بازگشت به صفحه نخست

 

 

 

قدرتها و ضعفها در مقابل جهاني شدن

 نويسنده   Samir AMIN

 برگردان: 

Shervin AHMADI شروين احمدي

 

 

جنبش هاي اجتماعي جهاني (١) (FSM)، قاره اي، ملي و موضوعي به محل ملاقات و تبادل نظر تمام آنهايي تبديل شده اند که مطابق با « کارپايه » پورتوآلگر، « در مقابل نئوليبراليسم و سلطه جهان توسط سرمايه و هرگونه شکل امپرياليسم مقاومت و براي به وجود آوردن جامعه جهاني اي حول محور انسان تلاش مي کنند». پانزده سال پس از سقوط ديوار برلن، همگرايي هر چه بيشتر مقاومت ها خود را در اعتراض به مراکز تصميم گيري جهاني نشان مي دهد : سازمان تجارت جهاني (OMC)، بانک جهاني، صندوق بين المللي پول، گروه هشت، شوراي اروپا، گردهم آيي هاي آمريکا و داووس. در دسامبر ١٩٩٩، سياتل نقش نوعي نقطه شروع را بازي کرد. سپس پورتو آلگر (٢) در ژانويه ٢٠٠١، با حضور جنبش هاي اجتماعي جهاني محل گردهم آيي و هماهنگي در سطح بين المللي شد.

 

چنين پديده اي البته بي سابقه نبوده است و فقط براي مثال مي توان از وقايع زير نام برد: قدرت خلقي براي قرن بيست و يکم (Power’s People) که گردآورنده جنبش ها و سازمان هاي غيردولتي (ONG) آسيا بود؛ « گردهم آيي ميان کهکشان ها» ي زاپاتيست ها در چي ياپاس در سال ١٩٩٦، « داووس ديگر» که در زوريخ همزمان با جلسه « واقعي » در ژانويه ١٩٩٩ برگزار شد.

 

دوران نئوليبرال سرمايه داري که در « کارپايه » پورتوآلگر به آن اشاره شده، به دنبال بحران سال هاي ١٩٧٠ به وجود آمد يعني همزمان با از بين رفتن سه ستون اصلي اقتصاد جهاني : مدل کينري همکاري مابين سرمايه، کار و دولت؛ سوسياليسم واقعا موجود؛ مدل باندونگ (يا توسعه ملي) کشورهاي جهان سوم.

 

مشخصه اين دوران جديد، تشديد آن پديده اي است که مارکس آن را فرمانبرداري کار از سرمايه در دوران پروسه توليد مي ناميد. اما از آنجايي که بخش بزرگي از مردم جهان حقوق بگير نيستند، عمومي کردن اين فرمانبرداري در سطح گروه هاي اجتماعي (دهقانان کوچک، زنان ، بخش هاي شهري غيررسمي، جمعيت هاي بومي، طبقات متوسط و غيره) از طرق ديگري جز دستمزد انجام مي پذيرد. به عنوان مثال از طريق ساز و کارهاي مالي (پرداخت قرض، استفاده از بهشت هاي مالياتي) و يا قضايي (اصول تحميلي توسط صندوق بين المللي پول، بانک جهاني و سازمان تجارت جهاني) که منطق مالي را به مثابه يگانه پيش شرط توسعه مطرح مي کنند.

 

يک موضوع نوين تاريخي

 

تمام گروه هاي اجتماعي پائين دست امروز به شدت از کالايي شدن بهداشت و آموزش، خصوصي سازي آب و خدمات اجتماعي، کاهش سرمايه گذاري براي زيرساختارها و از بين رفتن کشاورزي صدمه ديده اند. در يک کلام، از سلطه جهاني بازار و سرمايه مالي و از تمرکز تصميم گيري هاي اقتصادي در دست گروه هاي فرا مليتي. ايالات متحده نه تنها جريان پيش برنده سيستم عمومي بلکه درعين حال سنگر امنيتي آن از طريق کنترل نظامي منابع طبيعي جهان نيز هست، کنترلي که به هدر دادن اين منابع را لاجرم به همراه دارد.

 

بدين ترتيب اين کشور گسست هاي محيط زيستي را سبب مي شود که ابعاد وحشتناک آن نه تنها فقيرترين اقشار که همواره در شرائط حزن انگيز به سر برده اند، بلکه تمامي مردم را دربر مي گيرند.

 

از اين روست که در بخش هاي هر چه بيشتري، خاصيت ويران کننده سرمايه داري، بر ويژگي آفريننده محصولات و خدمات آن مي چربد، بخش هايي که در عين حال روز به روز ناعادلانه ترتوزيع مي شوند. افزايش مقاومت هايي که خود سرمايه داري سبب بوجود آمدن و يگانه دشمن مشترک همه آنهاست، از همين جا ناشي مي شود.

 

در چنين شرايطي، همايش هاي اجتماعي، نشان از تفاوت هايي دارند که نمايانگر غناي آنها نيز هست : جغرافيايي (تمام قاره ها)، گروه هاي اجتماعي (دهقانان، بوميان، کارگران، زنان ، طرفداران محيط زيست، روشنفکران)، سازماني (جنبش هاي اجتماعي، سازمان هاي غيردولتي)، ايدئولوژيک (طرفداران انساني کردن سرمايه داري و يا رد آن). ويژگي آنها از جمله در اداره غير سلسله مراتبي آنهاست. يک همايش فضايي براي پذيرش و خدمات، محلي براي ملاقات و تبادل نظراست و نه يک واحد براي گرفتن تصميم هاي جمعي. در همايش هايي که هزاران جنبش و سازمان از تمام جهان با ده ها هزار شرکت کننده در آنها حضور دارند، تمايل به اتخاذ تصميم هاي جمعي لاجرم به متلاشي شدن شان مي انجامد.

 

حک شدن اين امر در آگاهي جمعي که نئوليبراليسم ابدي نيست و بديل هايي در مقابل آن وجود دارد، حال چه اين ها کوتاه مدت، درازمدت و يا اتوپيک باشد، دستاورد بزرگي است که آن را بايد به حساب شش همايش جهاني اي گذاشت که تاکنون برگزار شده اند (چهار همايش در پورتوآلگر، يک همايش در بمبئي و آخرين که در سال ٢٠٠٦ در باماکو، کاراکاس و کراچي به صورت « چندمرکزي » برگزار شد).

 

اين گردهم آيي ها در عين حال باعث به وجود آمدن و يا تقويت شبکه هاي بين المللي مبارزه براي تبليغ راه حل هاي بديل در مورد مسائل متفاوت شدند : بدهي کشور هاي در حال توسعه، ماليات هاي جهاني، بهشت هاي مالياتي، منطقه تبادل آزاد آمريکا (ALCA)، سازمان تجارت جهاني و توافق هاي عمومي بر روي تجارت خدمات (AGCS)، آب، ارگانيسم هاي از لحاظ ژنتيکي تغييريافته (OGM)، حق حاکميت و امنيت مواد خوراکي از طريق کامپه زينا (دفتر هماهنگي جهاني جنبش هاي دهقاني) و غيره. وجود همايش ها به خودي خود به يک فعل سياسي تبديل شده است و اميدي جديد در سطح جهان را پديد آورده.

 

پس از مرحله شکل گيري و تحکيم، همايش ها اينک بايد رو درروي چالش هايي قرار گيرند که مهم ترين آنها به وجود آوردن آگاهي عمومي براي پديد آوردن نيروهاي فعال جمعي است، تا بتوان به يک موضوع تاريخي نوين راه گشود (٣).اين امر بايد نه تنها بي شک همچون قرن نوزدهم و بيستم دربرگيرنده طبقه کارگر باشد بلکه به همراه آن گستره بسيار وسيع تري از نيروها و جنبش هاي اجتماعي را شامل شود. در چارچوب همايش ها و براي آماده سازي اين تحول، همه ساله جلسات جنبش هاي اجتماعي تشکيل مي شود که مدارک و تاريخ و موضوع فعاليت ها را براي هر سال منتشر مي کند.

 

در چنين جلسه اي بود که در ژانويه ٢٠٠٣، تصميم برگزاري يک تظاهرات جهاني بر عليه جنگي که در عراق آماده مي گرديد، گرفته شد و در ١٨ مارس سال بعد ١٥ ميليون نفر را در بيش از ٦٠٠ شهر جهان به ميدان آورد. از ميان تصميمات اتخاذ شده در جلسه همايش اجتماعي کاراکاس در ژانويه ٢٠٠٦ مي توان به موارد زير اشاره کرد : حمايت از جنبش هاي روسيه برعليه گردهم آيي سران هشت در سن پترزبورگ (ژوئيه ٢٠٠٦)، روز بين المللي تظاهرات برعليه بانک جهاني و صندوق بين المللي پول در مقابل دفاتر آنها درتمام جهان (سپتامبر ٢٠٠٦).

 

دومين چالش جنبش هاي اجتماعي مربوط به مسئله حيات و سرزندگي خود آنها و پايه هاي مادي عملياتي و سازماندهي دروني شان مي شود. مسائل مربوط به تدارکات، زمان و امکانات مالي و هم چنين مشکلات سازماندهي جدي هستند. دشواري هاي مربوط به شرکت دادن گروه هاي مردمي از يک سو و خطر تمرکز فعاليت ها حول سازمان هايي که داراي امکانات کافي هستند به مشکلات ديگر اضافه مي شوند. سومين چالش درمورد انتخاب استراتژي در مقابل نهادها و دولت هايي که اگرچه همايش ها سياست هاي آنها را افشا مي کنند، اما آنها به راحتي با عوض کردن محتوي، مفاهيمي چون « جامعه مدني »، « دمکراسي مشارکتي »، « مبارزه بر عليه فقر» و ... را در جهتي کاملا متفاوت و در راستاي منافع گروه هاي حاکم به کار مي گيرند. آنها به دنبال « پذيرش » و سرپرستي سازمان ها و مبارزين فعالي هستند که از پيش شناسايي شده اند (پرداخت هزينه فعاليت ها و يا پروژه ها، دعوت به داووس شرکت فعاليت هاي سازمان هاي مالي جهاني). و اين در شرايطي است که بعضي از همين دولت ها، جنبش هاي اجتماعي و سازمان هاي غيردولتي مترقي را جنايتکار مي دانند و روندهاي قضايي را به بهانه مبارزه عليه تروريسم سخت تر مي کنند و رهبران مردمي را به زندان فرستاده و يا ترتيب قتل آنها را مي دهند.

 

استحکام و دوام همايش هاي اجتماعي به صورتي تفکيک ناپذيربه پيدايش نيروهاي فعال جمعي اي بستگي دارد که در اينجا و آنجا، در سطح ملي و قاره اي (به خصوص قاره اروپا) و بين المللي، براي سياست هاي ترسيم کننده اولين گام ها به سوي « جهان ديگر امکان پذيري » در فعاليت باشند. در راستاي چنين هدفي بود که « فراخوان باماکو» (٥) صادر شد. محتواي آن ثمره کار يک شبکه از سازمان ها، جنبش هاي اجتماعي و مراکز حمايت از آنهاست که در شب پيش از تشکيل همايش غيرمتمرکز ٢٠٠٦ در مالي به مناسب پنجاهمين سالگرد کنفرانس باندونگ، گردهم آمدند. اين فراخوان تکميل کننده « مانيفست پورتوآلگر » (٦) است که اولين تلاش براي هماهنگي همايش هاي اجتماعي با برشمردن دوازده « اصل موضوعي » ساختار دهنده بود. آنچنان که در سال ٢٠٠٢ به هنگام همايش سن دوني مطرح گرديد، مسئله آينده و سرانجام همايش هاي اجتماعي به موضوع اصلي تبديل شده است. از جمله و نه فقط، در داخل خود اين همايش ها.

 

  لوموند ديپلوماتيک