هراس از رسوائي
در رابطه با اعتراض به بيانيه كانون نويسندگان ايران در تبعيد
عباس سماكار - 30 مارس 2004
جمهوري اسلامي دست از سر ما برنميدارد، ما هم دست از سر او برنميداريم. اين براي همه روشن است. منتهي برخي از آدمها، اين را نميفهمند، يا به روي خود نميآورند كه بايد اين را فهميد و يا اصولاً به نفعشان نيست كه اين را بفهمند.
موضوع از اين قرار است كه «خانه فرهنگهاي جهان» كه يك نهاد فرهنگي آلماني در شهر برلن ست، مانند برگزاري كنفرانس برلن در سه سال پيش كه با ظاهرفريبي فرهنگي، در خفا چهره ددمنش و جنايتكارانه رژيم جمهوري اسلامي را بزك ميكرد و خوشبختانه موفق هم نشد، در بده بستانهاي خود اقدام به برگزاري نمايشگاه و جشنواره ظاهراً فرهنگي ديگري به نام «نزديك دوردست» كرده است كه باز اين بار نيز از آن جز مشاطهگري چهره كريه رژيم جمهوري اسلامي چيز ديگري نميتوان دريافت. در واقع «دوردست» اين جشنواره نه تنها «نزديك» نيست؛ بلكه از ما و افكار آزاديخواهانه مردم جهان و هرچه بشريت و مردمي و خوشي و سعادت و عدالت است بيگانه و دور است.
اين مراسم عبارت است از چند نمايش هنري و چند نمونه خواني ادبياتي كه در كنار آن موزه وسائل شخصي خميني نيز برگزار شده است.
كانون نويسندگان ايران در تبعيد كه من در حال حاضر افتخار عضويت در هيئت دبيران آن را دارم، بنا به وظيفه هميشگي خود اين «دسيسهبازي فرهنگي» را افشاء كرد و به هنرمندان و نويسندگان شركتكننده در آن هشدار داد كه بدانيد كه شما در برنامهاي شركت ميكنيد كه در كنار نمايشگاه وسائل شخصي خميني جنايتكار كه انقلاب ايران را به خاك و خون و هزاران انسان شريف و مبارز و نيروهاي مادي و معنوي جامعه ما را به كشتار و نابودي كشيد برگزار ميشود.
در مقابل اين موضعگيري بجا و به موقع كانون نويسندگان، يكي دو نفر سرو صدا راهانداختهاند كه كانون نويسندگان در تبعيد در مخالفت با آزاديِ بيان اين اعلاميه را صادر كرده است.
طبعاً كانون نويسندگان نياز به اين ندارد كه در مقابل اين اتهام سخيف و پيشپا افتاده از خود دفاع كند. سابقه درخشان كانون در مخالفت با آزاديكُشي بر كسي پوشيده نيست. و من در اين جا، نه به عنوان دبير كانون؛ بلكه خود شخصاً پاسخي به اين ادعاهاي عجيب و غريب ميدهم.
عباس معروفي كه قرار است در اين مراسم توجيهي جمهوري منحوس اسلامي داستانخواني كند ادعا كرده است كه «نمايشگاه وسائل شخصي خميني در برلن، حاصل كار چند هنرمند است و مخالفت با نمايش آن، به مثابه مخالفت با آزادي انديشه و بيان است. و از اين رو اعلاميه كانون نويسندگان را نقص آزادي انديشه و بيان دانسته و به همين دليل هم از عضويت در كانون نويسندگان استعفاء داده است.»
من از همه وجدانهاي آگاه و شريف ميپرسم كه آيا مخالفت با نمايش وسائل شخصي خميني به عنوان سمبل ارتجاع و آدمكشي، مخالفت با آزادي بيان است؟
آيا نمايشگاه وسائل شخصي خميني، مثل عبا و تسبيح و نعلين و از اين قبيل چيزها، آثار هنري ست؟ آنهم آثار هنريِ هنرمنداني كه به قول عباس معروفي مخالف سانسور و مدافع آزادي هستند؟
در شرح اين نمايشگاه نوشته شده است؛ «موزه جماران» توسط سه تن هنرمند ايراني بازسازي شده است كه منظور از «موزه جماران» كُمُد و وسائلي ست كه دقيقاً از روي نمونه كمدي كه در جماران وسائل شخصي خميني در آن قرار دارد كپي شده است. در اين نمايشگاه، در گنجه وسائل، عكس قاب گرفته خميني جلاد هم قرار دارد كه بر حاشيه آن نوشته شده است؛
«صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را / تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد»
اين قاب عكس و شعر، و گنجه وسائل شخصي خميني به قول عباس معروفي همگي آثار هنري و حاصل كار چند جوان ايراني ست كه به نظر ايشان فقط به نيت ارائه آثار هنري اقدام به اين كار كردهاند و «خانه فرهنگهاي جهان» هم فقط به نيت ارائه «آثار هنري و فرهنگي مردم ايران» اين نمايشگاه را گشوده است.
به راستي مردم ايران چقدر بايد بدبخت باشند كه آثار هنريشان در شلوار و عبا و تسبيح خميني خلاصه ميشود و واقعاً آدم بايد مردم را چقدر سادهلوح فرض كند تا بتواند در حمايت از سياستهجوم و تحميل حضور منحوس رژيم خون و جنايت جمهوري اسلامي چنين توجيهاتي ارائه دهد.
آيا شما ميتوانيد حتي يك وجدان آگاه بيابيد كه چنين نمايش ننگين و ارتجاعي را نمايش آثار هنري بنامد و خود نيز معركه گردان و توجيهگر سياست تحميل حضور جمهوري اسلامي شود؟
آيا مخالفت با نمايش چنين حضور منحوس و اينگونه «آثار هنري»، مخالفت با آزادي انديشه و بيان از سوي كانون نويسندگان ايران در تبعيد به شمار ميرود؟
من از خاطر نميبرم كه مخالفين دمكرات جمهوري اسلامي، و نهادهاي دمكراتيك از جمله كانون نويسندگان ايران در تبعيد، سالهاي سال در مقابل شركت جمهوري اسلامي در نمايشگاه كتاب فرانكفورت به درستي مبارزه كردند و سالها حضور اين رژيم منحوس را در اين نماشگاه مانع شدند. اين اقدام مبارزاتي مورد پشتيباني شخصيتهاي سياسي و ادبي و دمكرات بسياري قرار داشت كه از جمله آنها ميتوان از كونترگراس برنده جايزه ادبيات نوبل نامبرد. آيا مخالفت با شركت جمهوري اسلامي در نمايشگاه كتاب فرانكفورت، به معني مخالفت با كتاب و نويسندگي و آزادي بيان بود؟
در تاريخ معاصر نمونههاي ديگري هم هست كه نشان ميدهد حتي اگر هنرمندي با يك رژيم جنايتكار و ديكتاتور همكاري كند در افكار مردم محكوم است. نمونهاش خانم لني ريفنشتال كه از جمله فيلم معروف المپياد را در دفاع از رژيم هيتلري ساخت و بعد از جنگ، تحت تاثير جو ضدفاشيستي و ضدجنايت، به خاطر طرفداري از فاشيسم در فيلمهايش سه سال در زندانهاي مختلف به سربرد. آيا واكنش مردم آلمان و جهان كه ديگر براي تمام عمر امكاني در اختيار لني ريفنشتال نگذاشتند تا بتواند امثال فيلم المپياد را بازتوليد كند، مخالفت با آزادي بيان بود و يا دفاع از شرافت انساني و مخالفت با جنايت و آدمكشي رژيم هيتلري كه 40 ميليون انسان را طي جنگ دوم جهاني كشت و 6 ميليون آنها را در كورههاي آدمسوزي اردوگاههاي مرگ نازي سوزاند؟
آيا رژيم جمهوري اسلامي با كشتار صدهاهزار نفري از مردم ايران، چه در طي جنگ و چه در زندانها، با رژيم هيلتري قابل مقايسه نيست و آيا نميتوان از افكار آزاديخواهانه بشري انتظار داشت كه اين رژيم و آثار نحس وجود سركرده ارتجاعيش خميني را از منظر عواطف زخمديده بشريت دور سازد؟
آدم بايد بسيار سادهانگار باشد كه فكر كند مي تواند كسي را با چنين ادعاهاي سخيف و دروغيني در باب نمايش هنري آثار فريب دهد. مطمئناً نيات واقعي مدافعان سياستهاي رژيمجمهوري اسلامي را نميتوان پشت چنين حرفهائي پنهان ساخت.
جالب است كه چنين كساني كه در دفاع از جمهوري اسلامي اينگونه سنگ دفاع از آزادي بيان را به سينه ميزنند، فقط وقتي صدايشان درميآيد كه مسئله مخالفت با رژيم ددمنش و جنايتكار جمهوري اسلامي در كار باشد. اينها، در ديگر مواقع كه در جمهوري اسلامي و در اين دنيا اينقدر آزادي كُشي ميشود كجا هستند؟
اينها، وقتي نوبت خودشان ميشود نشان ميدهند كه تا چه حد ادعاهايشان پوچ است. نمونه اين برخورد دروغين در مقابل آزادي بيان و مخالفت با سانسور را من در همين مورد خاص، از جانب همين افراد ديدم. به اين صورت كه بعد از انتشار بيانيه كانون، شخصي بنام فريدون زرنگار كه گويا اسم واقعي او جواد كورشي است (اسم واقعي او را از اين رو بازگو ميكنم تا نتواند از بهعهدهگرفتن عواقب اعمال سانسورگرانهاش در پشت سنگر اسم مستعار بگريزد) از سوي«راديو فردا» با من مصاحبه كرد و من بعداً با كمال تعجب ديدم كه ايشان بخش بسياري از حرفهاي مرا، به ويژه آنجا كه من شديداً به جمهوري اسلامي حمله كردم حذف و يا سانسور محترمانه كرده است. جالب اينجا ست كه اين مصاحبهكننده كه در كار خود وارد هم نبود، برخلاف رسم اينگونه مصاحبهها كه معمولاً مجري برنامه بيطرف باقي ميماند و موضعگيري شخصي نميكند و عمدتاً با سئوالهاي خود مسائل را مطرح ميسازد، مرتب با ناشيگري دست خود را روميكرد و هرجا كه من به جمهوري اسلامي حمله ميكردم ايشان در مقام دفاع برميآمد و با من جدل ميكرد. به ويژه وقتي مسئله لني ريفنشتال و دادگاه نورنبرگ پيش آمد او عصباني شد و در مقابل مقايسه جنايات رژيم خميني با رژيم هيتلري از سوي من، واكنش شديد نشان داد و سرانجام هم اين بخش را بكلي از مصاحبه حذف كرد. درود بر اين «آزاديخواهي و طرفداري از آزادي بيان!!»
من اگر پيش از اين در نوع رابطه امثال اين آدمها شك و ترديدهائي داشتم، با اين دفاعيات مشعشعانه از سياستهاي رژيم جنايتكار جمهوري اسلامي، با اين دفاع جانانه از نمايشگاه وسائل شخصي خميني، از اين پافشاري در نمايشهاي طرفدار رژيم جنايت و خون و از لجنپراكني نسبت به مبارزات كانون نويسندگان ايران در تبعيد، ديگر ترديدي در مورد گرايشات و روابط اين افراد برايم باقي نمانده است.
من همچنان به ديگر نويسندگان و هنرمندان شركت كننده در اينگونه مراسم هشدار ميدهم كه رژيم جمهوري اسلامي، رژيم خون و جنايت و ضديت با بشريت است و همكاري، مماشات و وسيله رنگآميزي، بزك و توجيه سياست حضور تحميلي و منحوس آن در افكار عمومي مردم جهان قرارگرفتن، فقط موجب بدنامي و بيرون رانده شدن از دايره انسانهاي شريف و مبارز خواهد بود.
بيترديد اين اولين بار و آخرين بار نيست كه كانون نويسندگان ايران در تبعيد به خاطر مبارزه خود با رژيم جمهوري اسلامي مورد هجوم چنين عناصري قرار ميگيرد. اما اين مبارزه چه در سطح جمهوري اسلامي و چه در سطح جهان، عليرغم همه بيداد و سلطه كنونيِ ارتجاع جهاني ادامه خواهد يافت و پيشخدمتان ارتجاع مانعي در اين راه به شمار نميآيند.
30 مارس 2004