لطفاً مرزها را
مخدوش نكنيد !
حسين اخوان
توحيدى
چه شده است كه چندى است كه
آدمكشان و جنايتكاران شناخته شده ء كشور ما ، نه تنها توانسته اند كه به راحتى ، دوباره به
صحنه بيايند ، بلكه حتّى سخنگوى همان كسانى شده اند كه به وسيلهء خود آن ها به زير شكنجه و
به ميدان هاى تيرباران و اعدام برده شده اند ؟
در اينجا نمى خواهم به پاسخ
اين پرسش بپردازم. چرا كه پاسخ اجمالى ، كلّى و كم وبيش گنگ آن را همه مى دانند ، و پاسخ
جزء به جزء و روشن آن از چهارچوب اين يادداشت مختصر خارج است.
بيست و شش سال پيش ، در همين
روزها بود كه « وحدت مردم » ، از همهء طبقات و اقشار و گروه هاى گوناگون ، در مدّت زمانى
كوتاه ، طومار تاريخى ديكتاتورى يى را در هم پيچيد كه بيست و پنج قرن جنايت را نمايندگى مى
كرد ، و نام « كميتهء مشترك ضدّ خرابكارى » و سازمان امنيّتش لرزه بر اندام ها مى انداخت و
به ظاهر ، بقاى او را تا دراز مدّت تضمين مى كرد.
ـ « وحدت مردم » !
كلام دلنشينى است ؛ امّا
معناى رسايى ندارد !
آن روز ها همه مى دانستند كه
شاه و سلطنت را نمى خواهند. امّا آيا همه مى دانستند كه چه مى خواهند ؟
نه مى شود گفت « نه » ، و نه
مى شود گفت « آرى ».
نمى شود گفت « نه » ، چرا كه
خطوط كلّى خواست هاى مردم روشن بود. مثل همين امروز.
و نمى شود گفت « آرى » ، چرا
كه اين ، خطوط كلّى نيستند كه ماهيّت يك پديده را مشخص مى كنند.
بدون آن كه خواسته باشم نقشى
را كه تك تك ما ، در تبديل يك حركت مبارك به يك فاجعهء شوم داشته ايم فراموش كنم ، ناديده
بگيرم ، نفى كنم ، و يا اصلاً وارونه جلوه دهم ، نقش تئوريسين هاى به ظاهر آگاه ، و بعضاً
بسيار مبارز را ، در آنچه پيش آمد ، پررنگ تر از نقش ديگران مى بينم.
آن ها ، غالباً به صراحت ، و
گاه به اشاره ، و گاه به سكوت ، امّا در همه حال ، آلودهء نوعى پوپوليسم سياسى مبتذل ، از
فوايد انقلابى روحانيّت و صدرنشين آن زمان آن ، يعنى خمينى ، چه سخن ها كه نگفتند ، و گاه
براى بيرون راندن رقيبان و يا ساكت كردن منتقدان چه تئورى ها كه سر هم نكردند !
ـ خطر استانيليسم را دستكم
نگيريم !
ـ التقاطى بازى راه نياندازيم
!
ـ به فرهنگ بومى خودمان تكيه
كنيم !
ـ با مردم ، همراهى كنيم !
مردم مگر همين ها نيستند كه توى كوچه و خيابان ها مى ريزند ؟
ـ مهم و مهم تر را از هم
تشخيص بدهيم. مهم اين است كه شاه برود ؛ بعداً به بقيّهء امور مي پردازيم...
امّا بياييد
تعارف را كنار بگذاريم
« همه با هم » ـ بياييد تعارف
را كنار بگذاريم ـ « همه با هم » ، نتيجه اش همين است كه مى بينيم .
سخن از « حقوق بشر » هم كه در
اين ايّام ، مد روز شده است.
خوشبختانه ، پرزيدنت « جرج
دبليو بوش » هم ، خودش سردمدار « حقوق بشر » است.
هم خودش ، و هم دار و دستهء «
محافظه كاران جديد » ، كه به طورى كه شايع است ـ و بعضى ها هم راستى راستى باور كرده اند ـ
توجّه به « حقوق بشر » را به عنوان يك وظيفهء « مذهبى » بر خود فرض مى دانند.
از همان نوعش كه در ابوغريب و
گوانتامالا ديده ايم و مى بينيم البتّه.
« شاهزاده رضا » هم ، طرفدار
حقوق بشر است. براى همين هم بود كه چند وقت پيش ، خواسته بود كه « شارون » كار ياسر عرفات
را يكسره كند.
آن هم در همان دورانى كه
اسراييلى ها با تانك هايشان محلّ اقامت آن چريك پير را مرتّباً شخم مى زدند. و سر راه هم ـ
مثل همين امروز ـ خانه هاى خشت و گلى فلسطينى ها را ويران مى كردند ؛ به اردوگاه هاى
پناهندگانشان ، كه به وسيلهء همين اسراييل ، حتّى از ابتدايى ترين حقوق طبيعى خود نيز محروم
شده اند ، هجوم مى بردند و وحشت مى آفريدند ؛ خالى از هر ملاحظهء اخلاقى ، انسانى، و حتّى
سياسى ، هر كارى كه دلشان مى خواست مى كردند ؛ و پدران را و مادران را و جوانان را و پيران
را و كودكان خردسال محروميّت كشيده و زرد و لاغر و نحيف را به خاك و خون مى كشيدند.
در هر رفت و بازگشت.
در هر بازگشت و رفت.
گاهى به اين بهانه ، گاهى به
آن بهانه ، و خلاصه هر بار به بهانه يى...
«ياسر عرفات»، نمايندهء مردم
فلسطين بود. به طور دموكراتيك هم انتخاب شده بود. آنچه را هم كه در توان داشت براى برقرارى
صلح ـ حتّى يك صلح غير عادلانه ، امّا ظاهراً در دسترس ـ به كار مى برد. و تازه ، جايزهء
صلح نوبل هم به او داده شده بود.
هزار بار هم خواسته بود كه
نيروهاى ناظر بين المللى بيايند و در منطقه ، مستقر شوند و ببينند و بگويند كه حق با كيست.
و هزار بار هم ، سازمان ملل
متّحد ، در تأييد اين خواست ، قطعنامه به مرحلهء تصويب رسانيده بود و آمريكا وتو كرده بود.
آيا شاهزادهء طرفدار دو آتشهء
حقوق بشر ، اين ها را نمى دانست ؟
آيا او اگر اصلاً مى خواست هم
مى توانست چيزى جز آن بگويد و بكند كه گفت و كرد؟
مگر اين خود اوست كه تعيين
كنندهء سياست هاى خويش است ؟ يا اين ، معركه گردانان پس پرده هستند كه سياست هاى او را
تعيين مى كنند ؟
همان ها كه « شاهزادهء جوان (
كه البتّه ديگر چندان هم جوان نيست ) ، بدون آن ها يك شهروند سادهء آمريكايى مى بود با نام
كوچك « رضا » و نام فاميلى « پهلوى » ، متولّد ايران ـ تهران.
همين ، و لاغير.
وعدهء سر خرمن
: بهترين شيوهء راهبردى !
در ماجراى « دوّم خرداد » هم
ـ كه اگر چه ريشه در اعماق جامعه و نارضايتى عمومى داشت ، در عمل امّا به چيزى جز يك خيمه
شب بازى رسوا نيانجاميد ـ يكى از مؤسّسين وزارت اطّلاعات ، سعيد حجّاريان ، و چند تن ديگر
آمدند و به قول معروف ، همه را سر كار گذاشتند. و بعد هم ، بعد از به هم پاشيده شدن صحنه ،
از پوزيسيون ، به اپوزيسيون ، نقل مكان كردند.
در آن ايّام ، همينجا ، در
پاريس ، مى ديدم كه خيلى ها كه بعضاً نام اپوزيسيون تبعيدى را هم يدك مى كشيدند ، نوار هاى
سخنرانى هاى خاتمى را تكثير مى كردند و به اين و آن مى دادند كه ببينند اين مصلح سياسى چه
سخنان زيبايى كه نمى گويد ، و چه برنامه هاى درخشانى كه براى آينده ندارد !
شب ها چه جلساتى كه نمى
گذاشتند ، و مفسّرينشان در رسانه هاى عمومى فارسى زبان و خارجى زبان ، چه تفسير هايى كه نمى
كردند !
گند قضايا كه كم كم در آمد ،
درميان اين افراد ، آن هايى كه قدرت انتقاد از خود را داشتند ، چيزهايى مى گفتند از اين
قبيل كه : «گويا اين آخوندها تقسيم كار كرده اند.»
تقسيم كار ؟ يا روند محتوم
جريان ؟
اين ، البتّه بحثش ديگر است.
امّا مثل اين كه قرار بود كه آخوندها مملكت را به دست مردم بسپارند ؛ امّا متأسّفانه بنا به
دلايلى اين كار ، عملى نشد !
در بحبوحهء انقلاب هم ، مگر
اين آخوند ها به جز وعده هاى سر خرمن به مردم دادن ، شيوهء راهبردى ديگرى هم داشتند ؟
مشكل ما قربانيان دو دستگاه
ديكتاتورى شاه و شيخ ، در اين گونه موارد ، عمدتاً اين بود و هست و به نظر مى رسد كه خواهد
بود :
ـ خيلى راحت به چيزى معتقد مى
شويم ، و بعد ، فكر مى كنيم كه همهء حقيقت ، نزد ماست و بس.
اين مشكل ، مشكل عمومى ماست.
از هر طيفى كه هستيم.
با چنين روحيّه و تفكّرى است
كه همه مان وارد دعواهاى حيدر نعمتى كه پايانى هم ندارند مى شويم.
و نتيجه هم ، همين مى شود كه
مى بينيم :
ديروز ، اسم حجّاريان ها و
خاتمى ها بر سر بسيارى از زبان ها بود ؛ و امروز ، اسم داريوش همايون ها و شاهزادهء تاج و
تخت نداشته يى ( كه معادلش را ، در افغانستان هم نتوانستند بر اريكه بنشانند ) ، زمزمه مى
شود.
صحبتى هم از ميليون ها و
ميليون ها پول مردم ايران نيست كه بالاخره چه شد و چه نشد.
در اين مسير ، البتّه يك
عدّه هم بايد سر مباحث تاريخى را از ديدگاه هاى سوپرعلمى باز كنند.
حالا دلّال هاى سازمان هاى
اطّلاعاتى باشند ، كارگزاران تراست هاى نفتى يا تسليحاتى باشند ، حسرت به دلان گذشته باخته
باشند ، مزد و مواجب بگيران باشند ، اين باشند و آن باشند زياد فرقى نمى كند.
كمى صبر ، يك
مقدار هم اتّحاد !
محرومان ! سركوب شدگان ! پيام
رضا پهلوى را براى رفراندوم گرفته ايد ؟
ـ كمى صبر داشته باشيد ، يك
مقدار هم اتّحاد كنيد ، همه با هم ، و البتّه به كمك توليدكنندگان اسلحهء كشتار جمعى در
جهان ، و شركت هاى نفتى يى كه ابوى را هم روى كار آوردند ، و با همكارى دوست تاريخى و
هميشگى ملّت ايران و خاورميانه و جهان : آريل شارون كه سوابق درخشانى هم در نجات مردم «
صبرا و شتيلا » داشته است ، كا را يكسره مى كنيم.
يكسره كردن كار ، خيلى هم
دشوار نيست. آن ها كه بايد همه چيز را درست كنند ، همه چيز را درست خواهند كرد...
كارگزاران شاه و شيخ ، آن ها
كه در پشت صحنه و جلو صحنه ، هر كدام به ايفاى نقش خود مشغولند، اگر در زمان بر سر كار بودن
، مثلاً ، شهروند فرانسوى بودند ، امروز ، مثلاً ، مردم فرانسه و دستگاه قضايى فرانسه ، با
آن ها چه مى كردند ؟
همان ها كه « مارشال پتن » ،
صاحب ولايت « ويشى » در زمان اشغال فرانسه را ، در سنّ نودسالگى ، به پاى ميز محاكمه
كشيدند.
امّا خوشبختانه ، اين ها
شهروندان ايرانيند و سخنگويان جنبش آزاديخواهانهء ملّتى كه خودش سركوب شده و لگدمال شدهء
خود اين هاست.
بس نيست ؟ يا
ديگر بس است ؟
در اين تقريباً صد سال اخير ،
ايران صاحب چندين جنبش و نهضت و انقلاب سراسرى يا منطقه يى بوده است. امّا هميشه درخت ها را
خون ابن ملّت ، آبيارى كرده است ، و ميوه ها را ديگران چيده اند.
ما ، بهاى سنگينى را براى
اشتباهات ديروزمان پرداخته ايم ؛ امّا بايد بهاى سنگين ترى را براى اشتباهات امروزمان
بپردازيم.
و اى كاش كه اين بها را فقط
خود ما بوديم كه مى پرداختيم ، نه نسل هاى بعد از ما. چه نسل هايى كه امروز قربانى خطا هاى
ديروز ما هستند ، و چه نسل هايى كه فردا قربانى خطاهاى امروز ما خواهند بود...
من ابن ها را به بهانهء طرح
جديد همه پرسى قانون اساسى و اينجور چيزها ننوشته ام. امّا دلم نمى آيد كه در پايان ، از آن
دسته از مبارزان اصيلى كه خود ، قربانيان شيخ و شاه بوده اند ، ولى به طور فعّال ، وارد اين
پروژه شده اند ، خواهش نكنم كه :
ـ دوستان ! لطفاً مرزها را
مخدوش نكنيد !
|