به ياد حيدر رقابى و حسن گل نراقى

نصرالله حدادى:شرق - يكشنبه اول شهريور 1383 – 22 اوت 2004

در پاييز سال ۱۳۳۳ در تهران «شايع شده بود كه شعر «مرا ببوس» را سرهنگ مبشرى۱ يا سرهنگ سيامك۲ از اعضاى سازمان افسران حزب توده، قبل از اعدام در روز ۲۷ مهرماه ۱۳۳۳ سروده اند و از آنجا كه شعر بلند «مرا ببوس» حاوى اشعار ملى و وطنى بود، هواداران اين حزب در داخل و عوامل آن در خارج از كشور، به اين شايعه دامن زدند تا بيش از پيش اسباب مظلوم نمايى خود و رسوايى نظام پهلوى دوم را فراهم آورند.

 

سازمان افسران حزب توده كه از بقاياى «افسران خراسان» شكل گرفته بود، بانفوذ گسترده در ارتش امكان هرگونه عكس العملى را در ۲۸ مرداد داشت، اما معلوم نشد چرا هيچ واكنشى را از خود نشان نداد و «سكوت روس ها» در قبال كودتاى ۲۸ مرداد با اين عدم تحرك معنا و مفهوم خاصى يافت و با تحويل يازده تن طلا به دولت زاهدى ثابت شد، روس ها نيز به رغم آن همه سروصدا ، تا به كجا حامى و هوادار دولت هاى ملى و مردمى بودند. قبل از آنكه به چگونگى سوءاستفاده از اين ترانه بپردازم، بهتر است نگاهى داشته باشيم به چگونگى شكل گيرى و اجراى اين ترانه و تاريخ دقيق سرودن آن و همچنين شخصيت و عقايد مرحوم حيدر رقابى، و همچنين حسن گل نراقى.

 

مرحوم حيدر رقابى، فرزند مرحوم رمضان رقابى، از منسوبين زنده ياد حاج حسن شمشيرى، از ياران وفادار دكتر محمد مصدق بود. حاج حسن شمشيرى در ضلع جنوب شرقى سبزه ميدان، صاحب يك رستوران چلوكبابى بود و از آنجا كه به همراه بازاريان مشهور آن روزگار _ همچون حاج محمود مانيان، لباسچى و... -به حمايت دولت دكتر مصدق برخاسته بود، بسيارى از سياسيون آن روزگار با او مراوده داشتند و مرحوم رمضان رقابى به عنوان «دخل دار» چلوكبابى شمشيرى، مشغول به كار بود و با آنان آشنايى داشت. مرحوم شمشيرى شوهر خاله حيدر رقابى بود و رقابى همراه با شمشيرى از دولت مصدق حمايت مى كرد.

 

مرحوم حيدر رقابى با تخلص «هاله» براى نخستين بار شعر مرا ببوس را در مجموعه «آسمان اشك» در سال ۱۳۲۹ به چاپ رساند. (اين گفته در ادامه مورد بررسى بيشترى قرار مى گيرد.) عبدالرحيم جعفرى، مدير وقت انتشارات اميركبير و ناشر كتاب فوق مى گويد: «اوايل سال ،۱۳۲۹ در كوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست با جوان پرشورى آشنا شدم به نام حيدرعلى رقابى متخلص به «هاله» ... از خويشان بيژن ترقى فرزند حاج محمدعلى ترقى مدير كتابفروشى خيام. ملى گرايى بود شوريده و شيفته دكتر محمد مصدق. جوانى بود فروتن و مومن و معتقد و در مبارزات ملى سخت فعال.

 

دفتر شعرى داشت كه آن را در هزار نسخه به نام «آسمان اشك» چاپ كردم. در اين دفتر قطعه شعرى بود با عنوان «مرا ببوس» كه بعد ها مجيد وفادار، ويولنيست معروف براى اين شعر آهنگى ساخت و پرويز ياحقى با ويولن و حسن گل نراقى با صداى مخملى خود در راديو ايران آن را اجرا كردند كه اقبال عام يافت و برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از راديو ايران پخش شد.»۳ در تاييد گفته نويسنده «در جست وجوى صبح» پرويز خطيبى در كتاب خود مى گويد: مجيد و حميد وفادار، براى اولين بار ترانه «مرا ببوس» را در اختيار خانم «پروانه» قرار دادند تا بخواند. «... آهنگ مرا ببوس ... هيچ كس را نگرفت و صدايى به تحسين بلند نشد و آهنگ با آن همه زيبايى و تازگى مى رفت تا بپوسد و خاك شود. مدت ها گذشت، همكارى وفادار و پروانه قطع شد، اما مجيد به دنبال خواننده اى بود كه بتواند مرا ببوس را دوباره بخواند. او مى دانست كه آهنگ روى صداى پروانه ننشسته و همين سبب عدم موفقيت آن شده است.»۴

 

چنانچه نوشته هاى جعفرى و خطيبى را بپذيريم، بايد بيژن ترقى و مرحوم رقابى دچار اشتباه شده باشند؛ بيژن ترقى درباره نسبت خود با رقابى و همچنين چگونگى سرودن شعر و اجراى «مرا ببوس» مى گويد: «ما دو كودك هم سن و سال بوديم كه از آغاز طفوليت اكثراً در خانه پدربزرگ، يكديگر را ملاقات مى كرديم. مادرانمان دخترعمو بودند... او از آنجا كه طبعى حماسى و مبارزه جو داشت، به زودى در رديف طرفداران دكتر مصدق و حزب جبهه ملى درآمده، پيوسته در كنار سياسيون، استعداد شاعرى را به كار منظومه هاى وطنى و حماسى گرفته، با شور و هيجان در ميتينگ ها با صدايى رسا و كلماتى آتشين اشعار خود را از پشت بلند گو ها به گوش هم رزمان خود مى رساند. آن زمانى كه مصدق را در فشار هاى سياسى انداخته بودند در جلوى گروه مصدقيان فرياد مى زد:

 

باز هم توده اى دق كند دق / باز هم زنده دكتر مصدق / از چه باشى ز بيگانه دلخوش / مرگ بر پرچم داس و چكش

 

او جوانى شجاع و رشيد و موجودى پاك و بى شائبه بود، چنان كه با ر ها به علت احساسات تند يكه و تنها درصدد به هم ريختن بساط مخالفين برمى آمد، به همين جهت به دفعات مكرر، مجروح و خونين راهى بيمارستان مى شد، ولى دست از مبارزه نمى كشيد. بالاخره با بروز وقايع ۲۸ مرداد از آنجا كه در جست وجو و دستگيرى او بودند، به ناگزير ما او را در خانه شميران كه تابستان ها به آنجا مى رفتيم مخفى كرده، ولى با شوراى خانوادگى و پشتيبانى حسن شمشيرى شوهرخاله او، او را مخفيانه از تهران دور كرده، در حالى كه بيش از ۲۰ سال نداشت راهى كشور آلمان شد.»۵

 

چنانچه قبول كنيم در سال ۱۳۳۲ مرحوم رقابى ۲۰ سال داشت، پس بايد در ۱۵ يا ۱۶ سالگى شعر مرا ببوس را سروده باشد و اگر اين موضوع صحت نداشته باشد، به مسئله غامضى برخورد مى كنيم. مرحوم رقابى در كتاب «شاعر شهر شما»۶ تاريخ سرودن شعر «مرا ببوس» را آذرماه ۱۳۳۳ اعلام مى دارد و با توجه به گفته بيژن ترقى، نوشته هاى جعفرى و خطيبى جاى سئوال دارد. ترقى مى گويد: «شب قبل از حركت از تهران، جهت خداحافظى مخفيانه به منزل استاد مجيد وفادار موسيقيدان مشهور و دوست هنرمند خود مى رود؛ مرحوم وفادار آهنگ جديدى را كه ساخته بوده، براى او مى نوازد.

 

او همان شب شعر زيبا و حماسى «مرا ببوس» را كه يكى از شاهكارهاى ترانه سرايى در زمينه اشعار وطنى است و حاوى مضامين پرشور و حال او كه در شب جدايى از وطن و خداحافظى از نامزد دانشگاهى خود بوده، مى سرايد. اين ترانه از دل برخاسته كه شاعر هنگام وداع به ياران خود پيام برافروختن آتش ها در كوهستان ها را مى دهد، از چنان كلمات آتشين و مضامين پراحساس مايه ور است كه در تاريخ سروده هاى ميهنى بى نظير و جاودان خواهد ماند.»۷

 

براى رفع اين معضل با بيژن ترقى تماس گرفتم. او با اطمينان گفت: رقابى يك سال مخفى بود و در نيمه دوم سال ۱۳۳۳ به صورت غيرقانونى و مخفيانه از كشور خارج شد و شعر را در آخرين روز هاى اقامت خود سروده بود و يا همان شب در ملاقات با وفادار سرود و مضامين آن مويد اين گفته است. پاسخ بيژن ترقى را به عبدالرحيم جعفرى منتقل كردم. گفت: من مطمئن هستم كه در كتاب «آسمان اشك» شعر «مرا ببوس» را به چاپ رسانده بودم و تيراژ يك هزار نسخه اى آن، سال ها طول كشيد تا به فروش رسيد. كليد حل معما، دسترسى به كتاب «آسمان اشك» بود.

 

به كمك دوست عزيز، آقاى مسعود رضوى مشكل قدرى برطرف شد. ايشان چاپ دوم كتاب را كه در سال ۱۳۳۳ چاپ شده بود در اختيار داشتند. مشخصات ظاهرى كتاب ۱۲۷ صفحه در قطع رقعى همراه با عكس مرحوم رقابى است و كتاب فاقد شعر «مرا ببوس» است و براى نخستين بار در سال ۱۳۲۹ به مقدمه سعيد نفيسى به چاپ رسيده است و تاريخ نوشتن مقدمه مربوط به سال ۱۳۲۸ است. احتمال حذف شعر «مرا ببوس» بعد از كودتا بسيار ضعيف است، چرا كه شعر به اشتهار كافى رسيده بود، و چهره جوان رقابى براى عده اى آشنا بود و با چاپ عكس او مردم با اين چهره موقر و آرام آشنا شده بودند.

 

موضوع را با آقاى عبدالرحيم جعفرى در ميان گذاشتم و تاكيد كردم بعيد است در چاپ اول كتاب «آسمان اشك» اين شعر به چاپ رسيده باشد. ايشان فرمودند: بعيد نيست، شايد من اشتباه كرده باشم. به هر رو، تا اينجا ثابت شد كه شعر به مرحوم حيدر رقابى تعلق داشته است؛ او مى گويد: «من در ايران نبودم و پاره اى كوشيدند تا در غياب من «مرا ببوس» را به نام ديگران قلمداد كرده از آن ناجوانمردانه بهره تبليغاتى بگيرند! اما روان آگاه ملت، گوينده سرگردان «مرا ببوس» را شناخت و دروغ هاى فريب انگيز اين گروه تبليغاتچى را نپذيرفت.»۸ حال به دنبال آن بگرديم تا بدانيم به چه علت شايعه انتساب اين شعر به سازمان افسران حزب توده قوت گرفت و تا حد زيادى در افكار عامه پذيرفته شد.

 

يك سال پس از كودتاى ۲۸ مرداد سال ،۱۳۳۲ عوامل كودتا، هم چنان درصدد شكار عوامل مخالف كودتا، دولت پهلوى و اعضاى حزب توده بودند، چه اينكه دكتر حسين فاطمى نيز دستگير نشده بود و برخى از شواهد و قرائن نشانگر آن بود كه عوامل حزب توده در بسيارى از مراكز و دواير دولتى، و از جمله ارتش نفوذ گسترده اى دارند و برخى از مدارك ارائه شده از سوى مصدق در دادگاه مى توانست از سوى عوامل نفوذى در اختيار او گذاشته شده باشد و با توجه به آنكه دكتر فاطمى نيز به وسيله عوامل اين حزب مخفى شده بود، فرماندار نظامى تهران، به شدت به دنبال عوامل حزب توده بود و در روز ۲۱ مرداد سال ۱۳۳۳ با دستگيرى ابوالحسن عباسى، سروان اخراجى ارتش و دوست نزديك خسرو روزبه، اطلاعات لازم به دست عوامل فرماندارى نظامى به سركردگى تيمور بختيار افتاد و تمامى عوامل سازمان افسران حزب توده _ به جز عده اى انگشت شمار _ بازداشت شدند و به اشكال گوناگون به مجازات رسيدند.

 

ابوالحسن عباسى، عضو هيات اجرائيه سازمان افسران حزب توده، در خيابان جمال الحق با بقچه و چمدانى پر از اسناد و مدارك دستگير و به كلانترى پنج منتقل شد. در بقچه و چمدان وى بسيارى از مدارك حزب و اعلاميه هاى ضدرژيم وجود داشت و به كمك آنها، دستگيرى گسترده اى آغاز شد و با توجه به سابقه عباسى در عضويت سازمان افسران و اشراف او بر تمامى ابعاد اين سازمان نظامى، و آشنايى با ۲۰۰ تا ۶۰۰ نفر از افسران عضو و تعلل سازمان مركزى حزب توده، به رغم مقاومت عباسى، سرانجام او در دوم شهريور ،۱۳۳۲ پس از دوازده شبانه روز تحمل شكنجه، تمامى اطلاعات خود را بروز داد و در سوم شهريور، سرهنگ ژاندارمرى عزت الله سيامك، سرهنگ دوم توپخانه محمدعلى مبشرى و سرگرد پياده جعفر وكيلى در محل كار خود دستگير شدند و در پى آن تمامى اعضا شناسايى و نسبت به دستگيرى آنها اقدام شد. در يك محاكمه نسبتاً سريع و صحرايى در ۲۷ مهرماه سال ۱۳۳۳ نخستين گروه از افسران حزب توده كه شامل ۱۰ نفر افسر، سروان، ستوان و غيرنظامى مهندس بودند به جوخه اعدام سپرده شدند و سرهنگ سيامك و سرهنگ مبشرى در اين گروه جا داشتند.

 

دومين گروه كه شامل ۶ نفر بودند در هشتم آبان ۳۳ به ميدان تير فرستاده شدند و در هفدهمين روز همين ماه، ۵ نفر ديگر اعدام شدند و سرانجام در ۲۶ مردادماه سال ۱۳۳۴ با اعدام ۶ نفر، اعدام ها در ظاهر امر پايان يافت و با تبعيد و زندانى كردن ده ها افسر و نظامى ديگر، و دستگيرى خسرو روزبه در ۱۵ تيرماه، ۱۳۳۶ سازمان افسران حزب توده در آن زمان به طور كلى متلاشى شد و از بين رفت و فعاليت آن در اولين سال هاى انقلاب به گونه اى ديگر آغاز شد و با اعدام ناخدا افضلى و چند نظامى ديگر براى هميشه به پايان رسيد.۹ تقارن اعدام اولين گروه افسران حزب توده در ۲۷ مهرماه ۱۳۳۳ با سرودن ترانه «مرا ببوس» در آذرماه ،۱۳۳۳ و مخفى كارى حسن گل نراقى، موجب شد تا اين شايعه بيش از پيش قوت گيرد.

 

پرويز خطيبى در اين باره مى گويد: «... يكى دو سال پس از اعدام افسران وابسته به حزب توده، آهنگ و شعر مرا ببوس در ذهن بسيارى از همكاران مجيد مانده بود، از جمله پرويز ياحقى كه آن را به شدت دوست مى داشت. يك روز كه اعضاى اركستر بزرگ راديو در استوديو شماره ۸ جمع شده بودند و انتظار روح الله خالقى را مى كشيدند، حسن گل نراقى به ديدار پرويز ياحقى آمد. حسن فرزند يكى از تجار معتبر بازار بود كه با اكثر هنرمندان دوستى و رفاقت داشت... به هر حال وقتى گل نراقى سراغ ياحقى را مى گيرد، او را به استوديو راهنمايى مى كنند، در آنجا پرويز ياحقى با ويولن و يكى از نوازندگان با پيانو مشغول نواختن آهنگ مرا ببوس بودند.

 

پرويز كه چشمش به گل نراقى مى افتد، مى گويد: به اين آهنگ گوش بده، گل نراقى يكى دو بار به آهنگ گوش مى دهد و آن را زير لب زمزمه مى كند و در اين ضمن مسئول ضبط برنامه موسيقى كه پشت دستگاه نشسته بود، دستگاه را به راه مى اندازد و اين قطعه را بى آنكه كسى متوجه شود، ضبط مى كند. گل نراقى به دنبال كار خودش مى رود و مسئول ضبط نوار ضبط شده را از طريق رئيس وقت راديو براى معينيان سرپرست انتشارات و راديو مى فرستد. وقتى معينيان و ساير مسئولان به نوار گوش مى دهند، تصميم مى گيرند كه آن را پخش كنند و ماجرا را با پرويز ياحقى در ميان مى گذارند. پرويز مى گويد: اين كار براى گل نراقى گران تمام مى شود، زيرا او از يك خانواده سرشناس مذهبى است و پدرش با كار هاى هنرى به شدت مخالف است. قرار مى شود گل نراقى را به اداره راديو دعوت كنند و موضوع را با خودش در ميان بگذارند. گل نراقى مى آيد و گفته هاى پرويز ياحقى را تاييد مى كند ولى به علت اصرار دوستان قبول مى كند و نوار بدون ذكر نام و به نام مستعار «خواننده ناشناس» پخش مى شود.

 

روزى كه نوار از راديو پخش شد، تهران يكصدا از آن آهنگ تازه حرف مى زد. همه از يكديگر مى پرسيدند كه اين صداى گرم و دلنشين به چه كسى تعلق دارد؟ ولى تمام اين سئوالات بى پاسخ مانده بود. هر كس حدسى مى زد، حتى در ميان كاركنان راديو هم كسانى وجود داشتند كه خبرى از نام و نشان اين خواننده تازه كار نداشتند.»۱۰ فرار حيدر رقابى و سكوت گل نراقى زمينه مساعدى را فراهم آورد تا تقارن پخش اين ترانه از راديو با اعدام نخستين گروه، اين شايعه كه عوامل توده اى آن را به راه انداخته بودند به باور بسيارى بيايد. گفته مى شد: سرهنگ سيامك و يا سرهنگ مبشرى... هنگام توديع با خانواده اش و قبل از رفتن به مقابل جوخه اعدام [شعر مرا ببوس] را سروده است.۱۱ «... در حقيقت شعر جنبه هاى انقلابى هم داشت و كلمات آن قابل تفسير بود و مردم شعر را براى ديگران مى خواندند و داستان ها مى ساختند، در حالى كه گل نراقى مات و مبهوت مانده بود و نمى دانست چه كند؟»۱۲ سرانجام، با پيگيرى «مجيد دوامى» سردبير مجله «روشنفكر» معلوم گشت خواننده ترانه «مرا ببوس» حسن گل نراقى است و مردم با چاپ عكس او بر روى مجله فوق، با چهره اش آشنا شدند، اما شاعر اين شعر را كمتر كسى مى شناخت.

 

 

آنچه كه مسلم است، اين است كه رقابى شعر را براى نامزد دانشگاهى اش سروده و به او اهدا كرده بود.۱۳ و با توجه به موقعيت آن روز خود و ترك اجبارى و مخفيانه ايران، اى كاش كسى پيدا شود و بگويد آيا شعر قبل از سال هاى كودتا سروده شده، يا پس از كودتاى ۲۸ مرداد و به هنگام اختفا؟ چنانچه بپذيريم او به هنگام فرار از ايران ۲۰ سال داشت۱۴، قدرى بعيد است نظر خطيبى را بپذيريم كه او اين شعر را در سال ۱۳۲۹ در اختيار مجيد وفادار گذاشته است، چرا كه او در آن سال تنها ۱۶- ۱۵ سال مى توانست داشته باشد.

 

ايرج طبيبى گيلانى، دوست صميمى حيدرعلى رقابى، در مورد سن و سال وى مى گويد: «با هاله شاعر جوان معاصر خوانندگان عزيز ما به خوبى آشنايى دارند، وى اكنون بيست و پنجمين بهار زندگى خود را طى مى كند و در آمريكا به گذراندن دوره دكتراى حقوق اشتغال دارد.»۱۵ به اين ترتيب مى توان نتيجه گرفت: رقابى متولد سال ۱۳۱۰ و يا ۱۳۱۱ بود و در سال ۱۳۲۹ با هجده سال سن آن را سروده و يا در سال ۱۳۳۴ در سن ۲۳ سالگى آن را بر سر زبان ها انداخت. به يقين دوستان گل نراقى و رقابى مى توانند به حل اين معما كمك كنند و تلاش بنده در ارتباط با تماس با خويشان مرحوم رقابى متاسفانه به جايى نرسيد و اميدوارم اين عزيزان در اين راه بنده را سرافراز كرده و پاسخ اين سئوال را ارائه نمايند.

 

مرحوم رقابى، پس از ربع قرن سكونت در غرب و تبعيد اجبارى، سرانجام با پيروزى انقلاب اسلامى، به وطن بازگشت «... گروهى از همرزمانش، در فرودگاه مهر آباد مقدم او را گرامى داشتند. او با يك دنيا اميد و آرزو، بعد از ۲۵ سال مشقت و تحمل غربت، شاد و سرزنده، در حالى به وطن مراجعت كرد كه بتواند به خدمات سياسى و فرهنگى خود ادامه دهد. بنابراين در دانشگاه تهران سرگرم مطالعه و تحقيقات در زمينه كار هاى معوقه گرديد. منتها اولياى دانشگاه از آنجا كه او از آمريكا آمده بود، چندان توجهى به او نكردند و خاطرش را آزردند. در نتيجه به قدرى غمگين و آزرده خاطر شد، كه بعد از يك عمر تلاش و كوشش به خاطر وطن، گرفتار بيمارى صعب العلاج سرطان گرديد و بعد از مدتى توانفرسا، چشم از جهان بست و روى در نقاب خاك كشيد.»۱۶ «... پيكر او را به ابن بابويه بردند و در كنار مزار دهخدا و تختى و شمشيرى كه هر يك ارادت خاصى به دكتر مصدق داشتند به خاك سپردند.»

 

۱۷ سرنوشت گل نراقى نيز همچون رقابى بود. او در مهر ماه سال ۱۳۷۲ گرفتار فراموشى و تومور مغزى شد و به رغم تلاش پزشكان، تسليم مرگ شد و به همراه ترانه اش، براى هميشه به ابديت پيوست و جاودان شد و در امامزاده طاهر مهرشهر كرج به خاك سپرده شد.۱۸ گل نراقى و رقابى هرگز ازدواج نكردند و بخشى از اموال مرحوم گل نراقى، به صورت موقوفه در اختيار آسايشگاه معلولين و سالمندان كهريزك قرار گرفت و ساختمان اهدايى آنان در ابتداى خيابان بهار شيراز، منشعب از ميدان هفتم تير، قرار دارد. ترانه «مرا ببوس» به هنگام اجرا توسط مرحوم گل نراقى، با اندكى تغيير اجرا شد و براى آن كه خوانندگان عزيز، به ياد ايام گذشته، يادى از ترانه سرا، خواننده و آهنگساز كرده باشند، آن را تقديم مى دارم. شايان ذكر است، كلماتى كه در پرانتز آورده شده، تغييراتى است كه مرحوم گل نراقى به هنگام اجرا در آن به وجود آورده و چند بيتى را كه نيز تكرارى است، او از خواندن آن امتناع كرده است.

 

• بند يكم

 

مرا ببوس، مرا ببوس، براى آخرين بار، تو را خدا نگه دار كه مى روم به سوى سرنوشت / بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته / منم به جست وجوى سرنوشت / در ميان توفان، هم پيمان با قايقران ها / گذشته از جان بايد بگذشت از توفان ها / به نيمه شب ها دارم با ياران (يارم) پيمان ها / كه بر فروزم آتش ها در كوهستان ها / (آه) شب سياه، سفر كنم / ز تيره راه گذر كنم / نگه كن اى گل من / سرشك غم به دامن / براى من ميفكن / مرا ببوس، مرا ببوس، براى آخرين بار / تو را خدا نگهدار، كه مى روم به سوى سرنوشت / بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته / منم به جست وجوى سرنوشت / دختر زيبا، امشب برتو مهمانم، در پيش تو مى مانم / تا لب بگذارى برلب من / دختر زيبا، از برق نگاه تو، اشك بى گناه تو / روشن سازد يك امشب من / مرا ببوس، مرا ببوس، براى آخرين بار، تو را خدا نگه دار / كه مى روم به سوى سرنوشت / بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته / منم به جست وجوى سرنوشت

 

• بند دوم

 

ستاره مرد، سپيده دم، چو يك فرشته ماهم / نهاده ديده بر هم / ميان پرنيان غنوده بود / به آخرين نگاهش، نگاه بى گناهش / سرود واپسين سروده بود / ديد كه من از اين پس دل در راهى (راه) ديگر دارم به راه ديگر، شورى ديگر در سر دارم / ز صبح روشن بايد اكنون (از آن) دل بردارم / كه عهد خونين با صبحى روشن تر دارم (آه) / به روى او نگاه من / نگاه او، به راه من / فرشتگان زيبا، به ماتم دل ما / در آسمان هم آوا / ستاره مرد، سپيده دم چو يك فرشته ماهم / نهاده ديده بر هم / ميان پرنيان غنوده بود / به آخرين نگاهش، نگاه بى گناهش / سرود واپسين سروده بود / دختر زيبا، همچون شبنم گل ها، با برگ شقايق ها / بنشين بر بال باد سحر / دختر زيبا چشمان سيه بگشا با روى بهشت آسا / بنگر خندانم بار دگر / مرا ببوس، مرا ببوس، براى آخرين بار / تو را خدا نگه دار / كه مى روم به سوى سرنوشت / بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته / منم به جست وجوى سرنوشت.۱۹

 

پى نوشت ها:

 

۱ و ۲- خطيبى، پرويز، خاطراتى از هنرمندان، ص ،۷۷ چاپ اول، تهران، انتشارات معين، ۱۳۸۰ و جعفرى، عبدالرحيم، در جست وجوى صبح، جلد اول، ص ،۳۷۲ چاپ اول، تهران، انتشارات روزبهان، بهار ۱۳۸۳.

 

نگارنده نيز به تواتر نام سرهنگ عزت الله سيامك را در اين رابطه شنيده ام و به نظر مى رسد خطيبى به رغم آن كه تعلق خاطرى به اين حزب داشت، دچار اشتباه شده است.

 

۳- در جست وجوى صبح، ص ۳۷۱.

 

۴- خاطراتى از هنرمندان، ص ۷۶.

 

۵- ترقى، بيژن، از پشت ديوار هاى خاطره، ص ۷۷-،۷۵ انتشارات بدرقه جاويدان، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۳.

 

۶- رقابى، حيدر، شاعر شهر شما، كاليفرنيا، ص ،۲۳ دى ماه ۱۳۴۸.

 

۷- از پشت ديوار هاى خاطره، ص ۷۷.

 

۸- شاعر شهر شما، ص ۲۰. مرحوم رقابى اين يادداشت را در روز پنجشنبه ۳۱ تير ماه ۱۳۴۴ در خارج از كشور نوشته است.

 

۹- اين بخش از مقاله، با استفاده از كتاب ارزشمند «سازمان افسران حزب توده» نوشته محمد حسين خسروپناه صفحات ۲۰۷ الى ۲۲۵ تهيه شده است. تهران، انتشارات شيرازه، چاپ دوم، ۱۳۷۸.

 

۱۰- خاطراتى از هنرمندان، ص ۷۷.

 

۱۱- در جست وجوى صبح، ص ۳۷۲.

 

۱۲- خاطراتى از هنرمندان، ص ۷۷.

 

۱۳- از پشت ديوار هاى خاطره، ص ۷۷ و در جست وجوى صبح، ص ۳۷۲.

 

۱۴- از پشت ديوار هاى خاطره، ص ۷۷.

 

۱۵- شاعر شهر شما، ص ۲۱ و آن به نقل از مجله آشفته، شماره ،۲۸ سوم مرداد ماه ۱۳۳۶.

 

۱۶- از پشت ديوار هاى خاطره، ص ۷۸.

 

۱۷ و ۱۸- در جست وجوى صبح، ص ۳۷۲ و ۳۷۳.

 

۱۹-شاعر شهر شما، ص ۳-۲۲ و با استفاده از ترانه اجرا شده توسط مرحوم گل نراقى. گفتنى است اين مقاله قبلاً به شكلى ديگر، توسط نگارنده، تحت عنوان «ترانه به ياد ماندنى» در «همشهرى تهران» ضميمه روزنامه همشهرى به چاپ رسيده بود و در تهيه آن دوستان عزيزم، آقايان حسين شاه حسينى و عبدالرضا مانيان بسيار به كمكم آمده بودند، كه بار ديگر سپاس خود را تقديم اين عزيزان مى نمايم.