شکنجه و آزار روانی

 

 

سرمقاله لوموند 16 ژوئن

برگردان : دو نون

جرج دبلیو بوش واقعی کیست؟ آیا رئیس جمهوری است که اخیرا در سواحل نرماندی سربازانی را مورد ستایش قرار داد که جان خویش را در مبارزه علیه بربریت نازی فدا کردند؟ آیا سیاستمداری است که سرویس های قضائی کشورش را آزاد گذاشت یا آنها را تشویق نمود تا برای شکنجه های باور نکردنی ارائه دلیل نمایند و عاملین را از قوانین سخت آمریکا و معاهدات بین المللی محافظت کنند؟

شکنجه های روانی، که بر اساس شواهد رسمی در مطبوعات آمریکا انتشار یافته، موجب پشتگرمی نمی شوند. این حقوقدانان، چگونه می توا نند شکنجه های وحشیانه ی فیزیکی و روانی را در سطح قابل قبولی توجیح کنند، تا چه حد می شود جلورفت که در برابر قانون، ازاعلام اجرای شکنجه بر حذر ماند؟ آیاآنها اقدام به بدرفتاری با زندانیان، حتی تا حد مرگ، را غیرقانونی نمی دانند یا ادامه شکنجه روانی برای ماهها و یا سالها؟

در تخطی از قوانین جلوتر برویم، این کارشناسان تاکید کردند، با محدود کردن قدرت "فرماندهی کل" (رئیس جمهور) در زمان جنگ، ممنوعیت شکنجه می تواند قانون اساسی "سرزمین انسان های آزاده" را زیر سئوال ببرد.  پس این مردان قانونگذار، کسانی که هرگز نباید فراموش شوند، کجا رفته اند که برای حرفه شان و برای کشورشان افتخارآفرین بودند و درانتخاب اصول اساسی نورمبورک و تحمیل مسئولیت به سرکردگان نازی در برابر جنایاتی که تحت فرماندهی شان مرتکب شده،  مشارکت داشته اند؟

با افشای چنین مدارکی و رفتار سیاسی که آنها از خود نشان داده اند، افتضاح شکنجه از مرحله ی نگران کننده فراتر رفته است. آمریکائی ها می گویند این عمل همانند" سیب گندیده" ایست که دیگر نباید به آن دست زد، با حاشیه قراردادن آن مسئله فیصله پیدا می کند. برعکس، این یک اقدام استراتژیک حساب شده ای بود که در بالاترین سطح دولتی بطور دقیق طرح ریزی شد. پرزید نت بوش، هفته ی گذشته تلاش کرد با این فرمول بندی که " دستورات من این بود که به قانون احترام گذارده شود" انحراف موضوع بوجود آورد. ولی این دفاع چه می خواهد بکند اگر خود قانون به انحراف کشیده شده باشد یا برای تائید چیزی که غیر قابل تائید باشد  تفسیرو توجیه بیابند؟

شکنجه یک عمل نا پسندی است که انجام گرفته و بر تمامی جوامع سنگینی می کند. از همان زمان ممنوعیت آن در1789 ، اوایل انقلاب فرانسه، تا زمان اعلام بین المللی حقوق بشر در1948  ودر سیستمهای قانونگزاری کشوری و بین المللی، هرچند که انحرافاتی حتی در کشورهای دمکراتیک صورت گرفته باشد. پس مهم این است که مراتب قانونگزاردر بالاترین سطح خود مورد احترام قرار بگیرد. و گرنه ضعف در بی توجهی به آن، با نام راه حلهای موقتی ی قضائی یا با فرصت طلبی سیاسی از شرایط تایید شده در"جنگ با تروریسم" همان طور که، پیرویدال ناکه(Pierre Vidal - Naquet) ، بهنگام جنگ الجزایر مطرح کرد، ژشتی ناپسندی است که متاسفانه می تواند در هر لحظه از نو پدیدار شود. بنابراین، منظور فقط چند شکنجه گر غیرنظامی و یا نظامی نیست بلکه مراجعی است که موجب سرافکندگی برای کشورشان و اصول مهمی که بر آنها حاکمند، می باشد. چه جنگی است که به دنبال سرانجامی پیروزمند نباشد؟