر پایه همین قدرت دولتی و قدرت
برگزیدگان بنا است.اکنون همچنان چون گذشته دولت بعنوان ابزاری استبدادی در دست های
قدرتمندانی است که بطوری گسترده بر آن حکومت می نمایند.این قدرت ها نه تنها دولت را
زیر نفوذ خویش دارند بلکه کنترل اقتصادداخلی و خارجی و ارتباطات و تعلیم تربیت را
در دست دارند.دولت های خلقی که همانطور که مادیسون هشدار میدهد مردم را گیج و مبهوت
ساخته و از آگاه شدن آنان جلوگیری می نمایند.در واقع نمایش غمناکی که تنها استفاده
ابزاری از مردم را بنمایش می گذارد.
ادامه
دارد..................................................
|