مارکسيسم ، آنارشيسم و اميد به آينده

مصاحبه نوام چامسکي با "روزنامه انقلاب سرخ و سياه " (بخش چهارم)

 

Kevin Doyle  

ژوئن 2004

برگردان ناهيد جعفرپور

 

کاپيتاليسم

سئوال:چپ ها امروز از بسياري جهات به نقطه آغاز خود در قرن گذشته رجعت نموده اند و دقيقا همانند آن ايام مي بايد خود را با يک شکل رشديافته از سرمايه داري در تصادم قرار دهند. امروزه بدون توجه به اين واقعيت که نابرابري تقسيم ثروت همواره در حال رشد است،بنظر ميرسد که بيش از هر زمان ديگري از تاريخ  اين طرز تفکر وجود دارد که "سرمايه داري تنها شکل ممکن و تنها شکل انجام پذيرفتني سازماندهي اقتصاديست". با توجه به اين پيش زمينه چنين بنظر مي رسد که چپ دقيقا نمي داند چه بايد کرد. شما چگونه اين روند کنوني را مي بينيد؟ آيا ما بايد به بنيان ها رجعت کنيم؟آيا ما بايد تمامي نيرويمان را روي سنت سوسياليسم آزاد منش متمرکز نمائيم و بر مهم بودن ايده هاي دمکراسي تاکيد کنيم؟                                                            

                          

جواب:بنظر من  اينکه سرمايه داري "تنها شکل  زنده اقتصاديست" بخش بزرگش  تبليغات است.  چيزي که "سرمايه داري" نام دارد در حال حاضر سيستم"  کنسرن مرکانتاليسم" است  که در آن استبدادهاي خصوصي بزرگي که در مقابل هيچکس جوابگو نيستند، به طور گسترده کنترل بر سيستم اقتصادي، سياسي ،اجتماعي و فرهنگي  زندگي جهان رادر دست دارند. در اين مسير آنها از تشريک مساعي تنگاتنگ دولت هاي قدرتمند که بازهم سخت فضاي  اقتصاد ملي و رابطه هاي بين المللي را مورد هدف قرار  داده اند ، برخوردارند. اين ادعا تصويري است که بسياري  به آن دچارند بطور مثال ايالات متحده آمريکا بطور بسيار دراماتيکي اسير اين تصوراست. ثروتمندان و   صاحبان امتيازات خاص، امروز همچون گذشته هيچگاه خواهان  پايبند بودن به قوانين بازار نبوده و نيستند  با وجود اينکه  آنها بر اين اعتقادند که  اين اساس و قوانين  را بايد حتما ساير مردم به آن عمل کنند. در اين رابطه  به چند مثال  اشاره مي کنم:دولت ريگان  آنزمان  ما را با  موجي از  سخنان،در تقديس بازار آزاد  غرق نمود و همزمان در مقابل جامعه تجار  با غروري خاص اعلام نمود که آنها از بين دولت هاي ايالات متحده آمريکااز بعد از جنگ جهاني دوم به بعد بيشترين پشتيباني را از بازار آزاد نموده اند . در واقعيت هم  آنها بيشترين اقدامات حمايتگرانه از بازار را انجام دادند. نوت گينگريش کسي که جنگهاي صليبي کنوني را "براي بازار آزاد" رهبري مي کند،حوزه اي از ثروتمندان بزرگ را نمايندگي مي نمايد که بيشتر از هر بخش منطقه اي درتمام کشور، گذشته از مناطقي که خودشان به سيستم کشوري تعلق دارند،کمک هاي نقدي کشوري دريافت مي کنند. همان " محافظه کاراني" که خواهان پايان دادن به تغذيه مجاني مدارس براي بچه هاي گرسنه بودند،همزمان در خواست بودجه بيشتر براي پنتاگون نمودند. دست آخر در پايان سال هاي چهل به شکل کنونيش جا انداختند. زيرا همانطوري که خوشبختانه رسانه هاي اقتصادي خودشان اقرار کردند، :"صنعت هايتچ در شرايط صددرصد رقابتي ،اقتصاد بي حامي "سرمايه داري آزاد"، اگر دولت نقش ناجي را عمل نکند وجود نخواهد داشت .بدون اين ناجي، وابستگان گينگريش کارگراني فقير يا کارمنداني فقير بودند( البته اگر شانس کار پيدا کردن را داشتند). بدون اين ناجي کامپيوتر،الکترونيک مدرن، صنعت هواپيمائي ، صنعت ماشين ، صنايع فلزي و ...... وجود نداشت". در اينجا ميتوان يک ليست بلند بالا را داد. دقيقا آنارشيست ها نبايد از اين چرت و پرت هاي مزورانه در باره مزاياي "بازار آزاد، گول بخورند. ايده هاي سوسياليسم آزاد منش امروز بيشتر از هر زمان ديگر اهميت دارد و مردم هم بطور واقعي خيلي باز در باره آن فکر مي کنند. با وجود موج قوي تبليغات کنسرن ها، مردم ، اگر ما اجالتااز جمع هاي تحصيلکرده صرف نظر کنيم ، به تفکرات سنتيشان همچنان مومن مي باشند. در آمريکا بطور مثال 80% مردم در هر حالتي سيستم اقتصادي آمريکا را غير عادلانه مي دانند و سيستم سياسي را که تنها به منافع عده اي خاص توجه دارد و نه به منافع مردم متقلب مي خوانند. اکثريتي بسيار قوي به اين نظرند که کارگران درمسائل عمومي و همگاني حق ابراز عقيده زيادي ندارند( در يک همه پرسي در انگلستان همين نتيجه عايد گشته است). اينکه دولت اين مسئوليت را دارد که به انسانهاي محتاج کمک کند که آموزش ،تعليم و تربيت و بهداشت به نزول ماليات ها و خرج هاي ديگر دولت ارجعيت دارد که پيشنهاد جمهوري خواهان که هم اکنون از جانب کنگره وضع ميشوند تنها به ثروتمندان کمک مي کند و براي مجموعه ملت تنها زيان خواهد داشت و در بخش هاي ديگر ماجرا به همين منوال است.روشنفکران شايد دوست دارند تصويري ديگر از شرايط حاکم داشته باشند اما پيدا کردن واقعيت ها هم اصلا سخت نيست. در برخي از جوانب فروپاشي شوروي ايده آنارسيستي را تائيد نمود. پيش بيني باکون خود را بدرستي ثابت نمود.                                                                                   

سئوال: آيا آنارشيست ها مي توانند از اين تکامل عمومي و روشني بررسي هاي باکونسم  چشم انداز جديدي را خلق کند؟ آيا آنها در روند هاي آينده با ايماني قوي تر به تاريخ و ايده هايشان خواهند نگريست؟                            

 

جواب: من فکر مي کنم که و يا اميدوارم که حداقل جواب آن چيز هائي که من تا کنون مطرح نموده ام در دل خودش نهفته باشد . من فکر مي کنم که در شرايط بد کنوني نشانه هائي وجود دارند که اميد هاي زيادي را وعده مي دهند. اينکه دست آخر چه ميشود بستگي به اين دارد که ما از امکاناتمان چگونه استفاده مي کنيم.                                                                             

پا ورقي:


[1] Aus David Hume, Essays, Moral and Political (1748): „Of the First Principles of Government”.
(A. d. Ü.)
[2] Anspielung auf die „Politkommissare” der bolschewistischen Roten Armee nach der russischen Oktoberrevolution. (A. d. Ü.)
[3] So vor allem in seiner Schrift Was tun? (1902). Kritisiert wurde Lenins Position damals u. a. von Trotzki (vgl. S. 113) und Rosa Luxemburg.
(A. d. Ü.)