بازگشت به صفحه نخست

 

 

جنبش دانشجويی،ازفرانسه تا ايران

 عابد توانچه

 

 

چندي پيش اتفاقي در فرانسه بوقوع پيوست که با توجه به وضعيت بحراني کشور ما ، مورد توجه فراوان قرار گرفت.دراعتراض به قانون جديد کار، حدود ۴ ميليون فرانسوي به خيابانها ريختند،با پليس درگير شدند و آنقدر بر خواسته خود که لغو قانون جديد کار بود ،پافشاري کردند که دولت فرانسه عقب نشيني کرد و ژاک شيراک در حالي که ضعف و نااميدي از چهره اش ميباريد در جلوي دوربين هاي تلويزيوني و خبرنگاران ظاهر شد و لغو قانون جديد را اعلام کرد.

 

اهميت اعتراضات فرانسه،علاوه بر اينکه در کنار اعتراضات اخير آلمان،نشانه اي است از آغاز شکل گيري بحرانهاي اجتماعي و اقتصادي غرب،در اين است که اين اعتراض وسيع اجتماعي از يک دانشگاه آغاز شد.دانشگاه سوربن از ابتدا تا انتهاي اين قيام اجتماعي،هسته مرکزي اين اعتراض بود.بعد از حمله پليس فرانسه به دانشگاه سوربن ۶۹ دانشگاه از ۸۱ دانشگاه فرانسه و نيز دانش آموزان ۲۰۰ دبيرستان به جمع معترضين پيوستند و عملا سيستم آموزشي فرانسه در دانشگاهها و دبيرستانها تعطيل شد.با جلسات مشترک بين اتحاديه هاي دانشجويي و اتحاديه هاي کارگري،سريعا کارگران نيز به دعوت سنديکاهاي خود به خيابانها آمدند و اين قدرت اجتماعي شکل گرفته،دولت فرانسه را به زانو در آورد.

 

با شکست تجربه عيني ۸ سال اصلاح طلبي،اکنون نيروهاي سياسي ايران دانسته يا ندانسته،فعال يا منفعل در دوجبهه کاملا متفاوت قرار گرفته اند.دسته اول عبارتند از آندسته از گروهها و مهره هاي سياسي، که بدون بدنه اجتماعي و فاقد يک ايدئولوژي مبتني بر کار توده اي و اجتماعي هستند.اينان با متهم کردن مردم به ناداني و ... به خود اجازه تزريق ياس و نااميدي به جامعه و حمايت علني يا ضمني از يک حمله خارجي را ميدهند تا بعد از يک حمله ويران کننده خارجي، آزادي و عدالت در ايران نهادينه شود! دسته دوم، عبارتند از آندسته از گروهها و مهره هاي سياسي که با تمام توان مشغول ايجاد حلقه ها و ارتباطات اجتماعي خود هستند. اينان معتقدند که آزادي و عدالت تنها با آبديده شدن جامعه در کوره سوزان مبارزات و فعاليتهاي اجتماعي بدست خواهد آمد.

 

برغم فعاليتهاي گسترده گروه دوم ، جنبشهاي اجتماعي در ايران با معضلات و مشکلاتي روبرو است. اکثر جنبشهاي اجتماعي ، کوتاه مدت بوده و يا عمدتا حول يک معضل اجتماعي شکل گرفته اند.اين جنبشها مانند جنبش رنگين پوستان،جنبش زنان و ... فاقد چارچوب و افق بلند مدت و همه گير هستند.اين نوع جنبشها توانايي پولاريزه کردن جامعه و ايجاد يک جبهه مبارزاتي کلي و ريشه اي را ندارند.البته نبايد فراموش کرد که تمامي جنبشهاي اينچنيني،مفيد ، تاثير گذار ، تحريک کننده ، اميدبخش و آموزش دهنده هستند.

 

در ميان جنبشهاي اجتماعي اما دو جنبش وجود دارد که به دليل تفاوت هايي با جنبشهاي ذکر شده،از اهميت بالايي برخوردارند.يکي از اين جنبشها ، جنبش کارگري است. در بسياري از کشور ها و از جمله کشور ما،جمعيت شهرنشين از جمعيت روستايي بيشتر بوده و به دليل رشد تکنولوژي و صنعتي شدن جامعه حتي بصورت نسبي ،تاثير گذارترين نيروهاي توليدي جامعه، کارگران صنعتي هستند. نبض توليد و چرخش اقتصادي جامعه در دست کارگران است.کارگران در صورت اتحاد و فعاليت اجتماعي-صنفي-سياسي قدرتمندترين و تاثيرگذارترين جنبش اجتماعي خواهند بود. برخلاف ديگر جنبشها چارچوب جنبش کارگري وسيع و مشخص است و افق ديد آن تکامل يافته و منتهي به تغيير عظيم اجتماعي است. افق پيش روي جنبش کارگري ساختن جامعه اي جديد با تمامي بخشهاي سياسي-فرهنگي-اجتماعي مربوط به خود است.باآغاز مبارزات اين جنبش ، جامعه ناگزير به دو طبقه و دو بخش کاملا مجزا و مشخص پولاريزه ميشود و حتي بقيه جنبشها به نفع يکي از اين دو طبقه روي در روي هم قرار گرفته،به فعاليت خود ادامه خواهند داد.

 

در ايران بدليل وجود يک منبع بي حساب و کتاب در دست دولت بنام "نفت" که هيچ نظارت و پاسخگويي براي آن در نظر گرفته نشده است ، اختلال ساختاري بزرگي بر بدنه اقتصادي جامعه تحميل شده است.سرمايه هاي تجاري و مالي علي رغم اينکه در اين مقطع از رشد اقتصادي ايران بايد از نظر قدرت و حجم،ضعيف تر از سرمايه هاي توليدي و صنعتي باشد،با آن به رقابت برخاسته اند و اقتصاد مبتني بر دلالي تا حدودي ساختارهاي توليدي و اجتماعي را نيز بر هم زده است. امروز دز ايران ميتوان با ورود کارگران جديد-يعني معلمان و پرستاران و قشرهاي پائين کارمندي که عملا در حال فروش نيروي بدني و فکري خود هستند - به جنبش واحد کارگري،بر مشکل ناشي از اختلالات ساختاري فائق آمد و دقيقا اينجاست که نقش دومين جنبش مستثني شده از ديگر جنبشهاي اجتماعي آشکار ميشود. جنبش دانشجويي عليرغم نداشتن طبقه اي مجزا و مشخص چه از لحاظ اقتصادي و چه حتي از لحاظ اجتماعي ، بدليل آنکه در کشورهاي غير دموکراتيک و اقتدارگرا تنها جنبش داراي فرصت بروز مداوم و علني است و از توانايي هزينه دهي بالايي برخوردار است ، عملا پرچم سياسي جنبش هاي اجتماعي را بدوش ميکشد و تنها جنبشي است که ميتواند ديگر جنبشهاي اجتماعي را مانند پرستاران،معلمان،کارگران، زنان و ... را به يکديگر پيوند داده و با ايفاي نقش واسطه ، حرفها و مطالبات مختلف اين گروهها را بر مبناي خواستها و مطالبات مشترک ، ترجمه کند.جنبش دانشجويي معمولا در مقابل فشار خفقان از خود واکنشي منفي نشان ميدهد و عملا با برخوردهاي قهر آميز امکان مقابله با آن وجود ندارد. اهميت جنبش دانشجويي در اين است که با نزديک کردن و برقراري اتحاد جنبشها با يکديگر ، منجر به تغييراتي کيفي برآمده از تغييرات کمي شده و علاوه بر افزايش تصاعدي قدرت جنبشهاي متحد شده عملا موجب افزايش سطح آگاهي ها ، ريشه اي شدن خواسته ها و افزايش ضريب نفوذ اجتماعي اين جنبشها ميشود.

 

در ايران خوشبختانه اين روند در حال شکل گيري است.دانشجوياني را که حتي فضاي پروانه اي و توهم زاي اصلاحات درون حکومتي نيز نتوانست به حرکت درآورد،امروز اقتضائات عيني جامعه و زندگي به حرکت درآورده است.دانشجويان فعال در مسائل اجتماعي-سياسي رويکرد فعاليت غير سياسي خود را به بيرون از دانشگاه چرخانده اند. آنچه که ما در دانشگاه رجايي شاهد بوديم،نمونه بسيار خوبي در اين زمينه است.اعتراض کاملا صنفي دانشجويان در زمينه مسائل آموزشي و رفاهي به جايي ختم شد که عملا دانشجويان با کارمندان و کارگران دانشگاه در کنار يکديگر قرار گرفتند.کارکنان دانشگاه رجايي با انتشار اعلاميه اي از حرکت دانشجويان حمايت کرده و به اعتراض آنان پيوستند و در مقابل دانشجويان ضمن اعلام حمايت از کارگران و کارمندان اين دانشگاه به دفاع از کارکنان اخراجي اين دانشگاه پرداختند. نمونه ديگر، حضور دانشجويان در اعتصاب کارگران سنديکاي شرکت واحد و اعلام حميت از آنان بود که به دستگيري ۱۴ دانشجوي دانشگاههاي پلي تکنيک، رجايي،هنر،سوره و ... منجر شد.

 

روند ايجاد اعتماد و ارتباط بين جنبش کارگري،دانشجويي،زنان و ... در حال خروج از مراحل ابتدايي خود است و اين روند بايد با حفظ ارتباط فارغ التحصيلان با دانشجويان دانشگاهها ، ارتباط فعاليتهاي دانشجويي با اتحاديه ها ، سنديکاها و گروههاي فعال ديگر جنبشهاي اجتماعي ، آموزشهاي صنفي و کاري و آموزش شرکت در ساختارهاي تشکيلاتي جنبشي براي دانشجويان آماده براي ورود به بازار کار و ... تقويت شود.

 

خوشبختانه عليرغم يک فرصت سوزي ۸ ساله و ياس و نااميدي و سرخوردگي حاصل از آن افق پيش روي اين روند جديد کاملا روشن و اميدبخش است ، چرا که در حرکت جديد چيزي به اسم شکست وجود ندارد.هر حرکت اينچنيني هرچند به شدت سرکوب شود ، خود عاملي خواهد بود براي حرکتهاي بعدي و جذب عوامل جدي تر و جوانتر.

 

*مقاله فوق نوشته رفيق دربند عابد توانچه و منتشر شده در ويژه نامه روز جهاني کارگر نشريه دانشجويي خاک است.به اميد آزادي هرچه سريعتر او.

 

منبع : دانش سرخ