فقر زنان در ايران

شرق: يك شنبه 28 تير 1383 – 18 ژوئيه 2004

دكتر ناهيد مطيع*: فرآيند زنانه شدن فقر به تدريج مسئله اى جهانى شده و در بسيارى از كشورها مكانيسم ها و شاخص هاى معينى براى محاسبه و پيش بينى روندها و همچنين مقابله با آن انديشيده شده است. اما در ايران مطالعات چندانى در اين زمينه به عمل نيامده و تفكيك زنان در بررسى هاى مربوط به فقر كه واحد بررسى آنها خانوار است با مشكلات زيادى مواجه است. مطالعات مربوط به سلامت، آموزش و اشتغال تا حدودى دسترسى و كنترل محدودتر زنان را بر اين منابع كه منشأ فقر زنان است، نشان مى دهد. در اين بررسى بيشتر بر گروه هاى زنان فقير تاكيد مى شود و زنان سرپرست خانوار مهمترين گروه محسوب مى شود.

به دليل تعريف نادرست از سرپرستى خانوار در آمارگيرى هاى رسمى، اين اطلاعات دقت لازم را در مورد شناسايى جنسيت سرپرست خانوار در بر ندارد. بسيارى از زنان سرپرست خانوار كه به دلايل متعددى مثل مهاجرت شوهر، زندانى شدن يا از كار افتادگى او و حتى طلاق، سرپرستى خانوار خود را به عهده گرفته اند، ممكن است خود را سرپرست خانوار معرفى نكنند. به عبارت ديگر مسائل فرهنگى و سنن اجتماعى باعث مى شود، با وجود اداره خانواده به دست زنان، ايشان خود را سرپرست خانوار معرفى نمى كنند. از اين رو متغير اصلى اين گزارش يعنى زنان فقير در ادبيات بومى تعريف نشده و ناشناخته مانده است. لذا ناگزيريم كه با توجه به شاخص هاى موجود آمارى تصويرى تقريبى از موضوع ارائه دهيم.

براساس آمارهاى رسمى، زنان، سرپرستى ۴/۹ درصد از خانوارهاى ايران را به عهده دارند كه با توجه به احتمال كم شمارى زنان سرپرست خانوار در اين آمارها كمتر از رقم واقعى است. اكثر خانوارهاى تحت سرپرستى زنان در سنين ۶۵ سال به بالا يك نفره است و به دليل فوت شوهر، زن سرپرست خانوار شده است. ۵/۲۲ درصد از كل زنان سرپرست خانوار شاغل اند كه بيش از سهم كل اشتغال زنان است. اغلب زنان سرپرست خانوار شهرى در مشاغل خدماتى شاغل اند، در حالى كه در نقاط روستايى اين زنان اغلب در رده كاركنان ساده كشاورزى قرار مى گيرند.

بر اساس داده هاى جهانى، يكى از گروه هاى فقير زنان، زنان سالمند هستند. در ايران نسبت زنان سالمند كه بر اثر فوت شوهر بى همسر شده اند، تقريباً ۹/۴ برابر مردان سالمند همسر فوت شده است. فقط ۳/۳ درصد زنان سالمند از نظر اقتصادى فعال محسوب مى شوند. اين رقم براى مردان سالمند ۶۱ درصد است. ميزان اشتغال سالمندان از نظر اقتصادى طى ده سال ۶۵ تا ۷۵ براى هر دو جنس افزايش قابل ملاحظه اى داشته است. اين افزايش هم در مناطق شهرى و هم روستايى ديده مى شود.

حدود ۵/۷۲ درصد از سالمندان مرد داراى درآمد بدون كارند. اين رقم براى زنان سالمند حدود ۵/۲۷ درصد است كه فقدان منابع مالى مستقل براى اكثريت زنان سالمند را نشان مى دهد. ۹۷ درصد كارفرمايان سالمند مرد و فقط ۳ درصد زن هستند. ۸۴ درصد زنان و ۱۶ درصد مردان سالمند از نظر اقتصادى فعال و از نظر نوع شغل كاركن فاميلى بدون مزدند، يعنى در مقابل كار، مزد دريافت نمى كنند. زنان معلول نيز در زمره زنان فقير محسوب مى شوند. در ايران ۹/۳ درصد از كل خانوارها را خانوارهاى داراى معلول تشكيل مى دهند كه سرپرستى ۲/۱۰ درصد آنان به عهده زنان است.

در جامعه شهرى ايران تنها ۴/۳۱ درصد زنان سرپرست خانوار داراى درآمد (ناشى از شغل يا ساير منابع درآمد) هستند. اين رقم براى جامعه روستايى ۲/۴۴ است. به عبارت ديگر اكثر زنان سرپرست خانوار شهرى و روستايى درآمد ثابت و مطمئنى ندارند و بايد به كمك ساير اعضاى خانوار يا كمك هاى اتفاقى متكى باشند. فقط ۳/۳۳ درصد از زنان سرپرست خانوار داراى بيمه بازنشستگى يا مستمرى بگير هستند. يك هشتم آنها وابسته به كمك هاى خيريه اى اند. زنان سرپرست روستايى كمترين ميزان درآمد ماهانه را دارند.

ناكافى بودن مستمرى زنان سرپرست خانوار اغلب باعث شده كه ايشان در بخش خصوصى و غيررسمى اشتغال داشته باشند. در كل ۶۷ درصد از هزينه هاى خانوارهاى زن سرپرست به هزينه هاى خوراكى و مسكن تعلق دارد. اين رقم براى مردان سرپرست خانوار ۲۵ درصد است. به اين ترتيب، سهم هزينه كالاهايى چون پوشاك، بهداشت و درمان در ميان خانوارهاى زنان بسيار كمتر از خانوارهاى با سرپرستى مردان است. گسترش خانوار هسته اى و تغيير در ارتباطات ميان نسلى در هنگامى كه نياز سالمندان به كمك افراد غيرسالمند خانواده بيشتر مى شود، وضع مراقبت از سالمندان را وخيم مى كند.

اين در مورد سالمندان زن، كه كمتر از مردان درآمد مستقل دارند، شدت بيشترى دارد. معلولان كشور از خدمات تامين اجتماعى خاصى برخوردار نيستند، البته به جز جانبازان جنگ كه اغلب مردند. زنان پناهنده قادر به ورود به بازار رسمى كار و بهره مندى از نظام تامين اجتماعى رسمى نيستند. سطح تحصيلات زنان سرپرست خانوار بسيار پايين تر از ارقام مشابه براى مردان است، از اين رو آنها از احتمال بسيار كمترى براى بهره گيرى از درآمدهاى بالا برخوردارند. زنان سرپرست خانوار، خانوارهاى كوچك ترى دارند. خانوارهاى آنان اكثراً در دهك هاى اول و دوم درآمدى قرار مى گيرند.

 

زنان فقير و فقيرتر مي شوند

يكشنبه 4 مرداد 1383 – 25 ژوئيه 2004

 

دكتر ناهيد مطيع *:بخش نخست اين يادداشت روز يكشنبه ۸۳/۲۸ در همين صفحه به چاپ رسيد. اكنون بخش پايانى آن را مى خوانيد:

 

گزارش اقتصادى سال ۱۳۷۷ سازمان برنامه و بودجه اذعان مى دارد، كماكان مانند سال هاى قبل احتمال اينكه خانوارهايى كه به دليلى سرپرست مرد خود را از دست مى دهند، در تله فقر بيفتند زياد است. اگرچه به دليل كمبود اطلاعات درباره گروه هاى مختلف زنان فقير تحليل اين پديده در ايران به خوبى امكان پذير نيست اما استفاده از همين اطلاعات محدود و ناكارآمد نيز نشان مى دهد كه فشار فقر بر زنان بيشتر از مردان است.

 

دو عامل در افزايش فقر در ميان زنان موثر است: يكى محدوديت مشاركت ايشان در مشاغل رسمى و پردرآمد، دوم فقدان تامين اجتماعى فراگير و كافى براى ايشان. در مورد عامل اول بايد گفت كه اكثر زنان سرپرست خانوار، كم سواد و كم مهارت اند و به دليل كهولت سن يا نگهدارى از فرزندان خود قادر به ورود به نظام اشتغال رسمى و پردرآمد نيستند. اين وضع در مورد زنان پناهنده و معلول نيز به همين منوال است. در مورد زنان روستايى بايد گفت كه اين زنان در بخش كشاورزى فعال اند.

 

اما نه در آمارهاى ملى شاغل معرفى مى شوند و نه اختيارى در منابع درآمدى خود دارند. در مورد دوم اگر اين تعريف از تامين اجتماعى را بپذيريم كه بيمه هاى اجتماعى براساس مشاركت فرد در تامين منابع (پرداخت حق بيمه) استوار است، تا وقتى فردى شاغل رسمى نشده باشد نمى تواند به صورت مستقيم و بى واسطه مخاطب بيمه اجتماعى باشد. در اين صورت خواهيم ديد كه:

 

۱ _ خيل عظيمى از زنان فقير از امكان دسترسى به تامين اجتماعى محروم خواهند ماند. اطلاعات موجود نشان مى دهد كه همين سيستم تامين اجتماعى نيز توان ادامه فعاليت ندارد. زيرا:

 

۲ _ نسبت منابع به مصارف نظام تامين اجتماعى (طى سال هاى ۵۴ تا ۱۳۷۹) به نقطه سربه سرى نزديك شده است و پيش بينى مى شود كه در سال هاى آتى به پايين تر سقوط كند. اين مشكل بيشترين فشار را بر بنيه از كار افتادگان، سالمندان، معلولان و زنان سرپرست خانوار وارد مى كند كه قادر نيستند به هر علت كارى براى خود دست و پا كنند و از كاستى منابع تامين اجتماعى به شدت آسيب مى بينند.

 

۳ _ روند عدم پرداخت سهم دولتى بيمه شدگان به سازمان تامين اجتماعى قابل توجه است. در حال حاضر دولت ارقام عظيمى به صندوق بيمه اجتماعى بدهكار است كه حداقل تا يك دوره كوتاه مدت قادر به پرداخت آن نيست.

 

۴ _ علاوه بر سازمان تامين اجتماعى، سازمان بهزيستى كشور نيز كه عهده دار حمايت از خانوارهاى بى سرپرست و زن سرپرست و كودكان آنها است، نتوانسته ست به اهداف مطلوب برنامه سوم توسعه برسد.

 

۵ _ خدمات كميته امداد امام خمينى و طرح شهيد رجايى نيز به رغم افزايش چشمگير بودجه آن عملاً نتوانسته است نيازهاى اساسى سالمندان روستايى و شهرى و زنان سرپرست خانوار را تامين نمايد. بنابر آنچه گفته شد، مى توان نتيجه گرفت كه در صورت ادامه وضع موجود، يعنى بسته ماندن درهاى اشتغال رسمى به روى زنان و مهمتر از آن ناكارآمدى نظام تامين اجتماعى، روند فقير شدن زنان فقير همچنان ادامه خواهد يافت.

 

*نگاه كلان نويسنده به فقر زنان در گزارش پكن + ۱۰ كه از سوى گروه محققان مستقل مسائل زنان تهيه شده، منتشر مى شود.