تکنولوژي تصويري در خدمت آپارتايد جنسي
پروين اشرفي
parvinashrafi@hotmail.com
تريبون فمينيستي ايران
سه شنبه 8 ارديبهشت 1383- 27 آوريل 2004
هنگامي که اختراعات و اکتشافات بشري به ميدان آمدند, شايد اين انتظار مي رفت که در خدمت آسايش و راحتي بشريت به کار گرفته شوند و يا شايد مخترع آن فکر مي کرد که مي خواهد به بشريت خدمت کند, غافل از اينکه ممکن است اختراعش به وسيله اي ضد بشري تبديل شود. هنگامي که فورمول هاي اتم مورد بررسي قرار مي گرفت, شايد پيش بيني نمي شد که قدرت تخريبي اش, در دنياي زر و زور, بيش از هر کارآيي ديگر آن مورد استفاده قرار مي گيرد. و هنگامي که تکنولوژي تصويري به دنياي اختراعات راه يافت, تنها خاصيتي که براي آن در نظر گرفته شد, مهندسي افکار عمومي بنفع قدرتمردان دنيا بود و بس و نه وسيله اي براي انعکاس زندگي واقعي انسان ها, تبليغ دوستي و همبستگي بين آنها و وسيله اي براي تبادل تجارب بشري جهت پيشرفت بشريت و دنياي آزاد و برابر و خالي از تبعيض.
در دنياي امروز رسانه هاي گروهي و نهادهاي ارتباط جمعي, بطور عمده در دست افراد و جرياياتي قرار گرفته اند که هيچ رسالتي ندارند جز تبليغ سياست هاي ضد بشري دولتمردان حاکم بر جامعه. تلويزيون نيز از اين قاعده مستثني نيست. ايران هم از ديگر کشورهاي دنيا مستثني نيست. پس اگر قرار است تلويزيون به توجيه شرايط موجود در جامعه بپردازد, صدا و سيماي لاريجاني نيز رسالتي جز اين ندارد. صدا و سيماي جمهوري اسلامي سخنگوي تبليغاتي گرايش فکري و نگرش مردسالارانه اي است که زن را عنصري ضعيف, مفت خور, ماشين جوجه کشي, وسيله اطفاي شهوت مردان, خدمتکار و برده خانه, فرمانبر و تابع شوهر, مصرفي و..... مي داند. در همين راستاست که تم هايي را هم که در سريال هاي خود بر مي گزيند, تم هايي هستند در حمايت از اين نگرش مردسالار و زن ستيز. سريال «بانوي ديگر» يکي از نمونه هاي آن است. و تبليغ و ترويج چند همسري در اين سريال هم صد البته در خدمت نهادينه کردن هرچه بيشتر اين نگرش .
فرهنگي که نگرش غالب بر صدا و سيماي جمهوري اسلامي در صدد اشاعه آن است , همان فرهنگي است که در سرتاسر دنيا بي حقوقي زنان را به عناوين مختلف تأييد مي کند. در ايران اما با در نظر گرفتن شرايط ويژه آپارتايد جنسي, اين بي حقوقي قانوني هم هست.
مطابق ماده 16 "مرد نمي تواند با داشتن زن, همسر دوم اختيار کند, مگر در موارد زير":
"رضايت همسر", "عدم قدرت همسر اول به بقاي وظايف زناشويي", "عدم تمکين زن از شوهر","ابتلا به جنون و امراض صعب العلاج","محکوميت زن","ابتلا به هرگونه اعتياد مضر","ترک زندگي خانوادگي از طرف زن" و "غايب و مفقود الاثر شدن زن"!!
همين موارداست که مجوز ازدواج دوم و صيغه هاي موقت فراوان را نه تنها در آن واحد صادر مي کند. که راه را براي تبليغات صدا و سيما هموار مي کند.
در سريال بانوي ديگر, "رضايت همسر اول" در کنار "بيماري غيرقابل علاج بچه دار نشدن" شکل مي گيرد! در نظر داشته باشيد که دست و بال تهيه کننده اين سريال چقدر باز است. در لابه لاي داستان دو شرط في نفسه وجود دارد. تازه اگر چنانچه "رضايت همسر" حاصل نشود, تهيه کننده باز نمي ماند. مي تواند داستان را طور ديگري رقم بزند. يعني اينکه چنانچه زن به ازدواج دوم شوهر رضايت ندهد, بخودي خود و فوري شرط ديگري فراهم مي شود. در اين جاست که چماق "عدم تمکين زن از شوهر" شکل مي گيرد. خب آقا که نمي تواند همينطور بنشيند و به عدم تمکين زن توجهي نکند و يا با آن کنار بيايد. بايد زمينه هاي ايجاد شرط ديگري را فراهم کرد. آزار جسمي و رواني, تجاوز جسمي و رواني, فشار, بدخلقي, تحقير, توهين و بسياري از ابزارهاي فرهنگي و هنجار شده عقب مانده ديگر در جامعه به کمک مرد مي آيد و در اثر اين فشارها ممکن است از زن موجودي بيمار و مجنون يسازد تا شرط "ابتلا به جنون" فراهم گردد. شايد هم زن در اثر ناملايمات به اعتياد روي بياورد تا يک شرط ديگر را نيز پي بريزد. اما چنانچه کار به اينجا نکشد, شايد براي زن دو راه ديگر باقي بماند. مثلا تن دادن به حقارت و منجلابي که شوهر به وي تحميل مي کند و ابراز رضايت زورکي تا دوباره شرط "رضايت همسر" تآمين شود و يا ترک همسر زن ستيز. که البته اين دومي هم راه تجديد فراش کردن "آقا" را بدون هيچ مانعي و بر پايه "ترک زندگي خانوادگي از طرف زن" و يا "مفقود الاثر شدن زن" باز مي نمايد. اين را هم توجه داشته باشيم که يکي از مهم ترين وظايف اصلي زن در جامعه مردسالار, انجام وظايف زناشويي است. زاييدن و پروراندن بچه, آن هم از نوع کاکل زري اش, سرآمد اين وظايف است. حال چنانچه زني فاقد " قدرت براي بقاي وظايف زناشويي" بود, يعني "نازا" باشد, خب "آقا" که در آرزوي ديدن نتيجه "مردانگي" خود است چاره اي ندارد جز به همسرگزيني دوم تا شايد اين بار مشکل اش! حل شود.
خلاصه اينکه اين بندها و موارد مجوزي آنچنان حساب شده کنار هم قرار گرفته اند و به هم وابسته اند و آنچنان يکديگر را پشتيباني مي کنند که اصلا مو لاي درزش نمي رود. يکي مکمل و جايگزين ديگري مي شود تا همه شرايط لازم را براي اهانت به نيمي از مردم ايران فراهم سازد. سريال بانوي ديگر نيز همه اين مجوزات را به خدمت تکنولوژي تصويري گماشت تا فرودستي رسمي زنان را به نمايش بگذارد.
صدا و سيما به راه دور نرفته است. دارد نقش خود را به مثابه ابزار نگرش مردسالارانه در ايران به خوبي اجرا مي کند. از زنان در ايران, نقش کليشه اي ارائه مي دهد که نگرش را که قوانيني مانند قانون فوق در صدد اشاعه آن است, همه گير سازد. در جامعه اي تبعيض آميز, رسانه هاي دولتي و غيردولتي متکي بر قدرت, وظيفه باز توليد وضعيت تبعيض آميز و توجيه اين تبعيض را به عهده دارند. تبليغ صيغه و چند زني, يعني اشاعه {...}, يعني اهانت به زنان ايران, يعني ابقا خشونت رسمي. پيام صدا و سيما, پيام تفکرات متحجر قرون وسطايي است و زنان ايران شديدا به مقابله با آن برمي خيزند.
21 آوريل 2004