به مناسبت صدمين سالگشت تولد «پابلو نرودا»، شاعر عشق و انساندوستى

“او چون كشاكشى است در كنار من ...”

تنظيم از: داود خدابخش- راديو آلمان: دوشنبه 22 تير 1383- 12 ژوئيه 2004

 

صد سال پيش در چنين روزى، يعنى در ۱۲ زوئيه ۱۹۰۴ درمنتهى اليه جنوبى سرزمين شيلى در شهر پارال، در خانواده اى كه سرپرست آن يك لوكوموتيو ران بود، كودكى بدنيا آمد، بنام «نفتالى ريكاردو ره يس باسوآلتو» Neftali Ricardo Reyes Basualto. نفتالى ريكاردو كه در سنين نوجوانى رسالت شاعرى را در خود شناخت، از آنجا كه خود را به نويسنده گمنام چك «يان نرودا» نزديك حس مى كرد، نام «پابلو نرودا» را براى خود برگزيد. «يان نرودا» كه از سال ۱۸۳۴ تا ۱۸۹۱ مى زيست و از پيشتازان ادبى مكتب واقعگرايى چك بشمار مى رود، در داستان هايش به زندگى دردناك انسان هاى تهيدست مى پرداخت. اين نويسنده ى تا آن زمان گمنام قرن نوزدهم از جمله شخصيت هايى است كه پابلو نرودا را به گرايشات سياسى چپ و انساندوستانه سوق داد.

شعر او از نخستين كتاب هايش بنام «شامگاهى» (۱۹۲۳)، «بيست شعر عاشقانه و يك ترانه ى اميد» (۱۹۲۴) و «تلاش مرد بى پايان» (۱۹۲۵) از اشعار انقلابى و سنت شكن شناخته شدند.

نرودا در سال ۱۹۳۵ در مقام كنسول كشورش به مادريد رفت. شعر «اسپانيا در قلبم» (۱۹۳۶) واكنش شاعرانه او در برابر جنگ داخلى اسپانياست. اين كتاب دو سال بعد در فرانسه منتشر شد و لويى آراگون در مقدمه اى كه بر آن نوشت، اين دفتر را مقدمه اى غول آسا بر تمامى ادبيات مدرن خواند. نرودا از ميان بسيارى آثار ديگر كه بعدها انتشار داد، پيام فاخر و پرخروش عشق و انسانيت را در قالب شعر خود به تجربه گذاشت.

پابلو نرودا كه گرايش سياسى چپ داشت، در دهه پنجاه به دريافت جايزه صلح لنين در مسكو و در دهه هفتاد به دريافت جايزه ادبيات نوبل نائل آمد.

 مجموعه شعرهاى «فلاخن انداز شوريده»، «اشعار ناخدا»، «صد غزل عاشقانه» نمونه هايى اند كه از آغاز كار شاعر تا سال هاى پختگى اش را در برمى گيرند، دفترهايى كه موضوع واحد عشق را به هم پيوند مى دهند.

مفهوم عشق در برخى اشعار نرودا، يگانگى با همه ى آفريده هاست، بويژه يگانگى با خاك. بوسه ى معشوقه، بوسه خاك است، آنجا كه مى گويد:

“خم مى شوم بر دهان تو تا بر خاك بوسه زنم”

پابلو نرودا، شاعرى كه در خاطراتش “اعتراف نمود كه زندگى كرد”، در روز بيست و سوم ۱۹۷۳، يعنى دوازده روز پس از سقوط دولت ملى آلينده، در سانتياگو درگذشت.

بمناسبت يكصدسالگى تولد شاعر شيليايى و برنده جايزه ادبيات نوبل، پابلو نرودا، وزارت خارجه آلمان با همكارى سفارت جمهورى شيلى در برلين نمايشگاه عكسى تحت عنوان «به ياد پابلو نرودا» برگزار كرده است كه در آن عكاس شيليايى «لوئيس پوآرو» Luis Poirot عكس هاى خود را به نمايش گذارده.

در زير شعرى از پابلو نرودا را مى خوانيم از مجموعه «فلاخن انداز شوريده»، برگرفته از ترجمه فرهاد غبرايى.

او چون كشاكشى است ...

او چون كشاكشى است، وقتى كه مى دوزد

بر من دو چشم سياهش را،

وقتى تن سفيد سفالين و جنبانش را

احساس ميكنم فشرده به من مى تپد،

او چون كشاكشى است، وقتى كنار من باشد.

خوابيده در برابر درياهاى “جنوب”، ديده ام من

آب ها را پيچان و دامن كشان

عنان گسسته،

محتوم،

به صبح ها و غروب ها.

آب خيزآب ها بر روى رد هاى كهنه.

بر رد پاها. برچيزهاى كهنه،

آب خيزآب ها كز ستارگان

چون گل سرخى سترگ مى شكوفد،

آب كه پيش مى تازد بر كرانه،

چو دستى گستاخ در آستين خرقه اى،

آب كه تا نيمه در تخته سنگ ها فرو مى شود.

آب كه بر خرسنگ ها مى شكند،

و چون آدمكشان خاموش،

آب تسكين ناپذير به سان انتقامجويان

آب شب هاى شوم

زير آسياب ها، چون شريانى گشاده

يا چون دل دريا

در تشعشعى لرزان و ديوسان.

چيزى ست كز درونم بر پا مى شود و پا مى گيرد

چيزى به غايت نزديك، وقتى كه او كنار من باشد:

او چون كشاكشى است كه خود در دو چشمش مى شكند

و بوسه بر دهانش مى زند، بر سينه اش، بر دستش.

مهربانى درد و درد محال،

بال هراس كه مى جنبد

در شب جسم من و او

چون قدرتى تراشيده از تيرها در آسمان.

چيزى از گريز بى كران

كه نمى رود، كه چنگ مى زند به درون،

چيزى كه در كلام چاهى لرزان نقب مى زند،

چيزى كه مى شكند با همه چيز، همه چيز،

چون اسيران كه با بند.

او، تراشيده از قلب شب،

از بى قرارى چشمان سرگشته من:

او، حك شده در چوب هاى جنگلى

با دشنه هاى دستان من،

او لذتش پيوند خورده با من،

او، چشمانش سياه،

او قلبش، پروانه ى خونين

كه با دو شاخك غريزه ام احساس كرده است!

نيست او در اين فلات تنگ زندگانيم!

چو از بند رسته بادى ست او!

اگر كلام من سر سوزنى فرو رود،

چو شمشير يا چو گاوآهن خواهد شكافت!

او چون كشاكشى است كه با خود مى برد مرا و مى بندد،

او چون كشاكشى است، وقتى كه در كنار من باشد!