بازگشت به صفحه اول

وقتي جايي براي جمع شدن نداري!

پروين اردلان - دو شنبه 21 ارديبهشت 1383- 10 مه  2004

تريبون فمينيستي ايران

وقتي شيرين عبادي برنده نوبل صلح شد و براي اولين بار فعالان حوزه زنان در گروه هاي فکري متفاوت و در شادباش به او در پارکينگ خانه سيما سياح گرد هم آمدند, يکي از خواسته هايي که درآن جمع مطرح شد نياز به مکاني براي گردهمايي هاي زنان بود. يکي از زنان حاضر از شيرين عبادي پرسيد: من مي خواهم بدانم شما با اين پولتان چه مي خواهيد بکنيد. ببينيد زنان در کجا جمع شده اند! فکري براي زنان بکنيد.

اين که شيرين عبادي مي خواست فکري در اين باره کند يا نه به خودش مربوط است اما آنچه مهم است واقعي بودن مشکلي است که زنان را وامي دارد بخاطرداشتن مکاني براي فعاليت هاي اجتماعي شان به افراد رجوع کنند و نه به ارگان هايي که ضرورت وجودشان پاسخ دادن به نيازهاي شهروندي است. سنگيني فشار فعالانه ي اين نگاه متوليانه است که از يک سو به هر مسئولي حق مي دهد فضايي را که به همگان تعلق دارد ملک طلق خود بداند و از سوي ديگر زنان را مجبور مي سازد براي اجراي هر برنامه اي دغدغه مکان آن را داشته باشند: دغدغه ي «مکان يابي» و دغدغه ي «مکان حفظي».

 

اگر قرار است از جايي مجوز بگيريم بايد مراقب باشيم که تمام کليشه هاي «زن خوب بودن» را رعايت کنيم تا اجازه چند ساعتي برنامه را داشته باشيم و مراقب رفتارمان و بيان خواسته هايمان باشيم که که حذف نشويم. اگر محدوده جغرافيايي مان مانند سالن هاي پارک ها محدود است, صداي زنانه مان را به بيرون منتشر نکنيم چون از دربان دم در گرفته تا حراست محل و مسئولان پارک و شهرداري و... هزاران گوش و چشم آويخته داريم تا برنامه هاي علني مان را غير علني گزارش کنند, و اگر محدوده جغرافيايي مان مانند پارک لاله گنجايش جمعيت بالايي را دارد بايد حواسمان باشد که حدود غير جغرافيابي مان را هم رعايت کنيم؛ زياد تبليغ نکنيم تا جمعيت زيادي جمع شوند چون تبليغات بيشتر زمينه حذفمان را مي چيند, چندين بار تعهد هاي رسمي و غير رسمي دهيم تا چوب حذف بالاي سرمان را پايين نياوريم و اگر از حد مجاز فراتر رفتيم بشنويم که ديگر به شما مجوز نمي دهيم, که بسيار هم شنيده ايم و فرصت هاي مکاني اي را که مردان مسئولمان داده اند يک به يک از دست داده ايم.

 

وقتي در برگزاري دومين نشست گروه هاي زنان براي فراروي از محدوديت هاي مجوز گيري يکي از گروه هاي زنان پيشنهاد داد که دفترش را به اين نشست اختصاص دهد ,فضا آنقدر تنگ و کوجک بود که براي برگزاري نشست بعدي يکي از مسائل مهم که در ذهن بسياري از ما نقش بست اين بود که تعداد نفرات متناسب با گنجايش مکاني که قرار است نشست برگزار شود دعوت شوند يعني خودمان خودمان را حذف کنيم. آن هم در شهري که حداقل شهرداري هايش صدها سالن خالي دارند که بيشترين کاربرد آن ها بي کاربردي شان است.

 

نشست هاي گروه هاي زنان بي هيچ محدويتي! مدت ها متوقف ماند و آخرين پيشنهادهايي که ارائه شد جمع شدن در خانه زناني بود که بزرگي آن ها بيشتر از سقف 50 نفر نبود. اين پيشنهادها ,جدا از اختلاف نظرهايي که مي توانست يکي از دلايل آن نيز باشد, با اقبال چنداني روبه رو نشد, مگر مي توان فعاليتي جمعي را در چهارديواري خانه ها محدود کرد؟ آن هم در جايي که محدوده جغرافيايي مان در شکل گيري رفتارمان نقش تعيين کننده دارد؟ و يکي از ضرورت هاي فعاليت جمعي ما فراروي از محدوده تنگ خانه به فضايي عمومي تر است؟

 

روز 20 ارديبهشت سومين نشست فعالان سازمان هاي غيردولتي زنان سازمان ها برگزارشد.(بخوانيد گزارش ناهيد جعفري را در بخش خبر ريسي با عنوان« گزارشي از سومين نشست جمعي فعالان حوزه زنان») اين بار يکي از فعالان زن از گروه ها خواست که اين نشست ها را تدوام بخشند و خودش پيش قدم شد تا جايي را براي برگزاري اين نشست بيابد, جايي که نيازي به مجوز نداشته باشد: کافه شاپ خانه هنرمندان.

اما حضور زنان به سختي تحمل شد. از يک سو مسئولان کافه شاپ مخالف برگزاري جلسه اي غير از جشن تولد آرام! و مانند آن بودند, و از اين رو محترمانه عذر زنان را خواستند و از سوي ديگر برخي از زنان هم در انتقاد به بي برنامگي و شايد هم بي تجربگي برگزارکننده اين نشست بي آن که به طور علني اعتراض خود را بيان کنند جلسه را ترک کردند.

اما بخش مهم تر ماجرا: زناني که محترمانه بيرون رانده شده بودند در محوطه جنب کافه شاپ و در بخش کم رفت و آمد پارک جلسه خود را تشکيل دادند, جلسه اي يک ساعته با حضور هميشگي نيروهاي انتظامي.

در حالي که زنان درباره مهم ترين مسائل زنان و ضرورت اقدامات عملي جمعي در طرح مسائلي چون گزينش, پي گيري مسئله صدا و سيما و به طور کلي عملکرد ديگر رسانه ها, خشونت و انواع ريز و درشت و لمس کردني آن در جامعه و... سخن مي گفتند , ماموران انتظامي , چون ترجيع بند اين نشست, در گوشه اي از برنامه در حال بحث و جدل با برخي از زنان بودند. ماموران مرتب اعتراض مي کردند که اين نشست بدون اعلام قبلي بوده و جمع بايد متفرق شود. اما زنان تاکيد داشتند که اينجا پارک است و به چه دليل نبايد در آن نشست؟...

سرانجام اين نشست کوچک حاشيه اي و سمج درحالي که محورهاي مهم بحث خود را سامان مي بخشيد در سايه سبز محوطه پارک به کار خود پابان داد و ميزباني نشست بعدي را کانون هستيا انديش به عهده گرفت.

اما در اين ميان آن چه سمج تراز محورهای بحث این نشست خودنمايي مي کرد اين بود که :زنان جايي براي جمع شدن ندارند! و آیا نباید در اعتراض به اين «بي جايي» گرد هم جمع شوند و اقدامات عملی تری در پیش گیرند؟

 

بازگشت به صفحه اول