رؤياي هويت ملي در ويرانگري جهانيسازي
دكتر فريبرز رئيسدانا- وقايع اتفاقيه - چهار شنبه 6 خرداد 1383- 26 مه 2004
raisdana@iran-economey.com
جهاني شدن با جهانيسازي و جهانگيرشدن تفاوت دارد. جهانيشدن يك فرآيند است كه از گذشتههاي دور با سرعت آرامي وجود داشت، و گسلهايي چنان سهمگين در آن پديد آمد كه ميتوان آن را در بحثهاي اخير، موقتاً ناديده گرفت.
اما وحشتي كه از اواسط قرن 19 به دليل گسترش اقتصاد سرمايهداري و برخوردهاي رقابت آميز دروني، ويرانگريها، غارتگريهاي ماهرانه اما بسيار شديدتر از گذشته و بهويژه به دليل رودررويي سرمايهداري با نظامهاي كمونيستي، جهان را فرا گرفت، برابر نهاد خود را به مثابه جهاني شدن سرنوشت بشر و يگانهشدن بشري بهوجود آورد. در هر حال امروز جهانيشدن صرفنظر از مداخلهها و ابهامسازيهاي مراكز دانشگاهي و كارشناسان وابسته، مراكز تبليغات دولتي سرمايهداري پيشرفته و فرامليتيها به معناي اصيل علمي آن صرفاً گشودن يك چارجوب معناشناسانه براي نظم جهاني در اساسيترين و كليترين نگرش است. نگرشي ميان رشتهاي كه محور آن انسان و مخاطرات زندگي جمعي، نابرابريها و ستمها و بندهاي بسته بر اوست.
اما سرمايهداري جهاني و فرزند تناور آن، يعني فرامليتيهاي انحصاري و شبه انحصاري، جهانگيرشدن سرمايه را برابر نهاد محدوديتهاي دروني خود يافتهاند. اشتباه سينهچاكان جهاني شدن نيز آنجاست كه جريان واقعي جهانگيري سرمايه و اقتصاد محوري را به عنوان پديدهاي با قدرت گريز ناپذير رهاننده يا به بند آورنده،(بدون قائل شدن فرقي)، ميپذيرند و يا آن را با جهانيشدن به مثابه نحوه نگرش سيستمي به هم سرنوشتيهاي توأم با تضاد در يگانگي جهان اشتباه ميگيرند. آخرين مرحله جهانگيري سرمايه، جهانيسازي است كه عمدتاً زير سركردگي ايالات متحده با فرصتي كه با فروپاشي شوروي پديد آمد صورت ميگيرد. اين جهانيسازي نيز البته واكنشهاي متقابل ديالكتيكي خود را در گسترش مقاومتها و آگاهيهاي جهانيسازي در همه جهان دارد. همچنين تضادهاي دروني و رقابتآميز ميان سه محور ژاپن، اروپا و آمريكا و اين نيز به رغم آرامش ظاهري و همسازي رقيبان با آمريكا، پديد آمده و رشد مييابد.
در فرآيند جهانيسازي و ضرورت بازشناسي آن در برابر جهاني شدن،به معني آرزوهاي سعادت و يگانگي عادلانه و آزادانه جهان، بايد اين آگاهي حاصل شود كه يگانگي محصول اراده دموكراتيك ملتها است، نه به سلطه بانك جهاني، صندوق بينالمللي پول، شوراي امنيت، ناتو، سيا(و اداره جديد اطلاعاتي آمريكا) و سازمان تجارت جهاني. اين آگاهي در ميان چند عامل اصلي، از جمله نظام دموكراتيك داخلي ملتها، عدالت اجتماعي، فرآيند همگاني به داشتن پايگاه و هويت ملي وابسته است.
آگاهي در شيءشدگي، از خود بيگانگي و ناپايدار شدن پديد نميآيد. در نبود آگاهي، آرمانجويي، مشاركت فعالانه، نقد و تأثيرگذاري و تفسير و ساختن جهان به سهم و اندازه خود و بر بستر تاريخ ناميسر ميشود.يا آرمانخواهي خيالپردازانه يا فرار و رلدادن به موادمخدر فكري ناشي از پرت و پلاگوهاي جهاني به جاي جهاني شدن دام ميگسترد.در اين ميان هويت ملي جايگاهي ويژه و برجسته اما در اين حال به رغم ساختارهاي مستحكم خود متغير و بالنده دارد.
هويت ملي هم سكوي پرش سنجيده و توانمند و هدفدار و همنگاهدارانده و تقويتكننده ملتها در برخورد با سلطه اقتصادي دوره جهانگيري شتابان سرمايه است. هويت ملي هم ويژگيهاي يگانه فضا مكاني و همويژگيهاي رژيم در هم تنيده فرهنگي است. تعلق خاطر به مكان است اما نه جغرافياي عاري از انسانها، وابستگي به مجموعهاي از رفتارهاي مألوف و احساس عاطفي پنهان و وصفناپذير به باورهايي معين است اما نه باورهايي تسليمطلبانه. هويت ملي در روند تحول تاريخي هرچه بوده است و حتماً تحول هميافته است امروز همان قوممداري، اسطورهسازي از ملت، شيفتگي بهتزده به ارزشهاي ميراثي، خود برتربيني نژادي و فرهنگي و ناديده انگاشتن نابرابريها، تعارضهاي طبقاتي و بيرحمي همميهنان بهرهكش و وابسته به فرامليتيهاي جهانگير نيست. هويت ملي در مراسم چهارشنبهسوري يا مراسم نماز بر مرده خلاصه نميشود، بلكه نيروي نهفتهاي است كه خاطرات جمعي، همدلي و همزباني و همزيستي و همبستگيهاي بشري، ميراثداري ادبي و اسطورهاي و هنري و داستان وارههاي انتزاعي و واقعي تكرار شونده زندگي در فضا مكان آن را پديد ميآورد و ناگهان وجود بحران، تدافع و ضرورت صيانت ذات آن را از قول به فعل در ميآورد. بيترديد از اين نبرد سياستمداران حرفهاي وابسته، قدرتطلبان، جنگافروزان، ميهن پرستان كلهشق كه در راه ميهن ميليونها هم ميهن بيگناه را بهكشتن ميدهند، آزاديخواهان توخالي مليگرا كه همه فقر و فلاكت و تبعيض عليه محرومان جامعه را به بهانه وحدت ملي ناديده ميگيرند و نظاميان لافزن وابسته به مرتجعان قدرتطلب كه خرافهپرستي را جانشين هويت ملي ميكنند، بسيار سود برده و خواهند بود. اما رشد آگاهيها در برابر ويرانگري جهانيسازي امروز ژرفا و گستره مفهوم هويت ملي را نيز غني كرده است. هويت، واكنش به سيستم جهاني را نه به ابزار تدافع در برابر نوآوري و تحولات علمي و اجتماعي و نه به سلاح حمله جاهلانه به دشمن خارجي، بلكه به پايگاه نگهدارنده و عزيمت بهسوي جهاني شدن عادلانه و دموكراتيك بشري تبديل كرده است.
بهرغم انديشههاي سرهمبندي شده فراواني كه معمولاً براي توجيه تسليم به جهانگيري سرمايه با اتكا به سايههاي فرهنگ بومي و دانش غربي تبليغ ميشود و بهرغم رنگها و لعابهاي ترقي خواهانه و آزاديخواهانهاي كه بهنظريههاي برتري جهانيسازي بر هرگونه ارزش ملي زده ميشود، تجربه ملتها ذوب شدن هويت ملي را نشان نميدهد. هرچند امپرياليسم با مكانيزه شدن جهان تحت سلطه و بيرون از مراكز سرمايهداري را درسر ميپرورد. اما از ديگرسو آزادي اتحاديههاي فرهنگي و اجتماعي و منطقهاي برپايه دولتها و حاكميتهاي مستقل به اسنجام علمي و عملي دست مييابد. ميهنپرستان امروز، نه عاشق خاك، نه شيداي مردگان خفته در زير آن و نه شيفته آفتاب جدا تأبيده بر آسمان سرزميناند. آنان نه اجداد و نه آيندگان خيالي را ميپرستند. آنان از عواطف انساني كه به هزاران دليل فرهنگي و اجتماعي با روح جمعي آميخته است ياري ميگيرند و لحظهاي را در معنا كردن عملي هويت ملي در ترسيم آزادي و دموكراسي و عدالت و مبارزه با ستمگران و خودكامگان داخلي و شركاي فرامليتيها از دست نميدهند. اين واقعيت كه ماشين عظيم تبليغات نوليبراليسم جهانيسازي به ارزش هايي چون عدالت اجتماعي، توسعه ملي، مبارزه طبقاتي، همدليهاي يكجانبهگري انساني مردم داخل و خارج و هويت ملي ضربهزده است واقعيت ديگري را كه درحال ساختهشدن است، از بين نميبرد. و آن اين كه هويت ملي به هويت ملي مردمي تبديل ميشود و در برابر جهانگيري سيطرهآميز، سنگرهاي مؤثر و بازدارنده و حتي پيشرونده ميسازد. مردم كوبا، مردم فلسطين، مردم ويتنام، مردم ايران، مردم ونزوئلا، مردم شيلي و ... همه از نمونههاي آنند. ناتوانيهاي در اينجا و آنجا كاري با عزم و اراده براي بهكار انداختن هويت بالنده، مترقي و مزين ملي نتوانند كرد، زيرا اين عزم، واكنش ناگزير و تاريخي و انساني در برابر ويرانگري و سركردگان جهانيسازي است.