سيماي جهاني شدن اسلامي
نويسنده: مرتضي شيرودي، عضو هيأت علمي پژوهشي پژوهشكده تحقيقات اسلامي، مدرس دانشگاه، محقق و نويسنده.
منبع: باشگاه انديشه - سه شنبه 26 خرداد 1383- 15 ژوئن 2004
چكيده:
عليرغم گذشت بيش از يك دهه از زايش و رويش پديده جهاني شدن(Globalism) يا در واقع، جهانيسازي (Globalization) ، هنوز زواياي مختلف آن در هالهاي از ابهام و ترديد قرار دارد كه سوالهايي را برميانگيزد، از جمله، جهاني شدن به چه معناست؟ و تاريخ پيدايش اصطلاح جهاني شدن يا جهانيسازي و پيشينه رويكرد و گرايش به آن از چه زماني است؟ آيا در اسلام، ميل به جهاني شدن وجود دارد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا جهاني شدن اسلام قابل اثبات است؟ و در صورت اثبات آن، مباني، ويژگيها، ساختار و ابزارهاي جهاني شدن اسلامي چيست؟ البته به بخشي از اين سوالات، توسط انديشمندان پاسخهايي داده شده است، اما اين پاسخها به علت تنوع و تعدد، ابهامها و اشكالهاي جديدي را به ميان آوردهاند. هدف از اين مقاله ارائه پاسخي روشن به پرسشهاي فوق است.
براي دستيابي به پاسخ قانعكننده دربارهي هر يك از پرسشهاي مذكور، فرضيههاي زير، مطرح است:
1ـ خاستگاه واژه جهانيسازي در غرب است. ولي زادگاه پديده جهاني شدن، در اسلام.
2ـ تنها اسلام از تواناييهاي لازم براي جهاني شدن برخوردار است.
براي تعيين درستي يا نادرستي اين فرضيهها، مباحث زير را در مقاله حاضر بررسي ميكنيم:
الف ) تعريف جهاني شدن و تبيين تاريخ و پيشينه آن.
ب ) اسلام و ديدگاه آن درباره جهاني شدن و تشريح قابليتها، ساختارها و ويژگيهاي جهاني شدن اسلامي.
تعريف جهاني شدن
جهاني شدن به چه معناست؟ تاريخ پيدايش آن كدام است؟ و از چه زماني گرايش به آن، پديد آمده است؟ 1
عليرغم شيوع اصطلاح جهاني شدن يا جهانيسازي، هنوز تعريف جامع و مانعي از آن ارائه نشده است؛ زيرا اولاً، زوايا و ابعاد جهاني شدن دقيقاً ملموس و روشن نيست، حتي براي آناني كه در فرايند آن قرار دارند. ثانياً، اين اصطلاح مفهوم جديدي است و عمري كمتر از دو دهه دارد. بنابراين، هنوز تحقق نيافته و همچنان دستخوش تحول است.2
با اين وصف، كوششهايي براي ارائه تعاريفي از جهاني شدن، هرچند ناقص، مبهم و مشكوك صورت گرفته است، از جمله:
«جهاني شدن يعني يكسانسازي و يا مشابه كردن دنيا. اين حادثه به طرق گوناگون چون توسعهي ماهوارهها، گسترش رايانهها، افزايش رسانهها، به ويژه ازدياد كانالهاي تلويزيوني صورت ميگيرد».3
«جهاني شدن، پديدهاي چند بعدي است، از اين رو، اقتصاد، سياست، فرهنگ و … را دربرميگيرد و با تحقق آن، مرزهاي ملي از بين رفته و يا كمرنگ ميشود؛ كشورها نقش گذشتهي خود را از دست ميدهند و به جاي قوانين داخلي، قوانين بينالمللي بر كشورها حاكم ميگردد». 4
«جهاني شدن، فرايندي اجتماعي است كه در آن، قيدوبندهاي جغرافيايي، فرهنگي، مذهبي و … بر روابط انساني سايه افكنده، از بين ميرود. البته اگرچه جهاني شدن يك روند سياسي، فرهنگي و اجتماعي و … است، اما پيش از همه، روندي اقتصادي است».5
اگر به ماهيت نه به صورت جهاني شدن توجه كنيم، ميتوانيم اين پديده را به صور زير تعريف نماييم:
«گسترش فرهنگ اروپايي از طريق مهاجرت، استعمار و تقليد فرهنگي به سراسر كرهي زمين».6
«تداوم حركت سرمايهداري كه پس از پايان جنگ سرد، روياي تسلط بر عالم را در سر ميپروراند».7
«تلاش براي گسترش جهاني الگوهاي آمريكا. همين نكته، نگراني و ترس برخي از كشورهاي اروپايي را برانگيخته است».8
«تصويري ترسناك از يك بازار عنانگسيخته و پايان نوسازي به سبك ملي و ديني است كه ميرود تمام شالودههاي سياسي و اجتماعي ملتها و دولتها را از هم بگسلد».9
«دخالت در امور داخلي دولتهاي جهان سوم و كنار گذاشتن ممانعت هرگونه قانوني كه مانع تجارت آزاد از سوي شركتهاي چندمليتي است، بدون آنكه ثبات اجتماعي و حاكميت اين دولتها را در نظر بگيرد».10
نگارنده بر اين باور است كه جهانيسازي، گوياي طرحي پيچيده براي استعمار جديد جهان است. ميتوان در اين باره، حتي از عبارت فرايندهاي جهاني شدن استفاده كرد كه قرين دهكدهي الكترونيك جهاني، پيدايش قبيلهي جهاني، انقلاب اطلاعاتي، فشردگي زمان و مكان، گسترش جهاني و آگاهي ميباشد كه حاصل مفهوم مدرنتري از استعمار دنياست.
پيروز مجتهدزاده، واژهي «جهاني شدنها» را در اين مورد، به كار ميبرد كه حاوي بار عظيمي از آمريكايي شدن است و در واقع، همان جهانيسازي به دست صاحبان صنعت و سرمايه است كه آمريكا سكوي اصلي پرتاب موشك به آن فرض ميشود و در پرتو جهاني شدنها، جهانيان به فرهنگ، مفاهيم، زبان و اخلاق يا بياخلاقي آمريكايي تن ميدهند. 11
فرايند جهاني شدن را معمولاً در چهار حوزهي فني، اقتصادي، سياسي و فرهنگي مطالعه ميكنند. در حوزهي فني و تكنولوژيك، از جهاني شدن به عنوان وقوع انقلاب صنعتي سوم سخن ميرود. انقلاب صنعتي اول، در قرن هجدهم ميلادي، تحولي در تكنولوژي توليد بود. انقلاب صنعتي دوم، در نيمهي دوم قرن نوزدهم، تحولي در تكنولوژي توزيع و ارتباط ايجاد كرد. انقلاب صنعتي سوم، در پايان قرن بيستم، تحولاتي اساسي در حوزهي ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورد. در حوزهي اقتصاد، به تبع تحولات فني مذكور، تغييرات بيسابقهاي رخ نمود. در جهاني شدن اقتصاد، كنترل دولت ملي بر اقتصاد ملي به نحو فزايندهاي از دست ميرود و عناصر اصلي سياستهاي اقتصادي و مالي ملي، جهاني ميشود. از لحاظ سياسي با ظهور و گسترش اختيارات نهادهاي سياسي جهاني، مالي ملي، جهاني ميشود. از لحاظ سياسي با ظهور و گسترش اختيارات نهادهاي سياسي جهاني، چون بانك جهاني، تحولات چشمگيري در حوزهي محدود شدن قدرت و حاكميت دولتهاي ملي رخ مينمايد. به طور كلي، در فرايند جهاني شدن، ويژگيهاي اصلي دولت ملي (مانند اهميت و نقش مرزها) در معرض زوال قرار ميگيرد. در سطح فرهنگ نيز، بايد از ظهور جامعهي مدني جهاني سخن گفت. جنبشهاي فرهنگي و اجتماعي بينالمللي، جزئي از اين جامعه هستند و به مسائل و موضوعاتي چون رعايت حقوق بشر و آزاديهاي مدني از جانب دولتهاي ملي نظر دارند كه از حدود توانايي و ديد دولتهاي ملي بسيار فراتر ميروند.12 بنابراين، علاوه بر اين كه، بر پايهي اغلب تعاريف، جهاني شدن يك برنامه طرح شده غربي يا در واقع پروژهاي براي چپاول جهان است، فرايند جهاني شدن در عرصههاي مختلف نيز، منشأ غربي دارد و به همين جهت نگراني جهان سوم در صادق بودن جهاني شدن قابل سرزنش نيست. مطالب بعدي اين مقاله، ترديدها را بيشتر ميزدايد.
تاريخچه اصطلاح و رويكرد به جهاني شدن
بحث مربوط به تاريخچه جهانيسازي، به دو بخش تقسيم ميگردد: 1ـ تاريخچهي اصطلاح جهاني شدن؛ 2ـ تاريخچهي گرايش و رويكرد به جهاني شدن.
1ـ گذشته اصطلاح جهاني شدن
قدمت اين واژه به سالهاي پاياني دههي 50 و سالهاي اوليهي دههي 60 ميلادي ميرسد. در سال (1959م. 1328ش) مجلهي اكونوميست از كلمهي globlized queta (سهميهي جهاني) استفاده كرد.
در سال 1961 فرهنگ وبستر نخستين فرهنگ معتبري بود كه تعاريفي دربارهي دو اصطلاح globalism و globalized ارائه داد. يك سال بعد، نشريهي spectator مفهوم جهاني را گيجكننده توصيف نمود. در سال 1965 مارشال مك لوهان، نام دهكدهي جهاني را بر كتاب خود جنگ و صلح در دهكدهي جهاني گذارد. 13
برخي اصطلاح دهكدهي جهاني را سرآغازي براي شكلگيري اصطلاح جهاني شدن ميدانند. با اين وصف، استعمال واژهي جهاني شدن و يا مشتقات آن، تا دههي آخر قرن بيستم محدود باقي ماند. از اين رو، جاي تعجب نيست كه تا سال 1994 فهرست كتابهاي موجود در كنگرهي آمريكا كه در آنها از واژهي جهاني يا جهاني شدن استفاده شده، به 34 عنوان محدود باشد، در حالي كه اين عناوين در سال 1998 به بيش از 200 عنوان و در سال 1999 به بيش از 400 عنوان رسيد. گوياي پذيرش و يا مورد توجه قرار گرفتن اصطلاح جهاني شدن، توسط نويسندگان و محققان در سالهاي پاياني سدهي بيستم است. بنابراين، ميتوان گفت از ويژگيهاي سالهاي پاياني قرن بيستم كاربرد فراگير واژهي جهاني شدن (بيشتر در غرب) است.14
نتيجه اين كه، جهاني شدن تداوم حركت نظام سرمايهداري و كاپيتاليستي غرب است كه پس از جنگ سرد، از لاك دفاعي خود بيرون آمده و روياي تسلط بر عالم را در سر ميپروراند. به همين دليل، با پايان جنگ سرد كه با فروپاشي بلوك شرق همراه بود، سياست و استراتژي جديدي به نام «نظم نوين جهاني» از سوي آمريكا مطرح شد. اين پديده كه با تحولات عظيم در تكنولوژي جديد اينترنت همراه شد، به مقدمهاي براي جهانيسازي تبديل گردد.15
2ـ پيشينه گرايش به جهاني شدن
رويكرد به مفهوم جهاني شدن، چه در تئوري و چه در عمل، سابقهاي به قدمت بشر دارد؛ زيرا گرايش به جهاني شدن، نخست در اديان الهي بروز كرد؛ به گونهاي كه اديان بزرگ الهي چون يهوديت، مسيحيت و اسلام، سوداي جهانيسازي داشتهاند و هر يك از آنها، درصدد بودند كه امت يگانه و حكومت جهاني پديد آورند، البته در اين ميان، جهانيسازي اسلامي، برترين و كاملترين شكل جهانيسازي ديني را مطرح كرده است؛ زيرا براساس آياتي چون «ان الارض يرثها عبادي الصالحون» مخاطبان در جهانيسازي اسلامي، نه عرب، نه عجم، نه مكي، نه مدني و نه حتي مسلمان، بلكه تمام مردمند و معنويت (خدا) و عقلانيت (انسان) دو عنصر اساسي آن است. در كنار اديان الهي، تمدنها، كشورها و مكتبهايي نيز بودهاند كه بر پايهي انديشههاي جاهطلبانه، سودجويانه و توسعهخواهانه، ميل به جهانگرايي داشته و حتي كوشيدهاند، در قالب جهانيگشايي به آن جامهي عمل بپوشانند. بابليان، ايرانيان، روميان و … از همين تمدنها، كشورها و انسانها هستند كه در پي نيل به حكومت بر جهان و واداشتن همگان به پيروي از ارزشهاي خود، بودهاند.16
پس از اسلام، اغلب از دو مكتب ماركسيسم و كاپيتاليسم به عنوان مدعيان حكومت جهاني نام ميبرند. ماركسيستها با تقسيم تاريخ به كمون اوليه، بردهداري، فئوداليسم و كاپيتاليسم، مدعيند كه بشر با گذر از اين مراحل چهارگانه، به مرحلهي نهايي؛ يعني كمونيسم وارد ميشود كه يك حكومت جهاني با ويژگيهايي چون مرام اشتراكي، فقدان دولت و نبود مالكيت است، البته آنها قبل از ورود به مرحلهي آخر تاريخ، يك مرحلهي انتقالي به نام سوسياليسم را نيز پشت سر ميگذارند. سوسياليسم كمي به كاپيتاليسم و نيز، اندكي به كمونيسم شبيه است؛ مثلاً در سوسياليسم (همانند كاپيتاليسم) دولت و حكومت وجود دارد، ولي برخلاف كاپيتاليسم، حكومت در اختيار همه نيست، بلكه در حاكميت كارگران است. اگرچه شكست كمونيسم در دنياي امروز، به معناي غيرقابل وصولي و يا خيالي بودن حكومت جهاني كمونيستي است، ولي سوسياليستها معتقدند كه به علت ريشهدار بودن شعارهاي عدالت و مساوات سوسياليستي در نهاد و فطرت انسان، بشر دوباره به سراغ سوسياليسم و سپس كمونيسم خواهد آمد؟! 17
كاپيتاليسم يا سرمايهداري غرب، يكي ديگر از مدعيان جهاني شدن نيز، در پي جهانگرايي و ايجاد يك حكومت جهاني است. 18 از زماني كه سرمايهداري غرب شكل گرفت؛ يعني از چهار ـ پنج سدهي پيش، تلاش براي تسلط نظام سرمايهداري بر جهان، آغاز شد. از اواخر قرن 19 به خصوص از اوايل قرن 20، سرمايه در كشورهاي شمال به مرحلهي اشباع رسيد و انباشت سرمايه، به ركود اقتصادي دامن زد. بنابراين، غرب به صدور سرمايه دست زد، تا از اين طريق، هم به بازارهاي جديد و جوياي سرمايه دست يابد و هم بحرانهاي نهفته در درون خود را به كشورهاي توسعهنيافته، منتقل كند. اين فرايند، موجب رشد دوبارهي نظام سرمايهداري شد. نتيجه اين كه جهاني شدن، اولاً، ادامهي تحولات كلان تاريخ بشر غربي؛ يعني تحول كشاورزي، انقلاب صنعتي و انقلاب اطلاعاتي است؛ ثانياً تداوم حركت سرمايهداري غرب است، ولي پس از پايان جنگ سرد، تهاجميتر شده و روياي تسلط بر عالم و جهان را بيش از گذشته در سر ميپروراند. 19
به اين دلايل، جهاني شدن پيش از هر تعريف ديگر، به آن معناست كه سياست اقتصادي، امنيت غذايي و غيره بايد در حوزهي اختيارات تجار و سرمايهگذاران دولتهاي ثروتمند قرار گيرد و در اين روند، حكومتها، نهادهاي بينالمللي و حتي سازمانهاي بينالمللي نيز اجازه ندارند كه فعاليت و قدرت آنها را به پرسش گيرند. 20 با چنين نگرش و عقيدهاي است كه كروگمن، جهاني شدن را ادغام بيشتر بازارهاي جهاني و مك ايوان، آن را گسترش بينالمللي مناسبات توليد و مبادلهي تكنولوژي و افزايش عمومي در مصرف جهاني ميداند. در اين صورت، طبيعي خواهد بود كه در رأس چنين نظامي، آمريكا قرار گيرد.
از اين رو، مالكوم واترز ميگويد:
«جهاني شدن نتيجهي مستقيم گسترش فرهنگ اروپايي از طريق مهاجرت، استعمار و تقليد فرهنگي به سراسر كره زمين است. اين پديده، به طور ذاتي از طريق فعاليتهاي سياسي و فرهنگي با الگوي توسعهي سرمايهداري همراه است». 21
«جهانيسازي نظامي است كه قدرتمندان را با ادعاي روابط آزاد و آزادي بازار، قادر ميسازد تا اصنافي از ديكتاتورهاي ضدانساني را به مستضعفان تحميل نمايند».22
رابرتسون در يك جمعبندي كلي، فرايند جهانيخواهي كاپيتاليسم و مشخصههاي آن را به اين ترتيب مطرح ميكند:
1ـ مرحلهي بدوي كه در اروپا و در بين سالهاي 1400م. تا 1750م. رخ داد. تجزيهي كليسا، ظهور جوامع دولت ملت و استعمارهاي ضعيف مشخصهي اين مرحله است.
2ـ مرحلهي آغازين كه از سال 1750 تا 1850 ادامه داشت و بروز مسائل شهروندي و انعقاد اولين قراردادهاي بينالمللي از نشانههاي آن است.
3ـ مرحلهي جهش كه به سالهاي 1850 تا 1925 برميگردد. در اين مرحله، بشر شاهد مهاجرتهايي در سطح وسيع و جنگهاي بزرگي چون جنگ جهاني اول است.
4ـ مرحلهي سلطهجويي كه طي سالهاي 1925 تا 1969 با بروز جنگ جهاني دوم، تأسيس جامعه ملل و سازمان ملل متحد، آغاز جنگ سرد و افزايش كشورهاي جهان، جهاني شدن روند سريعتري به خود گرفته است.
5ـ مرحلهي فقدان قطعيت از سال 1969 به بعد، به سبب فعاليتهاي وسيع رسانههاي گروهي، تشديد جنگ سرد، تلاش براي دستيابي به سلاحهاي مرگبارتر، اعتماد ساكنان اين كرهي خاكي، نسبت به روندي كه در جهان طي ميشد، كاهش يافت.
6ـ مرحلهي جهانيسازي كه با پايان جنگ سرد در 1991،23 فروپاشي شوروي سابق، حملهي آمريكا به عراق و طرح نظم نوين جهاني (طرح نظام تكقطبي) به رهبري آمريكا آغاز شد. اين پديده، با تحولات گسترده تكنولوژي در زمينهي اينترنت، تأسيس سازمان تجارت جهاني و نيز وحدت پولي يازده كشور اروپايي همراه است. 24
نتيجهي آنچه را كه برشمردهايم، اين است كه تاريخ ابداع واژه جهاني شدن و جهانيسازي و محتواي سرمايهداري آن به غرب برميگردد، اما آيا پديده جهاني شدن يا جهانيسازي را كه اسلام مطرح ميسازد، از چنين محتواي دنياگرايانه و انسانمدارانه برخوردار است؟
جهاني شدن اسلام
حاصل مباحث قبلي اين است كه جهانيسازي ريشه در غرب دارد و در غرب متولد شده و بارور گرديده است. اصول و مباني فكري و فلسفي آن دقيقاً همان اصول و مباني تفكر غرب است. انديشمندان متعددي نيز بر ارتباط مستقيم بين جهانيسازي و غرب و بر پروژه بودن آن تأكيد دارند. در رأس پروژهي جهانيسازي آمريكاست، اما آمريكا به دلايل مختلفي از صلاحيت رهبري جهانيسازي برخوردار نيست. در اين صورت، اين سوال پيش ميآيد: اگر آمريكا يا مسيحيت دولتي قادر به رهبري عادلانهي جهان نيست، پس چه قدرتي از اين توانايي برخوردار است؟! مكتب جهانشمول اسلام ميتواند جايگزين مناسبي باشد، اما آيا جهانيسازي اسلام، براساس تعاليم ديني قابل اثبات است؟! اين جهانيسازي بر چه اصولي استوار است و ويژگيها و ابزارهاي آن كدام است؟! 25 در پاسخ به پرسش ياد شده، مباحث زير را مرور ميكنيم:
جهاني شدن در آيات و روايت
اسلام جهاني تولد يافت، مسلمانان براي جهاني كردن اسلام بسيار كوشيدند، شيعيان هم، دل به حكومت جهاني حجت بنالحسن عليهالسلام سپردهاند. آيات و روايات اسلامي نيز، پروسهي جهاني شدن اسلام را مورد تأييد قرار دادهاند: 26
الف) آيات:
آياتي از قرآن به مسأله جهاني شدن اسلام اشاره دارند، از جمله:
«و نريدُ ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين * و نمكن لهم فيالارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون».27
يعني: ما ميخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم و حكومتشان را در زمين پابرجا سازيم و به فرعون و هامان و لشگريانشان، آنچه را از آنها [بني اسرائيل] بيم داشتند، نشان دهيم! 28
اين دو آيه، گرچه به قصهي حضرت موسي عليهالسلام، فرعون و بنياسرائيل مربوط است ولي محتوا و مفهوم آيات، منحصر به آن نيست. آنچه در دوره ياد شده اتفاق افتاد، جلوهاي از ارادهي خداوند براي حاكميت بخشيدن مستضعفين بر مستكبران بود، در حالي كه ارادهي خدا در اين باره، به طور كامل تحقق نيافته است. پس روزي ميرسد كه خداوند حاكميت خويش بر زمين را از طريق سپردن آن به دست افراد عابد صالح تحقق بخشد. 29
آيه دوم: «قال رب فانظرني الي يوم يبعثون قال فانك من المنظرين الي يوم الوقت المعلوم»30
يعني: (شيطان) گفت: پروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده (و زنده نگهدار، خداوند) فرمود: تو از مهلتيافتگاني! (اما نه تا روز رستاخيز، بلكه) تا وقت معيني.
بر پايهي اين آيه، در ادامهي عمر دنيا، روزي ميرسد كه شيطان ديگر بر انسان حاكميت ندارد. در واقع، خداوند سبحان با مهلت درخواستي ابليس تا روز قيامت، موافقت نكرد و تا زمان معيني (تا قبل از برپايي قيامت) به او مهلت داد. با پايان يافتن حاكميت شيطان بر انسان، جهاني شدن اسلام از سوي بندهي صالح خداوند تبارك و تعالي؛ يعني حجت بنالحسن عليهالسلام آغاز ميگردد. 31
آيه سوم: «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون».32
يعني: او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همهي آيينها غالب گرداند، هرچند مشركان كراهت داشته باشند.
اما صادق عليهالسلام در تفسير آيه فرمود: سوگند به خدا، هنوز تفسير اين آيه تحقق نيافته است. راوي پرسيد: فدايت شوم! پس چه زماني تحقق مييابد؟ امام فرمود: وقتي با ارادهي خدا، قائم قيام كند». 33 بنابراين، جهاني شدن اسلام و تشكيل حكومت واحد جهاني امام زمان (عج) با به كارگيري علون و فنون نوين به انجام ميرسد و تداوم آن با تدبير، تدبر، دانش و بينش ميسر ميشود.
آيه چهارم: «ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون»34
يعني: در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان شايستهام وارث (حكومت) زمين خواهند شد! «يرثها» جنبهي جهانشمولي دارد؛ يعني همهي حاكمان زمين، عباد صالحين خواهند شد. اين مطلب در مزامير داوود، مزمور (فصل) 37 به اين صورت آمده است: حليمان وارث زمين خواهند شد». زبور در اينجا، نه زبور داوود، بلكه به اعتقاد مرحوم طبرسي، مراد مطلق كتاب آسماني است. از اين رو، برخي از مفسران، آيهي ياد شده را اين گونه ترجمه ميكنند: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتيم: بندگان شايستهام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!»35
آيه پنجم: «وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فيالارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لايشركون بي شيئاً و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون». 36
يعني: خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند، وعده ميدهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل ميكند، آنچنان كه تنها مرا ميپرستند و چيزي را جز شريك من نخواهند ساخت و كساني كه پس از آن كافر شوند، فاسقند.
در واقع، آيهي مذكور بر اين مسأله دلالت دارد كه خداوند، جهان را با خاندان رسالت و امامت شروع كرد، با آنها نيز به خاتمه ميرساند؛ يعني جهان در آغاز در اختيار شايستهترين بندگان خدا بود و در انتها هم در يد قدرت صالحان روي زمين است. 37 احاديث زيادي نيز تصريح دارند كه حكومت الهي آيندهي روي زمين از سوي فردي از خاندان رسول خدا (ص) و فاطمه (س) است و اين خاندان و وليعصر (عج) كليدهاي حكمت و معدنهاي رحمت الهيند.
ب ) روايات:
برخي از روايات و احاديث اسلامي به تفسير آيات مربوط به جهاني شدن اسلام پرداختهاند. از جمله:
روايت اول: «قال رسول الله (ص)، «إن خلفائي و أوصيائي و حُجج الله علي الخلق بعدي اثنا عشر اولهم أخي و آخرهم ولدي. قيل يا رسول الله (ص) و من اخوك؟ قال (ص) علي بن ابي طالب 7 قيل: فمن ولدك؟ قال: المهدي (عج) يملا الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً و الذي بعثني بالحق بشيراً و نذيراً لو لم يبق منالدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج فيه ولدي المهدي فينزل روحالله عيسيبن مريم فيصلي خلفه»38
يعني: رسول خدا (ص) فرمود: خلفا و جانشينان من و حجتهاي خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اول آنان برادرم و آخرشان فرزندم. گفته شد: اي رسول خدا! برادرت كيست؟ فرمود: عليبن ابيطالب. سوال شد: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدي كه زمين را از قسط و عدل پر سازد، همانسان كه از ظلم و جور پر شده. قسم به آن كه مرا به حق به عنوان بشارتدهنده و ترساننده برانگيخت، اگر از عمر دنيا يك روز باقي مانده باشد، خدا آن را چنان طولاني سازد تا فرزندم مهدي خروج كند. (پس از خروج) عيسي پسر مريم پشت سرش به نماز ايستد. 39
روايت دوم: «قال رسول الله (ص): يخرج من آخر الزمان رجل من وُلدي اسمه كاسمي و كنيته ككنيتي يملا الارض عدلاً كما ملئت جوراً، فذلك المهدي (عج)»40
يعني: رسول خدا (ص) فرمود: در آخرالزمان مردي از فرزندان من قيام كند كه اسم او همانند اسم من و كنيهاش مثل كنيه من است. زمين را از عدل پر سازد، چنان كه از ظلم پر شده است و او مهدي (عج) است. 41
روايت سوم: قال نبي (ص): المهدي مني و هو اجلي الجبهه: اقني الانف، يملا الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً، يملك سبع سنين». 42
يعني: پيامبر فرمود: مهدي از ما (من) است. چهرهاي نوراني دارد و بينياي خميده. زمين را از قسط و عدل پر سازد، چنان كه از ظلم و جور پر شده است». 43
روايت چهارم: «قال رسول الله (ص): لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يبعث رجل مني و من اهل بيتي، يواطي اسمه اسمي».44
يعني: رسول خدا (ص) فرمود: اگر عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداي تعالي آن روز را چنان طولاني كند تا در آن روز مردي از اهل بيتم قيام كند كه اسم او اسم من است. 45
روايت پنجم: «ان علياً عليهالسلام سأل نبي (ص) أمنا آل محمد المهدي (عج) أم غيرنا؟ قال رسول الله (ص). بل منا يختم الله به كما فتح بنا».
يعني: علي (ص) از پيامبر عليهالسلام پرسيد: آيا مهدي (عج) از ما آل محمد است يا غير ماست؟ رسول خدا (ص) فرمود: بلكه از ماست، خداوند به سبب او ختم كند (كمال بخشد) چنان كه با ما آغاز كرد.46
اين احاديث پنجگانه بر پنج نكته مهم تأكيد دارد:
1ـ اسلام در صدد گسترش خود در گسترهي جهان است؛
2ـ گسترش جهاني اسلام از سوي امام زمان عليهالسلام تحقق مييابد؛
3ـ حكومت امام زمان عليهالسلام يك حكومت جهاني است؛
4ـ جهاني شدن اسلامي بر پايه قسط و عدل قرار دارد؛
5ـ عمر حكومت جهاني امام زمان عليهالسلام طولاني است.
اسلام و مباني فكري و فلسفي جهاني شدن
مباني فكري و فلسفي تمدن و فرهنگ اسلامي، رهآورد وحي الهي، بعثت انبيا و امامت اولياست كه عقل و فطرت اصيل انسان بر آن مهر تأييد ميزند. اين مباني، اركان تمدن اسلامي را در چهار قرن گذشته ساخته و تداوم آن، نويددهندهي جهاني شدن تمدن اسلامي است. برخي از مهمترين مباني عبارتند از:
فطرتگرايي
توحيد، نخستين شرط تشرف انسان به اسلام و لازمهي ورود به جامعه جهاني اسلام است. از اين رو، قرآن با تعابيري چون «لااله الا الله» 47، «لااله الاهو»48، «لا اله الا انا»49، و … اهتمام ويژه خود را بر اين اصل ابراز كرده است. يكتاپرستي، نقطهي اشتراك همهي انسانهايي است كه در جامعهي جهاني اسلام مشاركت ميورزند و آن، فراگيرترين عامل همگرايي اجتماعي انسانها به شمار ميرود. به همين دليل، خداوند ميفرمايد:
«فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون» 50
يعني: پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتي است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست، اين است آيين استوار ولي اكثر مردم نميدانند.
عاقبتجويي
عاقبتجويي، يعني فرجامخواهي و آخرتگرايي كه در انديشهي ديني و اسلامي اعتقاد به معاد، خوانده ميشود. تأكيد اسلام بر معاد، به منظور تأسيس يك نظام جهاني است تا در كنار اعتقاد به مبدأ، سرنوشتساز بودن نقش اين باور (اعتقاد به معاد) در جهتگيري زندگي فردي، جمعي و جهاني هويدا گردد؛ زيرا چنين اعتقادي، رفتار اجتماعي را متأثر ميسازد و آن را تحت كنترل درميآورد. قرآن كريم در اين باره ميفرمايد:
«افحسبتم انما خلقناكم عبثاًَ و انكم الينا لاترجعون»51
يعني: آيا چنين پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريدهايم و هرگز به سوي ما بازنميگرديد؟»
كرامت انساني
خداوند انسان را گرامي داشته است. 52 از نظر دين، انسان موجودي هم مادي و هم معنوي است. از اين رو، برنامهي جهاني شدن تمدن اسلامي با برنامهي جهاني شدن غربي كه در پي سلطه بر انسان ميباشد، از بنيان متفاوت است؛ زيرا اسلام در پي ارج نهادن به انسانهاست و تنها، به استقلال آگاهانه و آزادانه او از پيام دين ميانديشد و هرگز درصدد تحميل عقيده بر او نيست.
با توجه به اين سه اصل، برنامههاي جهاني اسلام عبارتند از:
1ـ كرامت و برتري انسانها بر مدار عقيده و ايمان، نه نژاد و خون و …؛
2ـ نفي سلطهگري و سلطهپذيري براساس قاعدهي نفي سبيل؛
3ـ طرح و اجراي اصول و حقوق مشترك براي همه انسانها، اعم از كافر و مسلمان.
ساختار نظام جهاني اسلام
تحقق ايدهي جهاني شدن اسلام و قوام آن بر پايهي مباني فكري و فلسفي، منوط به اركان و ساختاري مناسب است كه برخي از آنها عبارتند از:
حاكميت خداوند سبحان
حاكميت بر جهان هستي ، تنها از آن خداست. در واقع، اراده الهي بر سراسر گيتي حاكم و ادامهي هستي به مدد و فيض او وابسته است. به بيان ديگر، جهان و تمامي اركان و عناصرش در يد قدرت نامحدود الهي قرار دارد و هموست كه انسان را بر سرنوشت خويش حاكم كرده و اداره جامعه را به انسان واگذاشت كه آن نيز، تجلي اراده خداست. در حقيقت، حاكميت خدا بر روي زمين به دست رهبر برگزيدهي الهي صورت ميگيرد كه خود او نيز، از سوي امت به جايگاه و منصب رهبري دست يافته است. در چنين نظامي، عقلانيت، معنويت و عدالت، جامعه را به جهاني در مسير كمال تبديل ميكند.
امامت و رهبري
مهمترين ويژگي امامت و رهبري در ساختار نظام جهاني اسلام، برگزيده خداوند بودن است. مولاي متقيان، عليبن ابي طالب عليهالسلام در اين باره فرمود:
«و خلف فيكم ما خلفت الانبيا في اممها، اذ لم يتركوهم هملاً، بغير طريقٍ واضحٍ، و لا علم قائم»53
يعني: او نيز چون پيامبران امتهاي ديرين براي شما ميراثي گذاشت؛ زيرا ايشان امت خود را وانگذاردند، مگر به رهنمون راهي روشن و نشانهايي معين54
به علاوه، امامت و رهبري از ويژگيهاي ديگري برخوردار است، از جمله: مركز وحدت و يكپارچگي، زعامت معنوي و سياسي، اساس و پايه فعاليت بشريت، هسته مركزي نظم اجتماعي، مشروعيت بيعت مردم، اسوهي فردي و جمعي.
همچنين، رهبري و امامت در نظام جهاني اسلام، محور و قطب ايدئولوژيك به شمار ميرود. همانگونه كه علي عليهالسلام فرمود:
«اما والله لقد تقمصها ابن ابي قحافت و انه ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي، ينحدر عني السيل، و لا يرقي الي الطيرُ».55
يعني: آگاه باشيد. به خدا سوگند كه فلاني (ابابكر) خلافت را چون جامهاي بر تن كرد و قطعاً ميداند كه جايگاه من نسبت به حكومت اسلامي همچون محور است در رابطه با آسياب.
امت واحده
انسانها در نظام جهاني اسلام، در دوران بلوغ و شكوفايي عقلي و معنوي قرار دارند و به مرحله والاي تعالي رسيدهاند و بالفعل از ارزشهاي واقعي انساني برخوردارند. جامعهي جهاني اسلامي، جامعهاي همگون و متكامل است و در آن، استعدادها و ارزشهاي انساني شكوف ميگردد. نيازهاي اساسي فطري برآورده ميشود، از همهي ابزارها براي تحقق صلح و عدالت بهرهبرداري ميشود. به اين دلايل است كه خداوند در قرآن ميفرمايد:
«و ان هذه امتكم واحده و أنا ربكم فاتقو» 56
يعني: و اين امت شما، امت واحدي است و من پروردگار شما هستم پس، از مخالفت فرمان من بپرهيزيد.
قانون واحد
حديث ثقلين، گوياي آن است كه راز دستيابي به سعادت دنيوي و اخروي، پيروي و اقتدا به قانون خوب (كتاب الله) و مجري خوب (اهل بيتي) است. اگرچه، جامعه بشري از نقصان قانون رنج برده است، ولي رنج مجريان صالح، همواره، جانكاهتر بوده است. در تهيه قانوني كه در جامعه جهاني اسلام حاكميت مييابد، عقل كه قادر به ترسيم حدود و تعيين همهجانبهي مسائل انسان نيست، دخالتي ندارد. اين قانون، قانون شرع است كه از سوي خداوند آگاه به نيازهاي انساني، نازل شده است. از اين رو، همهجانبه است و كاملاً با فطرت انسانها سازگاري دارد. در دورهي تحقق حكومت جهاني اسلام، قانون اسلام يا در حقيقت، سيستم حقوقي اسلام به طور كامل اجرا ميشود، كه همه در برابر آن يكسانند و براي هر شخصي به اندازه توان و استعدادش، حقوق و وظايفي تعيين شده است.
ويژگيهاي جهاني شدن اسلام
ويژگيهاي نظام جهاني اسلام يا مختصات جهاني شدن اسلامي، با هيچ نظام ديگري قابل مقايسه نيست. در اين نظام، جهاني بر پايه معنويت، عقلانيت، انسانيت، عدالت، امنيت و … شكل ميگيرد و از اين رو، جامعهاي است كامل و متعالي. اينك برخي از اين ويژگيها را مرور ميكنيم:
عدالت
عدالت در نظام جهاني اسلام، فراگير، گسترده و عميق است. جهاني شدن اسلامي، به تاريخ سراسر ظلم و جور جهان پايان ميدهد، به ريشهكني ستمها و تبعيضها از جامعه بشري ميپردازد و در يك نظام اجتماعي، بر پايه مساوات و برابر رفتار ميكند. احاديث زيادي به اين موضوع پرداختهاند مانند: ابوسعيد خدري (از محدثين اهل سنت) از پيامبر (ص) نقل ميكند:
«اُبشركم بالمهدي يملا الارض قسطاً ملئت جوراً و ظلماً يرضي عنه سكان السماء و الارض يقسم المال صحاحاً. فقال رجل ما معني صحاحاً؟ قال: بالسويه بين الناس و يملا قلوب امه محمدٍ غني و يسعهم عدله…» 57
يعني: شما را به ظهور مهدي عليهالسلام بشارت ميدهم كه زمين را پر از عدالت ميكند، همان گونه كه از جور و ستم پر شده است، ساكنان آسمانها و زمين از او راضي ميشوند و اموال و ثروتها را به طور صحيح تقسيم ميكند. شخصي پرسيد: معناي تقسيم صحيح ثروت چيست؟ فرمود: به طور مساوي در ميان مردم (سپس فرمود:) و دلهاي پيروان محمد را از بينيازي پر ميكند و عدالتش همه را فراميگيرد.
علي عقبه از پدرش چنين نقل ميكند:
«اذا قام القائم حكم بالعدل و ارتفع الجور في ايامه و امنت به السبل و اخرجت الارض بركاتها و ردكل حق الي اهله… ولا يجد الرجل منكم يومئذٍ موضعاً لصدقه و لالبره لشمول الغني جميع المومنين».58
يعني: هنگامي كه قائم قيام كند، براساس عدالت حكم ميكند و ظلم و جور در دوران او برچيده ميشود و راهها در پرتو وجودش امن و امان ميگردد و زمين و بركاتش را خارج ميسازد و هر حقي به صاحبش ميرسد … و كسي موردي را براي انفاق و صدقه و كمك مالي نمييابد؛ زيرا همهي مومنان، بينياز و غني خواهند شد.
و در روايتي ديگر آمده است:
«يملا الله به الارض عدلاً و قسطاً بعد ما مُلئت ظلماً و جوراً»
يعني: خداوند به وسيله او (حضرت مهدي (عج) ) زمين را پر از عدل و داد ميكند، پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد». 59
دانش در دورهي حكومت جهاني امام عصر (عج) به آخرين درجه تكامل خود ميرسد. به بيان ديگر، در اين دوران، هم توسعه علمي و هم توسعه اقتصادي به صورت همه جانبه اتفاق ميافتد. از اين رو، تمام علوم براي دستيابي به حداكثر پيشرفت و توليدات به كار ميافتد. احاديثي بر اين موضوع اشاره دارند: از جمله،
امام صادق عليهالسلام فرمود:
«العلم سبعه و عشرون حرفاً فجمع ما جاءت به الرسل حرفان، فلم يعرف الناس حتي اليوم غيرالحرفين، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسه و العشرين حرفاً»60
يعني: علم و دانش بيستوهفت حرف (شعبه) است. تمام آنچه پيامبران الهي براي مردم آوردهاند، دو حرف بيش نبود و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناختهاند، اما هنگامي كه قائم ما قيام كند بيستوپنج حرف (شعبه) ديگر را آشكار و در ميان مردم منتشر ميسازد (و اين دو حرف موجود را هم به آن ضميمه ميكند تا بيستوپنج حرف، كامل و منتشر شود.)
«انه يبلغ سلطانه المشرق و المغرب و تظهر له الكنوز و لايبقي فيالارض خرابُ الا يعمره».
يعني: حكومت او، شرق و غرب جهان را فراخواهد گرفت و گنجينههاي زمين براي او ظاهر ميشود و در سراسر جهان جاي ويراني باقي نخواهد ماند مگر اينكه آن را آباد خواهد ساخت.61
امام باقر عليهالسلام نيز فرمود:
«اذها قائم قائمنا وضع يده علي رووس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها احلامهم»
يعني: هنگامي كه قائم ما قيام كند دستش را بر سر بندگان گذارد تا خردهاي آنان را گرد آورد و رشدشان را تكميل گرداند.62
معنويت
معنويت در حكومت جهاني آخرالزمان (عج) در حد اعلاست. در روايتي آمده است:
«رجالُ لاينامون الليل لهم دوي في صلاتهم كدوي النحل يبيتون قياماً علياطرافهم»63
يعني: مرداني كه شبها نميخوابند، در نمازشان چنان اهتمام و تضرعي دارند كه انگار زنبوران عسل در كندو وزوز ميكنند، شب را با نگهباني دادن پيرامون خود به صبح ميرسانند.
امنيت
در يك حكومت ايدهآل، امنيت شرط توسعه و لازمه پرداختن به معنويت است. در حديث ميخوانيم:
«حتي تمشي المرات بين العراق الي الشام لاتضع قدميها علي النبات و علي رأسها زينتها لا يهيجها سبعُ و لا تخافه»
يعني: راهها امن ميشود چندان كه زن از عراق تا شام برود و پاي خود را جز بر روي گياه نگذارد. جواهراتش را بر سرش بگذارد، هيچ درندهاي او را به هيجان و ترس نيفكند و او نيز از هيچ درندهاي نترسد.64
رضايت
«يرضي بخلافت السماوات و الارض؛ يحبه اهل السماوات و الارض».65
حكومت جهاني اسلام، حكومتي است كه آسمان و زمين، هر دو اظهار رضايت و خشنودي ميكنند و عرشيان و فرشيان، آن را دوست دارند، حكومتي كه نتيجه و بركات آن براي همه، حتي مردگان، فرج و گشايش است.
اطاعت
اطاعت از امام زمان (عج) در حكومت جهانياش، خالص و كامل است. در حديث آمده است:
«و يقونه بانفسهم فيالحروب و يكونه ما يريد منهم»66
يعني: با جانشان امام را در جنگها ياري ميكنند و هر دستوري به آنها بدهد، انجامش ميدهند.
ابزارهاي جهاني شدن اسلامي
نظام جهاني اسلام، براي تحقق خويش، نخست به اصل دعوت و هدايت عمومي و در صورت مواجهه با انسانهاي لجوج به جهاد فيسبيلالله متكي است:
1ـ اصل دعوت و هدايت
قرآن در اين باره ميفرمايد:
«ما ارسلناك الا كافه للناس بشيراً و نذيراً»67
يعني: ما تو را جز براي بشارت و بيم دادن همه مردم نفرستاديم.
نيز اضافه ميكند:
«قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعاً»68
يعني: بگو: اي مردم من فرستاده خدا به سوي شما هستم.
همچنين، پيامبر گرامي اسلام (ص) رسالت خود را دعوت و هدايت تمامي مردم دانست و فرمود:
«فاني رسول الله الي الناس كافه لانذر من كان حياً و يحق القول علي الكافرين»69
يعني: من پيامبر خدا براي تمام بشر هستم. وظيفه دارم زندهها را انذار و هشدار دهم و فرمان عذاب بر كافران مسلم گردد.
دعوت و هدايت اسلامي بر پايه صلح و دوستي قرار دارد؛ زيرا همانگونه كه راغب اصفهاني در مفردات مينويسد:
«الصلح تختص بازاله النقار بينالناس».
يعني: صلح به زدودن كدورت از ميان مردم اختصاص دارد و به زدودن آن كمك ميكند.
خداوند سبحان هم به پيامبر دستور ميدهد كه چنانچه دشمن تو از در مسالمت وارد شد، تو نيز با آن موافقت كن: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها». 70
يعني: اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآي.
2ـ اصل جهاد و دفاع
اگر دفاع اسلامي موثر نيفتاد و انسانهاي لجوج به مقابله با اسلام برخاستند و يا كساني كه دعوت را پذيرفتند، با خطر مواجه شوند، آنگاه اسلام بر جهاد و يا دفاع تأكيد ميورزد. به آياتي در اين باره توجه كنيد:
1ـ «يا ايها النبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم و مأواهم جهنم و بئس المصير»71
يعني: اي پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير! جايگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتي دارند!
2ـ «وقاتلوا في سبيلالله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله «يحب المعتدين»72
يعني: و در راه خدا، با كساني كه با شما ميجنگند، نبرد كنيد! و از حد تجاوز نكنيد، كه خدا تعديكنندگان را دوست نميدارد!
3ـ «واقتلو هم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم و الفتنه اشد من القتل و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتي يقانلوكم فيه فإن قاتلوكم فاقتلوهم كذالك جزاء الكافرين».73
يعني: و آنها را [بت پرستاني كه از هيچ گونه جنايتي ابا ندارند] هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آن جا كه شما را بيرون كردند [از مكه] آنها را بيرون كنيد! و فتنه [و بتپرستي] از كشتار هم بدتر است و با آنها، در نزد مسجدالحرام [در منطقه حرم] جنگ نكنيد! مگر اينكه در آنجا با شما بجنگند. پس اگر (در آنجا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد؛ چنين است جزاي كافران.
پينوشتها:
1ـ ر.ك: P.Hirst, and G Thomposn, Globalization in Quseion, Polity pres, Cambridge, 1999.
2ـ لسلي اسكلد، تعريف واحدي از جهاني شدن وجود ندارد، ترجمه داوود كياني، جامجم، 30/7/1380، ص 8، نيز ر.ك: U. Beck, What is Globalization?, blacwell puplishers, 1999.
3ـ باري آكسفورد، نظام جهاني: سياست و فرهنگ، ترجمهي حميرا مشيرزاده، دفترمطالعات سياسي و بينالمللي، تهران، 1378، ص 34.
4ـ فرهنگ رجايي، پديده جهاني شدن؛ وضعيت بشري و تمدن اطلاعاتي، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، آگاه، تهران، 1380، ص 40.
5ـ جان تامليسون، جهاني شدن و فرهنگ، ترجمه محسن حكيمي، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، تهران، 1381، ص 28.
6- سليمان ايران زاده، جهاني شدن و تحولات استراتژيك در مديريت و سازمان، مركز آموزش دولتي، تهران، 1380، ص 24.
7ـ مانوئل كاستلز، عصر اطلاعات، ترجمه علي قليان و افشين خاكباز، طرح نو، تهران، 1380، ج1، ص130.
8ـ آنتوني گيدنز، جهان رها شده، ترجمه علياصغر سعيدي و يوسف حاجي عبدالوهاب، نشر علم و ادب، تهران، 1379، ص 6.
9ـ پل سوئيزي و ديگران، جهاني شدن با كدام هدف؟ ترجمه ناصر زرافشان، آگاه، تهران، 1381، ص 84.
10ـ سرژ لاتوش، غربيسازي جهان، ترجمه امير رضايي، قصيده، تهران، 1379، ص 110.
11ـ قدير نصيري، چيستي جهاني شدن، تأملي نظري در سمت و سرنوشت آهنگ جهاني، فصلنامه مطالعات راهبردي، سال چهارم، ش 3، پاييز 1380، صص 286ـ285.
12ـ كيت نش، جهاني شدن، سياست، قدرت، ترجمه محمدتقي دلفروز، كوير، تهران، 1380، صص 13 ـ 10 و نيز ر.ك: M. Waters, Globaization, Routledge, New York, 1995.
13ـ مالكوم واترز، جهاني شدن، ترجمه اسماعيل مرداني، سازمان مديريت صنعتي، تهران، 1379، ص 10.
14ـ همان.
15ـ مرتضي قرهباغيان، گفتوگو درباره جهاني شدن، فصلنامه تخصصي اقتصاد اسلامي، سال اول، ش 4، زمستان 1380، ص9.
16ـ محسن عبدالحميد، جهاني شدن از منظر اسلامي، ترجمهي شاكرلويي، پگاه حوزه، ش 34، 15 دي 1380، ص 9.
17ـ فريدون تفضلي، تاريخ عقايد اقتصادي از افلاطون تا دوره معاصر، نشر ني، تهران، 1372، ص 52.
18ـ ژيل كيل، ارادهي خدا، يهوديان، مسيحيان در راه تسخير دوباره جهان، ترجمه عباس آگاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1370، صص 70 ـ 30.
19ـ ايمانوئل والرشتاين، سياست و فرهنگ در نظام متحول جهاني، ترجمه پيروز ايزدي، نشر ني، تهران، 1377، ص 278.
20ـ حسين دهشاير، جهاني شدن: تكامل فرايند برونبري ارزشهاي نهادهاي غربي، دو ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، ش 158 ـ 157 (مهر و آبان 1379) ص84.
21ـ مهدي آقايي، ضرورت همكاري منطقهاي در فرايند جهاني شدن، پگاه حوزه، ش 46، 17 ارديبهشت 1381، ص 10.
22ـ www.globalpolicy.org
23ـ آندره فونتن، يكي بدون ديگري؟ ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، فاخته، تهران، 1379، ص 248.
24ـ آلبرت بقريان، پيامدهاي جهاني شدن: يك رويكرد آماري، مجله توسعه مديريت، ش 31، آبان 1380، صص 16 ـ 15.
25ـ حسامالدين واعظ، جهاني شدن و جهان اسلام و سياستهاي جهاني، منبع:
www.corporatewatch.org
26ـ فرانسيس فوكوياما، اسلام و جهان مدرن، ترجمه سعيد كوشا، مجله آفتاب، ش 14، فروردين 1381، ص74.
27ـ قصص / 6 ـ 5.
28ـ ترجمه اين آيه و آيات بعدي از ترجمه فارسي قرآن، اثر آيتالله ناصر مكارم شيرازي اخذ شده است.
29ـ جمعي از سخنرانان، گفتمان مهدويت، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1381، ص 32.
30ـ حجر/38ـ36.
31ـ گفتمان مهدويت، پيشين، ص 72.
32ـ توبه / 33.
33ـ عبدعلي بن جمعه الحويزي، تفسير نورالثقلين، انتشارات علميه، قم، ج3، ص507.
34ـ انبياء / 105.
35 ـ گفتمان مهدويت، پيشين، صص 37 و 104.
36ـ نور / 55.
37ـ گفتمان مهدويت، پيشين، ص 38.
38ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، دارالمعرفت، بيروت، 1403ق.، ج47، ص 71.
39ـ يحي بن الحسن الحلي، العمدت، موسسه الامام الصادق، قم، 1412ق.، ص433.
40ـ گفتمان مهدويت، پيشين، ص 90.
41ـ يحييبن الحسن الحلي، پيشين، ص 434.
42ـ گفتمان مهدويت، پيشين، ص 91.
43ـ همان، ص 92.
44ـ سبط ابن جوزي، تذكره، خواصالامه، موسسه اهل بيت عليهالسلام، لبنان، 1406ق، ص 377.
45ـ گفتمان مهدويت، پيشين، ص 89.
46ـ همان، ص 78.
47ـ مومنون /115.
48ـ اسراء / 71.
49ـ نحل /2.
50ـ روم / 30.
51ـ صافات /34.
52ـ بقره / 163: «ولقد كرمنا بني ءادم».
53ـ ترجمه اين عبارت نهجالبلاغه و عبارتهاي ديگر، از ترجمه محمدمهدي فولادوند انتخاب شده است.
54ـ نهجالبلاغه، خطبه اول.
55ـ نهجالبلاغه، خطبه سوم.
56ـ مومتون /52.
57ـ الشبلنجي، نورالابصار في مناقب آل بيت النبي المختار، الدار العالميه، بيروت، 1405، ق، ص 200.
58ـ لطفالله الصافي الگلپايگاني، منتخب الاثر، منشورات مكتبت الصدر، قم، 1372، ص 170.
59ـ فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري، دارالمعرفت، بيروت، ص 98.
60ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج52، ص 336.
61ـ محمدبن علي الصبان، اسعاف الراغبين، بيروت، 1398ق.، صص 141 ـ 140.
62ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ص 328.
63ـ همان، ص 307.
64ـ لطفالله الصافي الگلپايگاني، همان، ص 474.
65ـ محمدمهدي ري شهري، ميزان الحكمه، دارالحديث، قم، 1416، ص 187.
66ـ همان.
67ـ سبأ / 28.
68ـ اعراف / 158.
69ـ علي احمدي ميانجي، مكاتيب الرسول، دارالمهاجر، بيروت، ص 90.
70ـ انفال / 61.
71ـ توبه / 73.
72ـ بقره /19.
73ـ بقره /191.