سخنراني ليلي فرهاپور در گردهمايي اعتراضي ...: کداميک از ما اين شکلي هستيم ؟
تريبون فمينسيتي ايران: پنج شنبه 10 ارديبهشت 1383- 29 آوريل 2004
زنان در مقر يك نهاد صنفي جمع شده اند كه اعتراض كنند. البته هنوز جمع نشده, ايراداتي شكلي و ماهوي بر اين تجمع گرفته شده كه در يك مورد قلمي شدن آن را هم لابد به قلم ناصر صفاريان در روزنامه وقايع اتفاقيه خوانده ايد؟ آيا با توجه به فراخواني كه داده شد اين منتقدان حق ندارند كه بپرسند اين زنان روزنامه نگار و فرهيخته واقعا به چه اعتراض مي كنند؟ آيا مي خواهند در يك حركت كاملا راديكالي رئيس صدا و سيما را براندازند و يا در يك نشستي عاميانه خيالشان راحت شود كه شوهرانشان سرشان هوو نمي آورند؟ حركت ما مثلا چقدر با اعتراض برخي از زنان در قم به فلان فيلم سينمايي يا فلان كتاب فرق دارد؟ رفتار ما چقدر متفاوت است با رفتاري كه سفير اسراييل در سوئد انجام داد و يك كار هنر مفهومي را كه در مورد عمليات انتحاري در فلسطين بود در يك موزه تخريب كرد؟
مسلما اهداف و رفتار ما در هيچ كدام از اين قالب ها جا نمي گيرد. نكته مورد نظر ما در اينجاست كه الگوهايي كه از طريق صدا و سيما و بسياري ديگر از رسانه هاي انحصاري و دولتي در مورد زنان در جامعه رواج داده مي شود با هدف مقاومت در برابر رشد و بلوغ سياسي, اجتماعي و اقتصادي زنان ارائه مي شود.
اين را نيز نبايد فراموش كنيم كه اين فقط مشكل صدا و سيما نيست كه اين گونه مي بيند . اين نگاه تبعيض آميز جنسيتي به زن, در هاليوود هم هست. چرا راه دور برويم از همين ماهواره, كانال هاي عربي را بگيريد و به آگهي هايش توجه كنيد. در هر تيزري كه تبليغ مايع ظرفشويي و پودر رختشويي و بقيه وسايل بشور و بساب هست, زن بازيگر حجاب دارد با بچه هاي شيطان ريز و درشت, و شوهر شلخته كه خسته و كوفته از سر كار مي آيد و شام مي خواهد و در مقابل در آگهي هاي تبليغاتي مربوط به عطر و ادكلن و شامپو و ساعت و امثال آن خانم بسيار جوان است و خوشگل با موهايي افشان و البته معشوقي هم به جواني و خوشگلي خودش دارد. انگار كه مادر با حجاب عطر و ادكلن نبايد بزند و به عاطفه نيازي ندارد و برعكس دختر جوان بي حجاب رخت و ظرف نمي شورد.
البته صدا و سيماي ما در حد خودش و در گستره اثرگذاري اش در اكثر مواقع اينگونه الگوسازي ها را با چنان ظرافت هايي در قالب برنامه هايي عامه پسند ساخته و ارائه مي دهد كه زير فشار رضايتمندي عوامانه از آنها هيچ اعتراضي نه به گوش مي رسد و نه جدي تلقي مي شود. اما اين بار صدا و سيما گاف داده است اولا يک سريال بسيار بد ساخته است ديگر اين که احساسات همان عامه مردم را كه قبل از اين برايش آلت دستي بود جريحه دار ساخته و حالا وقت آن است كه ما به عنوان زنان روزنامه نگار و روشنفكر يك قدم جلوتر برداريم و با هدف افشاگري و آگاه سازي توده مخاطب اين رسانه و ديگر رسانه هاي دولتي و غير دولتي در قالب نشست هايي اعتراض آميز به تحليل عملكرد اين نهادها بپردازيم.
يكي از خط هاي عقيدتي كه تلويزيون دولتي ما (و حتي ساير گستره هاي فرهنگي كه زير نظر دولت كار مي كنند) با اصرار تمام آن را دنبال مي كند, ترويج باور مقدس بودن (و نه محترم بودن) نهاد خانواده و حفظ اين نهاد به هر قيمتي است. آن هم فقط يک شکل از نهاد خانواده : زن , شوهر , بچه . و حفظ اين تقدس نقش زن حياتي است. او بايد مطيع و فداكار باشد به هر قيمتي. طرفداران اين قضيه حاضر نيستند آسيب هاي اجتماعي كه طرز تفكرشان بر جامعه تحميل كرده, بپذيرند. همسركشي, فرزندكشي , فحشا و بسياري ديگر. وقتي به چارچوب نهاد خانواده نتوان دست زد و آن را عوض كرد جان كه به لب رسيد يا مرد زن را مي كشد يا زن مرد را. جانت كه به لب رسيد به جرم اهانت به اين نهاد مقدس بايد از جامعه انساني به بيرون پرتاب شوي و سر از خيابان درآوري.
تلويزيون كاري به اين موضوع ندارد او وظيفه اش اين است كه عوامل مقدس سازي را فراهم بياورد. يك زمان سريال خوش ساخت همسران را مي سازد, يک زمان هجوي مثل نقطه چين را يک زمان هم بانويي ديگر را. قبلا اكثريت با زنان خانه دار بود بايد زن خانه دار و مطيع و فداكار كه كيف شوهر را صبح به صبح به دستش مي دهد درست كند حالا كه آمار خبر از حضور 60 درصدي دختران در دانشگاه ها و حضور زنان در عرصه فعاليت هاي اجتماعي مي دهد بيايد سراغ زن نويسنده و روزنامه نگار كه اين بار به جاي دادن كيف دست شوهرش, دست زني ديگر را در دست شوهرش مي گذارد. عملكرد يكي است فرق چنداني ندارد. باور كنيد! چون در همان دوران پخش اين سريال و سريال ديگري باز مثلث عشقي اي مرد محوري بود كه اين بار زن دوم, نويسنده بود و زن اول, كه سال ها زندگي ذلت بار را در كنار مردي كه او را دوست نداشته به بهانه اين كه پدر فرزندش است و كيان خانواده بايد حفظ شود تحمل كرده بود, با ورود زن ديگر انگار كه آسمان سوراخ شده و شوهر او فقط بر زمين نازل شده مانند اسپند روي آتش مي شود در انتها با مرگ زن دوم شوهر بيچاره را مي بخشد و كانون خانواده دوباره گرم مي شود آن هم به قيمت جان يك نفر ديگر.
يا در سريالي ديگر زن شاعر و نويسنده, همه مشکلش اين است که آه من عاشق شوهرم بودم ... آخر کدام يک از ما اينطوري هستيم؟ عشق هم مثل علم باطل پذير است وقتي تمام نشانه هاي اصلي اش از بين رفته ...خب هر زن ديگري باشد .... گور پدر بچه ...دست بچه اش را مي گيرد مي آورد مي گويد مي خواهم مبارزه کنم ...
كافيست در ذهن يك مرور كوتاه به بقيه فيلم ها و سريال ها داشته باشيد. زنان يا خوب هستند كه در اين صورت حتما بايد همسري فداكار باشند و البته كمي تا قسمتي توسري خور و احمق و اگر اين چنين نيستند و كمي هوش و ذكاوت دارند جاني هستند و جنايتكار, و مي شوند ناتاشا در سريال خواب و بيدار.
منظور از اين تفاسير اين است كه در اين زمان كه احساسات مخاطب عام به علت گاف صدا و سيما نسبت به يك مساله جنسيتي حساس شده است بايد سعي كنيم هدف اين حركت روشن ساختن اذهان عمومي نسبت به ساير كليشه هاي جنسيتي باشد كه به عنوان وسيله صاحبان قدرت در جامعه رواج داده مي شود. اينجاست كه مي گوييم ما به عنوان زنان روشنفكر بايد هدفمان اين باشد كه با طرح چنين بحث هايي حساسيت عامه را نسبت به كليشه هاي ريز و درشت الگوسازي جنسيتي از طرف رسانه هاي انحصاري برانگيزيم.