دختران ايراني و بازارهاي جهاني

نيره توكلي - تريبون فمينيستي ايران: سه شنبه 12 خرداد 1383- 1 ژوئن 2004

هر چه منتظر شديم كه اختراعات اين همه جوان رتبه دو رقمي كنكوري و المپيادي و برندة جوايز دانشجويي اختراعات در رشتة روبات و بتن و چه و چه به توليد انبوه برسد و وارد بازارهاي جهاني شود، نشد. هر چه منتظر شديم كه خود اين جوان ها وارد بازار كار ايران شوند يا در رأس صنايع كشور خود ما قرار گيرند يا در تصميم‏گيري هاي مربوط به سرنوشت خودشان يا سرنوشت كشور شركت كنند، باز هم نشد. ظاهراً، درها به همان پاشنه‏هايي كه قبلاً مي‏چرخيده، بهتر مي‏چرخيده ـ براي چه كسي، آنش به من و شما مربوط نيست. در ادارة ما ليسانس الهيات كاملاً از عهدة كلية كارهاي مربوط به بخش رايانه برمي‏آيد و همه كس را مي‏توان در هر پست و مرتبه‏اي به كار گمارد، به شرط آنكه، اولاً،‌ كوچكترين سررشته‏اي از كاري كه بر عهده‏ات مي‏گذارند، نداشته باشي و رشتة تحصيلي ات هم با شغلي كه متصدي آن مي‏شوي كاملاً مغايرت داشته باشد يا اصلا مدركي نداشته باشي؛‌ ثانياً، دايي يا عمويت كاره‏اي باشد و دستت را به جاهاي خوب بند كند. در ادارات ديگر، مي‏توان متخصص چوب بود و رئيس كتابخانه شد، چون هم كاغذ از چوب ساخته مي‏شود و هم قفسه‏هاي كتابخانه از چوبند. در نتيجه، مي توان از اين همه جوان هاي نخبه تا سطح دانشگاه در مراتب پيشرفت تحصيلي و اجتماعي اثري نديد، مگر پايشان به خارج از ايران برسد. آن وقت است كه 60% دانشمندان ناسا و فلان درصد پزشكان و مهندسان عاليمقام كشورهاي ديگر را تشكيل مي‏دهند.

 

حراج دختران، و حتي پسربچه‏هاي ايراني در بازارهاي خارجي نشان مي‏دهد كه گويا راهي به جز صدور خود جوانان، چه براي فروش نيروي كار و چه براي فروش مغز و چه براي فروش تن باقي نمي‏ماند. زيرا با گناهكار بالفطره به شمار آوردن جوانان، با تلاش براي گرفتن هرگونه نشاط از آنها و افسرده كردنشان، با سلب آزادي هايي كه جامعه آنها را مشروع و پسنديده‏ مي‏داند، اما قانون آنها را سركوب مي‏كند، با جلوه دادن همة نيازهاي اجتماعي جوانان به نيازهاي خصوصي و راندن آنها به پشت درهاي بسته، با خودي و غيرخودي كردن همه و بستن همة راههاي پيشرفت به روي غيرخوديها، اين طرفِ مرز جهنم و آن طرف بهشت نمايش داده شده.

 

حراج دختران ايراني در آن سوي مرزها خيلي تعجب دارد؟ ندارد! كافي است سري به چهارراه هاي تهران بزنيد و ببينيد كه بر سر هر چهاراهي چند دختر نوجوان، تا پاسي از شب گذشته، گدايي مي‏كنند و در معرض هر گونه آسيب اجتماعي‏اند. اين كودكان خياباني كه زير نظارت عالية پدر و مادرهاي با صلاحيت خود به مشاغل گوناگوني اشتعال دارند، اگر خبردار شوند كه در آن طرف مرز به دلار هم مي‏توان گدايي كرد و اسبابش فراهم است، معطل اين نمي‏شوند كه شما برايشان موعظة اخلاقي كنيد.

 

آش آن قدر شور است كه حتي خودي ها هم كه با امكانات دولتي و بورس هاي دولتي راهي آن طرف مرزها مي‏شوند، جا خوش مي‏كنند و زورشان مي‏آيد برگردند. جوانان ما در وطن خود غريب اند. آيا براي كساني كه در وطن خود غريب‏اند، راه بهتري باقي ‏مانده است؟